#شهادت
🏴جهان به چشم علی استخوان خوکی بود
🏴که صبح نوزدهم جان گرفت و قاتل شد
🏴ولی تمام نشد مرتضی دوباره تپید
🏴به سینه من و ما رفت و نام او، دل شد
#سید_حمیدرضا_برقعی
@hamidreza_borghei
در شب قدر دلـم بـا غـزلی هـمـدم شـد
بـین مـا فاصله هـا واژه بـه واژه کـم شـد
چـارده مرتبه قرآن کـه گـرفتـم برسـر
حرم یک به یک ابیات غزل، محرم شد
ابـتـدا حرف دلم را بـه نـگـاهـم دادم
بوسه میخواست لبم، گنبد خضرا خم شد
خم شد آهسته از اسرار ازل با من گفت
گـفـت: ایـوان نـجـف بوسـه گـه عـالـم شـد
بعدهم پـشت همان پـنجره ی رویـایـی
چـشم من ، محو ضریحی که نمی دیدم شد
خواستم گریه کنم بلکه بر این زخم عمیق
گریـه مـرهم بشـود، خون جگر مرهم شـد
گریه کردم، عطش آمد به سراغم، گفتم:
بـه فـدای لب خشکـت ! هـمه جـا زمـزم شـد
روی سـجـادهی خـود یـاد لـبت افتـادم
تـشـنـهام بـود ، ولـی آب بـرایـم سـم شـد
زنده ماندم که سلامی به سلامی برسد
از محمد(ص) به محمد(ع) که میّسر هم شد
من مسلمان شده مذهب چشمی هستم
که در آن عاطفه با عشق و جنون توام شد
سـالهـا پـیـر شـدم در قـفـس آغـوشت
شـکر کردم ، در و دیوار قفس محکم شد
کاروان دل من بس که خراسان رفته است
تـار و پـود غـزلـم جـاده ابـریـشـم شـد
سالها شعر غریبانه در ابـیات خودش
خون دل خورد که با دشمن خود همدم شد
داشتم کنج حرم جامعه را میخواندم
بـرگ در بـرگ مفاتـیح پـر از شبنـم شـد
یازده پله زمین رفت به سمت ملکوت
یک قدم مانده به او کار جهـان مبهـم شد
بـیـت آخـر نـکند قافیـه غـافـلگـیـرت
آی برخیز! که این قافیه «یـاقـائـم» شد...
#سید_حمیدرضا_برقعی
https://eitaa.com/madresehbagherain
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
هنوز راه ندارد کسی به عالم تو
نسیم هم نرسیده به درک پرچم تو
نسیم پنجره وحی! صبح زود بهشت
« اذا تنفّسِ » باران هوای شبنم تو
تو در نمازی و چون گوشواره میلرزد
شکوه عرش خدا، شانه های محکم تو
به رمز و راز سلیمان چگونه پی ببرم؟
به راز عزّةُ لله نقش خاتم تو
من از تو هیچ به غیر از همین نفهمیدم
که میهمان، همه ماییم و میزبان هم تو
تو کربلای سکوتی و چارده قرن است
نشستهایم سر سفره ی محرّم تو
چقدر جمله « احلی من العسل » زیباست
و سال هاست همین جمله است مرهم تو
هوای روضه ندارم ولی کسی انگار
میان دفتر من مینویسد از غم تو
گریز میزند از ماتمت به عاشورا
گریز میزند از کربلا به ماتم تو
فقط نه دست زمین دور مانده از حَرَمت
نسیم هم نرسیده به درک پرچم تو
#سید_حمیدرضا_برقعی
#هشتم_شوال
#تخریب_قبور_ائمه_بقیع
https://eitaa.com/joinchat/1103298577C35a67e59ab
#شهادت_امام_صادق
▪️کاش من هم به لطف مذهب نور، تا مقام حضور میرفتم
▪️کاش مانند یار صادقتان، بیامان در تنور میرفتم
▪️علم عالم در اختیار شماست، جبر در این مسیر حیران است
▪️چشمهایت طبیب و بیمارش، یک جهان جابر بن حیان است
▪️روز و شب را رقم بزن آخر، ماه و خورشید در مُرکّب توست
▪️ملک لا هوت را مراد تویی، آسمانها مرید مذهب توست
▪️قصه تکرار می شود یعنی باز هم در مدینه عاشق نیست
▪️کوچه در کوچه شهر را گشتم هیچکس با امام، صادق نیست
▪️خواب دیدم که پشت پنجرهها، روبروی بقیع گریانم
▪️پابه پای کبوتران حرم، در پی آن مزار پنهانم
▪️گریه در گریه با خودم گفتم، جان افلاک پشت پنجره هاست
▪️آی مردم! تمام هستی ما، در همین خاک پشت پنجره هاست
#سید_حمیدرضا_برقعی
#امام_صادق
http://eitaa.com/joinchat/1921384452C9bef678243
#میلاد_حضرت_معصومه
🌷همسایه سایه ات به سرم مستدام باد
🌷لطفت همیشه زخم مرا التیام داد
