eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
9.8هزار دنبال‌کننده
19هزار عکس
21.1هزار ویدیو
1.5هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
16.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 🏴 خیلی دلم گرفته برای محرّمت
🚨 خواب عجیب علامه امینی درباره عذاب شمر 💠 علامه امینی می‌گوید: مدتها فکر می‌کردم که خداوند چگونه شمر را عذاب می‌کند؟ در عالم رویا دیدم، آقا امیرالمؤمنین علیه‌السلام در مکانی خوش آب و هوا، روی صندلی نشسته و من هم خدمت آن جناب ایستاده‌ام. دو کوزه نزد ایشان بود. فرمود: این کوزه‌ها را بردار و برو از آنجا آب بیاور. اشاره به محلی فرمود که بسیار با صفا و طراوت بود؛ استخری پر آب و درختانی بسیار شاداب در اطراف آن بود. کوزه‌ها را بر داشته و رفتم آنجا و آنها را پر آب نمودم. ناگهان دیدم هوا گرم شد و هر لحظه گرمی هوا و سوزندگی صحرا بیشتر می‌شود. دیدم از دور کسی رو به من می‌آید. هر چه او به من نزدیکتر می‌شود هوا گرمتر می‌گردد؛ گویی همه این حرارت از آتش اوست. در خواب به من الهام شد. که او ، قاتل حضرت سیدالشهداء علیه‌السلام است. وقتی به من رسید. دیدم هوا به قدری گرم و سوزان شده است که دیگر قابل تحمل نیست. آن ملعون هم از شدت تشنگی، به هلاکت نزدیک شده بود رو به من نمود که از من آب را بگیرد. مانع شدم و گفتم، اگر هلاک هم شوم نمی‌گذارم از این آب قطره ای بنوشد. حمله شدیدی به من کرد و من ممانعت می‌نمودم .دیدم اکنون کوزه‌ها را از دست من می‌گیرد؛ آنها را به هم کوبیدم. کوزه‌ها شکست و آب آنها به زمین ریخت و بخار شد. او که از من ناامید شد رو به استخر نهاد. من بی‌اندازه غمگین و مضطرب شدم که مبادا آن ملعون از آن استخر بیاشامد و سیراب گردد. به مجرد رسیدن او به استخر، چنان آب استخر ناپدید شد که گویی سالهاست یک قطره آب در آن نبوده است؛ درختان هم خشکیده بودند. او از استخر مأیوس شد و از همان راه که آمده بود بازگشت هر چه دورتر می‌شد، هوا رو به صافی و شادابی رفت و درختان و آب استخر به طراوت اول بازگشتند. به حضور حضرت علی علیه السلام شرفیاب شدم، فرمودند: خداوند متعال این چنین آن ملعون را جزا و عقاب می‌دهد. اگر یک قطره آب آن استخر را می‌نوشید از هر زهری تلخ‌تر، و از هر عذابی برای او درد ناک‌تر بود. بعد از این فرمایش، از خواب بیدار شدم. 📙داستان دوستان، ج ۳، ص ۱۶۳
Z_ASHU02.mp3
3.36M
❧🔆✧﷽✧🔆❧ 📗 🎧🎼با نوای 📌..🎤 ⏰[ ۱۳ دقیقه و ۵۸ثانیه ]
❗️ ❗️ ڴآهے چہ راحټ غيبٺ ميكنيݥ!☹️ چـھ راحـت دروغ ميڳوييم..😟..! راحت با پدر و مادر تنــدى ميكنيم!😓 در خيابان ڪہ راه ميرويم..🚶🏻‍♂.. چہ راحت اين طرف و آن طـرف را نڴاه ميݣنيم ..👀.. و كنترل نگاه را به فراموش ميسپاريم !😓 چه راحـت از نامحࢪمـ دڷبڔ؁ ميكنيم...😰.. چہ راحـت تنبلى ميكنيم.. چہ راحـت بيخيال ميشويم .... چہ بۍ هدف زندگى ميكنيم..😢 گاهى چه راحت از شهدا فاصله ميگيريم.. چه راحـت دل مولا را ميشكنيم..😭 چه راحت خداحافظ "حسيڹ" ميگوييم.. گاهى طورى غرق زندگى و روزمرگى ميشويم ݣھ فراموشۺ ميكنيم كجا بوديم و كجا هستيم...😫 كه بوديم و چه شديم...💔 |💕💕💕🖤
