فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☘یک کار برای امام زمان که همه میتونیم انجام بدیم.
استاد#عالی
#امام_زمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸عرفان سیمی در بیان استاد فاطمی نیا حفظه الله تعالی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢اگر دوستش داری!
✨بايد به امام زمانت علیهالسّلام محبّت پيدا كني!
بايد او را دوست بداري!
اگر دوست داشتي، صفحهی وجودت عوض ميشود!
✨اگر دوست داشتي، او را بزرگش ميكني! تو بچّهات را دوست ميداري، دلت ميخواهد توي هر مجلس، نام بچّهات برده شود، تعظيم از فرزندت شود، و او بزرگ شود!
در هر مجلسي دلت ميخواهد كارهاي برجستهی بچّهات را به گوش مردم برساني!
✨اينها همه معلول محبّت است!
اگر يك سر سوزن محبّت به امام زمان علیهالسّلام پيدا كني، آب و نان از دهانت ميافتد، ذكر جلال و جمال و فضائل و كمالات و عظمت او از دهانت نميافتد.🌱
#دلنوشته 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اشک های انوش معظمی بازیگر نقش حرمله «مختارنامه» در معلی
_ حرمله با چهره من برای مردم تداعی می شود، به این امید زنده ام که یک روز امام حسین (ع) دست مرا بگیرد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠روایت یک تجربه گر مرگ موقت از جشن میلاد حضرت زهرا(س) در آسمان ها
▪️این قسمت: بازگشت
▫️تجربهگر : آقای عباس کامرانی منش و آقای مهدی صادقی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹الان که کسی به فکرش نیست
تو به یاد امام زمانت باش!
امام زمان را فقط تو #جمعه ها نشناسیم !...
من زندهام به مهر تو ای مهربان من!
#سلام_فرمانده 🌷
🔰السلام علیکَ یا وعد الله الذّی ضمنه...
🍃سلام بر مولای مهربانی
که آمدنش
وعده ی حتمی خداست
و سلام بر منتظران
و دعاگویان آن روزگار نورانی
و قریب...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
✅ خصلتها و فضایلی که امام سجّاد (ع) بر فراز منبر شام برای اهل بیت (ع) بیان کرد، چه بود؟
✍️ پاسخ: امام سجاد (ع) پیام رسان قیام عاشورا، در مجلس یزید بر فراز منبر رفت و با هوشیاری و درایت وصف ناپذیرش پس از ستایش خدا، سخن جاودانه و تاریخى بیان کرد. در قسمتی از سخنانش در معرفی خود و اهل بیت(ع) چنین فرمود:
▪️«أیّها الناس، اعطینا ستّا، و فضّلنا، بسبع اعطینا: العلم، و الحلم، و السماحة، و الفصاحة، و الشجاعة، و المحبّة فی قلوب المؤمنین، و فضّلنا بأنّ منّا النبیّ المختار محمد صلّى الله علیه و آله، و منّا الصدّیق، و منّا الطیّار، و منّا أسد الله و أسد رسوله، و منّا خیرة نساء العالمین، و منّا سبطا هذه الامّة [و سیّدا شباب أهل الجنّة]».
▫️ شرح این سخن آن است که اى مردم! خدا به ما شش نعمت گرانبها و ارزشمند ارزانى داشت، و ما را به هفت ویژگى بر دیگر انسانها برترى بخشیده است:
▫️ خدا به ما علم و دانش، حلم و بردبارى، سخاوت و بخشندگى، فصاحت و سخنورى، شجاعت و شهامت ارزانى داشت و گستره دلها و قلبهاى مردم توحیدگرا و با ایمان و آزاده را کانون مهر و عشق ما ساخته است. همچنین خداى متعال، بر ما خاندان پر شکوه وحى و رسالت منت نهاده و ما را به وسیله این هفت نشان شکوه و عظمت به همگان برترى بخشیده است:
▫️این نشانههاى برترى و ملاکهاى شکوه عبارتاند از:
1️⃣ پیامبر بزرگ خدا، محمد از خاندان ما است.
2️⃣ نخستین ایمان آورنده به آنحضرت و دین و آیین آسمانى او، امیر مؤمنان از خاندان ما است.
3️⃣ جعفر طیّار، آن شهید دلاور راه عدالت و آزادى از خاندان ما است.
4️⃣ شیر شجاع حق و شیر پیامبر خدا، جناب حمزه، آن قهرمان میدانها و شهید به خون خفته اُحد از ما است.
