🌍🌖تقویم واعلانات نجومی🌔🌎
✴️ شنبه👈14 دی 1398
👈8 جمادی الاولی 1441 👈4 ژانویه 2020
🕌 مناسبت های اسلامی و دینی.
❇️روز بسیار خوبی برای همه امور است خصوصا.
✅خرید و فروش و داد و ستد.
✅طلب حوائج و خواسته ها.
✅و شکار و دام گزاری خوب است.
👶مناسب زایمان است و نوزاد امروز شایسته و عمرش دراز خواهد بود.ان شاءالله.
🤕بیمار امروز شفا یابد ان شاءالله.
🚖 مسافرت همراه صدقه باشد.
🔭 🌗احکام و اختیارات نجومی.
✳️معالجه و درمان.
✳️ارسال کالاهای تجاری.
✳️و دیدار بزرگان نیک است.
💇💇♂ اصلاح سر و صورت
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری خوب نیست
💉💉 حجامت خون دادن فصد زالو انداختن خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری، خوب نیست
😴😴 تعبیر خواب امشب.
خوابی که شب یکشنبه دیده شود تعبیرش از ایه 9 سوره مبارکه توبه
اشتروا بایات الله ثمنا قلیلا فصدوا عن سبیله انهم ساء ما کانوا یعملون
و از معنی ان چنین استفاده می شود که دو نفر برای قطع معامله ای یا... نزد خواب بیننده بیایند. و شما مطلب خود را بر ان قیاس کنید .
💅 ناخن گرفتن
شنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست
👚👕دوخت و دوز.
شنبه برای بریدن و دوختن،#لباس_نو روز مناسبی نیست
🙏🏻 وقت #استخاره در روز شنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۰ و بعداز اذان ظهر تا ساعت ۱۶ عصر.
📿ذکر روز شنبه : یارب العالمین ۱۰۰ مرتبه
📿 ذکر بعد از نماز صبح ۱۰۶۰ مرتبه #یاغنی که موجب غنی و بی نیاز شدن میگردد .
💠 ️روز شنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_رسول_اکرم_(ص). سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
#داستان
#دختر_شینا
🌹خاطرات شهیدحا ستارابراهیمی هژبر
#قسمت_چهل_وپنجم
💞دو سه بار هواپیماهای عراقی دیوار صوتی شهر را شکستند که باعث وحشت مردم شد و شیشه های خیلی از خانه ها و مغازه ها شکست، همین که وضعیت قرمز می شد و صدای آژیر می آمد، خدیجه و معصومه با وحشت به طرفم می دویدند و توی بغلم قایم می شدند. تپه مصلّی رو به روی خانه ما بود و پدافندهای هوایی هم آنجا مستقر بودند، پدافندهای هوایی که شروع به کار می کردند، خانه ما می لرزید. گلوله ها که شلیک می شد، از آتشش خانه روشن می شد. صاحب خانه اصرار می کرد موقع وضعیت قرمز بچه ها را بردارم و بروم پایین؛ اما کار یک روز و دو روز نبود. آن شب همین که دراز کشیده بودم، وضعیت قرمز شد و بلافاصله پدافندها شروع به کار کردند، این بار آن قدر صدای گلوله هایشان زیاد بود که معصومه و خدیجه وحشت زده شروع به جیغ و داد و گریه زاری کردند. مانده بودم چه کار کنم. هر کاری می کردم، ساکت نمی شدند. از سر و صدا و گریه بچه ها زن صاحب خانه آمد بالا. دلش برایم سوخت. خدیجه را به زور بغل گرفت و دستی روی سرش کشید. معصومه را خودم گرفتم. زن وقتی لرزش خانه وآتش پدافندهای هوایی را دید،گفت: «قدم خانم! شما نمی ترسید؟!»
گفتم: «چه کار کنم.»
معلوم بود خودش ترسیده.
💞گفت: «والله، صبر و تحملت زیاد است. بدون مرد، آن هم با این دو تا بچه، دنده شیر داری به خدا. بیا برویم پایین. گناه دارند این بچه ها.»
