|⇦•زیارت چیست ..
#سینه_زنی و توسل به ساحت مقدس حضرت سیدالشهدا علیه السلام به امید بازگشایی مسیر پیاده روی اربعین به نفس حاج مهدی رسولی•✾•
زیارت چیست .. زیارت چیست .. زیارت چیست ..
زیارت جز همین دلشوره هایِ قبل مشایه
زیارت جز تمنایِ دعایِ مرد همسایه
زیارت جز همین دلواپسی هایِ بلاتکلیفِ در هیئت، در خانه، چیزی نیست
زیارت چیست جز این دل سپردن ها
زیارت چیست جز خوابِ پیاده راه رفتن ها
زیارت چیست جز این عشق، جز این شورِ در دلها
زیارت پینۀ دستانِ آن مردِ کشاورز است
که از سرمایۀ ناچیزِ سالِ خود برایِ اربعینش خوشه می چیند
که سالی چند لحظه در شلوغی هایِ ظهرِ اربعین یک گوشۀ صحنِ تو بنشیند
زیارت جز همین دل سادگی ها نیست
زیارت چیست .. زیارت چیست .. زیارت چیست ..
قدم هایِ تمام زائرانت را یقیناً می شمارد حضرتِ زهرا
برایِ لحظه هایِ تلخ جان دادن
برایِ در سراشیبی قبری تیره افتادن
برایِ ساعتِ آخر ..
برایِ بی کسی هایِ صف محشر
فدایِ حضرتِ مادر ..
چه طعمی میدهد وقتی که خسته
وقتِ مغرب ها
کنارِ آتش و چایی موکب ها
غذایِ حضرتیِ گرم میگریم
فدایِ دستپختِ حضرتِ زهرا ...
زیارت چیست جز دستانِ خالیِ جوانمردِ عراقی
که کریمانه برایِ خدمت زوّار
ظرف آب میارد ، و مثلِ ابر می بارد
«اشرب ماء یا زوّار ابوسجاد ..»
برایِ من ، برایِ بچه هایِ من
چه فخری بیش از این که در صف زوّار تو باشم
که میخواهم به قدر یک قدم هم یارِ تو باشم
چه فخری بیش از این دارم
که در سیلِ خروشان غلامانِ علمدارم
جه کم دارم .. چه کم دارم ..
غبارِ این مسیر از تربتت آقا چه کم دارد
یقینِ دارم شفا در گرد راهِ زائرانِ توست، بلاتردید
ضریح و گنبد و گلدسته جایِ خود
ستون هایِ مسیر اربعین را میشود بوسید، بلاتردید
و حالا من ، غریبانه ..
چه بی تابانه تنها گوشۀ خانه
تصور میکنم آن بی نهایت سیلِ زائر را
که دورِ شمعِ آن گلدسته هایت مثلِ پروانه
طوافِ عشق دارند و عنایت میکنی بر گریۀ آنها کریمانه
و من تنها .. و من اینجا ..
و من حسرت نشینِ گوشۀ خانه ..
غریبانه .. غریبانه .. غریبانه ..
میانِ گریه هایِ گاه و بیگاهم
میانِ اشک و آهم ، فقط یک چیز میخواهم
که قبل از مردنِ من رزقِ من باشد
که در صحنِ حریمت بگذرانم باز چندی را
تو میدانی صلاحم را .. تو میبینی نگاهم را ..
دلم تنگ است .. دلم تنگ است .. دلم تنگ است ..
دلم تنگ است باز آقا میخوانم
بسوزان هر طریقی میپسند را ..
در راهِ رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلاً به تو افتاد مسیرم که بمیرم
سلام آقا .. سلام آقا ..
من اومدم این همه راه ، سلام آقا .. سلام آقا ..
منم همون غلام سیاه ، سلام آقا .. سلام آقا ..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥مشکلات معیشتی مردم خداروشکر دارد یکی یکی حل میشود، دناپلاس قسطی که گرفتن ودیعه ۲۰۰میلیونی مسکن گرفتن!
میرزا اسماعیل دولابی:
مرگ را که بپذیری همه ی غم ها و غصه ها می رود و بی اثر میشود!
وقتی با حضرت عزرائیل رفیق شوی، غصه هایت کم می شود؛
آمادگی موت خوب است، نه زود مردن؛ بعد از این آمادگی، عمر دنیا بسیار پر ارزش خواهد بود؛
ذکر موت، دنیا را در نظر کوچک می کند و آخرت را بزرگ.
