eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
9.7هزار دنبال‌کننده
19.1هزار عکس
21.2هزار ویدیو
1.5هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽❣ ❣﷽ السَّلامُ‌عَلَيْكَ‌یا‌بَقِیَّةَ اللهِ فی اَرضِه اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حُجَّةَ اللهِ فی اَرضِه اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْحُجَّةُ الثّانی عشر اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا نورَ اللهِ فی ظُلُماتِ الْاَرضِ اَلسّلامُ عَلَیْکَ‌یا مَولایَ یاصاحِبَ‌الزَّمان اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا فارسَالْحِجاز اَلسَّلامُ‌عَلَیْکَ یاخَلیفَةَ الرَّحمَنُ‌ویاشَریکَ‌الْقُرآن وَیااِمامَ الْاِنسِ‌وَالْجان السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مُعِزَّ الْمُؤْمِنِينَ الْمُسْتَضْعَفِينَ.. سلام بر شما.. که با آمدنت، مومنین سر از گریبان اندوه بر می‌آورند و عزتمند خواهند شد... ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج
✨آیت الله العظمی بهجت رحمة الله علیه ☘همان‌طوری که توقع دارید خدا با شما رفتار کند با بچه‌ها هم همان طور رفتار کنید. این‌طور اگر نگاه کنید، دیگر زدن بچه‌ها یا بداخلاقی با آنها به خاطر اشتباه بی‌معنی می‌شود بچه هم احساس نمیکند که بابایش درکش نمیکند. 💕💜💕💜
مرغ ٥٠٠ گرم ( فرقي نداره ران باشه يا سينه فقط فيله شده باشه) پياز درشت ١ عدد( نياز ب گرفتن آب پياز نيست) آرد سوخاري ٢ ق غ جعفري خرد شده ٢ ق غ سير ٢،٣ حبه زعفرون غليظ ١ ق غ ( لطفا حذفش نكنيد) نمك و فلفل سياه و پاپريكا و زرد چوبه ب ميزان لازم... . مرغ راب همراه پياز و سير چرخكرده .... بقيه مواد رو اضافه كرده و ورز ميدهيم ... مواد رو بين دو كيسه فريزر ب قطر ١سانت باز ميكنيم و بصورت نواري ( شكل كباب كوبيده ) برش داده و در تابه ايي ك كمي روغن ريختيم سرخ ميكنيم😋... ( با اين مقدار مواد ٧ عدد كباب ب سايز كبابهاي بيرون داريد).... بچه ها اگه خواستيد ديگههه خيلي كولاك كنيد موقع سرو غذا مخلوط زعفرون دم كرده و كره رو با برس روي كبابها بمايد😋 بي نظير ميشه👌🏻
14.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اثر این تجربه در زندگی تجربه گر چه بود آقای باجلانی قسمت ششم فصل اول
🍲 😋 سیب زمینی 4 عدد ژامبون ۳۰۰ گرم قارچ 300 گرم سس بشامل پنیر پیتزا 🔸سیب زمینی ها رو پوست بکنید و به اندازه ی نیم سانت ورق کنید و بشورید و خشک کنید با کمی روغن هر دو طرف سیب زمینی رو سرخ کنید شما میتونید سیب زمینی رو اب پز یا نیم پز کنید من بسته به ذائقه خانواده سرخ کردم. کف ظرف مناسب فر رو یه لایه سس بشامل بریزید سیب زمینی های سرخ شده رو کف ظرف بچینید بعد یه لایه ژامبون خورد شده بریزید. یه لایه قارچ تفت داده شده بریزید دوباره سطح مواد سس بشامل و بعد پنیر پیتزا بریزیدو داخل مایکروفر داغ با دمای ۱۸۰ به مدت 15 تا 20دقیقه قرار بدین ‌چند ثانیه هم گریل روشن کنید تا روی پنیر طلایی بشه.بعداز بیرون آوردن از دستگاه کمی جعفری خورد شده اضافه کنید و میل کنید در ماکروویو با کامبی ترکیب گریل با ماکرو 360 وات زمان 7 تا 10 دقیقه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸کم کم داریم با اردیبهشت ماه 🌼با ماه عطر شکوفه های بهار نارنج 🌸با ماه دشتی پراز گل 🌼خداحافظی میکنیم 🌸دوست من امیدورارم 🌼ماه اردیبهشت براتون 🌸اندوخته ای به یاد ماندنی 🌼اندوخته ای از عشق 🌸و مهربانی ، صفاو شادی بوده باشد در واپسین روزهای اردیبهشت براتون خوشی آرزومندم🌸😇 .🌸🍃
5.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 با بی‌گذشتی‌ها برکت از زندگی می‌رود 🔺 گفتگو با مرحوم ، رحمت خدا بر استاد اخلاق 🥀
ما همیشه خوشبختی را در دور دستها میجوییم اماغافل از آنیم که خوشبختی... همان لحظات زندگی هستند که پرشتاب میگذرند و ما قدرشان را نمی دانیم زندگیتون پر از لحظات ناب 💕🧡💕🧡
10.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پفیلا خونگی😍😋 مواد لازم: ذرت نمک کره آب یک لیوان روغن سرخ کردنی شکر سفید شکر قهوه ای دستور پخت: ابتدا کره را درون ظرف ریخته تا کامل مایع شود حال ذرت ها را اظافه کرده و کمی نمک اظافه میکنیم سپس درب قابلمه را می بندیم و اجازه میدیم تمامی ذرت ها گرم و تبدیل به پفیلا شوند. حال کمی روغن ، آب ،شکر سفید و خاکستری به قابلمه اظافه و کامل باهم مخلوط میکنیم تا ذوب شوند سپس پفیلاها را درون قابلمه ریخته و تا کامل با موادمون مخلوط شوند و طعم لذیذی رو پیدا کنند.😍.
