شاهزاده ای در خدمت
#قسمت صد و چهل و پنجم:
چرخ دوّار روزگار شتابان می چرخید و حکومت اسلامی در دست خلیفهٔ خود خوانده دوم بود ، صدای مردم از هر طرف به آسمان بلند بود و هر بار از سمتی فریادی بلند می شد که دادرسی مطلبید.
فضه در مسجد مشغول نماز بود ، سلام نماز را داد و سر به سجده گذاشت که صدای مردی در مسجد پیچید: خلیفه....جناب خلیفه به دادم برسید...
عمر که بر منبر رسول خدا تکیه داده بود ، چون گرم صحبت با اطرافیان بود ان مرد مابین حرفش دویده بود ،با صورتی که از شدت عصبانیت برافروخته شده بود رو به آن مرد نمود و گفت : تو از نزاکت و ادب بویی برده ای؟
آن مرد آهی کشید و گفت ،با اینهمه ظلمی که عمال تو به ما روا میدارند ، نزاکتی نمی ماند که به محضرتان عرضه داریم.
عمر دستش را به زیر چانه برد و گفت : کدام کارگزار ما به شما ظلم کرده؟
آن مرد که انگار درد دلش باز شده بود گفت : همان نور چشمی جنابتان، عزیز کردهٔ درگاهتان...
عمر با خشمی در صدایش گفت : تمام کارگزاران ما برایمان محترمند، نامش را بگو...
آن مرد فریادش را بلندتر کرد و گفت : همان که از همه بیشتر دوستش میداری، مغیره را می گویم ،تمام زندگی اش بر پایهٔ ظلم و عصیان است ، گویی از اسلام که جای خود دارد ،از انسانیت هم بویی نبرده...این مرد..
عمر به میان سخن او دوید و گفت :کمتر حرف بزن ،برو نامت را بگو مرقوم نمایند ، به شکایتت رسیدگی می شود.
فیروز نهاوندی که معروف شده بود به ابولؤلؤ و مردی بود از دیار ایران ، آه کوتاهی کشید وزیر لب گفت : خدا کند که دروغشان راست درآید و رسیدگی کنند و از مسجد خارج شد.
فضه که شاهد قضیه بود ، انگار اشکش بند نمی آمد ...آخر این مرد نام جنایتکاری را آورده بود که تنها هنرش زدن زنان بی پناه بود ، او از مغیره شکایت داشت ،همان کسی که شاکیان او فرشتگان آسمان بودند،چرا که به دستور اربابش عمر، سرور بانوان دو عالم را با ضرب سیلی و تازیانه از پای درآورد...
ادامه دارد...
📝ط_حسینی
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿
شاهزاده ای در خدمت
#قسمت صد و چهل و ششم:
چندین روز از آن قضیه گذشت و بار دیگر همانطور که جمعی دور خلیفه دوم را گرفته بودند ، فیروز نهاوندی داخل مسجد شد و همانطور که دستش را بالای سرش تکان میداد گفت : واویلا...واویلا از دست این خلیفه و عمال وکارگزاران ظالمش، مردم متعجب او را نگاه می کردند ، آخر همه از اخلاق تند عمربن خطاب با خبر بودند .
عمر که حرفهای آن مرد برایش سنگین آمده بود ، مانند اسپند و روی آتش از جا جهید وگفت : چه شده مردک؟ چرا داد و بیداد می کنی ؟ ما خلیفه ای عادل هستیم و مبادا به کسی ظلم کنیم، اصلا توکیستی؟!
فیروز نهاوندی زهر خندی زد وگفت : حاکم مسلمانان را باش ، هنوز چند روزی بیشتر از دادخواهی من نگذشته که نه تنها خواسته ام را فراموش کرده ، بلکه انگار من موجود نبودم ، میدانمکه مرا خوب میشناسی ، من فیروز نهاوندی معروف به ابولؤلؤ هستم ، از ظلمی که کارگزار تو ، مغیره به من روا داشت به تو شکایت آوردم و توگفتی به آن رسیدگی می کنی که نکردی، حال دوباره آمده ام که بگویم مغیره به من ظلمی بی حد می کند و پشتش هم به خلیفه گرم است...