#شبتونبیگناه🖤
💕💕💕
#راهکاری_برای_زمان_بیخوابی
🌸✨ اگر شخصی دچار بیخوابی
شده و میخواهد زودتر خوابش ببرد
۱۱۰ مرتبه صلوات فرستد خواب
حاصل شود انشاءالله✨
📚 تحفة الرضویة ۳۱۱
🏴✨صلوات یادتون نره ✨🏴
💕💕💕
عمود شماره ۱
«چرا همیشه جا میمونم؟ چرا من؟ چرا؟»
سرم رو به در ورودی حرم حضرت علی علیهالسلام تکیه داده بودم. اشک میریختم و زیر لب زمزمه میکردم: «آخه آقا شما که شرایط من رو خوب میدونین. میدونین از کِی زمین و آسمون رو به هم دوختم تا تونستم خودم رو به اینجا برسونم. خاکبوسِ حَرمتون باشم و ازتون بخوام بدرقهام کنین تا دیار حضرت ارباب. اما چرا؟ چرا اینجا باید زمین بخورم و پای بی لیاقتم، وبالِ گردنم بشه و از رفقا جا بمونم؟ از قافلهی عُشّاقِ پیادهی امامم، اربابم و مرادم؛ مهربونتر از پدر و مادرم، حسین جان!»
تقریبا پیراهنم از اشک خیس شده بود و به هقهق افتاده بودم که یه دفعه، یه دستِ گرم، یه چیزی شبیه دستای بابا تو گریههای بچگیم، شونهام رو فشار داد. «آروم باش. خدا هست. همیشه هست. یاعلی!»
چقدر صدا و حرفهای سادهاش به دلم نشست. کمکم کرد تا روی ویلچر نشستم. عرض ادبِ عجیبی به مولا امیرالمومنین کرد و به راه افتادیم. هیچ سوالی ازم نپرسید. ولی انگار، همهچی رو میدونست. بدون اینکه حرفی بزنم راهی شدیم. سکوتِ اون غریبهی مهربون یه جوری بود، یه ابهتی داشت که شرم داشتم چیزی ازش بپرسم.
🏴 #همسفر_با_خورشید ؛ قسمت اول
┄✦۞✦✺﷽✺✦۞✦┄
#احادیث_حسینی
✨امام صادق (علیه السلام) فرمودند:
هر كس كه امام حسين عليه السلام را در روز عاشورا زيارت كند بهشت بر او واجب مىشود.✨
┄✦۞✦✺💔✺✦۞✦┄
@Fanous استیکردرایتا 💚.mp3
8.91M
اربعین اوضاع چجوریه حسینع؟😭
کار من امسال صبوریه حسین،
دارم میمیرم😭
من ايرانم تو عراقي چه فراقی💔
🎤 #محمدحسین_پویانفر
دوری و دوستی سرم نمیشه😭
تلخی چای عراقی رو میخوام
التماس دعا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 انقلاب اسلامی اگر آرام بگیرد، خواهد مُرد
❤️اولین نماز جمعه حضرت آقا پس از آغاز جنگ تحمیلی
🏴
‼️برگزاری مسابقات اینترنتی
🔷س 5356: #بازی هایی #اینترنتی راه اندازی شده که برای ورود به بازی باید مبلغی پرداخت شود و اگر #برنده شدید #جایزه به شما تعلق می گیرد، آیا چنین بازی هایی حکم #قمار دارد؟
✅ج: اگر برگزارکنندۀ مسابقه مبلغی از شرکتکنندگان به عنوان حق الزحمه و شرط شرکت در مسابقه برای خودش دريافت کند و بعد از مالكيت، با مال خود جايزه پرداخت کند، اشکال ندارد.
#احکام_مسابقات #احکام_قمار
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‼️ #احکام_وسواس
🔷 قسمت پنجاه و دوم
🔷 پاسخ به سوالات۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 #احکام_حسینی
🔷 قسمت هجدهم
🔷 زمان زیارت اباعبدالله علیه السلام
🌹😭 دوقلوهای شهیدی که هیچوقت طعم پدر ومادر را نچشیدند😭🌹
گذرتان به بهشت زهرا تهران افتاد حتماً بر سر مزار این دوقلوهای شهید بروید! برادران دو قلوی شهیدی که هیچگاه مادر و پدری زائر مزارشان نبوده است!!