مهدی (عج) جان... رسید قافله عشق و تا زمانه عصر عاشورا زمانی نمانده است به پریشان حالی دل زینب (سلام الله علیها) عجل علی ظهورک... 😔آقا بیا و بخاطر زینب ظهور کن 💕💕💕💕🖤
💕بسیار زیبا: کسی که راست و دروغ برای او يکی است، چاپلوس است کسی که پول مي گيرد تا دروغ بگويد، دلال است کسی که دروغ می گويد تا پول بگيرد، گدا است کسی که پول می گيرد تا راست و دروغ را تشخيص دهد، قاضی است کسی که جز راست چيزی نمی گويد، بچه است کسی که اصلا دروغ نمی گويد، مرده است کسی که دروغ می گويد و قسم هم می خورد، بازاری است کسی که دروغ می گويد و خودش هم نمی فهمد، پرحرف است کسی که مردم سخنان راست او را دروغ می پندارند و به او می خندند، ديوانه است 💕💕💕🖤
ضرب المثلى زيبا👌 مردی از راه فروش روغن ثروتی کلان اندوخته بود و به خاطر حرصی که داشت همیشه به غلام خود می‌گفت در وقت خرید روغن، هر دو انگشت سبابه را به دور پیمانه بگذارد تا روغن بیشتری برداشته شود و برعکس در وقت فروختن، آن دو انگشت را درون پیمانه بگذارد تا روغن کمتری داده شود. هر چه غلام او را از این کار بر حذر می‌داشت مرد توجه نمی‌کرد تا این که روزی هزار خیک روغن خرید و برای فروش آنها را بار کشتی کرد تا در شهر دیگری بفروشد. وقتی کشتی به میان دریا رسید، دریا توفانی شد. ناخدا فرمان داد تمام بارها را به دریا بریزند تا کشتی سبک شود و مسافران از خطر غرق شدن برهند. آن مرد از ترس جان، خیک‌ها را یکی یکی به دریا می‌انداخت. در این حال غلام گفت: ارباب انگشت انگشت مبر تا خیک خیک نریزی. 💕💕💕🖤
و رسیدن به لذت بندگی 🔸🔹📊⚪️▫️🔹 قسمت شانزدهم 3 (انتخاب ارزشمند) 🔴گناه چطور به وجود میاد؟ با انتخاب های بد و نامناسب. ⛔️گناه یعنی انتخاب نا مناسب. خب یه سوال مهم رو اینجا باید جواب بدیم. 🔶انتخاب های ما چه زمانی ارزشمند میشن؟ برای پاسخ به این سوال مهم زندگی بشر، باید حالت های مختلف انتخاب ها رو بررسی کنیم. انتخاب های ما زمانی که "بین بد و خوب" باشه ارزشمند نمیشه. 🔴⁉️✅ چون هر آدم عاقلی میدونه که "باید خوب رو انتخاب کنه". این که هنر نیست.☺️ بین "خوب و خوب تر" هم نیست. چون حیوانات هم میفهمن که بین خوب و خوب تر باید خوب تر رو انتخاب کنن. شما جلوی یه مرغ یه مقدار غذای بد و یه مقدار غذای خوب بریز. حتما میره سراغ غذای خوب!!! 🐔 بین "بد و بدتر هم نمیشه. چون حتی حیوانات هم میفهمن که نباید بدتر رو انتخاب کنن. 🙄حاج آقا ! شما که همه ی حالت هاش رو گفتی؟!!! پس جواب چی میشه؟ 🔺عزیزم مشکل ما دقیقا همینه که هیچ کس نیومده به انسان ها بگه که "چه زمانی انتخاب هاشون ارزشمند میشه". 💠بابا ما ادمیم. آدم یعنی "کسی که مدام انتخاب میکنه". 🔴اونوقت این مسخره نیست که یک عمر مشغول انتخاب باشیم اما دنبال این نریم که چطور میتونیم انتخابمون رو ارزشمند کنیم؟؟؟ ⁉️⁉️ و متاسفانه در نظام آموزشی ما هم هیچی در این زمینه دیده نمیشه. چه زمانی انتخاب های ما ارزشمند میشن؟ روش فکر کنید... 🌱🔸🌿▫️🔹🌳 🌺سرزمین لذت ها
