فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حرفهای خانم بازیگر درباره عشق به امام حسین(ع)
🔹شهرزاد کمالزاده: همه ارادت قلبی من به امام حسین(ع) را میدانند. بگذارید تا اگر کتکی هم قراره بخوریم، تو همین راه باشد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چرا صهیونیست ها از اسلام منهای امام حسین ع ترسی ندارند؟
#هیهات_منّا_الذلّة
🗣 علی اکبر رائفی پور
20.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹واکنش جالب مردم عراق با دیدن تصاویر مقام معظم رهبری و حاج قاسم
«ایران و عراق جدایی ناپذیرند تا زمان ظهور حضرت مهدی (عج)»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 علیرضا دبیر:
🔹 مقام معظم رهبری بیشترین حمایت را از کشتی کرده است
🔹 مردم بدانند سال پیش در همه رده های سنی ما قهرمان دنیا شدیم، و حضرت اقا برای ما پیام میفرستادند که من در حال تماشای مسابقات کشتی و نتایج هستم.
🔴یه نکتهی جالب درباره اولین برندهی محجبهی مدال طلای المپیک اروپا این است که بدانیم زهرا شعاری دانشجویی رشتهی پزشکی دانشگاه ازاد بلژیک هست
✍عالیه سادات
12.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 ازدواج یک پسر ساکن آمریکا با یک دختر ایرانی با واسطه گری یک مسجد!
باورتون میشه یه مسجد میتونه یه همچین کارایی هم بکنه؟ واقعا حیف که مساجد ما دارن بیخود خاک میخورن و از رویکرد فرهنگی و واسطه گری دور شدن.
44.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 قرائت زیبا و شنیدنی قرآن کریم توسط حامد شاکرنژاد قاری بین المللی و داور برنامه محفل در موکب ابوتراب در #کربلا
#طریق_الاقصی #اربعین
#قسمت_پنجم
#روشنا
ساعت دو بعد ظهر خسته تر از آن چه فکرش را بکنم به خانه رسیدم کیفم کیف را روی مبل انداختم به سمت آشپزخانه رفتم ، فضای آن جا بهم ریخته بود ،میز صبحانه جمع نشده بود ظرف های کثیف میز را اشغال کرده بود
دستم را به سمت ظرف شویی بردم از مایع طرف کنار سینک کمی برداشتم و دستم را شستم عطر توت فرهنگی دستم را خوشبو کرد
ظرف ها را داخل ماشین ظرف شویی قرار دادم و دادن برنامه به طبقه ی بالا رفتم .
در اتاق نیمه باز بود مامان در حالی که روی تخت دراز کشیده بود با صدایی خفه
روشنک چ خبر
وارد اتاق شدم سینا پیش او می ماند امشب باید تحت نظر باشد
اما خوب مشکلش جدی نیست
مامان سکوت کرد بعد زیر لب زمزمه کرد
زود تر بیا حسام منتظریم
چیزی می خوری برات بیارم
نه اشتها ندارم
به طرف اتاق رفتم لباس هایم را عوض کردم از صبح درگیر همین ها بودم
به سمت تخت رفتم تا کمی دراز بکشم که چشمم به عکس افتاد چقدر دلم برایش تنگ شده بود
اشک گوشه ی چشمم حلقه بست چند ماهی می شود که ....
با صدای مامان به خودم آمدم
دلم شوره می زند می خواهم برم بیمارستان
مامان جان بابا در حال استراحت هست و سینا پیش او هست هر خبری بشود می گوید
می خواهی دو تا قهوه با هم بخوریم ☕️
سری تکان داد
بدنیست
دوباره پله ها را پائین رفتم قهوه جوش را از داخل کابینت برداشتم و از پیدا کردن قوطی قهوه مقداری آن را پر کردم و درنهایت آن روی شعله اجاق گذاشتم
مامان در حالی که خودش را کش و قوس می داد گفت
رو عجیبی هست این از صبح این هم از الان ....
نویسنده :تمنا🎨