عمر بدون اینکن بگذارد ابولولو حرفش را تمام کند گفت : آهان....شنیده ام که تو آسیاب های بادی خوبی می سازی ، می خواهم برای من نیز آسیابی بسازی...
ابولولو که پانست عمر او را مسخره می کند و می خواهد باز طرف مغیره را بگیرد ، سری تکان داد وگفت : آری آسیاب های من خیلی خوب است ، آسیابی برایت بسازم که شهرتش تا شهرها ودیارهای دور برسد.
و با زدن این حرف ازمسجد بیرون رفت
عمر همانطور که سرش را پایبن انداخته بود هراسی در دلش افتاده بود ،او بوی تهدید را از کلام ابولولو حس می کرد..
ادامه دارد..
📝ط_حسینی
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿
168.2K
نوحه قدیمی و معروف شب تاسوعا
#حضرتابالفضل_عزاداری
#شب_نهم_محرم
#حضرت_اباالفضل
#تک_ضرب
ای ساقـی لب تشنگان، ای جـان جانانم سقای طفلانم
ای ساقـی لب تشنگان، ای جـان جانانم، سقای طفلانم
داغت شکسته پشت من، ای راحت جانم، سقای طفلانم
ای ساقـی لب تشنگان، ای جـان جانانم، سقای طفلانم
*
من بـیبرادر چـون کنم بـا این سپـاه دون، در دامـن هامـون
بینـم تـو را در ابــر خـون، ای مـاه تابـانم، سقای طفلانم
ای ساقـی لب تشنگان، ای جـان جانانم، سقای طفلانم
*
خواهـم بـرم در خیمهگه، ای گل تن پاکت، پیکـر صدچـاکت
ممکـن نبـاشد «یا اخا» محـزون و نـالانم، سقای طفلانم
ای ساقـی لب تشنگان، ای جـان جانانم، سقای طفلانم
*
برخیـز و ای جــان بـرادر کـن علمـداری، بنما مـرا یـاری
بی تـو غـریب و بیمعیـن در این بیابـانم، سقای طفـلانم
ای ساقـی لب تشنگان، ای جـان جانانم، سقای طفلانم
*
بی تـو یقیـن دارم کـه فـردا زینب نـالان، بـر ناقـهی عریان
گردد سوار از راه کینـه بــا یتیمانم، سقای طفلانم
ای ساقـی لب تشنگان، ای جـان جانانم، سقای طفلانم
*
شد روز روشن پیش چشمم تیرهتر از شب، چون معجر زینب
بینم تو را در موج خون، ای دُرّ غلطانم، سقای طفلانم
ای ساقـی لب تشنگان، ای جـان جانانم، سقای طفلانم
*
شاعر: مرحوم علیاکبر خوشدل تهرانی
🌹 #اللَّهُمَّ_عَرِّفْنِےحُجَّتَڪ 🌹
128.8K
#شب_نهم_محرم
#حضرت_اباالفضل
#حضرتابالفضل_عزاداری
#واحد #سه_ضرب
دستم عُمریست دخیل عَلَم عبّاس است
دلم عُمریست مقیم حرم عبّاس است
همه ی حاجتم این است که صیدش بشوم
دام اگر حلقه ی گیسوی خَم عبّـاس است
کیمیایی که کند خاک سیه را زر سُرخ
گرد و خاکی ست که زیر قدم عبّاس است
نام او لفظ جلاله ست چو قرآن خداست
قسم حَقّه به مولا قسم عبّاس است
به نفس های مسیحاییِ ساقی سوگند
دم احیاگر ما بازدم عبّـاس است
چه حسابی ست که جمع رقم “باب حسین”
عدد ابجد آن هم رقم “عبّـاس” است
اوّلین بابِ تقرّب به حسین بن علے
سوختن در غم دست قلمِ عبّاس است
پای آن بحر طویلی که سروده “وصّاف”
می نویسم اثر محتشم عبّاس است
طیب الله به آن شاعر خوش ذوق که گفت:
“هرچه داریم همه از کرم عبّاس است”
شاعر:امیرعباس سالاری
🌹 #اللَّهُمَّ_عَرِّفْنِےحُجَّتَڪ
#شب_نهم_محرم
#حضرت_اباالفضل
#حضرتابالفضل_عزاداری
#واحد #سه_ضرب
شیر سرخ عربستان و وزیر شه خوبان، پسر مظهر یزدان ، که بدی صاحب طبل و علم و بیرق و سیف و حشم و با رقم و با رمق اندر لب او ماه بنی هاشم وعباس علمدار و سپهدار و جهانگیر و جهان بخش و دگر نایب و سقا
شه باوفا اباالفضل
صاحب لوا اباالفضل
معدن سخا اباالفضل
نور هل اتی اباالفضل
* * *
دید کاندر حرم خسرو خوبان، شده بس ناله و افغان و پر از شیون طفلان،
همه شان سینه زنان، نوحه کنان، موی پریشان، دل بریان، سوی عباس شتابان، که عمو جان چه شود جرعه ی آبی برسانی به لب سوختگان، کز عطش آتش بگرفته گلوی ما.