من ڪجا، باران ڪجا و راه بی پایان ڪجا آه این دل دل زدن تا منزل جانان ڪجا هر چہ ڪویت دورتر، دلتنگ تر، مشتاق تر در طریق عشقبازان مشڪل آسان ڪجا سلام امام زمانم 💕 . 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸شنیدی میگن ان شالله خونه دلت بزرگ باشه؟! بعضی ها خونه زندگیشون بزرگه بعضیا ماشینشون ، بعضیا اطاقشون ، بعضیا دماغشون ، بعضیا لباسشون ، بعضیا ویلاشون ، بعضیا فامیلشون. 🌷اما دل بزرگ کم پیدا میشه ... خیلی ها حسرت میخورن به نداری وخونه کوچیک و نداشته هاشون 🌷اما تا حالا یکبارم نشده ببینن خونه دلشون چقدر می ارزه ، تا حالا نگاه نکردن ببینن کی رو میشه تو خونه دلشون جا بدن.... ❤️ خونه دلتون بسپارین به صاحب خونه اش ...! .🌸🍃
ادامه داستان 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 قسمت 123: دیواری که اجازه ی حتی یک تنه برخورد به خانومهای حفاظت شده اش را نداد.. دیواری از سربازانِ غیرت.. آنهم غیرتی حسینی.. کاروان گوشه ایی ایستاد و بعد از تشکرو دعایی جانانه ، عزم جدا شدن کرد.. حسام با دوستانش خداحافظی کرد و مرا به گوشه ایی از سرایِ حسین برد.. کنارِ یکدیگر رو به گنبد چسبیده به زمین نشستیم. ( حالت خوبه بانو؟؟ اذیت نشدی؟؟ اونجا همه ی حواسم پی تو بود که یه وقت مشکلی پیش نیاد.. ) مگر میشد، کربلا باشد.. حسین باشد.. اربعین باشد و حالِ کسی باشد؟؟ ( حسام بازم میاریم کربلا؟) لبخند زد ( نه اینکه این دفعه من آوردمت.. آقا بطلبه دنیا هم نمیتونه جلودار بشه.. همونطور که بنده تمام زورمو زدم تا دانیال برتگردونه و شما افتخار هم صحبتی ندادی.. حالا بیا یه زیارت عاشورا بخوونیم.. شمام یه دعایی بکنی واسه ما.. بلکه حاجت روا شیم..) حسام زیارت عاشورایی بین هر دویمان گرفت و با صدایی بلند شروع به خواندن کرد. هر چند که نوایش در آن همهمه ی جمعیت به وضوح شنیده نمیشد ، اما صوتش دل میبرد و اسیرترم میکرد. و من سرا پا گوش، جان سپردم به شنیدنش.. موجِ آوازش پر بغض بود و گریه.. حسام چه آرزویی داشت که این گونه پتک میشد بر سرم.. پا به پایِ گریه هایِ قورت داده اش اشک شدم و زار زدم.. چقدر این مرد هوایش ملیح بود. زیارت که تمام شد دستانش را رو به گنبد، بالا برد و با چشمانی بسته چیزی را زیر لب نجوا کرد. پر از حزن صدایم زدم ( سارا خانوم.. شما پیش آقا خیلی عزیزی.. پس حاجتمو ازش بگیر..) با صدایی که از فرط ناله، بم شده بود پرسیدم ( من؟؟ چجوری آخه؟؟ ) اشکِ روان شده از کنار صورتش را دیدم ( سخت نیست.. فقط یه آمین از ته ته دلت بگو..) پلک روی هم گذاشتم، و با تمام وجودم “آمین” گفتمو دعا کردم بهره برآورده شدنِ آرزوی این مرد.. مردی که عشق.. آرامش.. زندگی وآسایش را با دو دستش هدیه ام کرد. چشم که باز کردم با لبخندی مهربان ، خیره ی صورتم شده بود ( شک ندارم که گرفتیش..) اشک پس زدم( نمیخوای بگی چه چیزی از امام حسین میخوای..) سرش را پایین انداخت و با انگشتر عقیقی دستش مشغولِ بازی شد ( بانو.. میدونی چقدر دوستت دارم؟؟) ساکت ماندم.. اولین بار بود که این جمله را از دهانش میشنیدم.. ناگاه فراری اش به صورتم انداخت ( اونقدر زیاد که گاهی میترسم.. اونوقدر عمیق که وقت دعا و خواستن از خدا، آمینِ آرزمو با صدایِ لرزون و کم جوون میگم.. اما مُهر خلوصِ امشبِ شما، کارمو راه انداخت..) پر از سوال شدم و ترس در جانم دوید ( مگه چی میخوای از خدا.. آرزوت چیه حسام؟؟) لبخند زد.. مکث کرد.. چشم به چشمانم دوخت (شهید شم..) زبانم خشک شد. نفسم یکی در میان بالا میآمد.. من دعایِ شهادتِ معشوقم را آمین گفته بودم؟؟؟ این بچه سید چه به روزم آورده بود؟؟ من دعا کردم.. با ذره ذره ی وجودم.. آمین گفتم با آه به آهِ قلبِ شکسته ام.. کاش زمان میایستاد.. دوست داشتم تا توان در دست دارم، حسام را زیرِ بادِ سیلی بگیرم و جیغ زنان تا خودِ خدا بِدَوَم.. که غلط کردم.. که نکند برآورده شود دعایِ شهادتش.. که او برود، من هم میروم.. بامــــاهمـــراه باشــید🌹