فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷تقدیم با بهترین آرزوها
❤️به شما دوستان عزیز و مهربان
🌷صبح آدینه تون گلبارون
🌷ازخداوند منان تمنا دارم
❤️هرآنچه بهترین
🌷هست براتون رقم بزند
❤️روزی فراوان دلی خوش
🌷وشادیهای بی پایان
❤️در کنار خانواده و عزیزانتون
🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جمعه روز مادر 👵
جمعه روز پدر 👴
جمعه روز همسر 👱♀👨🦰
جمعه روز فرزند 👶
جمعه روز خانواده ست👨👩👦
لبخنـد بـزن 😊
مهـربان بـاش❤️
امـروز روز توست🌺🍃
🌺روزتون درکنار
عزیزانتون پراز شادی ❤️
🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️السلام علیک
یاصاحب الزمان❤️
روزهای هفته را
باعشق توسرمیکنم💚
تابه جمعه می رسم
احسـاس دیگرمیکنم
حس دیدارتو درمن
جمعه غـوغامیکند
جمعه هاچشمان خودرا
حلقه بردرمیکنم😔
أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج🙏
🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼آدینه
💚خرداد ماهـتون زیبا
🌼امروزتون شاد
💚لحظه تون سرشارازعشق ومحبت
🌼آرزومندم امروز
💚خداوند
🌼گره از مشکلاتتون بگشاید
💚وبرآورده کند
🌼تمام خواسته های قلبی شما را
💚حاجت روا باشید
🌼🍃
🌹#امام_حسین علیهالسلام:
بار خدایا! تو میدانی که آنچه از ما اظهار شده برای رقابت در قدرت و دستیابی به کالای دنیا نیست، بلکه هدف ما این است که نشانههای دینت را به جای خود برگردانیم.
📕تحف العقول، ص٢۴٣
#شب_جمعه شب زیارتی #امام_حسین
20.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻سعید جلیلی:
امروز در یک فرصت تاریخی هستیم اگر غفلت کنیم از مسیر پیشرفت عقب خواهیم ماند.
عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام بعد از ثبتنام:
🔹رئیس جمهور بعدی باید همانند رئیس جمهور شهید قدر سرمایه بزرگ ملت را بداند #انتخابات #شهید_جمهور #رئیسی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
طرز تهیه #حلوای بوتیکی خوشمزه😋
مواد لازم:
آرد ۱پیمانه
آرد برنج ۱/۲پیمانه
مخلوط کره و روغن جامد ۱۰۰گرم
پودر قند ۲/۳پیمانه
زنجبیل ۱ق.غ
پودر هل ۱/۲ق.چ
14.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پنیر ورقه ای خونگی درست کن❤️
شیر🥛
سرکه
پودر آب پنیر
پودر ژلاتین
رنگ خوراکی
نمک🧂
#پنیر
#پنیر_ورقه ای
25.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#اوزون_برون_کبابیِ تُرش به سبک #میجان# خانم جان
#ماهی
#اوزون_برون
.🌳🌱🌾
مواد لازم برای ۳ نفر
۱ کیلو ماهی ازون برون
۱۵۰ گرم گردو
ا عدد پیاز متوسط
۵۰ گرم چوچاق (زولنگ)
۳۰ گرم نعنا
۱ قاشق غذا خوری رب گوجه
۲ قاشق غذا خوری رب انار
نصف لیوان آب انار ترش
۱ قاشق چای خوری زیره کوهی گاو زیره
۱ قاشق چای خوری گلپر
۱ قاشق چای خوری زردچوبه
نمک و فلفل به میزان دلخواه
15.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آیس پک شکلاتی😋🧋
مواد لازم :
گردو ۲ عدد
موز یخ زده ۱ عدد
بستنی شکلاتی ۳ اسکوپ
پودر کاکائو ۱ ق چ
خامه ۱ قاشق
مدح و متن اهل بیت
شاهزاده ای در خدمت #قسمت پانزدهم🎬: مرد جوان نگاهی به افق و اشعه های زیبای خورشید انداخت و ادامه داد
شاهزاده ای در خدمت
#قسمت شانزدهم🎬:
سرباز جوان لختی ساکت ماند و میمونه دل در سینه اش به تپشی سخت افتاده بود برای شنیدن ادامهٔ داستان و برای همین گفت : دیگر چه شد؟ باز هم بگو از محمد و از علی...