گفتم: «آخر مزاحم می شویم.»
بنده خدا اصرار کرد و به زور ما را برد پایین. آنجا سر و صدا کمتر بود. به همین خاطر بچه ها آرام شدند.
روزهای دوشنبه و چهارشنبه هر هفته شهید می آوردند. تمام دلخوشی ام این بود که هفته ای یک بار در تشییع جنازه شهدا شرکت کنم. خدیجه آن موقع دو سال و نیمش بود. بالِ چادرم را می گرفت و ریزریز دنبالم می آمد. معصومه را بغل می گرفتم. توی جمعیت که می افتادم، ناخودآگاه می زدم زیر گریه. انگار تمام سختی ها و غصه های یک هفته را می بردم پشت سر تابوت شهدا تا با آن ها قسمت کنم. از سر خیابان شهدا تا باغ بهشت گریه می کردم. وقتی به خانه برمی گشتم، سبک شده بودم و انرژی تازه ای پیدا کرده بودم.
دیگر نیمه های اسفند بود؛ اما هنوز برف روی زمین ها آب نشده بود و هوا سوز و سرمای خودش را داشت. زن ها مشغول خانه تکانی و رُفت و روب و شست وشوی خانه ها بودند. اما هر کاری می کردم، دست و دلم به کار نمی رفت.
💞آن روز تازه از تشییع جنازه چند شهید برگشته بودم، بچه ها را گذاشته بودم خانه و رفته بودم صف نانوایی و مثل همیشه دم به دقیقه می آمدم و به آن ها سر می زدم. بار آخری که به خانه آمدم، سر پله ها که رسیدم، خشکم زد. صدای خنده بچه ها می آمد. یک نفر خانه مان بود و داشت با آن ها بازی می کرد. پله ها را دویدم. پوتین های درب و داغان و کهنه ای پشت در بود. با خودم گفتم: «حتماً آقا شمس الله یا آقا تیمور آمدند سری به ما بزنند. شاید هم آقا ستار باشد.» در را که باز کردم، سر جایم میخ کوب شدم. صمد بود. بچه ها را گرفته بود بغل و دور اتاق می چرخید و برایشان شعر می خواند. بچه ها هم کیف می کردند و می خندیدند.
یک لحظه نگاهمان در هم گره خورد و بدون اینکه چیزی بگوییم چند ثانیه ای به هم نگاه کردیم. بعد از چهار ماه داشتیم دوباره یکدیگر را می دیدیم. اشک توی چشم هایم جمع شد. باز هم او اول سلام داد و همان طور که صدایش را بچگانه کرده بود و برای خدیجه و معصومه شعر می خواند گفت: «کجا بودی خانم من، کجا بودی عزیز من. کجا بودی قدم خانم؟!»
از سر شوق گلوله گلوله اشک می ریختم و با پر چادر اشک هایم را پاک می کردم. همان طور که بچه ها بغلش بودند، روبه رویم ایستاد و گفت: «گریه می کنی؟!»
✍ادامه دارد.....
#داستان
#دختر_شینا
🌹خاطرات شهیدستلرابراهیمی هژبر
#قسمت_چهل_ششم
💞بغض راه گلویم را بسته بودخندیدو باهمان لحن بچگانه گفت:آهان فهمیدم دلت برام تنگ شده اونم خیلی خیلی زیاد..
یعنی منو دوست داری؟خیلی خیلی زیاد؟!