شه باوفا اباالفضل
صاحب لوا اباالفضل
معدن سخا اباالفضل
نور هل اتی اباالفضل
* * *
غضب آلود ز غیرت شد و عباس بشد موی تنش راست، زجا خواست، بخود گفت که عباس، تو اشجع به همه ناس، عجب از تو است که با این همه مردی و شجاعت، شود از صولت تو زهره ی شیر فلکی آب، عجب آسوده نشستی و روان شو بنما آب مهیا.
شه باوفا اباالفضل
صاحب لوا اباالفضل
معدن سخا اباالفضل
نور هل اتی اباالفضل
* * *
پس علم کرد قد سرو دل آرا، به سرش تاج زمِغفِر که زدی طعنه به قیصر، به تنش کرده زره چشمه ی او تنگتر از چشم حسودان بد اختر، به کمر بست یکی تیغ مهندس به میان سرو، دو پیکر، به سردوش یک اسپر به مثل گنبد مینا
شه باوفا اباالفضل
صاحب لوا اباالفضل
معدن سخا اباالفضل
نور هل اتی اباالفضل
* * *
پس ز اصطبل برون کرد، یکی توسن صرصر تک و ، فرخ رخ و طاووس دم و یال پر انبوه به پیکر چو یکی کوه، خط و خال چو آهو، که از شیهه ی اوگوش فلک کر شد و رفتی به ثریا.
شه باوفا اباالفضل
صاحب لوا اباالفضل
معدن سخا اباالفضل
نور هل اتی اباالفضل
* * *
پس بیاویخت بدوش دگر خویش، یکی مشک چو مشکی که بدی خشک تر از لعل لب ماه مدینه، گل گلزار سکینه، به فغان گفت که یا بنت اخا، ناله مکن، ضجّه مزن، ز آنکه عموی تو نمرده روم الحال کنم بهر تو من آب مهیا
شه باوفا اباالفضل
صاحب لوا اباالفضل
معدن سخا اباالفضل
نور هل اتی اباالفضل
* * *
پور حیدر چو یکی مرغ سبک روح، مکان کرد روی عرشه ی زین، روح الامین، گفت که ای احسنت از آن مادر فرزانه، که آورد چو تو شیر دل و ناموری را که دو زانوش گذشتی ز سرو گوش فرس یکسره هی هی به تکاور زدی همچون علی عالی اعلی
شه باوفا اباالفضل
صاحب لوا اباالفضل
معدن سخا اباالفضل
نور هل اتی اباالفضل
* * *
پس به تعجیل سوی شط فرات آمده، مانند سکندر، زپی آب حیات آمده، آن شیر غضنفر، نظری کرد بر آن آب، که چون اشکم ماهی بزدی موج بفرمود که ای آب، عجب موج زنی، لیک نداری خبر از تشنگی عترت طاها
شه باوفا اباالفضل
صاحب لوا اباالفضل
معدن سخا اباالفضل
نور هل اتی اباالفضل
* * *
پس به تکبیر بزد نعره، همان شیر به جولان شد و در صحنه ی میدان شد و پاشید زهم لشکر کفار، یکی گفت که ای قوم گریزید که این است ابوالغزه تُهَمتَن، لقبش ماه بنی هاشم و باشد پسر حیدر صفدر، شده منسوب به سقا
شه باوفا اباالفضل
صاحب لوا اباالفضل
معدن سخا اباالفضل
نور هل اتی اباالفضل
* * *