سرباز جوان نفسش را آرام بیرون داد و نگاهی به پردهٔ محمل انداخت و لبخندی روی لبش نشست ، او خوشحال بود که همسفر چنین فرشتهٔ زیبایی شده و خوشحال تر بود که این دخترک به علائق او ، علاقه دارد ، پس اینچنین ادامه داد:
ماه رجب بود و در شبی تاریک ، زنی هراسان کوچه پس کوچه های مکه را می پیمود ، ناگاه دردی در وجودش پیچید که از شدت آن درد، کودک درون شکمش ،شروع به حرکت نمود.
درد ، لحظه به لحظه بیشتر میشد ، ناگاه آن زن چشم باز کرد و متوجه شد مسیر رسیدن به کعبه را پیموده، همانطور که دست به کمر داشت و لباسش را در دهان برده بود تا از شدت درد صدایش بیرون نیاید ،نزدیک کعبه شد و بر پردهٔ آن چنگ انداخت و آرام زیر لب زمزمه کرد : ای خدای کعبه، ای خدای ابراهیم نبی ، ای خدای نادیده ، به فریادم برس...گمانم موقع وضع حملم است و چه کنم منِ بینوا در این تاریکی شب و تنهایی که گرفتارش شدم.
در این هنگام دردی شدیدتر در جانش پیچید ،چون احساس می کرد ،وقت به دنیا آمدن کودکش است ، خواست از حریم خانهٔ خدا دور شود ،آرام پرده کعبه را رها کرد و می خواست از آنجا دور شود ، ناگاه با صدای شکسته شدن چیزی به عقب برگشت...
از آنچه که میدید شگفت زده شده بود، براستی که دیوار کعبه از هم شکافته شده بود و فرشته ای زیبا و نورانی او را به داخل کعبه فرا می خواند : یا فاطمه بنت اسد ، داخل شو...
فاطمه داخل خانهٔ خدا شد و دیوار کعبه به هم آمد.
صبح زود اهالی مکه ، مشرکان و بت پرستان، دور خانهٔ خدا جمع شدند و همگان از تَرَکی که خانهٔ بزرگ و مستحکم کعبه ،برداشته بود ، شگفت زده شده بودند و هر یک به دنبال جواب این سؤال بود : براستی چه اتفاق افتاده و چرا دیوار کعبه اینچنین شده؟
در این میان ابوطالب جلو آمد و امر نمود قفل درب کعبه را باز کنند...
درب باز شد و زمانی که فاطمه بنت اسد ،همسر ابوطالب با کودکی در آغوشش که به زیبایی آفتاب بود ، از آنجا بیرون آمد، تعجب جمع بیشتر شد و وقتی که از علت حضور ایشان سؤال کردند و فاطمه واقعه را گفت هرکس سر درگوش دیگری برد و چیزی زمزمه نمود... و ابو طالب از داشتن چنین فرزندی خوشحال بود و با خود فکر می کرد : بی شک ارزش این فرزند که متولد کعبه بود از عیسی مسیح نیز بالاتر است ،چرا که وقتی حضرت مریم علیها السلام ، درد زایمان بر او مستولی شد ، به ایشان امر شد که از حریم قدس که خانهٔ خدا بود بیرون رود و فرزندش را درصحرا به دنیا آورد ولی در اینجا برعکس شده بود و دیوار کعبه به یمن ورود این کودک از هم شکافته شده بود تا «علی» قدم به این دنیا نهد....
ادامه دارد
🖍به قلم :ط_حسینی
شاهزاده ای در خدمت
#قسمت هفدهم 🎬:
سرباز جوان به اینجای حرفش که رسید ، میمونه با شور و شوقی که در صدایش موج میزد، به میان حرف او دوید و گفت : براستی که خانهٔ خدا ترک برداشت و از هم شکافته شد تا مادر این مرد بزرگ داخل شود و کودکش را به دنیا آورد؟!