هر چی به او بیشتر نگاه میکروم بیشتر گریه ام میگرفت هر چی او بیشتر حرف میزد بیشتر گریه ام میگرفت
بچه هارو آورد جلو صورتم گفت:مامانی رو بوس کنید مامانی رو ناز کنید
بچه های با دستای کوچک ولطیفشون صورتم را ناز کردن
پرسیدخب کجا رفته بودی؟با گریه گفتم رفته بودم نون بخرم
گفت:خریدی؟گفتم: نه نگران بچه هابودم اومدم سری بزنم برم
گفت:حالا تو بمون پیش بچه ها من میرم
اشکهایم را دوباره با چادر پاک کردم گفتم:نه نه نمیخواد تو زحمت بکشی دو نفر بیشتر به نوبتم نمونده خودم میرم
بچه هارو گذاشت زمین چادرم رو از سرم درآورد به جا رختی آویزان کردگفت: خودم میرم خانوم گفت: تا وقتی خونه هستم خرید خونه به عهده منه خانووووم
گفتم: آخه باید بری ته صف گفت :میخرم حقم دندم نرم اگه میخوام نون بخرم باید برم ته صف
.بعد خندید
داشت پوتینهایش را میپوشید گفتم: لااقل بیا لباسهایت را عوض کن کفشایت را واکس بزنم دوش بگیر
خندیدو گفت تا20بشماری بر گشتم
خندیمو آمدم تو اتاق صورت بچه ها رو شستم لباسهایشان را عوض کردم غذا گذاشتم خانه را مرتب کردم دستی به سروصورتم کشیدم وقتی صمد نان بدست به خانه برگشته بود خانه ازاین رو به آن رو شده بود
💞بوی غذا خانه را پر کرده بود آفتاب وسط اتاق پهن شده بود درودیوار اتاق به رویمان میخندید.
فردا صبح صمد از خانه بیرون رفت
وقتی برگشت چند ساک بزرگ پلاستیگی دسش بودباز رفته بود خرید از نخودولوبیا گرفته تا قندوچای و شکرو برنج
گفتم:صمدجان یعنی میخوای به این زودی برگردی؟!!!
گفت: به این زودی که نه ولی خب،
قدم جان بلاخره باید برم من که موندنی نیستم بهترهزودتر کارامو انجام بدم
دوست ندارم برای یه کیلو عدس بری دم مغازه
بعد همانطور کیسه هارو داشت می آورد آشپزخانه میگذاشت
راستش اومدم دیدم رفتی صف نون نوایی از خودم بدم اومدکیسه هارو ازش گرفتم گفتم:صمدجان یعنی به من اطمینان نداری؟دست پاچه شدایستاد نگاهم کرد گفت نه نه خانم منظورم این نبود
منظورم این بود من باعث عذاب !وناراحتیت شدم اگر بامن ازدواج الان برای خودت خونه مادرت راحت بودی میخوردی میخوابیدی خندیدمو گفتم چقد بخوروبخواب!!
برنج هارو توی سینی بزرگی خالی کرد و گفت:
نه نه تو دست نزن خودم همشو پاک میکنم گفتم:بهترین کار اینکه اینجا بشینم
خندیدو گفت: مثل اینکه خانوم خانوما راه افتادی آفرین
پس بیا پیشم بشین اینجا کنار خودم باهم پاک کنیم تو آشپزخانه کنار هم نشستیم تا صبح نخودلوبیا وبرنج پاک کردیم تعریف کردیمو گفتیم و خندیدیم
بعداز ناهار صمد لباس پوشید گفت: میخوام برم سپاه زود برمیگردم
گفتم :عصر بریم بیرون؟ با تعجب!!پرسید کجااا
گفتم نزدیک عیده میخوام برای بچه ها لباس نو بخرم دیدم
رنگ از صورتش پریدلبانش سفید شد گفت :چی چی لباس عید؟!
گفتم :حرف بدی زدم؟! گفت:یعنی من دست بچه هامو بگیرم ببرم لباس نو بخرم؟! قدم جان اونوقت جواب بچه های شهدارو چی بدم یعنی از روی بچه های شهدا خجالت نمیکشم....
