eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
10.1هزار دنبال‌کننده
18.6هزار عکس
20هزار ویدیو
1.5هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 افزایش معنویت خانه با ترک غیبت! 🔘حجت الاسلام و المسلمین عباسی ولدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نکات مهمی درباره نزدیکی ظهور حجه الاسلام امینی خواه نقل کننده ماجرای سه دقیقه در قیامت
تو ک حال خاصی بودم ..دوست داشتم بازمین وزمان دعوا کنم ..اما بعدش نه با همون صدا گفتم :بابام ... یهو یک نفس حالت سکسه کشیدم که طاها گفت: میدونم ..آروم باش توااروم باشم ..سپیده مگه نمی خوای بری .. سرم رو به سینه اش فشار دادم که گفت :آروم باش تا ببرمت ...تورو جون طاها نلرز ..المصب اینجوری نباش...داری میشی مثل میت ها ...خوددار تر باش .... خودمو کشیدم عقب واشکام روکه سرخود میومدن پایین روتند تند با سر آستینم پاک کردم وگفتم :ببین گریه نمی کنم ..بریم .. اما اشکای که بعدش میومدن ..دستم رورومیکردن ..دورغ گوم میکردن ...میشدن مثل پتکی که سعی داشتن حسم رو بریزن بیرون تا بلکه این توپ لعنتی ازفشارش دست برداره .... صندلی عقب نشستم وتو خودم مچاله شدم ..طاها هرچی اصرار کرد کنارش بشینم ..نتونستم ..چون تا چند لحظه دیگه همه میدیدنم وکلمه ای رو که ازش متنفرم به کار میبردن .."تسلیت میگم ..دوست داشتم فرارکنم ...بشم همون دختر بچه ای که دامن های بزرگ مامانش رو میپوشید ..به قول بابامم عشوه خرکی بچه گونه براش میومدم ...موهای نداشته اش رو بکشم برای نخریدن ماژیک برام ...تو شیکم چاقش مشت بزنم واز دعوام باسارا بگم ..واونم مثل همیشه سارا رو توبیخ کنه ...شب شده بود ...دیگه داشتم دق میکردم چرا انقدر جاده طوالنی شده ؟...چراغ های رنگی رو که دیدم متوجه شدیم نزدیک تهران هستیم ..چراغ های که همه شون رو تار میدیدم ...طاها نگه داشت ..در سمت منو باز کرد وگفت :سپیده به والی علی نخوای این غذارو نخوری نمی برمت ..باورکن که قسم خوردم نمی برمت ..دوساعته صدات میکنم ...نمیشنوی صدام رو ....با این لباس های رنگی میخوای بری تو اونجا ..با داد به قلبم اشاره کردم وگفتم :مهم اینجاست که سیاه پوش میمونه ...خودم میرم اصال .. هنوز دوقدم نرفته بودم که ضعفی که داشتم برم غلبه کرد وپاهام قفل شد ...بغلم کرد ولبه صندلی نشوندم ...ومقنعه خیسم رو درآورد وموهای دورم رو داد پشت گوشم ولباس های خاکیم رو تکوند ...خم شد ازتو پالستیکی که بود یک شال مشکی انداخت سرم ..ظرف غذای رو که خریده بود روگذاشت جلوم ...نگاه کرد تو چشمام که برق اشک داشت ...چشمام روبوسید وگفت :بخور تا بریم .. ۴۵