بخوانید قصه مظلومانه برادران دو قلو شهید دفاع مقدس از شیرخوارگاه تا آسمان شهیدان ثابت و ثاقب شهابی نشاط.
نوجوانهایی که سال ۶۱ امدادگران خستگیناپذیر گردان سلمان بودند. عملیات مسلم ابن عقیل در منطقه سومار اولینباری بود که آنها پا به جبهه گذاشته بودند. همرزمان این دو شهید میگویند وقتی نامه به خط مقدم میآمد، معمولاً ثابت و ثاقب غیبشان میزد! یکبار یکی از رزمندگان متوجه شد وقتی همه گرم نامه خواندن هستند و خبر سلامتی خانواده و عکسهایشان را با وجد نگاه میکنند، دوقولوها دست در گردن هم در کنج سنگر، گریه میکنند.
بعدها که موضوع را جویا شدم، فهمیدم آنها بیسرپرست هستند و هر بار دلشان میشکند که کسی آنسوی جبهه چشم انتظارشان نیست. عکسهای کودکی و زنبیل قرمزی که در آن سر راه گذاشته شدهاند را بغل کرده گریه میکنند.
چندی بعد ثاقب در مجتمع نگهداری خودش به دلیل مجروحیت دعوت حق را لبیک گفته و ثابت نیز بعد از چند سال تحمل مجروحیت از استنشاق گازهای شیمیایی به نزد برادر میشتابد و او نیز شهد شهادت را مینوشد.
روزی شخصی ثاقب و ثابت را پشت به یکدیگر داخل آن زنبیل کوچک قرمز رنگ گذاشته بود و زیر شرشر باران کنار درب ورودی بهزیستی رهایشان کرده بود. حال درد نان بود یا درد جان،کسی نمیدانست.
از آن پس بود که آن زنبیل کوچک شد تنها یادگاری از مادر ندیدهشان.
ثاقب و ثابت سالها از کرمانشاه و غرب کشور گرفته تا اهواز و خرمشهر، به هر کجا که اعزام میشدند، در درون ساکشان اعلامیههایی را به همراه داشتند که عکسی از دوران کودکیشان به همراه دست نوشتهای بود که به در ودیوار شهرها میچسبانیدند:
"مادر، پدر! از آن روز که ما را تنها در کنار خیابان رها کردید و رفتید سالها میگذرد. حال امروز دیگر ما برای خودمان مردی شدهایم ولی همچنان مشتاق و محتاج دیدار شماییم..."
اما هیچگاه روزی فرا نرسید که قاب عکسی باشد و عکسی از ثاقب و ثابت وخانوادهشان در کنار یکدیگر.
آنچه که امروز از ثاقب و ثابت شهابی نشاط باقی است، ۲ قبر مشکی رنگ شبیه به هم و در کنار هم در قطعه ۵۰ گلزار شهدای بهشت زهرا(س) است.
اگر گذارمان به گلزار شهدای بهشت زهرا افتاد، جایی ما بین قبور قطعه ۵۰، ردیف ۶۷، شماره ۱۹ وردیف ۶۶ شماره ۱۹، دو برادر شهیدی آرام کنار یکدیگر خفته اند که شبهای جمعه، هیچگاه مادر و پدرشان زائر مزارشان نبود.
روحشان شاد و یادشان گرامی
💢 مکتب شهید سپهبد سلیمانی رحمه الله علیه💢
💕💕💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مهربان_باشیم
🌸بنویسید به دیوار سکوت
💖عشـــق سرمایه هر انسان است
🌸بنشانید به لب ، حرف قشــنگ
💖حرف بد وســــوسه شیطان است.
🌸و بدانید که فردا دیـــــر است
💖و اگر غصه بیاید امــــــروز
🌸تا همیشه دلتان درگیر است.
💖پس بسازید رهــی را که کنون
🌸تا ابــــد سوی صــــــداقت برود
💖و بکارید به هر خانه گلــی
🌸که فقط بوی محبـــــــت بدهد.
💖زندگیتون پر از مهربانی
▪️ دست نوشته تکاندهنده شهیدی که هنگام بمباران شیمیایی ماسکش را به یکی از رزمندهها داد
🔹 ۱۲ فروند هواپیما ساعت ۵ غروب منطقه را بمباران شیمیایی کردند که یکی در ۱۰ متری او افتاد.
