eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
9.9هزار دنبال‌کننده
18.9هزار عکس
20.9هزار ویدیو
1.5هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐من فاطمه 🎊بر اهل کسا نور دو عینم 💐من مــادر 🎉شاهـنشه بین الحـرمینم 💐از شهر مدینه 🎊بدهم مژده به عُشاق 💐یک روز فقط 🎉مانده به میلاد حسینم.. 💐پیشاپیش 🎊میلاد امام حسین (ع) و روز پاسـدار مبارک 💐 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زندگی میگذره ، گاهی باب دلت گاهی برخلاف آرزوهات گاهی خوشحالی و درگیر آدمای زندگیت گاهی میفتی تو گرفتاریات که فقط خدا یادت میاد یاد بگیریم که زندگی چه باب دلمون بود چه برخلاف آرزوهامون ،یکی به اسم "خدااااا" همیشه هوامونو داره 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‍💛💫دوشنبه زیــبــاتـون پراز ❤️💫شڪوفه هاے اجابت 💛💫امـــیــدوارم ڪــه ❤️💫امروز تون پراز برڪت 💛💫مشڪلاتتان اندڪ ❤️💫شادے هاتون فراوان 💛💫مهربانی راه و رسمتون ❤️💫و لطف خــدا همراهتون 🌸🍃
💓✨دوشنبه تون عالی و بینظیر 🌷✨هر روزتان پراز معجزه 💓✨روزگارتون پربرکت 🌷✨سرنوشتتون روشن 💓✨خـانـه دلتـون سبـز 🌷✨و دست مهربون خـدا 💓✨هـمیشـه یـاورتــون بـاشـه 🌸🍃
8.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کتلت مرغ با گوجه و کته🤪 خمیر کتلت مرغ: سینه مرغ: نصف یک سینه کامل (بدون استخوان) یک عدد پیاز دو حبه سیر نمک فلفل‌سیاه یک عدد تخم‌مرغ یک قاشق غذاخوری پودر سوخاری
18.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شیرینی پفک گردویی گردو زرده تخم مرغ🥚 پودر قند🍚 وانیل آرد قنادی 🥡 آبلیمو ترش🍋
11.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔥خامه خونگی خوشمزه👼 ۵کیلو شیر رو گذاشتیم جوش بیاد بعد بهش ۸۰۰گرم ماست اضافه کردیم بعدش به اندازه یه ملاقه کوچیک سرکه سفید، حالا گذاشتیم تا مخلوط شیر و ترکیباتش سرد شه وقتی که سرد شد آبکش میکنیم تا آب اضافه خارج شه بعد با دستگاه چرخ کردیم و مقدار خیلی کم نمک اضافه کردیم، خامه ما به همین آسونی آماده شد
🌷قرآن چیست؟ يَآ أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَآءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَشِفَآءٌ لِمَا فِي الصُّدُورِ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ (٥٧)یونس موعظه ایست ازطرف خدا،شفای دردهای دل،هدایت ورحمت برای مومنین 🌷پیامبر ص کیست؟ لقَدْ جَآءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ (١٢٨)توبه انسانی است که رنج شما اورارنج میدهدحریص است برهدایت شدنتان،مهربان است برای مومنین 🌷مقام کعبه:۹۶آل عمران انَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكًا وَهُدًى لِلْعَالَمِينَ اولین خانه ایست‌که روی زمین ساخته شده درمکه،بابرکت وهدایت کننده برای همه 🌷امام کیست؟ 🌷َجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَآ إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَآءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ 🌷۱.امامتشان ازطرف خداست 🌷۲.هدایت میکنندبه راه خدا 🌷۳. مامورندبه كارهای نیك 🌷۴. و برپایی نماز 🌷۵.و زكات 🌷۶. فقط خدارا عبادت میکنند.۷۳انبیاء 🌷مقام وارزش وشخصیت زن درقرآن: ومن آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا... لتسکنواالیهاوجعل بینکم موده ورحمه...۲۱روم ۱.باعث آرامش مرد.۲.بامحبت ۳.رحمت 💦❄️⛄️❄️💦
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید حرم عشریه تاریخ شهادت : ۱۳۹۵/۰۱/۲۵ - حلب🇸🇾 مــزار : مازندران،گلزار شهدای شهر نِکا شهید ابراهیم عشریه ، فرزند شعبان اول شهریور ۵۶ در نکا به دنیا آمد و دوران ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان را در نکا و خدمت سربازی را نیز در تهران گذراند. بعد از خدمت مقدس سربازی در کنکور شرکت کرد و در پیام نور شهرستان بهشهر در رشته ریاضی محض پذیرفته شد. در سال ۹۲ کارشناسی ارشد را در تهران خواند. شهید ابراهیم عشریه ، یکی از مربیان و اساتید تاکتیک فنون نظامی و فارغ‌التحصیل دانشگاه افسری امام حسین(ع) بود که به‌عنوان یک مستشار از قم به سوریه رفت او ۲۵ فروردین ماه ۹۵ در منطقه العیس سوریه بشهادت رسید، بخشی از وصیت نامه شهید : مجالس اهل‌بیت علیهم السلام را جدی بگیرید (چه میلادهای نورانی و چه شهادت‌ها) توشه آخرت خود را از این مجالس به‌ویژه مجالس سوگواری حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام و شهدای کربلا و اسارت عمه سادات خانم زینب سلام الله علیها فراهم آورید و بدانید که بهشت حقیقی را می‌توانید در همین مجالس جست‌وجو کنید. حسین‌گونه و زینب‌وار زندگی کنید و با همین حال به دیدار خدایتان بروید. ذکر و یاد مولایمان حضرت بقیهالله ارواحنا فداه را هرگز فراموش نکنید توسل به مادر سادات خانم زهرای اطهر را کار هر روزتان قرار دهید. نیکی به مادرتان را فراموش نکنید.