من کجا بودم طاها کجا ؟؟....بیتاب بودم که بابام رو ببینم ...خودش قاشق رو گرفت جلوم ومن یاد اون لحظه ای افتادم که غذای رو که دوست نداشتم رو همیشه باباخودش بخوردم میداد ...با چونه ای که میلرزید لب باز کردم ....صدای طاها رو نمی شنیدم که سعی داشت آرومم کنه ..خیره شده بودم به چراغ های رنگی که تار شده بودن برام وتو اون هزار تا چراغ رنگی ..داشتم دنبال حسینه ای میگشتم که بابام قرار بود تا صبح اونجا باشه .....همیشه به شوخی میگفت بدم میاد تو سرد خونه باشم ..اگه یک زمانی خواستین ... گریه ام بیشتر شد وسرم خم شد ...طاها هم سرم رو بلند کرد وسعی در اروم کردنم ....بابام رو گم کرده بودم بین این المپ های روشن رنگی ..تو کدومشون خوابیده بود؟....حتما اون نور سبزه که دوره نسبت به همه ..شب تا صبح هم میتابه به جنازه عزیزی که واسه منه ... چنگ زدم بازوش رو گفتم :طاها ....جون من بریم ...بریم ....باشه بریم ... ظرف غذای نخورده روبست وشروع کرد به باز کردن دکمه های مانتوم ....نگاهم کرد وگفت :چیزی زیرش داری ؟؟.. زیر لب با بی حسی که از نوک ناخن پام رو تا فرق سرم گرفته بود گفتم :بریم ...بریم ... متوجه شدم که آشفته است ..سنگ جلویی پاش رو شوت کرد وگفت :با این مانتوی کرم کدوم قبرستونی میخوای بری ....خونه اتون شلوغه ..تو دختر باباتی ...میدونم حالتو ..خواهشا زودتر عوضش کن بریم ... زیر مانتوم یک تی شرت عروسکی بود ..مانتوم رودر آوردم وبا کمکش پوشیدم مانتوم رو ... دم خونه که نگه داشت ..از دیدن کل فامیل ترسیدم ..خیلی خنده داره ..اما من فقط میخواستم تو بغل سارا وشهره باشم ...بازوی طاها روگرفتم وگفتم :میترسم ... پیاده شد ..در سمت خودم روباز کرد وگفت :از چی ؟؟.... زل زدم بهش وگفتم :نمی خوام کسی رو ببینم ...میبریم پیش بابام .. رودست بلندم کرد ودر هارو قفل کرد وبردم سمت خونه ...صدای شیون های مامان میومد ...بیشتر ترسیدم ..سرمو فرو کردم توشونه اش دست به سرم کشید وگفت :سپیده ؟؟... صدای مامان آمد که بابارو صدا میزد ..کلی پارچه مشکی به در خونه زده بودن ....... .. ۴۶
✍آیت الله مجتهدی تهرانی: « همان‌طور که میوه‌ی مخصوص هر فصلی به بازار می‌آید، آن را نوبر (اولین مرتبه خوردن میوه هر فصل) می‌کنید، دعاهای، مخصوص هر زمان هم نوبر شود. مثل دعاهای ماه مبارک رجب و شعبان و رمضان، که انسان باید این دعاها را نوبر کند و حداقل یک بار با زبان این ادعیه با خداوند صبحت کند.
تو همون حالت طاها زنگ در خونه رو زد ..سر برگردوندم واز روی ساعت مچیش متوجه شدم ساعت ده شبه ...کاش میشد برم ..نمی خواستم با کسی روبه روبشم ..یواش گفتم :طاها ... نگاهم کرد وگفت :جون طاها ... به عکسش که روی پارچه بود نگاه کردم وگفتم :من نمی خوام برم ..طاها بابام .. پرید جلوی حرفم وگفت :هیس ... گذاشتم روزمین ودست انداخت دور کمرم ..واول منو فرستاد داخل خونه ..بعد خودش داخل شد ...همه برگشتن نگاهم کردن ..لباشون کش آمده بود به یک حرف..به یک کلمه که من نمی خواستم بشنوم ...اونم چی ؟؟..تسلیت میگم دخترم ...عموجان تسلیت ...دایی قربونت تسلیت ..."....تند برگشتم عقب که طاها پرید جلوم ویک چیزی گفت که من نفهمیدم ...داخل حیاط بودیم هنوز ...منم مثل دختر بچه ها فقط میخواستم فرار کنم ...از صدای مامان شهره مو به تنم راست شد ..بخدا طاقت نداشتم ...منی که همه میگفتن لوس ونازنازی هستم به خودمم باور شده بود ..نمی تونستم ...