eitaa logo
مدرسه قرآن و عترت(تلاوتها و حکایتها )
3.2هزار دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
6.3هزار ویدیو
412 فایل
🌹تمام فعالیت های این کانال نذر فرج اقا صاحب الزمان ان شاءالله ؛👌حضور هيچ کس در این کانال اتفاقی نیست استفاده ازپست های این کانال به هرصورت که دلتون بخواد،آزاداست ادمین ها: 1-جواد ایمانی @imani093 2-یاسین غلامی @Monadiiiiiii
مشاهده در ایتا
دانلود
339052_149.mp3
237.1K
👈مقام صبا 👈مدرسه قرآنی من 👈مقام صبا 👈مدرسه قرآنی من https://eitaa.com/madrese_msn
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌿🌿 قصه های مربوط به: علیه السلام 🔹چشمه حیات«۲»🔹 سپس هاجر خود نیز کفی از آب نوشید و طراوت حیات به بدنش بازگشت و آن ابر سیاه یأس و نومیدی که روزگاری چند نور امید را از زندگی او ربوده بود به لطف و عنایت خدا برطرف گشت. چشمه ای که با گردش پای اسماعیل پیدا شد همان چشمه زمزم است همان آبی که حاجیان اطراف آن ازدحام می کنند و برای رسید به آن بر یکدیگر سبقت می گیرند، شاید قطره ای بنوشند و یا جرعه ای از آن را به نیت شفا همراه بیاورند. آنگاه که آب از چشمه زمزم جوشید پرندگان را به سمت خود جذب کرد و آنها اطراف آن گرد آمده و بر فرازش به پرواز در آمدند. جمعیتی از طایفه جرهم که از نزدیکی این وادی عبور می کردند، فرود پرندگان را دیدند و مشاهده کردند که این پرندگان در اطراف آن محل در پروازند. لذا گمان بردند که در آن مکان آبی پیدا شده است، سپس پیشاهنگ خود را برای بررسی مکان فرستادند تا خبری از آن سرزمین باز آورد. آنگاه که پیشقراول طایفه نزد اسماعیل و مادرش آمد چشمه زمزم را دید، لذا بلافاصله با خوشحالی و خرسندی به سوی قافله خود بازگشت تا بشارت وجود آب را به آنان برساند. چون خبر وجود آب به طایفه جرهم رسید آنها انفرادی و گروهی به آن سرزمین آمدند و آن مکان را وطن خود قرار دادند، هاجر با این مردم مأنوس شد و با آمدن ایشان، ترس او برطرف گردید. سپس او خدای را سپاس گفت که قلوب مردم را متوجه وی و فرزندش نموده و بدین وسیله دعای ابراهیم علیه السّلام نیز مستجاب شد. منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه 👈مدرسه قرآنی من https://eitaa.com/madrese_msn
👌تلنگر ✍آیت‌الله بهجت(ره): آنچه معاویه و یزید بالفعل داشتند، ما بالقوه داریم. خیلی به خود مغرور نشویم. این‌طور نیست که آن‌ها از جهنم آمده باشند و ما از بهشت. به خدا پناه می‌بریم! 📚  رحمت واسعه، ص١٩۴ برای ما امتحان پیش نیامده تا معلوم شود که با حسین علیه‌السلام هستیم، یا با یزید. 👈مدرسه قرآنی من https://eitaa.com/madrese_msn
02.Baqara.164.mp3
5.75M
📚 تفسیر آیه به آیه قرآن کریم 🎙حجةالاسلام قرائتی 🔸سوره مبارکه آیه ۱۶۴ 👈مدرسه قرآنی من https://eitaa.com/madrese_msn
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا ... (اعراف-201) اجرای متفاوت و جذاب اکبرالقراء در مقام نهاوند 👈مدرسه قرآنی من https://eitaa.com/madrese_msn
CQACAgQAAx0CRuVpqwACRspjOmmC5xmNwdctaZLL4egClaguGwACRQgAArDrCVJKqFuXsbFG9yoE.mp3