مرد جوان بادی به غبغب انداخت و گویا از داشتن چنین مرادی که عشقش در جان او لانه کرده بود به خود می نازید، گفت : بله که شکافته شد ، هنوز هم که هنوز است بعد از گذشت سالیان زیادی از این واقعه، جای آن تَرَک واضح و آشکار است ، اصلا هر چه که اهالی مکی، دیوار کعبه را ترمیم کردند ، این ترک پوشیده نشد که نشد و گمانم تا قیام قیامت هم برجا بماند ، چون به نظر من، این ترک نشانهٔ عشق خداست به علی اعلی، این اوج مهر و احترام خداوند را به ابوتراب می رساند و تا دنیا دنیاست ،باید باشد و شهادت دهد بر بزرگی و عزت این مرد که اگر تمام عرب را بگردید در شجاعت و دیانت و دینداری و پهلوانی اش نخواهی یافت ، بی شک محمد برای علی خلق شد و علی برای محمد و اگر نبود علی ، هیچ کس همتای دختر پیامبر در این عالم پیدا نمی شد... آن مرد سرش را به سمت محمل نمود و ادامه داد : حال که به سرزمین مسلمانان میروی و گویا در تقدیرت نوشته شده باقی عمرت را دربین محمد و اصحابش باشی ، احتمال زیاد سعادت زیارت خانهٔ خدا و دیدن آن تَرَک را خواهی یافت..
میمونه که حسی قوی درون جانش به غلیان افتاده بود و احساس می کرد، محبتی عجیب نسبت به این بزرگ مرد تاریخ در دلش فوران کرده ،همانطور که صدایش از شدت هیجان می لرزید گفت: دل در دلم نیست برای دیدار رسول خدا و ملاقات با دامادش علی اعلی....راستی همسر این بزرگ مرد تاریخ چگونه زنی ست ؟ از او برایم بگو ....
سرباز جوان لبخندی ملیح کل صورتش را پوشانید وگفت : از این بانوی مکرمه چه بگویم که تمام عرب خواهان او بودند و لیکن ، علی همتا و همنشین او شد...
میمونه با شتاب گفت : از نامش بگو از تولدش بگو و از همه چی....هر چه می دانی بگو....
ادامه دارد...
🖍به قلم :ط_حسینی
شاهزاده ای در خدمت
#قسمت هجدهم🎬:
سرباز جوان همانطور که غرق در افکارش بود گفت : من مختصر می دانم ، چون ساکن مدینه نیستم و هر سال چندبار همراه کاروان به مدینه النبی می آیم ، اما سعی می کنم در تمام اوقات سفر ،بهترین استفاده را ببرم و همنشین بزرگان باشم.
باید بگویم آنطور که شنیدم بعد از مبعوث شد محمد به پیامبری ، چون ایشان فرزندی نداشتند ،کافران و مشرکان مکه او را به سخره می گرفتند ومی گفتند اگر تو واقعا پیامبر خدا هستی از خدا بخواه که فرزندی به تو دهد تا نسلت را ادامه دهد..
بالاخره تقدیر خداوند بر این شد که فرزندی به رسولش عنایت کند، فرزندی که مقدر شده تا سروری کند بر عالم و مادر سرور جوانان بهشت که همان حسن و حسین ،نوه های رسول خدایند، باشند.
بعد از تولد فاطمه ، مشرکان مکه که در جهل و نادانی خود غوطه ور بودند و خود دخترانشان را زنده به گور می کردند، بار دیگر دست آویزی یافتند و دوباره پیامبر خدا را شماتت و مسخره کردند و به او عنوان«ابتر » دادند و این هنگام بود که خداوند سوره ای به نام «کوثر» بر پیامبر نازل کرد ، سوره ای که برای مقدم و به یمن ورود دخت پیامبر از آسمان آمد و این دختر را خیر کثیر نامید و دشمنان پیامبر را ابتر خواند.
بلی شاهزاده خانم، آن دختر را فاطمه نامیدند و آنچنان نوری به سیما دارد که ملائک آسمان از آن نور مستفیض می شوند ، پس لقب زهرا را به او دادند ، چون او نوریست درخشان در تاریکی این دنیا...