🌷وقتی انیس لحظه ی تنهایی ام توئی
🌷تنها دلیل اینکه من اینجایی ام توئی
🌷با شور شهر فاصله دارم کنار تو
🌷احساس وصل میکند آدم کنار تو
🌷حالی نگفتنی به دلم دست میدهد
🌷در هر نماز مسجد اعظم کنار تو
🌷با زمزم نگاه دمادم هزار شمع
🌷روشن کنند هاجر و مریم کنار تو
🌷تا آسمان خویش مرا با خودت ببر
🌷از آفتاب رد شده شبنم کنار تو
🌷مادر کنار صحن شما تربیت شدیم
🌷داریم افتخار که همشهری ات شدیم
🌷ما با تو در پناه تو آرام می شویم
🌷وقتی که با ملائکه همگام می شویم
🌷بانو! تمام کشور ما خاک زیر پات
🌷مردان شهر نوکر و زنها کنیزهات
🌷زیبا ترین خاطره هامان نگفتنی ست
🌷تصویر صحن خلوت و باران نگفتنی ست
🌷باران میان مرمر آیینه دیدنیست
🌷این صحنه در برابر آیینه دیدنیست
🌷مرغ خیال سمت حریمت پریده است
🌷یعنی به اوج عشق همین جا رسیده است
🌷خوشبخت قوم طایفه، ما مردم قمیم
🌷جاروکشان خواهر خورشید هشتمیم
🌷اعجاز این ضریح که همواره بی حد است
🌷چیزی شبیه پنجره فولاد مشهد است
🌷من روی حرف های خود اصرار میکنم
🌷در مثنوی و در غزل اقرار میکنم
🌷ما در کنار دختر موسی نشسته ایم
🌷عمریست محو او به تماشا نشسته ایم
🌷اینجا کویر داغ و نمک زار شور نیست
🌷ما روبروی پهنه ی دریا نشسته ایم
🌷قم سالهاست با نفسش زنده مانده است
🌷باور کنید پیش مسیحا نشسته ایم
🌷بوی مدینه می وزد از شهر ما،بیا
🌷ما در جوار حضرت زهرا نشسته ایم
#سید_حمیدرضا_برقعی
#روز_دختر
https://eitaa.com/joinchat/1103298577C35a67e59ab
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
#غدیر
مولای ما نمونهٔ دیگر نداشته است
اعجاز خلقت است و برابر نداشته است
وقت طواف دور حرم فکر میکنم
این خانه بی دلیل ترک برنداشته است
دیدیم در غدیر که دنیا به جز علی
آیینه ای برای پیمبر نداشته است
سوگند میخورم که نبی شهر علم بود
شهری که جز علی در دیگر نداشته است
طوری ز چارچوب، در قلعه کنده است
انگار قلعه هیچ زمان در نداشته است
یا غیر لافتی صفتی در خورش نبود
یا جبرِئیل واژهٔ بهتر نداشته است
چون روز روشن است که در جهل گمشده است
هر کس که ختم ناد علی بر نداشته است
این شعر استعاره ندارد برای او
تقصیر من که نیست برابر نداشته است
#سید_حمیدرضا_برقعی
#LiveLikeAli
https://eitaa.com/joinchat/1103298577C35a67e59ab
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ما_ملت_امام_حسینیم
#حضرت_عباس
#تاسوعا
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
السلام علیک ایها العبد الصالح المطیع لله و لرسوله
#سید_حمیدرضا_برقعی
@hamidreza_borghei
#حضرت_معصومه
🌷و به همراه همان ابر که باران آورد
مهربانی خدا در زد و مهمان آورد
🌷باد یک نامه ی بی واژه به کنعان آورد
بوی پیراهنی از سوی خراسان آورد
🌷به سر شعر هوای غزلی زیبا زد
دختر حضرت موسی به دل دریا زد
🌷چادرش دست نوازش به سر دشت کشید
دشت هم از نفس چادر او گل می چید
🌷چه بگویم که بیابان به بیابان چه کشید
من به وصف سفرش هیچ به ذهنم نرسید
🌷باور این سفر از درک من و ما دور است
شاعرانه غزلی راهی ” بیت النور ” است
🌷آمد این گونه ولی هر چه که آمد نرسید
عشق همواره به مقصود به مقصد نرسید
🌷که اویس قرنی هم به محمد نرسید
عاقبت حضرت معصومه به مشهد نرسید
🌷ماند تا آینه ی مادر دنیا باشد
حرم او حرم حضرت زهرا باشد
🌷صبح شب می شد و شب نیز سحر هفده روز
چشم او چشمه ای از خون جگر هفده روز
🌷بین سجاده ، ولی چشم به در هفده روز
چشم در راه برادر شد اگر هفده روز
🌷روز و شب پلک ترش روضه مرتب می خواند
شک ندارم که فقط روضه ی زینب می خواند
#سید_حمیدرضا_برقعی
https://eitaa.com/joinchat/1103298577C35a67e59ab