39.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
°•🌱 لحظاتی با شهید مدافع حرم ابراهیم عشریه شهیدعزیزامروزبه یادت بودیم انروز که دستها خالیست دستمان رابگیر که خیلی نیازنگاه شماهستیم یادهمه شهداباذکرصلواتی ْ
مدح و متن اهل بیت
✨#بـانـوے_پـاک_مـن 🌹قسـمـت سـے و شـشـم "زهرا" از وقتی لیدا بهم گفت که کارن اونو برای ازدواج انتخاب
🌹قسـمـت سـے و هفـتـم من باید الان خوشحال میبودم از ازدواج خواهرم.ازاینکه به کسی که دوسش داشته داره میرسه. اما این رفتارا چیه؟من چرا اینهمه آشفته شدم؟ چرا انقدر دستپاچه شدم و بهم ریختم؟ خدایا نزار پامو اشتباهی بردارم و قدمی کج تر از مسیرت بردارم. نزار منحرف بشم از صراط مستقیمت. خدایا کمکم کن من تو این مواقع فقط تو رو دارم. کمی که آروم شدم و مطمئن شدم که کارن رفته،رفتم بیرون و یک راست رفتم تو اتاقم. سرمو به جزوه و مقاله پرت کردم تاشب که بابا اومد و برای شام همه دور هم جمع شدیم. _لیداجان امروز مادربزرگت زنگ زد و واسه فرداشب قرار خاستگاری گذاشت.مشکلی که نداری؟ لیدا با سرخوشی خندید وگفت:نه بابایی.تشریف بیارن بهش خیره شدم.نمیدونم از روی حسادت بود یا کینه اما هرچی بود ازش متنفربودم.سریع نگاهمو گرفتم و مشغول خوردن بقیه غذام شدم.هرچند لقمه ای از گلوم پایین نرفت. بعد شام ظرفها رو با بی حوصلگی شستم و خشکشون کردم.بعد از شستن ظرف ها،چای ریختم و بردم تو پزیرایی اما کنارشون ننشستم و رفتم تو اتاقم‌. تا در اتاقم رو بستم گوشیم زنگ خورد. _جانم؟ _سلام زهرایی خوبی؟ _سلام آجی خوبم توخوبی؟ _شکر خوبم.چرا نیومدی امروز کلاس؟ _حالم خوب نبود. _خدا بد نده چیشده عزیزم؟ _هیچی یکم بی حوصله ام.چه خبرا از شاه داماد؟ _قراره امشب بیاد دنبالم بریم یکم حرف بزنیم باهم. _خوبه عزیزم خوشبخت بشی. _همچنین گلم توهم همینطور. _حالا فردا میام کلاس خبرا رو ازت میگیرم. _باشه حتما برو استراحت کن صدات گرفته است. _فعلا آتناجان. _خدافظ. گوشیو گذاشتم رو شکمم و دراز کشیدم رو تختم.دستم رو روی پیشونیم گذاشتم و دوباره چراها اومد تو سرم. سریع افکارمو پس زدم و چشمام رو بستم. نفهمیدم چطور خوابم برد اما وقتی چشامو باز کردم اذان صبح رو گفته بودن. رفتم وضو گرفتم و نشستم سر سجاده. یکم با خدا درد ودل کردم تا آروم شم بعدشم قامت بستم. همیشه نماز آرومم میکرد. بعد سلام هم قران به دست گرفتم و سوره نور رو خوندم. دلم خیلی آروم گرفت و بابت این آرامش خدارو خیلی شکر کردم. تا ساعت۸که کلاس داشتم با آرامش خوابیدم و بعدشم که بیدارشدم سریع حاضرشدم و از خونه زدم بیرون. تو ایستگاه اتوبوس یک لحظه ماشین پسر همسایه رو دیدم برای همین رومو گرفتم که منو نبینه.حوصله یک دردسر دیگه نداشتم. اتوبوس که اومد،سریع سوار شدم و تا دانشگاه زل زدم به بیرون و فکر کردم به این حس عجیبم. آتنا رو‌ تو تریا پیدا کردم و نشستم پیشش.کلی از دیشب تعریف کرد برام که چیا گفتن بهم و چی خوردن. خیلی براش خوشحال بودم و نمیتونستم ابرازش نکنم.کلی بغلش کردم و براش ارزو خوشبختی کردم. تو کلاس کل حواسمو دادم به درس تا خوب بفهمم حرفای استاد رو. بعد کلاسم یکسره رفتم‌خونه. ادامه دارد... i