ادامه دارد
❖═▩ஜ••🍃🌸🍃••ஜ▩═❖
✨دعايي_براي_دريافت_طلب
🌹✍در روايتي آمده مردي به امام كاظم( ع) از بدهيش شكايت كرد.حضرت فرمود: نماز زياد بخوان، وهرگاه از گروهي طلب داشتي كه گرفتنش براي تو سخت و مشكل باشد، اين دعا را بخوان:👇
«اللَّهُمَّ لَحْظَةً مِنْ لَحَظَاتِكَ تُيَسِّرُ عَلَی غُرَمَائِي بِهَا القَضَاءَ،وَتُيَسِّرُ لِي بِهَا مِنْهُمُ الإقْتِضَاءَ إنَّكَ عَلَي كُلِّ شَیءٍ قَدِيرٌ»
🍃🌺🍃
📚 (كافي:ج2ص554)
🌷تقدیم به سردار شهید
#حاج_قاسم_سلیمانی
شهید کن... که شهادت حیات مردان است
ولی برای شما مرگ، خط پایان است
شهید کن... که شهیدان بریده از جسماند
شهید کن... که شهید از ازل، همه جان است
ببار تیر بلا لحظه لحظه بر سر ما
که سرو، مستِ همین قطرههای باران است
به مورها برسانید از سپاه علی
که نام یک یک سربازها سلیمان است
شهید قاسم ما زندهتر شد و امشب
خوشا که بر سر خوان حسین مهمان است
خوشا به او که پس از این همه جهاد و جنون
به خون خویش ابوالفضلوار غلطان است
به خون تپیده و بر خاک قطعه قطعه شده
شبیه یار شدن آرزوی یاران است
ز کوچ مالک اگر خون نشسته در دل ما
ولی ببین که سپاه علی رجزخوان است
به دیدۀ تر ما رنگ یأس و رخوت نیست
سپاه عشق کماکان میان میدان است
نه... حزن و سستی از این داغها به ما نرسد
که «اَنتُمُ الاَعلَون» از اصول قرآن است
حرام میشود از این به بعد خواب شما
که خشم حیدریِ شیعه سخت و سوزان است
که امر رهبر ما گر رسد همین فردا
به «یاعلی مددی» کاخ ظلم ویران است
در انتظار ظهوریم و خوب میدانیم
سپاه مهدی ما لشکر شهیدان است
#نثارشهیدوالامقام
#حاج_قاسم_سلیمانی
سفره رنگین کن علی مهمان برایت آمده
مالک سیدعلی اندر سرایت آمده
کربلا آماده شو ، بهر ابالفضل و حسین
پاسبان زینب است و جان فدایت آمده
از حریم زینب آمد این ندا عباس من
بهر حفظ این حرم او پا به پایت آمده
کاظمین آغوش بگشا ، بهر مهمانی تو
خاکبوس موسی و ابن الرضایت آمده
سامرا آذین نما خود را که اندر این حرم
پاسدار عسکریین ولایت آمده
دعوتی صادر شده از محضرت سلطان طوس
خادم آن آستان با صفایت آمده
ای صد افسوس از بقیع و خانه ی پیغمبری
فاطمه ، سردار ما بهر لقایت آمده
دست بر پهلو مگیر ای رهبرم سیدعلی
حاج قاسمها فدایی از برایت آمده
babolharam Narimani.mp3
5.33M
|⇦• خبر چه سنگینه ، خبر پُر از درده ..|⇦• سینه زنی جانسوز تقدیم به روحِ ملکوتیِ سردارِ رشیدِ اسلام ، کابوسِ جبهۀ استکبار شهید #حاج_قاسم_سلیمانی با نوایِ کربلایی سید رضا نریمانی •✾•
✅حتی فکر گناه هم نکنید!
✍️امام صادق علیه السلام می فرمایند:
روزی حضرت عیسی (علیه السلام) در جمع حواریون نشسته بودند. حواریون به عیسی علیه السلام عرض کردند: آموزگار راه هدایت! ما را از نصایح و پندهایت بهره مند ساز.
عیسی علیه السلام: پیامبر خدا موسی علیه السلام به اصحاب فرمود؛ سوگند دروغ نخورید، ولی من می گویم سوگند خواه دروغ و خواه راست نخورید. آنها عرض کردند: ما را بیشتر موعظه کن.
ایشان به حواریون فرمود : برادرم موسی میگفت : زنا نکنید ولی من به شما میگویم : حتی فکر زنا نکنید ؛ زیرا فکر گناه مثل این است که در اتاقی آتش روشن کنند که اگر خانه را هم به آتش نکشد، دیوارها را سیاه میکند.