🔹 نعمت الله ملیحی ماسکش را به یکی از رزمندهها داد و خودش بدون ماسک مانده بود كه در عمل دم نايژکهای ريه تاول میزد و در بازدم تاولها پاره میشد ! به همین علت برای گفتگو کردن روی کاغذ مینوشت و کمتر صحبت میکرد.
🔹 در بیمارستان به دلیل حاد بودن جراحت نعمت الله، او را ممنوع از نوشیدن آب کردند.
🔹 او از شدت تشنگی و زجر کاغذی خواست و روی آن نوشت :" جگرم سوخت، آب نیست ؟! " و بعد از دقایقی به علت شدت جراحت به شهادت رسید......🌷
✴️ دوشنبه 👈 7 مهر 1399
👈 10 صفر 1442👈 28 سپتامبر 2020
🕌مناسبت های دینی اسلامی.
🌙⭐️امور دینی و اسلامی .
📛 دیدار با روسا خوب نیست .
👶برای زایمان مناسب و نوزادش پاک دامن و روزی دار خواهد شد .ان شاءالله.
🤒بیمار امروز شفا یابد. ان شاءالله
✈️ مسافرت خوب نیست در صورت ضرورت همراه صدقه باشد.
👩❤️👩حکم مباشرت امشب.
مباشرت امشب (شب سه شنبه ) ، برای سلامتی مفید است و فرزند دهانی خوشبو و دلی نرم دارد و بسیار مهربان است . ان شاءالله
🔭 احکام نجوم
🌓 امروز انجام امور زیر نیک است :
✳️ امور زراعی و کشاورزی .
✳️ آغاز بنایی و تعمیر خانه .
✳️ و معامله خانه و آپارتمان نیک است .
💇♂ طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث عزت و احترام است .
🔴 #خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری، باعث درد و الم است.
🔵 دوشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی است و برکات خوبی از جمله قاری و حافظ قران گردد.
👕 دوشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز بسیار مناسبی است و آن لباس موجب برکت میشود.
✴️️ وقت #استخاره در روز دوشنبه: از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعداز ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲ ظهر و از ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن)
❇️️ ذکر روز دوشنبه : یا قاضی الحاجات ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۱۲۹ مرتبه #یا لطیف که موجب یافتن مال کثیر میگردد
💠 ️روز دوشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_حسن_علیه_السلام و #امام_حسین_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
😴تعبیر خواب
خوابی که شب " دوشنبه " دیده شود تعبیرش طبق آیه 11 سوره مبارکه " هود " است .
الا الذین صبروا و عملوا الصالحات ...
و از معنای ان استفاده می شود که کاری برای خواب بیننده پیش آید که در نظر مردم مشکل باشد و چون صبر کند موجب نیک نامی و راحتی ایام عمر او باشد. ان شاءالله و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
🌸زندگیتون مهدوی🌸
❤️💞❣💛❤️💞❣💛
❤️ #عاشقانہ_دو_مدافع❤️
#قسمت_چهلم
_مادر مـݧ اولا کہ کے گفتہ قراره بلایے سرش بیاد دوما هم،خودش راضے هم زنش جاے بدے هم کہ نمیخواد بره...
خلاصہ یہ چیزے مـݧ میگفتم یہ چیزے زهرا باباهم همینطورے نشستہ بود و بہ یہ گوشہ خیره شده بود و حرف نمیزد
_اما ماماݧ راضے نمیشد کہ نمیشد
یہ هفتہ هم بابت ایـݧ موضوع با هیچکدومموݧ حرف نمیزد.
هر چقدر اردلاݧ و بابا باهاش حرف میزدݧ کوتاه نمیومد آخر حرفاشونم بہ بد شدݧ حال ماماݧ ختم میشد.
_اوݧ روزا اردلاݧ خیلے داغوݧ بود همش تو خودش بود زیاد حرف نمیزد همموݧ هم میدونستیم کہ بدوݧ رضایت ماماݧ نمیره.
دوهفتہ گذشت ما هر کارے میتونستیم براے راضے کردݧ ماماݧ کردیم حتے علے هم با ماماݧ حرف زد.
_یروز بعد از نماز صبح ماماݧ صداموݧ کرد کہ بریم پیشش.
