💠می خواهی هیچ وقت پشیمان نشوی؟ 💠
🌟 امام جواد علیه السلام:
💎ثَلاثٌ مَن کُنَّ فِیهِ لَم یَندَم: تَرکُ العَجَلة، وَ المَشوِرَة، وَ التَّوَکُلُ عَلَی اللهِ عِندَ العَزمِ؛
💎سه چیز است که هر کس آن را مراعات کند، پشیمان نگردد:
1 - اجتناب از عجله
2 - مشورت کردن
3 - و توکل بر خدا در هنگام تصمیم گیری
📚 مسند الامام الجواد، ص 247
💕💙💕
✨﷽✨
✍ دعای مادر:
روزی از ابو سعید ابوالخیر سوال کردند :
این حُسن شهرت را از کجا آوردی ؟
ابوسعید گفت :
شبی مادر از من آب خواست، دقایقی طول
کشید تا آب آوردم، وقتی به کنارش رفتم،
خواب، مادر را در ربوده بود، دلم نیامد که
بیدارش کنم، به کنارش نشستم تا پگاه،
مادر چشمان خویش را باز کرد و وقتی
کاسه ی آب را در دستان من دید، پی به
ماجرا برد و گفت:
"فرزندم، امیدوارم که نامت عالمگیر شود"
بدین سان ابوسعید ابوالخیر مرد خرد و
آگاهی و عرفان، شهرت خویش را مرهون
یک دعای مادر میداند ....
📚تذکره الاولیاء عطار نیشابوری
💕💜💕
رفیق جانم
گذشته جای ماندن نیست!
خاطرات کهنه و دلآزار را رها کن
جلو جلو هم ندو ... که از نفس میافتی
حال را دریاب تا حالت خوب باشد!
چایت را دم کن
صدای موسیقی را کمی بلند ،
بایست مقابل پنجره
عمیق نفس بکش و فکر کن به هیچ چیز!
به هیچ چیز فکر کن
انقدر سخت نگیر رفیق جانم
انقدر سخت نگیر زندگی زیباست
💕🧡💕
🦋
•| #شــهید_احمد_مشلبــــ 🌿
سہ چہارم دختران حجابشان حجابــــ
نیست!!
و چیزهایی ڪہ میپوشند
واقعا حجاب نیست چادر میپوشند
ولی چادࢪشان داࢪاۍ بࢪق و مُد است.
•| #ڪــلام_شـــہید🌿
#سلام_ودرود_برشهیدان
💕💜💕
انسانهای ناپخته همیشه میخواهند
که در مشاجرات پیروز شوند...
حتی اگر به قیمت از دست دادن "رابطه" باشد...
اما انسانهای عاقل درک میکنند که گاهی
بهتر است در مشاجره ای ببازند،
تا در رابطه ای که برایشان با ارزش تر است "پیروز" شوند...
انسان ها زود پشیمان می شوند....
گاه از گفته هایشان، گاه از نگفته هایشان
اما سراغ ندارم کسی را که از " لبخند زدن " پشیمان شده باشد...!
خوشا به حال آنانی که خوب میدانند ،
" لبخند زدن " منطقی ترين گفت و گوی عارفانه است.....
💕💗💕
#حدیثــــــ🌿
هــر ڪس ســــه بــار بــر تــو خــشم گرفتــــــ
ولے بــه تــو بــد نگفتــــــ او را بــراے دوستے
انتخابــــــــ ڪــن🌿!
-امــامصــادق"؏"
💕❤️💕
#داستان_آموزنده👇👇👇
✅داستان گم شدن انگشتر یهودی در مدینه
یک فرد یهودی در مدینه انگشترش را گم کرد و مسلمانی این انگشتر را یافت.
انگشترش، گران قیمت بود و مسلمان پرسان پرسان یهودی را پیدا کرد.
گفت: آقا! این انگشتر مال شماست؟ یهودی گفت: بله، در حالی که انگشتر را تحویل می داد، یهودی گفت: چند سؤال دارم؛
نخست اینکه آیا می دانستی این انگشتر قیمتش چقدر است؟
- گفت: بله، انگشتر گران قیمتی است.
دوم اینکه آیا می دانستی من یهودی ام؟
-گفت: بله؛
سوم اینکه آیا نیاز مالی نداشتی؟
- گفت: اتفاقاً وضع چندان خوبی ندارم.
یهودی گفت چرا این را برای خودت نفروختی؟!
فرد مسلمان گفت: اتفاقاً در این فکر هم بودم، زمانی که در مسیر می آمدم در این فکر هم بودم که آن را بفروشم و پولش را برای خودم بردارم؛ اما یک وقت به ذهنم افتاد فردای قیامت وقتی که موسی بن عمران یک طرف می نشیند و رسول خدا(ص) نیز حضور دارد وقتی من و تو را می آورند و رو به روی آن دو بزرگوار قرار می دهند، اگر حضرت موسی رو کند به پیغمبر آخرالزمان و بگوید این مسلمان و پیرو شما بود، انگشتر یک یهودی پیرو مرا پیدا کرد، چرا این را برداشت و استفاده کرد؟!