5.62M
📻تلاوت جاویدان قاری: محمود صدیق منشاوی سوره: توبه۱۲۸تاآخر، یونس۱تا۱۰ مدت تلاوت: ۲۱دقیقه نوع تلاوت: مجلسی 📣تلاوتی بسیار زیبا و ناب 👈مدرسه قرآنی من https://eitaa.com/madrese_msn
به نام خدا 🟡 داستان «ماجراهای نوا» از خانواده مقام بیات و قاریان معروف قرآن مصر (عبدالباسط حنجره طلایی و کامل یوسف حنجره فولادی!) گویند که در روزگاران خیلی قدیم در بین جامعه مقامات، خانواده جناب استاد بیات زندگی خوشی را می‌گذراند. جناب بیات همیشه به هشت بچه قد و نیم قد خود می‌بالید. از پسر اول، « دوکاه» که شباهت زیادی به پدر داشت، گرفته تا اون ته طغاریه که فرزند دراز قد، نردبان طور و نیرومندی بنام « محیر » بود. در این بین فرزند چهارم، خانواده « نوا » نام داشت. نوا در مدرسه، اسم خود را روی دفتر و کتاب و برگه‌هایش بطور کامل می‌نوشت «نغمه بیات نوا» یا خلاصه‌تر می‌نوشت «بیات نوا» او در « مدرسه تلاوت‌ » احسان اعتباریان درس می‌خواند. معلم او آقای اعتباریان، بسیار خشن و کاملا سختگیر بود و شخصیت شدیدا خوفناکی داشت. او همیشه برای پرسش کلاسی اولین فردی را که مورد سوال قرار میداد نوا بود و مدام به بیات نوا تکلیف میداد و او را کتک میزد. سالها گذشت، زمانیکه نوا از « مدرسه تلاوت » فارغ التحصیل گردید. نوا بخاطر علاقه شخصی به عرصه هنر تلاوت، به قاریان مختلف مصری مراجعه مینمود تا وی را به استخدام درآورند. بعدها او در کالج ثبت نام نموده و بالاخره مدرکدار گردید 👇👇ادامه
🔺مهندس «بیات نوا» با مدرک «مهندسی لحن‌افزار » رزومه خود را اینگونه می‌نوشت: 🍃 به نام خدا « بیات نوا هستم. در خانواده‌ مذهبی و سنتی، بسیار سرشناس و هنر دوست پدرم جناب آقای بیات بدنیا آمدم. خانواده ما (بیات)، هشت فرزند (پسر و دختر) پشت سرهم از خدا گرفته است، قد و نیم قد، یکی از یکی بهتر (نظام هم خانواده ما را خیلی دوست میداره و بخاطر پاسداشت طرح جوانی و تکثیر کیلویی جمعیت، یارانه‌ پدرم را خیلی زیاد کرده است) و الی آخر ». سالهای سال از استخدام بیات نوا در هنر تلاوت میگذرد و او به جایگاه بسیار رفیعی دست می‌یابد. داستان زیر از دوران کودکی تا بزرگسالی بیات نوا در روزنامه‌های کثیر الانتشار مصر همچون « الاهرام » و برگردان آن در روزنامه « المصری الیوم » در مورد سرگذشت «بیات نوا» چاپ شده است! « نوا کوچولو، فرزند چهارم خانواده آقای بیاتی بود. پدر او جناب بیات جزو «مقامات» بود. در واقع بیات پست «مقام» اصلی را داشت و مسئولیت بسیار مهمی را در هنر تلاوت بر عهده گرفته بود. وقتی نوا بخوبی بزرگ شد « و به اکتاو‌دوم رسید »، خیلی پرجنبش، فعال و حتی اکتیوتر از بقیه فرزندان خانواده دیده می‌شد. در همه رخدادهایی که خانواده حاضر بودند، همراه پدر شرکت می‌نمود. بسیار مسئولیت پذیر بود و هر مسئولیتی را نیز در خانواده پدرش قبول می‌کرد (نون می‌خرید، نفت می‌گرفت، کپسول گاز را قِل میداد می‌بُرد پُر میکرد، قبض برق را توی صف‌های طولانی بانک محله‌شان می‌ایستاد و پرداخت می‌کرد؛ ایضا دفترچه اقساط وام پدرش را هم در سر رسیدش بموقع پرداخت می‌کرد و ...) خلاصه