سی_و_سوم . . . ارو اروم رفتم و چند ردیف عقب تر نشستم و به حرفهاش گوش دادم😔 . دیدم با بغض داره درد دل میکنه 😢 . -شهدا چی شد؟!😔مگه قرار نبود منم بیام پیشتون ؟! الان زنده موندم که چی بشه؟!😢 که هر روز یه زخم زبون بشنوم؟!😢... بی معرفتا چرا من رو یادتون رفت و شروع کرد گریه کردن گریه کردن 😭 . دلم خیلی براش میسوخت😢...منم گریم گرفته بود ولی نمیتونستم گریه کنم...اروم رفتم پشت سرش... نمیدونستم چی بگم و چیکار کنم... فقط آروم گفتم: سلام آقا سید 😶 اروم سرش رو برگردوند و سریع اشکاش رو با گوشه استینش پاک کرد و داد زد: زهراااا مگه نگفتم کسی اومد خبرم کن . -اقا سید حالا دیگه ما هرکسی هستیم ؟! . -خانم بین من و شما هیچ نسبتی نیست.نه ثبتی نه دینی و نه... لااله الا الله . -قلبی چطور؟!😯 اینقدر راحت جا زدید؟!😕من رو تا وسط میدون اوردید و حالا میخواین که تنها بجنگم؟؟😔 یعنی حتی اون گفتن عشق دوم و اینا همه دروغ بود؟! چون برای رسیدن به عشق اولتون اینقدر تلاش کردید ولی عشق به ظاهر دومتون چی؟!این شهدا اینطوری پای حرفاشون وایمیستادن؟!😢 . -من چیکار باید میکردم که نکردم؟؟😔 . -چرا دیشب جواب بابامو ندادید و از خودتون دفاع نکردید؟؟😯 . -چه جوابی؟!چه دفاعی؟!مگه دروغ میگفت؟!من فلجم.😢..حتی خودمو نمیتونم نگه دارم چه برسه شما رو...کجای حرفهاش غلط بود؟! . -اون روز تو دفترتون گفتین این اتوبان دو طرفست... ولی الان با این حرفاتون دارم میفهمم نه ...این اتوبان همیشه یه طرفه بوده...شما فکر میکنید نظر من راجب شما عوض شده؟!😯 حق هم دارید فکر کنید..چون عاشق نشدید تا حالا...و نمیدونید عشق یعنی چی...خداحافظ . بلند شدم و به طرف در مزار رفتم که از پشت سر اروم گفت: . ریحانه خانم😶(دومین بار بود که اسمم رو صدا میزد) این اتوبان همیشه دوطرفه بوده ولی وقتی کوه ریزش کنه دیگه راهی باقی نمینونه😔 . برگشتم و باز باهاش چشم تو چشم شدم و گفتم: اگه صدبار هم کوه ریزش کنه باید وایساد و جاده رو باز کرد نه اینکه... خداحافظ... و از محوطه بیرون اومدم... . . چند روز گذشت و از اقا سید هیچ خبری نداشتم...روزها برام تکراری و بیخود میگذشت😔..فکر به اینکه اینده و سرنوشتم چجوریه دیوونم میکرد.. دلم میخواست یه کاری کنم ولی کاری ازز دستم بر نمیومد..هر بار درباره سید با بابا حرف میزدم بحث رو عوض میکرد😐 . تا اینکه یه شب نزدیک صبح دیدم صدای جیغ زدن های مامانم میاد😯سریع خودمو رسوندم بالاسرش😯دیدم رو تخت نشسته داره گریه میکنه😢 . -چی شده مامان؟!😯 . .
