eitaa logo
مدرسه عشق شهر گوجان
113 دنبال‌کننده
6هزار عکس
5.7هزار ویدیو
55 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
◾️خواب سید محمد فرزند شهید مدافع حرم قصد داشتم برای به کربلا برم. پیاده روی نجف تا ، به نیابت از شهیدم و همه شهدا... همه بهم میگفتن سید محمدو تنها نذار و نرو؛ اون بچه تو این موقعیت به حضورت نیاز داره ولی با اطمینان میگفتم: سید محمد مشکلی نداره، اونو می سپرم به باباش. حتما باباش مراقبش هست که این سفرو برام جور کرده. دلم پر میزد برای رفتن سید محمدو گذاشتم پیش مامانم و رفتم. مامانم باجون ودل مراقبش بود یه شب که همه خواب بودن، مامانم با صدای بلند خنده های سید محمد از خواب بیدار میشه. میبینه که اون بلند بلند و از ته دل میخنده. بعد چند لحظه بیدار میشه و میگه: «مادر جون، باباجونم اومد پیشم. بالا بود، پیش سقف. کلی باهام بازی کرد. برام غذا آورد. بهم گفت:سیدمحمد از چیزی نترس من همیشه پیشتم 🔥 تل آویو
_شهید محمدرضا تورجی زاده : مردم هر وقت کار تون جایی گیر کرد ،امام زمان تون رو صدا کنید یا خودش میاد ، یا یکی رو میفرسته که کارتون رو راه بندازه... 🔥 تل آویو
اول خودتان را آماده کنید. خودتان را آماده بکنید یعنی چی؟ یعنی یک شهید همت باشید. یعنی یک شهید خرازی باشید. دلتان را گرفتار این پیچ و خم دنیا نکنید. این پیچ و خم دنیا انسان را به باتلاق می‌برد و گرفتار می‌کند. از آن هم نمی‌شود نجات پیدا کرد. دلتون را شاد کنید به رحمت الهی. دلتون را باز کنید و امیدوار کنید به رحمت خدا. ‌🔥 تل آویو
●همیشه وضو داشت. یه روز گفتم رضا چرا وقتی که پای سفره می شینی. وقتی می خوابی وقتی از خونه بیرون می ری اول وضو می گیری؟ ●گفت:وقتی کنار سفره میشینم مهمان امیرالمومنینم شرم می کنم بدون وضو باشم...وقتی می خوابم یا بیرون میرم ممکنه از خواب بیدار نشم یا بر نگردم. هرکسی هم با وضو از این دنیا بره اجر شهید را داره می خوام از اجر شهید محروم نشم... 🌷 🔥 تل آویو
.... 🌷لات محل بود. چاقو کشی، دعوا.... یک۰‌ بار قبل انقلاب با چاقو، گوش مأمور شهربانی را برید و گذاشت کف دستش، برای همین هم رفت زندان. یک روز تو پایگاه آموزشی غدیر اصفهان بودیم که دیدیم آمد. تازه از زندان آزاد شده بود. می‌گفت: آمدم آموزش ببینم. قبولش نمی‌کردند. می‌گفتند اهل اطاعت از فرماندهی نیست. خیلی اصرار کرد تا بالأخره قبولش کردند. 🌷گوشه‌ای، روی خاکریز داشت این جور زمزمه می کرد: «خدایا.... ما از اول عمر گناه کردیم، اما تو کریمی، تو ما رو ببخش....» خاک، از اشک چشم۰‌ هایش گل شده بود. همان شب اول تا صبح گریه کرده بود و سرش را از خاک برنداشته بود.... تو درگیری تیر خورد. افتاد. داشت سینه خیز برمی‌گشت که دید تانک‌های عراقی می‌خواهند بچه‌ها را دور بزنند. معطل نکرد. چند تا نارنجک به خودش بست و رفت زیر تانک‌ها.... هیچ کس فکر نمی‌کرد که این همان لات و چاقوکش باشد!! 🔥 تل آویو
بخشی از وصیت نامه شهیدمحمدابراهیم همت 🔥 تل آویو