به او میگفتند «آچار فرانسه خانواده بیات». نوا با اینکه پسر مهربان و مورد احترام خانواده بود، اما کمی هم جاه طلب دیده‌ میشد زیرا آرزوها میکرد که زمانی بتواند از فرزند هشتم یعنی مُحیّر قوی‌تر و بزرگتر بشود (خواب دیدی خیر باشه!) او دوست داشت بتواند مثل محیر که مایه اعتبار و قدرت مقام بیات در جامعه مقامات هست، همین نقش را برای خانواده‌اش ایفا کند. در همین احوالات بود که یه روزی یکی از قراء مشهور قرآن پیش بیات نوا آمد و به او پیشنهاد داد که در استخدام وی درآید و در تلاوت‌های مهم و غیر مهم وی نقش ایفا کند! (به به چه شود!). اون قاری کسی نبود جز قاری بزرگ جناب استاد شیخ عبدالباسط محمد عبدالصمد قاری حنجره طلایی و سرشناس مصری! عبدالباسط برنامه های مختلفی برای بیات نوا ریخته بود او میخواست از او در زمینه سوره تکویر و شمس و ... استفاده نماید. اما در کمال ناباوری و متاسفانه، بیات نوا این پیشنهاد استاد را رد کرد و نپذیرفت. شیخ عبدالباسط با نارحتی رو کرد به بیات نوا و گفت آخه چرا؟ من قاری مسجد زینب (ع) هستم و تلاوتهایم از طریق تمام رادیوهای جهان اسلام از عربستان، ایران، مصر و کویت و ... گرفته تا اروپا و آمریکا پخش می‌شود و بعد از جناب شیخ مصطفی اسماعیل شهرت و اعتبار وسیعی در مصر (قاهره) و کل امت عرب و غیر عرب و غیر مسلمان دارم و خواهم داشت! بیات نوا کمی تامل کرد سپس با پوزخندی در جواب گفت آخه شیخ کامل یوسف حنجره فولادی هم با من قرارداد بسته است که اختصاصی در خدمت تلاوت‌های او باشم و البته صدا و سبک ایشان دو سه تا مزیت دارد: اولا صدای او وسیعتر و نسبتا شدیدتر است و ثانیا تحریرای شکست صوت او خیلی با روحیات من سازگارتره. ثالثا سبک تلاوتش متنوع‌تر است و من با سادگی زیاد صفا نمیکنم. اما شما هی بیات را با صبا در تلاوتتون قاطی میکنید بطوریکه بعضی وقتها خط مرز بین این دو برای شنونده مشخص نیست، ضمنا اوج مقامات هم ندارید. و اینکه هی نغمه را یک دقیقه صاف و خطی می‌کشید منو خسته میکنه! من دوسدارم بشکل سرسره ای اجرا بشم و تنوع در کارم ببینم. عبدالباسط که این حرف‌ها را با دقت شنید گفت خب منم قول میدم برات تلاش کنم و بخوبی تو را تزئین کنم و در خدمت آیات بگیرم! اگر میشه بخشی از اوقاتت را هم به تلاوت من اختصاص بده. بیات نوا سرش را پائین انداخت و پس از مدتی تامل کردن، گفت با یه شرط قبول می‌کنم!. شیخ عبدالباسط گفت: خب شرطت چیه؟ بیات نوا گفت شرطم اینه: من بیشتر اوقاتم را در خدمت تلاوت کامل یوسف قرار میدم و کمتر می‌تونم برای شما وقت بذارم! اگر قبول می کنی، یاعلی! عبدالباسط سری تکان داد و با لبخندی بر لب، قبول کرد و قرارداد این دو امضاء شد. بعدها شیخ عبدالباسط از بیات نوا در تلاوت‌های مشهور خود بسیار استفاده کرد مثلا سوره‌های مدثر قیامه، کهف بلد و ... به اینجا که رسیدیم یهو یه چیزی محکم خورد توی مَلاجمون!! پیامد آن صدایی آشنا با تون رسا و بلند گفت « پاشو دیگه! نماز صبحت قضا میشه! » 👈مدرسه قرآنی من https://eitaa.com/madrese_msn
صدا ۰۰۱.m4a
1.78M
👈آموزش تجوید 👈👈مخارج حروف 👈👈👈مخرج حروف م ب