#فاطمیه
#حضرت_زهرا
▪️گل های عالم را معطر کرده بویت
▪️ای آن که می گردد زمین در جست و جویت
▪️یادش بخیر آن روزها ریحان به ریحان
▪️می چید پیغمبر بهشت از رنگ و بویت
▪️سیاره ها را در نخی می چیدی آرام
▪️می ساختی تسبیحی از خاک عمویت
▪️برداشتند از سفره ات نان ، مردم شهر
▪️جرعه به جرعه آب خوردند از سبویت
▪️درهای رحمت باز می شد با دعایت
▪️دردا که می بستند درها را به رویت
▪️تاریخ می داند فدک تنها بهانه است
▪️وقتی بهشت آذین شده در آرزویت
▪️وقتی منزه گشته خاک از سجده هایت
▪️وقتی مطهر می شود آب از وضویت
▪️چادر حمایل می کنی از حق بگویی
▪️حتی اگر یک شهر باشد روبرویت
▪️برخاستی با آن صفت های جلالی
▪️این بار آتش می چکید از خلق و خویت
▪️حتی زمان می ایستد از این تجسم
▪️تو سوی مسجد می روی مسجد به سویت
▪️از های و هو افتاد دنیا با سکوتت
▪️دنیا به آرامش رسید از های و هویت
▪️از بانگ بسم الله رحمن الرحیمت
▪️از آن نهیب الذین آمنویت
▪️تو خطبه می خواندی و می لرزید مسجد
▪️ذرات عالم یک صدا لبیک گویت
▪️خطبه به اوج خود رسید آن جا که می ریخت
▪️مدح علی حیدر به حیدر از گلویت
▪️گفتم علی … او قطره قطره آب می شد
▪️آن شب که روشن شد سپیدی های مویت
▪️آن شب که زخم تو دهان وا کرد آرام
▪️زخم تو آری زخم آن رازِ مگویت
▪️هنگام دفن تو علی با خویش می گفت
▪️رفتی ولی پایان نمی یابد شروعت
#سید_حمیدرضا_برقعی
https://eitaa.com/joinchat/1103298577C35a67e59ab
#فاطمیه
▪️زنی از خاک، از خورشید، از دریا، قدیمی تر
▪️زنی از هاجر و آسیه و حوا قدیمی تر
▪️زنی از خویشتن حتی، از أعطینا، قدیمی تر
▪️زنی از نیّت پیدایِش دنیا، قدیمی تر
▪️که قبل از قصۀ «قالوا بلی» این زن بلی گفته ست
▪️نخستین زن که با پروردگارش یا علی گفته ست
▪️ملائک در طواف چادرش، پروانه پروانه
▪️به سوی جانمازش می رود سلانه سلانه
▪️شبی در عرش از تسبیح او افتاد یک دانه
▪️از آن دانه بهشت آغاز شد، ریحانه ریحانه
▪️نشاند آن دانه را در آسمان با گریه آبش داد
▪️زمین خاکستری بود، اشک او رنگ و لعابش داد
▪️چه بنویسم از آن بی ابتدا، بی انتها، زهرا
▪️ازل زهرا، ابد زهرا، قدر زهرا، قضا زهرا
▪️شگفتا فاطمه یا للعجب واحیرتا زهرا
▪️چه می فهمم من از زهرا و ما أدراک ما زهرا
▪️مدام او وصله می زد، وصلۀ دیگر بر آن چادر
▪️که جبرائیل می بندد دخیل پر بر آن چادر
▪️ستون آسمان ها می گذارد سر بر آن چادر
▪️تیمّم می کند هر روز پیغمبر بر آن چادر
▪️همان چادر که مأوای علی در کوچه ها بوده ست
▪️کمی از گرد و خاکش رستخیز کربلا بوده ست
▪️وصیت کرد مادر، آسمان بی وقفه می بارید
▪️حسینم هر کجا خُفته، قدم آرام بردارید
▪️تن او را به دست ابری از آغوش بسپارید
▪️جهان تشنه ست، بالای سر او آب بگذارید
▪️زمان رفتنش فرمود: می بخشید مادر را
▪️کفن هایم یکی کم بود، می بخشید مادر را
▪️بمیرم بسته می شد آن نگاه آهسته آهسته
▪️به چشم ما جهان می شد سیاه آهسته آهسته
▪️صدای روضه می افتد به راه آهسته آهسته
▪️زنی آمد به سوی قتلگاه آهسته آهسته
#حضرت_زهرا
#سید_حمیدرضا_برقعی
https://eitaa.com/joinchat/1103298577C35a67e59ab
#شهادت_امام_هادی
#ماه_رجب
▪️پسر حضرت زهرا! دل ما را دریاب
▪️ما یتیمیم و اسیریم و فقیر ای باران!
▪️سامرا قسمت چشمان عطش خیزم کن
▪️تا تماشا کنمت یک دل سیر ای باران!
▪️بگذارید کمی از غمتان بنویسم
▪️دو سه خط روضه از این درد نهان بنویسم
▪️گریه بر داغ شما عین ثواب است ثواب
▪️بار دیگر پسر فاطمه و بزم شراب....
#سید_حمیدرضا_برقعی
https://eitaa.com/joinchat/1103298577C35a67e59ab