میمونه زیر لب تکرار کرد«زهرا» و هر بار که این نام را زمزمه می کرد ، مهر عجیبی نسبت به ایشان در خود احساس می کرد ، او حالا بیشتر شوق و ذوق رفتن به یثرب را داشت ، چون احساس می کرد به سمت تمام هستی این دنیا می رود...
میمونه، این شاهزادهٔ اسیر را چه باک که به کنیزی برود ، کاش کنیز کسی مثل زهرا باشد...
سرباز جوان کمی سکوت کرد وچون حرفی از سمت محمل نشنید و سر کاروان او را صدا می زد ، از شتر مورد نظرش ،فاصله گرفت.
میمونه که هنوز منتظر شنیدن بود ، اندکی پارچه مخملین را بالا داد و با لحنی محجوبانه گفت : من بی صبرانه منتظر شنیدن هستم، چه شد که دختر پیامبر به عقد علی در آمد؟
و چون جوابی نشنید ،سرش را از پنجره محمل بیرون آورد و متوجه شد آن جوان به دنبال کاری رفته...
ادامه دارد...
🖍 به قلم : ط_حسینی
🌺🌿🌺🌿🌺🌿
نماز شب:
⚜️ آیةاللّه ناصری:
🌷 نماز شب، شفیع در نزد حضرت ملک الموت است. موقعی که حضرت ملک الموت تشریف می آورند، نماز شب می آید و شفاعت او را می کند. می گوید: «ایشان اهل نماز شب بوده است». البته او هم می داند. اما اينها جنبه تشریفاتی آن است.
🌷 دو رکعت نماز شب بخوان. حالا نماز شب هم نشد، نماز مستحبی بخوان. نماز قضا بخوان. نماز ِهدیه به پدر و مادرت بخوان.
🌷 هر دو رکعت نمازی که در شب بخوانی، بهتر از هزار رکعت است که در روز خوانده بشود.
#نماز_شب
🌒خلوتشب را ازدست مده وبه حقیقت بگو الهی آمدم تا کامروا گردی. سخن وخوراک وخواب باید به قدر ضرورت باشد کلوا واشربواولاتسرفوا
🌺علامه حسن زاده آملی
🌙 #نماز_شب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫اندوه به خود راه مده ، خدا با ماست⭐️
🌟براتون آرزو می کنم
🌙آسایش روح
🌙آرامش دل
🌟تقدیر بلند
🌟زندگی خوش
🌟و هرآنچه لطف خداست
🌟شبتون بخیر🌙
🌙زندگی تان در پناهش
🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸الهی...
💫 درسڪوت شب
🌸تمام سختی
💫 روزمان را به تو می سپاریم
🌸سلامت را ارمغان
💫 فردای من و دوستانم کن
🌸و همزمان
💫 باطلوع آفتاب فردایت،
🌸هدیه ای الهی ازنوع آرامش
💫 خودت به زندگی
🌸همـه ما هدیه فرمـا
شبتون زیبـا و در پناه خدا 🌸
🌸🍃
15.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روحانی در سفر به یزد چه خبری را شنید که از روی عصبانیت هر آن چه خواست بر زبان آورد
زیادی گوش بدید خیلی عالیه
کلمه زم رو زن نشنوید روح الله زم بشنوید
#حافظه_تاریخی-ضروری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رحمت به سازنده این کلیپ👌
چقدر خوب بود
📌اندکی تامل...
🔸توی تاکسی نشسته ام؛ راننده از دزدی ها میگوید و رانت خواری ها و امثالهم...
پیاده که میشوم سعی میکند پانصد تومان بیشتر کرایه بردارد...!
🔹قصاب محل از مافیای گوشت میگوید و اوضاع خراب کشور,حواسم که لحظهای پرت میشود، ۲۰۰/۳۰۰گرم چربی، قاطیِ گوشت در چرخ گوشت میریزد.!
🔹کابینت ساز از کارِ دوستم زده است و پول را گرفته و فلنگ را بسته...!
🔸بقال محل اجناس تاریخ مصرف گذشته را جلوی دست میچیند، به هوای اینکه نبینی و بخری...!
🔹میوه های خوبِ سوا شده و دو برابر قیمت فروخته می شود..!
