eitaa logo
مدرسه عشق شهر گوجان
113 دنبال‌کننده
6هزار عکس
5.7هزار ویدیو
55 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷🌷🌷🌷 نوشته شهید مدافع حرم *محمود رضا بیضایی* 🌷🌷🌷@Basijgoojan ...!! 🌷تیر به گلویش خورده بود و خونریزی داشت. گفت: «تشنمه!» از قمقمه آب ریختم توی درِ قمقمه و گوشه چفیه را زدم تویش و کشیدم روی لب هایش. گفت: «من رفتنی ام، با آب نخوردن هم موندنی نمی شم. یه کم آب بده بخورم تشنه نباشم.» 🌷نمی دانستم چه کار کنم. خواستم آب بدهم به او. گفت: «نه! بذار تشنه باشم. بهتره.» بعد گفت: «فقط دعا کن برام. دعا کن خدا ببخشه.» همیشه دعا می کنم برايش.... 📚 یادگاران، ج ١، ص ٦٤ _با_ذكر_صلوات @Basijgoojan
.... 🌷پیکرش را با دو شهید دیگر، تحویل بنیاد شهید داده و گذاشته بودند سردخانه. نگهبان سردخانه می‌گفت: یکی‌شان آمد به خوابم و گفت: جنازه‌ی من رو فعلاً تحویل خانواده‌ام ندید. از خواب بیدار شدم. هر چه فکر می‌کردم کدام یک از این دو نفر بوده، نفهمیدم! گفتم ولش کن، خواب بوده دیگه. 🌷....و فردا قرار بود جنازه‌ها رو تحویل بدیم که شب دوباره خواب شهید رو دیدم. دوباره همون جمله رو بهم گفت. این‌بار فوراً اسمش رو پرسیدم. گفت: امیر ناصر سلیمانی. از خواب پریدم، رفتم سراغ جنازه‌ها. روی سینه‌ی یکی‌شان نوشته بود؛ شهید امیر ناصر سلیمانی. 🌷بعد ها متوجه شدم توی اون تاریخ، خانواده اش در تدارک مراسم ازدوج پسرشان بوده اند؛ شهید خواسته بود مراسم برادرش بهم نخورد. 🌹خاطره ای به یاد شهید معزز امیر ناصر سلیمانی _با_ذكر_صلوات @Basijgoojan
.... !! 🌷روزی یوسف‌رضا برایم تعریف کرد: می‌‌خواستم چای درست کنم و منتظر به جوش آمدن آب بودم، ناگهان متوجه شدم یکی از سربازهای عراقی که به تازگی اسیرش کرده بودم، به‌شدت می‌‌لرزد، گفتم: «چه شده؟ چرا تا این حد ترسیده‌ای؟!» 🌷....نگاهی به کتری درون دستم انداخت و با هر زبانی بود به من فهماند که: «بعثی‌ها برای شکنجه اسرای ایرانی، آب‌جوش بر سر آنها می‌‌ریزند، گمان کردم که شما هم همین قصد را دارید.» 🌹خاطره ای به یاد شهید معزز یوسف‌رضا یزدان‌نجات، شهادت ۱۳۶۷ شلمچه راوی: رزمنده دلاور مرتضی یزدان‌نجات ‌ _با_ذكر_صلوات @Basijgoojan