شاید بخاطر این بود که حرف مامان بزرگم برام زنده شد که هنوز سرد وگرم روزگار نچشیده بودم ...لوس بودم ویکی یدونه بابایی که نبود ونیست ...اما امروز بزرگترین مصیبت واسم بود ..منی که به مشکل برمیخوردم پنها میاوردم به بابایی که دورم میکرد وهمیشه یک کالم میگفت من درستش میکنم ...بابایی که فقط تو قضیه ازدواجم گفت "کمکمت نمی کنم ..اما هرمشکل دیگه ای داشتی بیا ...وامروز داشتم واسه اولین بار سرد ترین اتفاق رو حس میکردم ...بدسرده ..بد .... به خودم آمدم دیدم تو بغل مامان هستن ...سارا هم آمد ..مامان دیگه تعادلی نداشت مدام میگفت "بی باباشدی سپــــیده ام ...ساراایی من ...میبینی چی شد؟ ... خاله شهنازم آمدم سمتمون ...پایی چشماش قرمز شده بود ..صورت گرد وگوشتی که داشت قرمز بود ...زیر بازوم روگرفت تا جدام کنه ..پاهام قفل شده بود ...مثل یک مرده که بعد مدتی خشک میشه ..پاهام خشک بود ...صدای شون رومیشنیدم که میگفتن ...پاشین ..سارا سعی کن مادرت روآروم کنی نکه پابه پاش گریه کنی ..سپیده ..پاشو ... با خشم دستام رو از دست کسی که میخواست بلندم کنه کشیدم بیرون ...رفتم داخل خونه ..عکس قاب شده بابام رومیز بود ..برش داشتم ...چسبوندمش به قفسه سینم ...از ته دل زار میزدم .... ۴۷
32.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نماهنگ زیبا و متفاوت ❤🇮🇷 با صدای سید امیر ارسلان میرهاشمی نسب و همخوانی گروه سرود به رنگ آسمان لینک آپارات👇 https://www.aparat.com/v/xfJ46 پویش هاتونو میتونید به نشانی زیر در پیام رسان های شاد ایتا و سروش ارسال کنید @janam_irann ❤🇮🇷 🤝 💚 🇮🇷 ❤🇮🇷
🍁نمازشب مسافــر امام حسن عسکری علیه السلام: فضیلت مسافر در اول شب، مثل فضیلت نماز آخر شب غیر مسافر است. 📚بحارالانوار، ج۸۴، ص۲۱۱، ح۲۵ ❄️🌨☃🌨❄️
🕌 گناه و مهلت توبه ✍امام صادق علیه السّلام : بنده چون گناهى کند از بامداد تا شب مهلت دارد، پس اگر آمرزش خواست (آن گناه) بر او نوشته نشود. 📝شـــرح:در روایتی دیگر آمده است که چون کسى گناهى کند هفت ساعت مهلت دارد و در این حدیث از صبح تا شب مهلتش ذکر شده است و براى جمع میان دو حدیث علامه مجلسى (ره) فرماید: یعنى به اندازه این مدت، و ممکن است مدت این مهلت نسبت به اشخاص و حالات و گناهان متفاوت باشد یا مقصود از (((غدوة))) و بامداد پیش از ظهر باشد و مقصود از شب نزدیکهاى شب. 📚اصول کافى جلد 4 💞سلامتی امام زمان صلوات ✧════•❁❀❁•════✧ ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماز و در سخن بزرگان 📌در روایت است که روز قیامت اشراف بهشت، آنهایی هستند که در دنیا نمازشب می خواندند... [خود بهشت وصف ناپذیر است...🌸 حال تصور آنکه اشراف بهشت چه نعمت ها و جایگاهی دارند، از اندیشه ما خارج است.] ❄️🌨☃🌨❄️
👶 🔸 وقتی همه کارهای کودک رو بهش یادآوری می‌کنیم مشقاتو نوشتی؟ جورابتو درآوردی؟ کتاب‌های فرداتو برداشتی؟ و ... 🔸 این بچه‌ها وابسته به تذکرات مادر می‌شون و تا به آنها یادآوری نشه کارهاشون رو انجام نمیدن و باید دایم اون‌ها رو هُل داد.