از چه ای آب، عجب می روی، اما خبرت نیست، سکینه، گل گلزار مدینه، رخ مهش بفسرده، زعطش غش بنموده، آخر ای آب تویی مهریه فاطمه اما پسرش شد ز تو محروم، همان سید مظلوم، الهی که گل آلود شوی، تا به ابد (شوقی) غمدیده از این غم شده دیوانه و شیدا
شه باوفا اباالفضل
صاحب لوا اباالفضل
معدن سخا اباالفضل
نور هل اتی اباالفضل
🌹 #اللَّهُمَّ_عَرِّفْنِےحُجَّتَڪ
#شب_نهم_محرم
#حضرت_اباالفضل
#دودمه
ای برادر جان چرا تنها ز میدان آمدی؟ پس علمدارت چه شد؟پس علمدارت چه شد؟
محرم زینب(س) چرا مهبوت و حیران آمدی؟
پس علمدارت چه شد؟ پس علمدارت چه شد؟
***
ای اهل حرم میر و علمدار نیامد
علمدار نیامد علمدار نیامد
سقای حسین سید و سالار نیامد
علمدار نیامد علمدار نیامد
حضرت ابوالفضل ع-AudioConverter12.mp3
652.5K
#شب_نهم_محرم
#حضرتابالفضل_عزاداری
#تاسوعا
#زمزمه #سنگین #تک_ضرب
▪️نوحه تاسوعا
🎙سبک: ای ساقی لب تشنگان
امشب منم مهمان تو
دارم نوا عباس
شمس ولا عباس
ای منشاء جود و عطا
کنز سخا عباس
شمس ولا عباس
بنما نظر بر حال من
ای تکیه گاه من
بر تو نگاه من
گردم به یک نگاه تو
حاجت روا عباس
شمس ولا عباس
بنما ز لطف و مرحمت
دردم دوا عباس
شمس ولا عباس
تا که شوم حاجت روا
بنما دعا عباس
شمس ولا عباس
هستی گل ام البنین
حامی دین عباس
حبل المتین عباس
بودی علمدار حسین
در کربلا عباس
شمس ولا عباس
آن امت دور از خدا
بر تو جفا کردند
دستت جدا کردند
فرق تو را کرده دو تا
تیغ جفا عباس
شمس ولا عباس
با تیر و تیغ اشقیا
فرق تو بشکسته
چشم تو شد بسته
زدی صدا تو یا حسین
ادرک اخا عباس
شمس ولا عباس
اندر کنار پیکرت
آمد حسین تو
نور دو عین تو
در علقمه افتاده دید
جسم تو را عباس
شمس ولا عباس
سقای عطشان حرم
دستت جدا گشته
جانت فدا گشته
آمد کنار پیکرت
خون خدا عباس
شمس ولا عباس
تا دیده اندر علقمه
تو را شه خوبان
جسمت به خون غلتان
ریزد کنار پیکرت
اشک عزا عباس
شمس ولا عباس
در راه دین مصطفی
فدا شده جانت
عالم به قربانت
حرم شده از داغ تو
ماتمسرا عباس
شمس ولا عباس
اهل حرم بر سر زنان
با شیون و افغان
طفلان همه نالان
دارد به خیمه خواهرت
بزم عزا عباس
شمس ولا عباس
77861_1400526180220_1142617.mp3
1.24M
#شب_نهم_محرم
#حضرتابالفضل_عزاداری
#تاسوعا
#زمزمه #تک_ضرب
▪️زمزمه و نوحه تاسوعا
از درون خیمه ها آید صدای تشنگان
ای سپهدارم برو بر خیمه ها آبی رسان
ای عموی مهربان
ای امید کودکان
جان من عباس من...