5️⃣ حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا (س) جده ما است.
6️⃣ دو فرزند ارجمند پیامبر، و دو یادگار عزیز آن حضرت، حسن و حسین سید جوانان بهشت از ما هستند.
✅ سیره اخلاقی امام سجاد (ع) قبل و بعد از امامت بخصوص در واقعه کربلا چگونه بوده است؟
✍ پاسخ: پیشواى چهارم، انسانى کامل و برگزیده حق و در همه جهات اخلاقى، عبادى و علمى به اوج کمال رسیده و نمونه مجسم و عینى قرآن و رسول خدا (ص) بود.
▪️در دوران سیاه حکومت اموى که ارزشهاى انسانى و فضائل اخلاقى به فراموشى سپرده شده بود آن امام همام، چون خورشیدى فروزنده درخشید و وجودش مجمع همه فضائل و ارزشهاى فراموش شده گردید.
▪️در این مجال جلوهها و نمونههایی از فضائل، سیره و مکارم اخلاقى آن حضرت را که الگویی بیبدیل برای جوامع بشری است به تصویر میکشیم:
1️⃣ فزونى عبادت و نیایش امام چهارم (ع) در پیشگاه خدا به حدى بود که آن حضرت سرور و زینتبخش عبادت کنندگان (سیّد العابدین، زین العابدین) و بسیار سجده کننده (سجّاد) لقب یافت.
2️⃣ عفو و گذشت و پاسخ بدى را به نیکى دادن از دیگر خصلتهاى پیشواى چهارم (ع) بود.
3️⃣ بخشش به نیازمندان و رسیدگى به مشکلات آنان، خصلت فراگیر همه امامان معصوم (علیهم السّلام) و از جمله فضیلتهای امام سجاد (ع) بود.
4️⃣ امام چهارم همچون سایر امامان (علیهم السلام)، شجاع، دلیر و ظلمستیز بود. موضع سخت و سخنان کوبنده آن حضرت در برابر ستمگران خودکامهاى همچون (عبیدالله)، (یزید) و (عبدالملک) بهترین گواه قوّت روحى و شجاعت آن بزرگوار در جریانهای بعد از واقعه کربلا و دوران امامت آن امام همام است.
💠 نتیجه آنکه سیره اخلاقی و فضایل و کرامات اهل بیت (ع) کاملترین و بیبدیلترین سیره و فضایل اخلاقی است و منحصر به یک دوره یا مرحلهای از زندگی پُر بار ایشان نمیشود و در لحظه لحظه زندگی ایشان ساری و جاری است. اما این روحیات و کمالات بسته به شرایط زمانی و مکانی و در برابر افراد و جریانها متفاوت است.
▪️شهادت امام سجّاد (ع)، بر شیعیان ایشان تسلیت باد▪️
pishkhannehzatashoora.pdf
1.81M
- نهضت عاشوراء
- بیانات مقام معظّم رهبری
💠 امام سجّاد (علیه السّلام) از كربلا تا شهادت
🔹 قسمت دوّم
در زندگی پرفراز و نشیب امام زین العابدین (علیه السلام) نكات بسیار مهمی برای بحث و بررسی وجود دارد. در اینجا گوشهای از نقش احیاگر سید الساجدین حضرت امام زین العابدین (علیه السلام) را از كربلا تا شهادت در چند محور به صورت گذرا مورد بررسی قرار میدهیم:
▫️بیماری امام سجاد علیه السلام
▫️نقش آن حضرت در زنده نگهداشتن قیام عاشورا
▫️حضور ایشان در جمع اسرای اهل بیت (ع)
▫️خطبههای حضرت سجاد از كربلا تا مدینه
▫️شهادت آن امام همام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شهادت امام سجّاد (علیه السلام)
▪️ امام سجّاد (علیه السلام) پیام عاشوراء را با اشک چشم به گوش تاریخ رساند.