📚سفینه البحار، ج ۳، ص ۵۰۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلمی که پرویز پرستویی از شهید سلیمانی در صفحه اینستاگرام منتشر کرد حتما ببینید
|⇦• خبر چه سنگینه ، خبر پُر از درده ..|⇦• سینه زنی جانسوز تقدیم به روحِ ملکوتیِ سردارِ رشیدِ اسلام ، کابوسِ جبهۀ استکبار شهید حاج قاسم سلیمانی با نوایِ کربلایی سید رضا نریمانی •✾•
خبر چه سنگینه ، خبر پُر از درده
غم رفیقامون ، بیچارهمون کرده
زمینی بودندُ ، به آسمون رفتن
دوباره جاموندیم ، رفیقامون رفتن
تا کی باید بمونیم و بسوزیم از غُصّه
کی آخه میرسه به ما مسیرِ این قصّه
تا کی با دستامون رویِ گلا بریزیم خاک
خدایا پاره پاره شد دلم دیگه بسّه
رفیق عینِ برادر شد ، رفاقت تا سر جونه
غم داغ رفیقُ پس ، برادر مرده میدونه
«رفیق نیمه راه من ، خداحافظ ..»
چه روز و شبهایی ، کنارِ هم بودیم
تو بیقراریها ، قرارِ هم بودیم
چه خاطراتی بود ، تو روضهها باتو
نمیره از یادم ، حسین حسیناتو
امید زندگیمونو تو ناامید کردی
با این خبر موهای مادرُ سفید کردی
آخرشم شهادتُ گرفتی از ارباب
بس که تو روضه التماسِ هر شهید کردی
نه این رسم رفاقت نیست رفیقِ نیمه راه من
هزار ننگ و هزار نفرین ، به این بختِ سیاه من
«رفیق نیمه راه من ، خداحافظ ..»
خبر پُر از داغه ، خبر پر از سوزه
خبر میگه بازم ، یه لاله میسوزه
با داغ اون آتیش ، که توش یه مادر سوخت
حالا تَنِ چندتا ، جَوونِ پرپر سوخت
شبیه بچههایِ شاه بیکفن سوختن
با شعلههایی که به خیمهها زدن سوختن
شنیدهها رو دیدن اینا که تویِ روضه
به یاد آتیشِ دل امام حسن سوختن
مصیبت رو ندیدم من ، شنیدم من ولی سوختم
دوباره تازه شد روضه ، که زهرا گفت علی سوختم
«رفیق نیمه راه من ، خداحافظ ..»
شاعر : #داوود_رحیمی
#بسم_رب_الشهدا_و_الصدیقین
سردار آسمونی
سخته ندیدن تو
مونده زمین تو بُهتِ
این پر کشیدن تو
تو مُزدت و گرفتی
ما به غمت نشستیم
تا آخرین نفس با
عهدی که بستی هستیم
اُسطوره واسه مردم
هستی برا همیشه
سنگ از تو بود هراسون
بودی اگر چه شیشه
چشمات خروش خشم و
آئینه رو با هم داشت
حاج قاسم دلاور
لفظ شهید و کم داشت
آرامش از تو داره
تهران، دمشق و بغداد
رو هیچ ضریحی با تو
حتّی یه خط نیفتاد
یک روح سربلندی
توو سربه زیریهات بود
بعد فرج ، شهادت
بالاترین دعات بود
اسم تو رو می خونه
سو سوی هر ستاره
این خاکِ آریایی
مثل تو کم نداره
نزدیکه با صلابت
بر فتنه گر بتازیم
مِیدونی توی حیفا
با نام تو میسازیم
دشمن شبیه قطره س
اسم تو مثل دریاس
راهت ادامه داره
عکست تووقاب دلهاس
دست تو رو گرفتن
بردن به آسمونا
اون دستی که رو خاکا
اُفتاد شبیه سقا....