حالیا که می روی سوی فرات آب آوری
گوییا جان برادر را تو با خود می بری
ای علمدار حسین
یار وغمخوار حسین
جان من عباس من...
آن قد و بالای تو آرامش اهل حرم
زود برگرد خواهرت زینب بماند محترم
چشم ما ماند به راه
تا که برگردی تو ماه
جان من عباس من...
تا که بر گوش حسين او رسید ادرک اخا
برد رو به آسمان دست دعا خون خدا
ای خدا آب آب آورم
رحم کن من مضطرم
جان من عباس من...
چون رسیدش دست عباسش زتن افتاده بود
تیر در چشم وسر وتن پر زخون، جان داده بود
در کنار او نشست
گفت که پشتم شکست
جان من عباس من...
42985_1397618214850_3521593.mp3
3.59M
#شب_نهم_محرم
#حضرتابالفضل_عزاداری
#تاسوعا
#واحد #تک_ضرب #سه_ضرب
▪️نوحه تاسوعا
#گوشواره👇
ای اهل حرم میر علمدار نیامد
علمدار نیامد
سقای حسین سید و سالار نیامد
علمدار نیامد
از علقمه تا خیمه دگربار نیامد
علمدار نیامد
همراه حسین ساقی و سردار نیامد علمدار نیامد
ای اهل حرم منتظر یار نمانید
چشمان به رهِ مشک علمدار نمانید
با خون جگر دیده به رخساره بشویید
دلبسته به دیدار دگربار نمانید
بر دیدن سقای حرم دیده ببندید
فریاد عطش از لب خشکیده ببندید
عموی دلاور به سوی خیمه نیاید
دیگر درِ این خیمه بر چیده ببندید
ای تشنه لبان حضرت میراب نیاید
آن ساقی رفته زِ پیِ آب نیاید
سالار شجاعان عرب ساقی عطشان
دیگر به هواداری اصحاب نیاید
سوگند به دو دستان رشیدش که جدا بود
یادِ لب خشکیده و پابند وفا بود
بی دست و لوا روی زمین غرق به خون شد
تا لحظهٔ آخر به خدا یاد شما بود
در بارش سرنیزه و باران کمان رفت
لب تشنه به پیش گذر آب روان رفت
او یاد صغیران حرم بود و نیاسود
با حال خجالت زده از تشنه لبان رفت
ای تشنه لبان صحبتی از آب نگویید
در پیش حسین از دل بی تاب نگویید
در کرب و بلا آب روان قیمت جان شد
دیگر سخن از گریهٔ اصحاب نگویید
از مشک حرم قطره دگرباره نریزد
آوای عطش از دو لب تشنه نخیزد
با نیزه شده پاره، دل مشکِ علمدار
دل با غم بی یاوری ما بستیزد
کن سروری از میر علمدار و حرم یاد
از بی کسی اهل حرم در صف بیداد
سربیت دعایم بُوَد از درگهِ ایزد
سقای حسین در دو سرا یاور ما باد
#روضه_حضرت_عباس_ع
#کوتاه
#دفتری_عباس_ع 2
✨ کرب و بلا آب و هوایی داره
✨دو بارگاه باصفایی داره
(رفتی ؟؟خدایی دیدی؟؟)
✨روی یکی از این حرم های زیبا
✨نوشته یا حسین عزیز زهرا
(دلت رفت کربلا؟)
✨اون یکی با سیم دلت می شه وصل
✨روسر درش نوشته یا اباالفضل
(یا اباالفضل)3
امروز گرفتارا بگن یا ابالفضل
امروز مریض دارابگن یا ابالفضل
مشکل دارابگن یا ابالفضل
✨آخ همه دار و ندارم را بگیرید
✨ولی عباس را از من نگیرید
⬅️ بگو آقا میدونی گرفتارم میدونی مریض دارم میدونی حاجت دارم،میدونی مشکل دارم آبرو دارم یا اباالفضل یا ابالفضل
بگو آقا ارمنیا میان در خونت جواب میگیرنُ برمیگردند، آقا غیرمسلمونا صدات می زنند ناامید برنمیگردن،
بگو آقاجون من گریه کن داداش حسینتم،
آقاجان دلت میاد دست خالی برگردم،
امیدمو ناامید نکن آقا جان،
آقا خودت میدونی دست خالی برگشتن چقدر سخته،
آقا امروز امیدمو ناامید برنگردون....