👤 حجةالإسلام عالی
▫️ فرازی از زیارت #اربعین
▪️ انی اشهد انه ولیك و ابن وليك و صفيك و ابن صفيك الفائز بکرامتك اكرمته بالشهادة و حبوته بالسعادة و اجتبيته بطيب الولادة
💠 امام سجّاد (علیه السّلام) از كربلا تا شهادت
🔹 قسمت اوّل
در زندگی پرفراز و نشیب امام زین العابدین (علیه السلام) نكات بسیار مهمی برای بحث و بررسی وجود دارد. در اینجا گوشهای از نقش احیاگر سید الساجدین حضرت امام زین العابدین (علیه السلام) را از كربلا تا شهادت در چند محور به صورت گذرا مورد بررسی قرار میدهیم:
▫️بیماری امام سجاد علیه السلام
▫️نقش آن حضرت در زنده نگهداشتن قیام عاشورا
▫️حضور ایشان در جمع اسرای اهل بیت (ع)
▫️خطبههای حضرت سجاد از كربلا تا مدینه
▫️شهادت آن امام همام
دعای مظلوم.mp3
544.8K
🏴 ویژه ماه #محرم
▪️ به آن مظلومی که هیچ پناهی جز خدا ندارد ستم نکن! کسی که هیچ پناهی ندارد، دعای او دعای خالص است.
👤 آیةالله جوادی آملی
▫️ فرازی از زیارت #اربعین
▪️ فَأعْذَرَ فِي الدُّعَاءِ وَ مَنَحَ النُّصْحَ
▪️ وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلاَلَةِ
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿
❀✿
#رمان_قبله_من
#قسمت_بیست_و_شش
#بخش_اول
❀✿
قدمهایم راتندمیڪنم ڪہ یڪ دفعہ بہ ڪسے میخورم و نفسم را درسینة حبس میڪنم!...
بطرے آب را دردستم فشار میدهم. یحیے برمیگردد و بادیدنم مات میماند. چهره اش در تاریڪ روشن راهرو دیدنے است! چشمهای گرد و دهان نیمہ بازش... لبم را مے گزم و داخل اتاقم مے دوم..
❀✿
دستہ ے ڪولہ پشتے ام را روے شانہ محڪم میگیرم و میگویم: پس ڪے میرسیم!؟...
یحیے زیرلب الله اڪبرے میگوید و بہ راهش ادامه میدهد.مسیر سختے را انتخاب ڪرده.ازبس ڪودن است! قراراست یلدا را پاگشا ڪنند، آن هم در کوه!...غر میزنم: خستہ شدما!..مے ایستد و دودستش رابالا مے آورد: اے واے ! میشه دودقیقہ ساڪت شید؟!
احتمالا همہ درحال نوشیدن یڪ لیوان لیموناد خنڪ هستند ولے ما...
گرچہ مقصر ڪلاس من بود ڪہ یحیے بہ پیروے از حرف عمو بہ دنبالم آمد. آهستہ قدمے دیگربرمیدارم، سنگ زیر پایم سرمیخورد و نفسم بند مے آید.سرجایم خشڪ میشوم و بلند میگویم: روانے! میفتم میمیرم!
سرش را تڪان میدهد: مگہ دنیا ازین شانسا داره؟!
جامیخورم!...بچہ پررو!.. دندان قروچہ اے میڪنم و باحرص میگویم: خیلے رودارے!
بہ فاصلہ ے یڪ قدم ازمن بااحتیاط جلو میرود.دوست دارم از دره پرتش ڪنم تا اثرے از روے مبارڪش باقے نماند. ڪلاه آفتابے اش را برمیدارد و درمشت مچالہ اش میڪند. افتاب چشم راڪور میڪند! رفتارش واقعا عجیب است...چطور میتواند دربرابر من اینقدر مقاوم باشد؟! چہ چیزے بة او قدرت میدهد تا نگاهم نڪند... نسبت بہ من بے تفاوت باشد! گیج بہ پس گردنش خیره میشوم.
افتاب سوختہ شده.همان لحظہ زیر پایم خالی میشود و سرمیخورم. باترس دست میندازم و مچ دستش را محڪم میگیرم...صداے جیغم در فضا پخش میشود...شوڪہ برمیگردد و بہ چشمانم خیره میشود.آب دهانم را قورت میدهم و لبخند دندان نمایے میزنم. گره ابروهایش باز مے شود و میگوید: الحمداللہ...نیفتادین!...و بعد چشمانش را میبندد: میشہ حالا دستمو ول ڪنید!..
دستش را رها میڪنم و دوباره لبخند میزنم... ڪلاهش را به طرفم میگیرد و میگوید: لبہ ے اینو محڪم بگیرید...منم یطرف دیگشو میگیرم...
باتعجب نگاهش میڪنم. این بشر دیوانہ است!