🔸پزشک، از خانوادهٔ بیمار در حال مرگ، ۳میلیون پول نقد میخواهد تا برود داخل اتاق عمل.!
🔹در بانک،۶ باجه وجود دارد اما کلاً ۱ نفر کار مردم را راه می اندازد.!
🖇میگویند یک سوزن به خودت بزن، یک جوالدوز به دیگران,خیلی وقت است خودمان هم به خودمان رَحم نمیکنیم..
به خدا سوگند خیلی از این اختلاسگران عینِ خودِ ما مردم هستند، فقط پست گرفته اَند و سطح تخلفشان از ۳۰۰ گرم چربی و پانصد تومان اضافه کرایه، رسیده به میزانی که میدانیم.
جامعه مثل یک درخت است. ما ریشه ها و تنه ایم و مسئولین میوه و برگ...
چطور از درختی که ریشه اَش پوسیده و تنه اَش آفت خورده، انتظار میوهٔ سالم داریم!؟
مگر نه اینکه آنها هم آدمهای همین جامعه هستند؟ما حق داریم مطالبه گر باشیم... اما شاید بهتر باشد یک بار هم که شده، از خُرد به کلان برویم.
✏️ به قول جناب امیرکبیر:
ابتدا فکر کردم مملکت وزیرِ دانا میخواهد،
بعد فکر کردم شاهِ دانا میخواهد،
در آخر اما فهمیدم
مملکت مردمِ دانا میخواهد...
📌 "تغییر" را باید از خودمان شروع کنیم، و درستکار باشیم...!!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بچه ها بدون اینترنت
ققط قهقه هاشون😍😍
﴿ سورة المعارج ﴾ العفاسي .mp3
9.62M
سوره مبارکه معارج
سأل
واقع
💐 هدیه به پیشگاه مقدس
امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف
🌸🍃🌸🍃🍃🌸🍃🌸
تعداد آیات : ۴۴
تعداد کلمات : ۲۱۶
از صفحه : ۵۶۸ تا صفحه: ۵۷۰
تعداد حروف : ۱۰۶۱
محل نزول : مکه 070
🌸🍃🌸🍃🍃🌸🍃🌸
🔹 شهیدیکهبرایآبنامه مینوشت.
🥀 شهید یوسف قربانی
محل تولد : زنجان
تاریخ تولد : ۱۳۴۵
تاریخ شهادت : ۱۳۶۵/۱۰/۱۹
نام عملیات: کربلای۵
منطقه عملیاتی: شلمچه – پاسگاه کوت سواری
▫️ شهید غواص، یوسف قربانی در این دنیای فانی هیچکس را ندارد
۶ ماهش بود که پدرش را از دست داد
در ۶ سالگی مادر و در ۸ سالگی مادر بزرگش را هم از دست داد
برادرش را هم در سانحه رانندگی از دست داد...
زمانی هم که شهید می شود ، غریبانه دفنش می کنند .
چند دقیقه قبل از عملیات، یکی از همرزمان خبرنگارش از او پرسیده بود: آقا یوسف! غواص یعنی چی؟
او پاسخ داده بود: غواص یعنی مرغابی امام زمان عجالله
🔹 نامه برای آب...
همرزم یوسف میگوید هر روز میدیدم یوسف گوشهای نشسته و نامه مینویسد با خودم میگفتم یوسف که کسی را ندارد برای چه کسی نامه مینویسد؟ آن هم هر روز.
یک روز گفتم یوسف نامهات را پست نمیکنی؟
دست مرا گرفت و قدم زنان کنار ساحل اروند برد نامه را از جیبش در آورد، پاره کرد و داخل آب ریخت چشمانش پر از اشک شد و آرام گفت: من برای آب نامه مینویسم ، کسی را ندارم.
بیاییم برایش ، پدری ، مادری ، برادری و خواهری کنیم و در گروههایی که هستیم ارسال کنیم تا سیلی از فاتحه و صلوات به روح مطهرش هدیه کنیم .
تا ابد مدیون شهدا هستیم ♥️
HEZB 049.mp3
6.33M
#حزب_چهل_و_نهم
سوره یوسف آیات 53 الی 100
🌸صفحه 242 الی 247