السلام علیک یا علی بن موسی الرضا علیه السلام...
همه با هم زمزمه می کنیم صلوات خاصه امام رضا علیه السلام را...
اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ عَلِیِّ بْنِ مُوسَی الرِّضَا الْمُرتَضَی ، اَلْاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ ، وَ حُجَّتِکَ عَلیٰ مَنْ فَوْقَ الْاَرضِ وَ مَنْ تَحتَ الثَّریٰ ، اَلصِّدّیٖق الشَّهیدِ ، صَلوٰةً کَثیٖرَةً تٰآمَّةً ، زٰاکِیَةً مُتَوٰاصِلَةً ، مُتَوٰاتِرَةً مُتَرٰادِفَةً ، کَأَفْضَلِ مٰا صَلَّیْتَ عَلیٰ اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیٰائِکَ.
زیارت#امام_رضا علیه السلام به زودی روزیتون باشه ان شاءالله...
دیدگاه گورخری
از گورخری پرسیدم:
تو سفیدی، راه راه سیاه داری؛ یا اینکه سیاهی، راه راه سفید داری؟
گورخر به جای جواب دادن پرسید:
تو خوبی فقط عادت های بد داری،
یا بدی و چندتا عادت خوب داری؟
ساکتی بعضی وقت ها شلوغ می کنی،
یا شیطونی و بعضی وقتها ساکت میشی؟
دیدگاه گور خری در روانشناسی
یعنی آدمها را مجموعه ای از ویژگیهای بد و خوب بدانیم !
هیچکس بد مطلق و یا خوب مطلق نیست ، باهم بودن را بیاموزیم ، نه در برابر هم بودن...
#روانشناسی
#تلنگر
گناههایمجازیهمزیاده..
تو با گوشیمیتونیفیلمبدببینی
اهنگبدگوشبدۍ
با نامحرمچتکنی
تو چتبادوستتغیبتکنی
دروغبگی؛تهمتبزنیو...🗣
.
ولیدرعینحالمیشهباگوشی
کارخوبهمانجامداد!
مثلایهکانالبزنیبهعشقامامزمان
توشفعالیتمفیدداشتهباشی..
گوشیتیامــیتونهتوروبهخدابرسونه
یاازشدورتکنه..!
انتخاب با خودت..!
به رســـم عاشقی ـ 🌼🌳𑁍༄
𑁍دعـــای فــرجـ🌼🌳𑁍༄
🌳اِلهی
🌼یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد
🌳یا عالی بِحَقِّ علی
🌼یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه
🌳یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن
🌼یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن
❥︎عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان بِحقِ مولاتنا حضرَت زینب سلام الله علیها❥︎
༄❁༄🌳🌼🌳𑁍༄❁༄
🌼بسمِ اللَّهِ الرَّحمَنِ الرَّحِيم🌼
🌳الَهِي عَظُمَ البَلاءُ وَ بَرِحَ الخَفَاءُ
🌼 و انكَشَفَ الغِطَاءُ وَ انقَطَعَ الرَّجَاءُ
🌳و ضَاقَتِ الأَرضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاء
🌼و أَنتَ المُستَعَانُ وَ إِلَيكَ المُشتَكَى
🌳و عَلَيكَ المُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ
🌼اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ
🌳 أولِيالأَمرِالَّذِينَفَرَضتَعَلَينَا طَاعَتَهُم
🌼و عَرَّفتَنَا بِذَلِكَ مَنزِلَتَهُم
🌳 ففَرِّج عَنَّا بِحَقِّهِم فَرَجا عَاجِلا
🌼 قرِيبا كَلَمحِ البَصَرِ أَو هُوَ أَقرَبُ
🌳 يا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّد
🌼 اكفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَانِ
🌳 و انصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَانِ
🌼 يا مَولانَا يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ
🌳الغَوثَ الغَوثَ الغَوثَ
🌼 أدرِكنِي أَدرِكنِي أَدرِكنِي
🌳السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ
🌼 العَجَلَ العَجَلَ العَجَلَ
🌳 يا أَرحَمَ الرَّاحِمِينَ بحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ
الطَّاهِرِينَ
همسر پادشاه دیوانهی عاقلی را دید؛ که با کودکان بازی میکرد و با انگشت بر زمین خط میکشید.
پرسید: چه میکنی؟
گفت: خانه میسازم…
پرسید: این خانه را میفروشی؟
گفت: میفروشم.
پرسید: قیمت آن چقدر است؟
دیوانه مبلغی را گفت. همسر پادشاه فرمان داد که آن مبلغ را به او بدهند. دیوانه پول را گرفت و میان فقیران قسمت کرد.