🌹 شهيدی که موجودات و جمادات را می شنید!!! 🕊شهيد فرمانده محور عملیاتی لشکر ۴۱ ثارالله... با حسین برای شناسایی رفتیم وقت نماز شد من در قنوت از خدا خواستم یقینم را زیاد کند و نمازم را تا به آخر خواندم پس از نماز دیدم حسین می‌ خندد به من گفت: می‌ خواهی یقینت زیاد بشه⁉️ با تعجّب گفتم: بله اما تو از کجا فهمیدی؟ خندید و گفت: چه‌ قدر؟ گفتم: زیاد. گفت: گوشِت رو بذار روی زمین و گوش کن. من همان کار را کردم و صدای زمین راشنیدم که مرا نصیحت می‌کرد.‌... سپس حسین گفت: مرتضی! یقینت زیاد شد⁉️ من می‌دانستم که انسان می‌ تواند به خدا خیلی نزدیک شود اما نه تا این حدکه حسین بخدانزدیک شده بود... ✅ راوی 🕊 ‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‎‌‎‌‎‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌🔥 تل آویو
! 🌷درگیری‌ها شروع شده بود. عراقی‌ها، با هر اسلحه‌ای که داشتند، شلیک می‌کردند. سنگر تیربار عراقی‌ها بچه‌ها را خیلی اذیت می‌کرد. ابراهیم به آر.پی.جی‌زن گفت: سنگر را بزن. آر.پی.چی‌زن چند گلوله شلیک کرد، ولی به خاطر فشرده بودن جلو سنگر، پره‌ی.... 🌷پره‌ی موشک‌ها بین آن‌ها گیر می‌کرد و هیچ کدام منفجر نشدند. وقتی این وضعیت را دید، روز زمین نشست و از آر.پی.چی‌زن خواست روی شانه‌اش برود، بعد تمام قد ایستاد. آن وقت با شلیک اولین گلوله، سنگر عراقی منهدم شد. 🌹خاطره ای به یاد فرمانده شهید ابراهیم محبوب راوی: رزمنده دلاور غلامرضا سالم 📚 کتاب "چشمان فرمانده" منبع: سایت نوید شاهد 🔥 تل آویو
منتظر: 💔 بعد از شهادت تکفیری ها روی بدن و سینه شهید نفت ریختند و آتش زدند😔، اما فقط لباس های شهید سوخت و بدن سالم ماند.‼️ مادر شهید میگفت: قبلا هم به خاطر تصادف دچار سوختگی شده بود اما به خاطر و سینه زنی برای (ع) هیچ آسیبی به بدنش نرسیده بود.✨🌱 🌷 اولین شهید مدافع حرم کرمان شادی روحشون 🔥 تل آویو
🌟 | 🔰 زیر باران نگاهش.... 🔻 عملیات بیت المقدس بدجوری مجروح شد. ترکش خورده بود به سرش، با اصرار بردیمش اورژانس. می‌گفت: «کسی نفهمه زخمی‌ شدم. همینجا مداوام کنید.» دکتر اومد گفت: «زخمش عمیقه، باید بخیه بشه.» بستریش کردند. از بس خونریزی داشت بی‌هوش شد! یه مدت گذشت. یک‌دفعه از جا پرید. گفت: «پاشو بریم خط.» قسمش دادم. گفتم: «آخه تو که بی‌هوش بودی، چی شد یهو از جا پریدی؟» 🚩 ....گفت: «بهت می‌گم به شرطی که تا وقتی زنده ام به کسی چیزی نگی. «وقتی توی اتاق خوابیده بودم، دیدم خانم فاطمه زهرا (س) اومدند داخل.» فرمودند: «چی؟ چرا خوابیدی؟» عرض کردم: «سرم مجروح شده، نمی‌تونم ادامه بدم.» حضرت دستی به سرم کشیدند و فرمودند: «بلند شو، بلند شو، چیزی نیست. بلند شو برو به کارهات برس.» 🔅 به‌خاطر همین است که هر جا که می‌روید حاج احمد کاظمی‌، حسینیه فاطمه ‌الزهرا (س)  ساخته است، سردار عشق و شهید عرفه.... 📍خاطره ای به یاد فرمانده شهید سردار حاج احمد کاظمی 🔥 تل آویو
🔰 هان ای شهیدان! آسوده بخوابید.... 🔥 تل آویو
📿تسبیحات‌حضرت‌زهرارو 👋بادستش‌میگفت‌وانگشتاش 😬‌رو‌فشارمیدادوقتی‌پرسیدم‌ 🙌گفت‌بندهای‌انگشتام‌رو‌فشار‌ 🌏میدم‌تایادشون‌بمونه‌و‌اون 🌈‌دنیا‌برام‌گواهی‌بدن‌که 🌺‌باهاشون‌ذکرخداروگفتم. شهیدحمیدسیاهکالی‌مرادی 🔥 تل آویو