❀✿
بہ نرمے و بایڪ خیز روے زمین میشینم و بہ مقابل خیره میشوم. دره اے وسیع و رنگارنگ...عجیب است پاییز!...زانوهایم رادرشڪم جمع میڪنم و دستانم را دورش حلقہ میڪنم. تاڪجا باید پیش بروم... خودم را ڪوچڪ ڪنم!... مقابلش ظاهرشوم...و طورے رفتار ڪنم ڪہ گویے فقیر نگاهش هستم! درڪے ندارم...مگر او مرد نیست!...نیازنمیفهمد؟! بہ جنس مخالفش گرایش ندارد؟! نڪند دختراست!...میخندم..ڪوتاه و تلخ!... چرا عمق نگاهش با محمدمهدے فرق دارد....چہ چیزے پایبند نگهش میدارد...پایبند بہ عقاید احمقانہ اش!....احمقانہ!... واقعا احمق است یا... هوفی میڪنم و چشمانم را میبندم... یعنے ڪارهایش تظاهر نیست؟!..تابہ حال دل بہ ڪسے نباختة....مگر میشود بااین ظاهر و موقعیت باڪسے نپریده باشد! تلفن همراهم زنگ میخورد.بابےحوصلگے بہ صفحہ اش خیره میشوم..." Arad"...بی اختیار ایشے میگویم و تماس را رد میڪنم. نمیتوانم تعریفے از جایگاهش داشتہ باشم...برادر..دوست پسر....دوست..نمیدانم!.
❀✿
💟 نویسنــــــده:
#میم_سادات_هاشمی
❀
رمان های عاشقانه مذهبی
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿
❀✿
#رمان_قبله_من
#قسمت_بیست_و_شش
#بخش_دوم
❀✿
فقط....دردهایم را خوب میشنود و دلدارے ام میدهد. گاهے رویم حساس میشود...من تعریفش میڪنم دوست اجتماعی! خیلے ها دارند...نیمے از دانشگاه را ڪہ همین ارتباطات اجتماعے تشڪیل داده. گاها با او بہ خرید و سینماهم مے روم. اگر ازمن بپرسند دوستش دارے ...جوابے پیدا نمیڪنم!...مگر میشود یڪ دوست را دوست نداشت؟!...تلفنم را دردستم میفشارم و بہ پشت سر نگاه میڪنم.یحیے روے تختہ سنگ بزرگے نشستہ و بہ اسمان نگاه میڪند.سرم را بالا میگیرم...
: ڪاش مے فهمیدم چہ درسردارد!
❀✿
قاشقم را پراز سوپ میڪنم و دوباره درڪاسہ برمیگردانم.زیرچشمے یحیے را دید میزنم. آرامشش ڪفرم را در مے آورد
یڪ تڪہ نان دردهانم میگذارم و باحرص مے جوم. ڪارهایش بہ تمام نقشه هایم گند زده.
یلدا زیرگوش سهیل چیزے میگوید و هردو آرام میخندند. سینا بہ رفتار سهیل پوزخند مے زند.سارااما هرزگاهے نگاهے بہ یحیے میندازد و لبش را گاز میگیرد.الحمداللہ همہ یڪ جور درگیرند! نامزدے هم چیز مزخرفے است ها!.. باید خالہ بازے راه بیندازے و هروعده غذایت را درخانہ ے یڪے صرف ڪنے! یڪ قاشق ازسوپ را دردهانم میگذارم و طعم ملسش را مزه میڪنم.اذر دودستش را روے میز میگذارد و گلویش راصاف میڪند.
نگاه ها بہ سمتش سرمیخورند.لبخند بزرگے لبان نازڪ و گلبهے اش را زیبامیڪند.
_ خب.... یہ موضوعے هست ڪہ فڪر ڪنم این فضا میطلبہ ڪہ گفتہ شہ!...منوجوادجان راجبش صحبت ڪردیم و... امیدوارم این تصمیم رو بہ فال نیڪ بگیریم....دراصل این مهمونے هم بخاطر یلدا م سهیل جان بوده و هم...
مڪث میڪند.قاشقم را درظرفم میگذارم و چشمانم را تنگ میڪنم.
وهم بخاطر یحیـے تنها پسرم...
یحیـے یڪ تااز ابروهایش را بالا میدهد و باتعجب به اذر خیره میشود.
_ ما چیزی جز خوبے از خانواده تون ندیدیم ..... و خیلے خوشحالیم ڪھ سهیل عضوی از ماشده...حالا...اگر اجازه بدید...دوست دارم سارا هم دخترمابشھ..