. . . تا اینکه نصفه شب دیدم صدای جیغ زدن های مامانم میاد😯...سریع خودمو رسوندم بالاسرش...دیدم رو تخت نشسته داره گریه میکنه😢 . -چی شده مامان؟!😯 . -ریحانه...ریحانه...این پسره اسمش چیه؟؟😢😢 . -کدوم پسره؟! چی میگید؟!😯 . -عههه...همین که اومده بود خواستگاریت😢 . - اها...اسمشون سید محمد مهدی هست 😶 . -با گفتن اسمش گریه های مامان بیشتر شد😭 بابام هم کم کم نگران شده بود و میخواست اورژانس خبر کنه -حالا چی شده مامان؟!😯 . -خواب خانم جون رو دیدم😢(مادربزرگم و همون که اولین بار بهم نماز خوندن یاد داده بود) با همون چادری که همیشه میزاشت😔توی خونه قدیمیمون بودم😔دیدم در باز شد اومد تو😢ولی به من هیچ توجهی نمیکرد و ناراحت بود😢گفتم مامان چی شده؟! گفت تو ابروی منو پیش حضرت زهرا بردی 😢 گفتم چرا؟! 😯 گفت خانم میگه برای خواستگاری نوه اش اومده خونه شما ولی بیرونشون کردین😢گفت به دخترت بگو تو که میترسی محمد مهدی نتونه از دخترت مراقب کنه..این پسر از حرم دختر من مراقبت کرده چطور از مراقبت دختر تو برنمیاد. خانم جون اینارو تو خواب گفت و پا شد و با گریه رفت😢😢 . . که بابام گفت: این حرفها چیه زن...حتما غذای سنگین خورده بودی😐 . که مامان با گریه میگفت من هیچوقت خوابهام غلط نیست😢مامانم بعد مدتها اومده تو خوابم😔و از من دلگیر بود😢 . ما بد کردیم...نباید بیرونشون میکردیم.. . -ولمون کن خانم...میخوای دخترتو بدبخت کنی که چی؟! یه مرده خوشحال بشه 😐 . -تو از کجا میدونی بدبخت میشه مرد؟؟ . -از اونجا تو جامعه به اون اقا نه کار میدن نه پست اجتماعی میدن نه میتونه رانندگی کنه نه میتونه گلیم خودشو از آب بکشه بیرون.بازم بگم؟!😑 . -تو هم خوشبختی رو چه چیزهایی میدونی😔خوشبختی یعنی دلت کنار یکی اروم باشه چه تو خرابه باشین چه تو کاخ . -این رمانتیک بازیا مال یه سال اول زندگیه..وقتی قسط بانک و اجاره خونه و اسباب کشی و در به دری شروع شد اونموقع میفهمی دلت پیش کی آروم بود و اروم میشه😐 . یک هفته همین بحث تو خونه ما بودو منم هم غذام کم شده بود و هم حرف زدنم و فقط غصه میخوردم😢مامانمم که وضع روحیش خوب نبود😔 و کلا وضعیت خونمون ریخته بود بهم... . یه روز صبح دیدم بعد مدتها از مینا برام یه پی ام اومد . -سلام ریحانه خوبی؟! . -سلام مینا.چه عجب یادی از ما کردی؟! . -همونقد که شما یاد میکنی ماهم یاد میکنیم😐میخواستم بگم آخر هفته بله برونمه😊 . -ااااا.. به سلامتی☺چطور بی خبر؟!حالا اقا داماد کیه؟😯 . -میشناسیش😊 . . . .
🏴نوحه خوانی همراه با آهنگهای موزون 🔷س 4338: ارائۀ نوحه‌ها همراه با آهنگ­‌های موزون به صورت زنده یا نوار کاست چه حکمی دارد؟                     ✅ج: صِرف موزون بودن، یعنی منطبق بودن بر یکی از آهنگ­‌ها و الحان موسیقی، به هیچ وجه مناط حرمت نیست. بلکه مناط لهوی بودن آن است ­که مضل عن سبیل الله باشد. اگر آهنگی­، لهوی مضل باشد، چه در نوحه و روضه باشد و چه در غیر روضه، حرام است. نوحه و روضه بودن موجب نمی‌شود که از حرمت خارج شود. 📕منبع: khamenei.ir