eitaa logo
مدرسه مهدوی 🌤
7.1هزار دنبال‌کننده
710 عکس
194 ویدیو
284 فایل
این کانال باهدف انتشار محتوا پیرامون حضرت مهدی(عج) ویژه #کودک و #نوجوان، برای مربیان و والدین گرامی تشکیل شده است. کانال مدرسه مهدوی زیر نظر معاونت کودک و نوجوان مرکز تخصصی مهدویت قم می باشد 0233781415 ادمین: @Kodak_Nojavan_Mahdaviat @ Mm_31312
مشاهده در ایتا
دانلود
مدرسه مهدوی 🌤
از من جدا می‌شود و نم اشکی که حاشیه دیدگانش را تر کرده، می‌زداید. سعی در حفظ ظاهر دارد؛ اما انگار طا
نفسم را پرصدا بیرون می‌دهم. هنوز تاب نگاه کردن به حالت صورتش را ندارم، می‌ترسم به این شکلی که واقعیت را رُک‌وپوست‌کَنده بر زبان آوردم، حالش را به‌هم‌ریخته باشم. می‌دانم که چه حالی دارد این عشق! آن هم نه عشق زمینی، عشقی که به‌قدری پاک و از ناخالصی‌ها دور است که باید آن را آسمانی خواند. از پشت گاری کنار می‌روم و نزدیک او می‌شوم. سرم را جلو می‌برم و نجوا‌کنان می‌گویم: - خلیفه خیال می‌کند امام حسن عسکری(ع) پس از فوت خود وارثی از خود به‌جا نگذاشته است. اگر بفهمد که غیرازاین است، باعث خطر می‌شود و کفتارهای خفته و گرسنه را بیدار می‌کند؛ لذا هیچ‌کس حق دیدار با مولا را ندارد و نمی‌تواند از جایگاه او با خبر شود. حالا که صحبت‌هایم به آخر رسیده، چشمانم را به چشمان خیسش می‌دوزم و دلم در هم می‌پیچد. نگاه سبز و زلالش، حالا تیره و گرفته شده، صدایش می‌لرزد... درست مثل مردمکانش و شبیه لرزش چانه و دست‌هایش: - مگر من چه می‌خواهم مؤمن؟ من ندیده عاشق شده‌ام و حالا در تب دیدنش می‌سوزم. به زلالی عشق من شک داری؟ به احساس کسی که ندیده دل سپرده و شیدا شده، با هزار شوق و امید، نیمی از راه را پیاده طی کردم. حتی انگار اسب من هم می‌دانست که به دیدار چه کسی می‌آیم و تمام راه را با من دل‌خسته راه آمد، حالا می‌گویی نمی‌شود؟ من چطور به این قلب مجنونم بفهمانم که نمی‌شود؟ چطور به احساسی که مرا تابه‌اینجا کشانده، بفهمانم که غیر‌ممکن است؟ گویی از زور بغض نفس کم می‌آورد، چند لحظه‌ای صحبتش را متوقف می‌کند و نفس‌نفس می‌زند، باز کاسه صبرش لبریز می‌شود و این‌بار با صدای بلند و پربغضی می‌گوید: - چرا مؤمن؟ خب چرا نمی‌شود؟ با ابروهای بالا‌پریده‌ای انگشت‌اشاره‌ام را روی بینی‌ام، می‌گذارم و با هیس کشیده و تهدیدواری اشاره می‌کنم، بیشتر به سمتش خم می‌شوم و زمزمه می‌کنم: - سرت به تنت زیادی کرده مرد؟ حواست باشد که این عشق، عقل از سرت نپراند، وگرنه مأموران خلیفه گردنت را مهمان تیزی شمشیرشان می‌کنند. با حالتی شرمنده و خجالت‌زده‌ای سرش را پایین می‌اندازد. 🖌کانال 🌤〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️ @madreseh_mahdavi 〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️🌤