🔅 ✍ مال هیچ بنده‌ای با دادن صدقه کاهش نمی‌یابد جوانی از یکی از پیشرفته‌ترین دانشکده‌های اقتصادی و تجاری آمریکایی فارغ‌التحصیل شد و برگشت تا در کسب‌وکار و فروش لوازم خانگی به پدرش کمک کند. او متوجه شد که پدرش هر ماه یک دستگاه لباسشویی یا یخچال یا اجاق گازی را در راه خدا به مستمندان (فقرا، بی‌سرپرستان و بیوه‌زنان) کمک می‌کند. پسر به‌شدت در برابر این کار پدرش ایستاد و آن را تلف‌کردن مال قلمداد می‌کرد و شروع کرد به حساب و کتاب که هزینه هر ماه و هر سال چنین و چنان می‌شود و بعد از ۱۰ سال چه مبلغ هنگفتی جمع می‌شود که اگر این مبلغ را در سرمایه‌گذاری به راه اندازد چه سودی خواهد داشت. سرانجام به نتیجه‌ای دست یافت که به‌آسانی نمی‌توانست از آن بگذرد! آمار و ارقامی که به آن دست یافته بود به‌سادگی قابل چشم‌پوشی نبود، لذا با پدرش شروع به مجادله کرد تا او را قانع کند که چگونه در اشتباه است و این کار او کاملا مخالف قوانین و اصول تجارتی است که او در دانشگاه‌های آمریکایی خوانده است. پدر ساده‌اش از او پرسید: تعداد گوسفندان بیشتر است یا سگ‌ها؟ پسر گفت: گوسفند. سپس پدر پرسید: سگ‌ها در سال بیشتر تولیدمثل می‌کنند یا گوسفندان؟ جوان جواب داد: سگ‌ها بیشتر از یک بار در سال تولیدمثل می‌کنند و هر بار نیز پنج یا شش یا بیشتر از این‌ها توله به دنیا می‌آورند. اما میش کاملا برعکس؛ سالی یک یا دو بره می‌زاید. سپس پدر ادامه داد و پرسید: مردم سگ می‌خورند یا گوسفند و میش؟ جوان جواب داد: معلوم است گوسفند. پدر گفت: سگ‌ها بیشتر از گوسفندان زاد و ولد می‌کنند و مردم بیشتر گوسفندان را ذبح می‌کنند و می‌خورند و سگ‌ها اصلا خوردنی نیستند. پس چرا تعداد گوسفندان چندین برابر سگ‌ها است؟ جوان ساکت ماند و جوابی نداشت. پدر به او گفت: این معادله در دانشگاه‌های آمریکایی و غرب قابل تعلیم نیست. پسر دلبندم، این یعنی برکت. دادن صدقه و بخشیدن مال باعث افزایش ثروت می‌شود و هرگز از آن نمی‌کاهد و این موضوع به خدا ارتباط دارد. مال هیچ بنده‌ای با دادن صدقه کاهش نمی‌یابد.
چه خیری دارد این روضه، چه حالی، احسن الحال است عزا و گریه بر موسی بن جعفر، خیرالاعمال است هر آن کس زد صدا در زندگی، باب الحوائج را علی رغم تمام مشکلاتِ خود، خوش اقبال است کسی که اعتقادش بر شفای روضه اش سُست است اساساً ریشه ی توحید و ایمانش پُر اشکال است همین که نام او در خاطر بیمار می آید طبیب از راه می آید، شفایش هم به دنبال است همیشه کار سائل ها، تمنا از کریمان است کریمان بینشان همواره بخشش، رسم و منوال است زن بدکاره را با یک نظاره زیر و رو کرد و... زن افتاده به سجده، نزد معبودش سبک بال است کسی که عرشیان مشتاق بر پابوسی اش هستند چرا منزلگهش بر خاک نمناک سیهچال است؟! به لب خلصنی یا رب دارد و مانند صدیقه نمی دانم چرا جسمش شبیه باغ آلاله است چرا جسم نحیفش از رد شلاق گلگون شد؟! چرا آخر عبای ریش ریش او لگدمال است؟! چرا مولای ما افتاده گیر بددهانی پست؟! چرا هر صبح و شب در دور آقا جار و جنجال است؟! چگونه ساق پایش را شکسته سندی ملعون؟! تکان که می خورد پایش، تمام روز بدحال است ** چکیده اشک روضه بر لبِ خشکیده از زهرش به یاد غربت لب تشنه ای در بین گودال است مگر آخر چه شد در وقت غارت کردن ارباب؟! به دست هر کسی یک تکه از پیراهن و شال است
👶 🔸 وقتی کودک تو رو به بازی دعوت می‌کنه مشتاقانه دعوتش رو بپذیر. 🔸 همراهی با کودک در فعالیتی که دوست داره، رابطه شما رو عمیق و محکم می‌کنه و وقتی تو هم چیزی ازش بخوای به درخواستت توجه بیشتری می‌کنه.