نمازش رو تازه تموم کرده بود و همونطور کہ رو سجاده نشستہ بود و تسبیحش دستش بود
آهے کشیدو با بغض بہ اردلاݧ نگاه کرد و گفت:
برو مادر خدا پشت و پناهت....و قطره اے اشک از چشماش روگونہ هاش افتاد
همموݧ شوکہ شدیم.
_اردلاݧ دست مامانو بوسید،بغلش کرد و زد زیر گریہ
از گریہ اونها ماهم گریموݧ گرفتہ بود .
همونطور کہ اشکام و پاک میکردم گفتم:خوب دیگہ بستہ فیلم هندیش نکنید.
_اوݧ دوماه بہ سرعت گذشت و اردلاݧ دو هفتہ بعد از عروسیش رفت سوریہ
هیج وقت اوݧ روزے کہ داشت میرفت و یادم نمیره
ماماݧ محکم اردلاݧ و بغل کرده بود گریہ میکرد
مـݧ هم دست کمے از ماماݧ نداشتم باورم نمیشد اردلاݧ داره میره.
_میترسیدم براش اتفاقے بیوفتہ.
اما زهرا خیلے قوے بود و با یہ لبخند همسرشو راهے کرد بہ قول خودش علاوه بر ایـݧ کہ همسر اردلاݧ بود همسفرش هم بود
خیلے محکم و قوے بود وقتے ازش پرسیدم چطورے تونستے راضے بہ رفتـݧ اردلاݧ بشے،لبخندے زد و گفت همہ چیزم فداے حضرت زینب
بابا اما یہ قطره اشک هم نریخت ،اما مـݧ میدونستم چہ خبره تو دلش
علے هم اصلا حال خوبے نداشت.
_اشک نمیریخت اما میفهمیدم حالش رو بہ جاے اینکہ اوݧ منو دلدارے بده مـݧ باید دلداریش میدادم.البتہ حال خرابش بخاطر خودش بود.
روز خوبے نبود اما بالاخره تموم شد.
_تازه بعد از رفتنش شروع شد غصہ ے ماماݧ
هرروز یا درحال خوندݧ دعاے طول عمرو آیہ الکرسی براے اردلاݧ بود یا بے حوصلہ یہ گوشہ
میشست و با کسے حرف نمیزد
ولے وقتے اردلاݧ زنگ میزد چند روزے حالش خوب بود
_دوهفتہ از رفتـݧ اردلاݧ میگذشت
یکے دوروزے بود از علے خبر نداشتم.دانشگاه هم نمیومد نگرانش شدم و رفتم خونشو.
وارد کوچشوݧ شدم ماشیـݧ جلوے در بود
زنگ و زدم.
_کیہ❓
منم فاطمہ باز کـݧ
إ زݧ داداش تویے بیا تو
پلہ هارو تند تند رفتم بالا
وارد خونہ شدم و بلند گفتم
سلااااااام
سلام زنداداش خوش اومدے ازینوارا❓
اومدم یہ سرے بزنم بهتوݧ کسے خونہ نیست
نیست.اومدے بہ ما سر بزنے یا آقاتو❓
_چہ فرقے میکنہ❓
فرقے نداره دیگه
خندیدم و گفتم:حالا نوبت خودتم میشہ علے و خونست❓
آره بالا تو اتاقشہ
از پلہ ها رفتم بالا و در زدم
جواب نداد
دوباره در زدم بازم جواب نداد
نگراݧ شدم درو باز کردم
_علے روتخت خوابیده بود اتاق تاریک تاریک بود
پرده هارو کشیدم کنار نور افتاد روصورتش و چشمشو اذیت کرد
دستشو گرفت جلوے چشمش و از جاش بلند شد
سلام
علیک السلام علے آقا ساعت خواب❓
دانشگاه چرا نمیاے❓گوشیتم کہ خاموشہ نمیگے نگراݧ میشم❓
ببخشید
همیـݧ فقط❓ببخشید❓
_آهے کشید و کلافہ بہ موهاش دستے کشید
نگراݧ شدم دستم و گذاشتم رو شونش
چیشده علے
چیزے نیست
_چیزے نیست و حال روزت اینطوره چیشده دارم نگراݧ میشما
هیچے اسماء رفیقم...
رفیقت چے❓
رفیقم شهید شد...
ادامه دارد....
❤️💞❣💛❤️💞❣💛❤️