گیج بھ یحیے نگاه میڪنم. بھ پشتے صندلے اش تکیھ میزند و دست بھ سینھ بھ سقف نگاه میڪند.خودش خبرداشت؟!..
سهیلا چشمان سرمه ڪشیده اش برق میزند و جواب میدهد: خیلے غیرمنتظره بود.
ارایش نسبے اش را تنها من میبینم.رویش را ڪیپ گرفتھ تااز دید یحیے و عمو دور باشد.
عمو با لبخند میپراند: بلھ بابت این موضوع هم عذرمیخوایم... اما...فڪر ڪنم حرف خانوم واضح بود...اجازه هست دختر گلتون رو از شما خواستگاری ڪنیم؟!
یحیے ازجا بلند میشود و ببخشید میگوید.لبخند آذر وامیرود و میپرسد: عزیزم ڪجا میری؟!
_ ممنون بابت غذا....سیرشدم!
سرش را پایین میندازد و بھ اتاقش میرود....عمو میخندد: خجالتیھ دیگھ .
حاج حمید هم میگوید: حیاس عزیزمن. حیا داره پسرمون!
ڪاملا مشخص است ڪھ ڪیفش ڪوڪ شده!.. ازدخترمن هم برای یحیے خواستگاری میشد، پرواز میڪردم!...سهیلا باڪمے من و من میگوید: ...باوجود یڪدفعھ ای بودن مطلب.راستش ماهم بدمون نمیاد یحیے...متوجهید ڪھ!؟
اذر_ بلھ بلھ....
سهیلا_ خب فڪر ڪنم سارا هم باید حداقل یھ نظر ڪوتاه بده!
لبهایم را باحرص روی هم فشار میدهم و بھ لبخند ڪزایـے سارا زل میزنم
سرش راپایین میندازد و میگوید: خب....راستش... چے بگم؟!
عمو_ هیچے نگو دخترم!...سڪوت علامت رضاست!
❀✿
همان شب درخانھ یحیـے با موضوع خواستگاری مخالفت ڪرد و بحث بینشان بالاگرفت. نمیدانم چرا دل من هم خنڪ شد..تصور حضور سارا ڪناریحیـے ازارم میداد..
❀✿
💟 نویسنــــــده:
#میم_سادات_هاشمی
رمان های عاشقانه مذهبی
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿
❀✿
#رمان_قبله_من
#قسمت_بیست_و_شش
#بخش_سوم
❀✿
او رادوست داشتم!؟محال است! من ازاو ڪینھ ی چندسالھ دارم.ازاو و تمام #ریشوهای_بی_ریشھ . اولین بار سرهمان بحث صدایش رابالا برد... قیافھ اش دیدنے بود!خودش را بے ارزش خواند و تاڪید ڪرد چرا نظرش هیچ اهمیتے ندارد!؟؟... بدون مشورت با او اقدام ڪرده اند و این برایش سنگین بوده..خواستگاری سارا منتفے و دردلم عروسے بپاشد!رابطھ ی خوب سهیل و یلدا دوام چندانے نیاورد.اواسط اسفند یلدا با قیافھ ای گرفتھ بھ خانھ برگشت و لام تاکام بھ سوالها جواب نداد...
❀✿
چندتقھ به در میزنم و وارد اتاق مے شوم. یلدا سریع باپشت دست اشڪهایش را پاڪ میڪند و میگوید: اجازه ندادم بیای تو!
لبخند ڪجے میزنم و دررا پشت سرم میبندم. روی تخت صاف میشیند و بھ فرش خیره میشود. چانھ اش خفیف میلرزد و بادستهایش ڪلنجار میرود. چندقدم جلو میرود و نفسم را پرصدا بیرون میدهم.
_ عذرمیخوام بے اجازه اومدم...ولے...دیگھ طاقت نیاووردم...بیرون...بیرون همه نگرانتن...تاڪے میخوای تو اتاق بشینے و چیزنگے...
ڪلافھ دستش را مشت میڪند و میگوید: حوصلتو ندارم!
ڪنارش میشینم و بااحتیاط نزدیڪش میشوم.
_ میدونم!...ولے...خواهش میڪنم...نمیتونے بگے چے شده؟!
سرش را بھ چپ و راست تڪان میدهد...
_ ببین یلدا... یحیے داره دیوونه میشھ.حس میڪنم یچیزی میدونھ!.. اما داره خودشو میخوره!!