⬅️(اوج)امروز خدارو قسم بده به حق اون آقایی که کربلا امیدش ناامید شد..
آقایی که خجالت کشید...
بگو آقا نزار دست خالی برگردم...
امان امان2
(بگمو نالشو بزنی؟)
دستاشو از بدن جدا کردند..
تیر به چشم نازنینش زدند...
آخ عمود آهن به فرق نازنینش زدن...
⬅️(اوج)همچین که از بالای مرکب با صورت به زمین آفتاد.....
آخ صدا زد .....
برادر... برادر تو دریاب...
الهی نبینی داغ برادرتو...
(اگه برادر داری الهی داغشو نبینی)
آی برادر دارا یه وقت دیدن عزیز زهرا حسین ع داره میاد...
اما دیگه پاهاش قدرت نداره...
دوزانو اومد کنار بدن اباالفضل...
سر عباسُ از زمین برداشت رو زانو گذاشت..
✨ کمتر بزن بازوی خود را بر زمین اباللفضل
( داداش)
✨ شرمنده ام کردی گل ام البنین اباالفضل
✨بودُ امیدم مرا یاری کنی
✨ سالها بهرم علمداری کنی
✨آخ بی برادر گشتمُ پشتم خمید2
🌾 دیده بگشا که طبیبت سر بالین آمد
🌾دیده بگشا که حسین با دل خونین آمد
🌾 دیده بگشا ای سرو بخون غلطیده
🌾 تا نگویند حسین داغ برادر دیده
🌾هدیه به خانم فاطمه معصومه سلام الله علیها(صلوات)🌾
#حضرت_عباس_ع_شهادت
صدایی آمد از دریا که مردی بر زمین افتاد
و بر رخسار زرد مادری در خیمه چین افتاد
زدند آنقدر سویش تیرهای بی هوا اما
نیفتاد از نفس تا این که مشکش بر زمین افتاد
چنان بر سرو قدی که جهان در سایه سارش بود
تبر زد بارها دشمن که از بالا چنین افتاد
به جای دست، تیری که به چشمش بود شد حائل
زمانی که به روی خاکها از صدر زین افتاد
فلک وقتی رکاب خالیاش را دید زد فریاد
که از انگشتری آسمانهایم نگین افتاد
#حضرت_عباس_ع_مدح_و_شهادت
هر گرفتاری سراغ آستانش را گرفت
رزق و روزیِ تمام خاندانش را گرفت
خوش به حالِ سائلی که سائلِ عباس شد
خوش به حال آنکه از عباس نانش را گرفت
روزِ محشر دستهايش دستگيري ميكند
دستِ خود را داد، دستِ دوستانش را گرفت
هيچ كس اندازهی عباس شرمنده نشد
كربلا بدجور از او امتحانش را گرفت
از خجالت آب شد، آبآورِ كرب و بلا
عصرِ تاسوعا اماننامه امانش را گرفت
چشمهايش پاسبانهای بَناتِ خيمه بود
حرمله با تير، چشمِ پاسبانش را گرفت
تيرها در پيكرش وقتِ زمين خوردن شكست
بس كه خون رفت از تنش، آخر توانش را گرفت
صارَ کَالْقُنْفُذ برايِ تيرها جايي نماند
ناگهان سر نيزهای حجمِ دهانش را گرفت
قتل او کار عمود آهن و نیزه نبود
تیرهایی که به مشکش خورد، جانش را گرفت
از بغل تا که سرش را بر سر نیزه زدند
گریههای ناتمامی خواهرانش را گرفت