پیغمبر باید سرش را پایین اندازد.
نخواستم فردای قیامت رسول خدا (ص) به خاطر این عمل من در مقابل موسی (ع) سرش را پایین اندازد و نتواند پاسخ گو باشد.
💕💙💕
هنگامی که در رستوران یا هتل هستید و شکر یا شیر چای خود را بیشتر از مقداری که در خانه مصرف می کردید مصرف می کنید بیانگر این است که شما زمینه فساد را دارید.
وقتی که در رستوران یا اماکن عمومی هستید و مقدار زیادی دستمال کاغذی، صابون یا عطر استفاده می کنید، در حالی که در منزل خودتان این گونه نیستید بدین معنا است که اگر شرایط اختلاس برای شما فراهم شود اختلاس می کنید.
اگر در جشن ها و بوفه های مفتوح زیاد می خورید در حالی که می دانید شخص دیگری آن را حساب می کند، بدین معناست که اگر فرصت خوردن مال دیگران را پیدا کنید این کار را خواهید انجام داد.
اگر معمولا هنگامی که در صف هستید و حقوق در صف بودن را راعایت نمی کنید، پس شما زمینه این را دارید که برای رسیدن به هدف خود از کتف دیگران هم بالا بروید.
اگر بر این باور هستید که هر چه را در خیابان پیدا کردید حق شما است در حالی که مال دیگران بوده است، پس قابلیت دزدی در شما وجود دارد.
مبارزه با فساد را از خود شروع کنید
💕💜💕
#تلنگر
عجب امانے است اســتغفار ..!
یادتان بــماند ڪه اگر توانــستید
در شبانه روز هـفتاد مرتــبه اســتغفار را
سر جانماز هیچ وقت ترڪ نڪنید ..،
این امــان خداست ..!
(یعنے در امان خدا هستے.؛)
#حاج_اسمائیل_دولابے🌱
💕💚💕
#رمان_بانوی_پاک_من😌
#قسمت_دوم
#پارت2
رفتم سمت آشپزخونه.مامان روپشت میز ناهار خوری نشسته بود و سرش رو میز بود.میتونستم بفهمم چقدر داغونه.دوست داشتم دلداریش بدم اما دیگه حسی برام نمونده بود که اینکارو بکنم.
نشستم روبروش و گفتم:چقدر زود فیلت یاد هندستون کرد.
سرشو بلند کرد و نگاهم کرد.
باهمون قیافه جدی و خالی از احساسی گفتم:چی باعث شد فکر برگشتن به سرت بزنه؟
عمیق نگاهم کرد وگفت:این زندگی جهنمی که بابات برام ساخت.
_چرا باهاش ازدواج کردی پس؟
_چون دوسش داشتم.
_آدم از کسی که دوسش داره به راحتی نمیگذره.
_راحتی؟تو به این زنذگی کوفتی میگی راحتی؟بابام انقدری پول به پام ریخته بود که فکرم به جیب بابات نباشه اما اون فکر میکرد میتونه همه چیو باپول بخره،حتی محبتو.همین الانم همین فکرو میکنه.
آره میدونستم.بابام بویی از محبت و عاطفه نبرده بود.فقط فکر میکرد باپول همه چی حل میشه.حتی میخواست با پول مامانو منصرف کنه از رفتنش به ایران.
_اگه دوست نداری نیا باهام.
سرتکون دادم و گفتم:میام..شاید زندگی بهتری اونجا درانتظارم باشه.
بی حرف دیگه ای به اتاقم پناه بردم و روتختم دراز کشیدم.حس خوبی دارشتم از رفتن به ایران.نمیدونم چرا اما خوشحال بودم.
تصمیم داشتم وقتی رفتم یه کاری برای خودم جور کنم.درسته مامانم پول داشت که تاآخرعمر ساپورتم کنه اما چشم داشتن به جیب مامان، افت داشت برام.برای همین تصمیمم رو قطعی کردم.
صبح روز بعد رفتم کل شهرو دور زدم و یه جورایی وداع کردم با کشور پدریم.پدر؟؟؟هه چه پدری؟فقط اسمشو به دوش میکشید.متنفرم ازهمچین پدری که یه عمر براش مهم نبود پسرش چیکار میکنه؟چطور روزاشو میگذرونه؟
خیلی زود شب شد و راهی فرودگاه شدیم.مامان شال نازکی رو سرش انداخت و سوار هواپیما شدیم.
دل کندن ازاین شهر و کشور آسون تر ازاونی بود که فکرشو میکردم.هواپیما از زمین کنده شد و لب من بعد دوسال به لبخند باز شد.
#نویسنده_زهرا_بانو
#کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_است🍃
بامــــاهمـــراه باشــید🌹