بغضش میترڪد
_ اره....نفهمیدم چے میگھ...یحیے ازاولش میدونست!..
_ نمیفهمم....چے میگے!!
گریھ اش شدت میگیرد..
_ احمقم....محیا من یھ احمقم!!...
_ چے شده؟!
باترس دستم را دورش حلقه میڪنم و میپرسم: تروخدا بگو....نگران ترم نڪن!
_ سهیل!...س...سهیل...
_ سهیل چے؟!...دیوونه گریھ نڪن.....
به چشمانم نگاه میڪند.دلم میلرزد.... خودش را دراغوشم میندازد و هق هق میزند...
_ سهیل ...سهیل قبلا...قبلا...نامزد داشتھ.
دهانم قفل مے شود...زبان درڪام نمے چرخد... سرم تیرمیڪشد.حتما اشتباه شنیدم...
_ یلدا یبار دیگھ بگو!!
چیزی نمیگوید فقط صدای گریھ اش هرلحظھ بلند ترمیشود.
چندتقھ محڪم بھ در میخورد
_ چے شده!!؟
صدای عصبے و جدی یحیـے مرااز جا میپراند...شالم راروی سرم میڪشم ...
_ میخوام بیام تو!...
دودقیقھ صبرمیکند وبعد داخل مے اید. استینهای پیرهنش را تا زده...موهای خیسش روی پیشانے اش ریخته. عمو و زن عمو به خانھ ی حاج حمید رفتھ اند.یحیے هم تا ده دقیقه پیش درحمام بود... چندقدم جلو مے اید و مقابل یلدا زانو مے زند. دودستش را میگیرد و تڪان میدهد: یلدا!؟...چتھ!..چے شده!...
یلدا سرش رااز روی شانھ ام برمیدارد و به چشمان یحیی نگاه میڪند.پشیمانے در هق هق اش موج میزند..پشیمانے بابت اینڪھ بھ حرفهای یحیے گوش نڪرده.یحیے دستهای یلدارا میڪشد و اورا دراغوش میگیرد..محڪم و گرم... سرش را روی شانھ اش میگذارد و بادست موهایش رانوازش میڪند..
_ عزیزدل داداش چت شد یهو.
❀✿
💟 نویسنــــــده:
#میم_سادات_هاشمی
رمان های عاشقانه مذهبی
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
#امام_خامنه_ای
#حجاب
#عفاف
#زن
#اهانت
🌸 بزرگترین اهانت به زن
🔻 رهبرانقلاب:
🔸[غربیها] یک نامعادلهای را بتدریج به وجود آوردهاند؛ یک طرف ذینفع، یک طرف مورد انتفاع؛ بشریت را اینجوری تقسیم کردهاند. طرفِ ذینفع مرد است، طرفِ مورد انتفاع عبارت است از زن... شأن اجتماعی زن را اینجوری معرفی کردند، اینجوری تعریف کردند: زن به عنوان یک موجودی که مورد انتفاع مرد باید قرار بگیرد. لذا در فرهنگ غربی اگر زن بخواهد در جامعه نمود پیدا کند، شخصیت پیدا کند، حتماً باید از جذابیتهای جنسىِ خودش چیزی را ارائه بدهد.
🔸حتّی در مجالس رسمی، نوع پوشش زن باید جوری باشد که برای طرف ذینفع و منتفع - یعنی طرف مرد - چشمنواز باشد. به نظر من بزرگترین ضربه، بزرگترین اهانت، بزرگترین حقکشی که در زمینهی مسئلهی زن انجام گرفته، همین است... دیگران هم از آنها تقلید کردند، در راهش کوشش کردند، تلاش کردند و این در دنیا جا افتاده... وقتی پوشش زن، عدم تبرّج زن، آرایش نکردن زن در جامعه مطرح شود، دستگاههای مسلط تبلیغاتی دنیا سر بلند میکنند، جنجال میکنند؛ این نشاندهندهی این است که یک فرهنگی، یک سیاستی، یک راهبردی وجود دارد که سالهای متمادی است دنبال میشود و پایهاش این است که این جایگاه، این شأن، این موقعیت غلط و اهانتآمیز را برای زن تثبیت کنند؛ و متأسفانه کردند.
🔺 گزیدهای از بیانات حضرت آیتالله خامنهای در موضوع #تبرج
📖 ۱۳۹۰/۰۳/۰۱
💕❤️💕❤️