✴️ چهارشنبه 👈 26 بهمن /دلو 1401 👈24 رجب 1444 👈15 فوریه 2023 🏛 مناسبت های دینی و اسلامی. 🗡فتح قلعه خیبر به دست حضرت علی علیه السلام " 7 هجری قمری " 🐪 بازگشت جعفر طیار از حبشه " 7 ه.ق " 🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی . 📛چهارشنبه آخر ماه و تقارن نحسین ،صدقه صبحگاهی رفع نحوست کند. 📛 امروز روز برای امور زیر مناسب نیست: 📛مسافرت. 📛و دیدار روسا خوب نیست. 👶 زایمان خوب نیست. 🚘مسافرت : مسافرت خوب نیست و درصورت ضرورت همراه صدقه باشد. 🔭 احکام نجوم. 🌗 امروز قمر در برج قوس و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر نیست: 📛فروش احشام و حیوانات. ⛔️فروش طلا و جواهرات. 📛و قرض و وام دادن و گرفتن خوب نیست. 🔵 کتابت ادعیه و حرز و نماز و استفاده حرز خوب نیست. 👩‍❤️‍👨 حکم مباشرت. امشب ( شب پنج شنبه ) ، فرزند حاکمی از حاکمان یا عالمی از عالمان خواهد شد. ان شاءالله. 💉💉 حجامت: خون دادن و فصد سبب صحت باعث دفع صفرا می شود. 💇‍♂💇 اصلاح سر و صورت باعث اصلاح امور می شود. ✂️ ناخن گرفتن 🔵 چهارشنبه برای ، روز مناسبی نیست و باعث بداخلاقی میشود. 👕👚 دوخت و دوز. چهارشنبه برای بریدن و دوختن روز بسیار مناسبی است و کار آن نیز آسان افتد و به سبب آن  وسیله و یا چارپایان بزرگ نصیب شخص شود.ان شاالله ✴️️ وقت در روز چهارشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن) ❇️️ روز چهارشنبه : یا حیّ یا قیّوم  ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۵۴۱ مرتبه که موجب عزّت در دین میگردد 💠 ️روز چهارشنبه طبق روایات متعلق است به #امام_رضا_علیه السلام_ و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد 🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿 🌸زندگیتون مهدوی با این دعا روز خود را شروع کنید 🌟بسم الله الرحمن الرحیم🌟 ✨ *اللّهُمَّ اِنّی اَسأَلُکَ یا قَریبَ الفَتحِ وَ الفَرَجَ یا رَبَّ الفَتحِ وَ الفَرَج یا اِلهَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ عَجِّلِ الفَتحَ وَ الفَرَجَ سَهِّلِ الفَتحَ وَ الفَرَجَ یا فَتّاحَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا مِفتاحَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا* *فارِجَ الفَتحِ وَالفَرَجِ یا صانِعَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا غافِرَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا رازِقَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا خالِقَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا صابِرَالفَتحِ وَ الفَرَجِ یا ساتِرَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ وَاجعَل لَنا مِن اُمُورِنا فَرَجاً وَمَخرَجاً اِیّاکَ نَعبُدُ وَ اِیّاکَ نَستَعینَ بِرحمتک یا اَرحَمَ الرّاحمینَ*✨
_url_XNPr.pdf
1.95M
📚 دانلود کتاب «یک پنجره خورشید» ▫️ سیره و شمایل پیامبر أعظم (ص) از زبان امام رضا (ع)
اولین تحفه مؤمن.mp3
5.18M
▫️ اوّلین تحفه مؤمن پس از مرگ 👤 مرحوم آیةالله میرزا علی فلسفی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 شرح حدیث اخلاقی: 🔸 آثار سخن نیکو 👤 رهبر معظّم انقلاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 آموزش مهارت‌های زندگی 🔸 ارتباط بین فردی 🔹 ویژگی‌های گفتگوی بد: برچسب زدن و تحقیر کردن
💠 امام علی علیه السلام: 🔸 «برترين ادب، آن است كه انسان در حدّ خود بايستد و از اندازه خويش فراتر نرود»