هنگام شب پادشاه در خواب دید که وارد بهشت شده، به خانهای رسید. خواست داخل شود اما او را راه ندادند و گفتند این خانه برای همسر توست.
روز بعد پادشاه ماجرا را از همسرش پرسید. همسرش قصهی آن دیوانه را تعریف کرد.
پادشاه نزد دیوانه رفت و او را دید که با کودکان بازی میکند و خانه میسازد.
گفت: این خانه را میفروشی؟
دیوانه گفت: میفروشم.
پادشاه پرسید: بهایش چه مقدار است؟
دیوانه مبلغی گفت که در جهان نبود!
پادشاه گفت: به همسرم به قیمت ناچیزی فروختهای!
دیوانه خندید و گفت: همسرت نادیده خرید و تو دیده میخری.
میان این دو، فرق بسیار است…
دوست من! خوبی و نیکی که تردید ندارد!
حقیقتی را که دلت به آن گواهی میدهد بپذیر هرچند به چشم ندیده باشی!
گاهی حقایق آنقدر بزرگاند و زیبا که در محدودهی تنگ چشمان ما نمیگنجند
ازآیتاللهبھجتپرسیدند:🌱
برایزیادشدنمحبت،
نسبتبه
امام.زمان علیهالسلامچہکنیم؟🕊
ایشانفرمودن:
گناه نکنیدو
نماز اولوقتبخوانید.
#تلنگر
#تلنگر
میگفت :
اگردخترهامیدونستݩ
همشونناموسامامزمانهستݩ
شاید دیگهآتیش
به وجود مهدیفاطمهنمیزدن!
شایدعکساشونرواز دست وپای نامحرمجمعمیڪردݩ...
شآیدحجابشوݩو رعایتمیکردݩ...
اللهمالرزقنانگاهـِمهدی
آقا جان کی میایی🥲
همه ی ما منتظرتیم🥺🥺
متی ترانا و نراک
یابن الحسن روحی فداک💔
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهید✨
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ
مدح و متن اهل بیت
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_صد_بیست_چهارم🎬: هفته ها از همراهی دیهیم با کاروان می گذشت و اینک
#داستان_واقعی
#روایت_انسان
#قسمت_صد_بیست_پنجم🎬:
بعد از ماه ها تلاشِ بردگان و غلامان، برج بابل به اتمام رسید و حالا مردم منتظر یک اتفاق عظیم بودند، گویا خدایان بابل می بایست اسباب کشی کنند و از معبد قدیمی که در کنار زیگوراتی وسط شهر واقع شده بود به بالاترین طبقه برج بابل که نزدیک اسمان و بر فراز ابرها بود نقل مکان کنند.
بت های بزرگ یکی یکی منتقل شدند و بت های کوچکتر در معبد قدیمی باقی ماندند و حالا پای اتفاقی خارق العاده در میان بود.
روزی را که «آزر» بزرگ کاهنان معبد بابل به نمرود پادشاه بابل اعلام کرده بود تا بت طلایی و بزرگ مردوک را به خانه اش در برج بابل منتقل کنند، بتی که چشم تمام بینندگان را به خود خیره کرده بود.
دیهیم در بین مردم جای گرفته بود و با چشم خود میدید که مجسمه ای بسیار عظیم که همه اش از طلای ناب ساخته شده بود و طبق گفته سازندگانش، وزنی بالای بیست و پنج تُن داشت را به برج بابل منتقل می کردند، براستی که آیین بت و بت پرستی در تار و پود فرهنگ و جامعه بابل نفوذ کرده بود و اینک بابل را با برج بلند و مردوک عظیم می شناختند.
به دستور نمرود در کنار این برج، ساختمان بزرگ و عجیب دیگری در حال ساخت بود، ساختمانی با عظمت که بر روی ستونهای بلند و پهن ساخته شده بود، ساختمانی در آسمان که اتصال زمینی نداشت و تنها ارتباطش با زمین همین ستون های پهن و عریض بود، این ساختمان هنوز تکمیل نشده بود اما همگان میدانستند که نمرود می خواهد قصری در آسمان برای خود بنا کند.
تحقیقات دیهیم به پایان رسیده بود، او می بایست خود را به شهر نینوا برساند و در این مدت طولانی هر آنچه را که دیده بود به سمع سمیرامیس برساند، پس با باقی مانده طلاهایی که ملکه در اختیارش گذاشته بود، اسبی راهور و وسایل سفر تهیه کرد و رو به سوی نینوا گذاشت.
روزها و شب ها در راه بود و اسب را در بیابان می دواند تا بالاخره به شهر نینوا رسید و گرد راه از تن زدود و به خدمت سمیرامیس رسید.
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