#بسم_ربّ_الشهدا
#یادبودسردارسلیمانی🌺
رگبار ستم زد و تگرگی بارید
در علقمهء دل کمری باز خمید
این دشمن بی مایه نمیداند که
بیچاره شهید زنده را کرد شهید
ایران بخدا مَهد توانایی هاست
پاکار خمینی و خراسانی هاست
ای دشمن قدّار تو مثل موری
ایران همه جا پُر از سلیمانی هاست
گفتند که بر شهادتش عالم بود
این رتبه برای او یقین لازم بود
شد پیکر او گسسته از هم او که
همنام شهید کربلا قاسم بود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلیمانی رو تحویل دهید
در مجلس تصویب شد...
برای برآورده شدن
هر حاجتی این ذکر ها را بگویید
❤️ رفع بیکاری : 360 مرتبه یا الله
❤️ طلب فرزند شدن : 360 مرتبه توحید
❤️ ادای قرض : 360 مرتبه انا انزلنا
❤️ وسعت رزق : 360 مرتبه انا انزلنا
❤️ طلبکار : 360 مرتبه یا حی و یا قیوم
❤️ رفع تهمت : 360 مرتبه یا الله اعلم
❤️ بیرون آمدن از خانه : توکلت علی الله
❤️ خانه دار شدن : 360 مرتبه یا کریم و یا رب
❤️ پیدا شدن اشیاء گمشده : 360 مرتبه نورالله ناظر
❤️ رفع اضطراب : 360 مرتبه لا حول ولا قوه الا بالله
❤️ برکت غذا و پول : 360 مرتبه الذی احسن الحسنی
❤️ ازدواج جوانان : 360 مرتبه یا رئوف و یا رحیم
❤️ رفع فقر : 360 مرتبه انا انزلنا
❤️ شیرین شدن زندگی : 360 مرتبه یا عزیز زهرا
❤️ شفای مریض : 360 مرتبه یا من اسمه دواء و ذکره شفا
❤️ کارگشایی :7 مرتبه آیت الکرسی، توحید، مزمل ،صلوات
❤️ رفع وسوسه : 360 مرتبه اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
❤️ به راه راست آمدن جوانان : 360 مرتبه ایاک نعبد و ایاک نستعین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 لحظه ای که به زائران حرم رضوی خبر شهادت سردار سلیمانی را میدهند ...
ای اهل حرم میر و علمدار نیامد ...
خدایا به حق این ناله ها امام زمان ما را برسان و نابودی آمریکا را با چشمهایمان ببینیم تا مرهمی شود بر قلبهایمان که به شدت خونین است.
😭
#غزلی_در_سوگ 🏴
#شهید_قاسم_سلیمانی
رفتند در این راه پدر ها و پسر ها
افتاد در این راهچه تن ها و چهسر ها!
رفتند و نماندند ، و ماییم که خوردیم
در ماتم این شیر دلان خون جگر ها
بسیار غریبانه و سخت است قبولِ
اینجور سفر کردن و اینگونه سفر ها
در راهِ ولایت چه غمی هست ز مردن
چونپر شدهاینراهاز ایندستخطر ها
ما ریشهی خود را به تنِخاک دواندیم
پسواهمهای نیست از اینزخمِ تبر ها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▫️ شعرخوانی حاج محمدرضا بذری بمناسبت شهادت شهید حاج قاسم سلیمانی
خبر آمد که ماه را زدهاند
تیرهروزان پگاه را زدهاند
نور چشم سپاه را زدهاند
آتشی زد به قلب ایرانی
خبر قاسم سلیمانی
با شهادت دلش مراد گرفت
فیض را وقت بامداد گرفت
راه را از حسین یاد گرفت
تاج عزت مبارکت سردار
این شهادت مبارکت سردار
[@EThemes] Qasem Soleimani Cyan.attheme
94.2K
تم "قاسم سلیمانی (فیروزه ای)" تم سردار دلها حاج قاسم سلیمانی برای ایتا.
😞بفرست به عاشقان این بزرگوار...🖤
📌 #اختصاصی
#انتقام_سخت آماده باشید