📌 به یاد شما...
☀️ در طول روز، در اوج کار و گرفتاری، وقتی حس میکنم دیگه از این بدتر نمیشه...
فقط تصور زیبایی دنیای بعد از ظهور شما، میشه درمون دل خستهام...
میشه بهونهٔ لبخندهای از ته دلم و ساحل آرامشی برای ذهن طوفانیم…
میشه امید و عشق به آیندهام...
چقدر خوبه که میون این همه دلخوشیهای موقت، لحظههام با یاد شما با نشاطتر میشه...
ای صاحب زمانم!
📝 #دلنوشته_مهدوی
@maevaa_ir
{ مأوا..
✨السَّلاَمُ عَلَى حُجَّةِ الْمَعْبُودِ وَ كَلِمَةِ الْمَحْمُودِ✨️
سلام بر آن حجت پروردگار و آن نماینده خداوند ستایش شده🌼
#سلام_امام_زمانم♥️
روزمان را با تلاوت قرآن کریم به نیت تعجیل در فرج آقای مهربانمان شروع می کنیم.📖
#جزء_سوم
#صفحه_چهلودوم
#نذر_ظهور
@maevaa_ir
🍃آقا جان!
سالها میگذرد منتظری برگردیم،
پس مشخص شده ماییم که غیبت کردیم...😔
#یااَباصالِحَالمَهدىاَدْرِكْنى
@maevaa_ir
{ مأوا..
امام من 💫 همه چیز همان شد👌... بی بی رفت... نوزده روز بعد از رسیدن پیغام... بی بی را که کفن کردند و
امام من💫
دلشان دیدن امام که میخواست، می رفتند کنار خانه و با خیال راحت در میزدند.
میدانستند که در خانه ی امام صادق علیه السلام برایشان باز است و باز میتوانند دقایقی مقابل امام بنشینند و یک دل سیر امام را نگاه کنند😍و یک دل سیر هم سوال کنند و خواب بشنوند.
و خیلی وقت ها هم مهمان سفره ایشان باشند. هر چند همین که پا از خانه بیرون میگذاشتند، همان دل سر به فغان برمیداشت و تنگ میشد برای امام.
آن شب هم چهار نفری راهی خانه امام صادق علیه السلام شدند.
ابوبصیر بود و مفضل بن عمر با ابان بن تغلب و سدیر صیرفی.
کسی در خانه را برایشان باز کرد و تعارف کرد.
وارد که شدند چنان در حال امام جا خوردند و در بهت فرو رفتند که هیچ کدام نتوانستند حرفی بزنند.
خانه ی ساکت، زمین و آسمان خاموش و امام لباس ساده ای بر تن داشتند و نشسته بودند بر خاک.
صورتشان غرق در اشک، غم و اندوه از سراسر وجودشان همراه اسم می بارید😭.رنگ امام...
این داستان ادامه دارد...
📚#کتاب_امام_من صفحه ۸۸
@maevaa_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 «داستان کفاش امام زمان»
🔸 وجه مشترک تمام کسانی که به محضر حضرت مشرف شدن مدارا با مردم بود...
👞 ماجرای کفاشی که کفش امام زمان رو واکس نزد...
👤 استاد رائفی پور
#سخنرانی
@maevaa_ir
📌 یک نفر همیشه کنارته...
▫️ وقتی هیچکس کنارت نیست، یکی هست که پای درد دلت میشینه. یکی که میتونی باهاش حرف بزنی، خیلی دوستت داره و هیچوقت تنهات نمیذاره.
🔅 میدونی کیه؟ امام زمانه که یه لحظه هم فراموشت نمیکنه.
📝 #دلنوشته_مهدوی
@maevaa_ir
مجموعه مردمی مهدی زهرا عجل الله به مناسبت شهادت پیامبر اکرم و امام حسن مجتبی علیه السلام برگزار میکند:
▪️پخش رزق مهدوی
▪️هدیه به کودکان
▪️پذیرایی
▫️زمان:پنج شنبه ساعت۱۶/۳۰
▫️مکان:رفسنجان/میدان ولیعصر
@maevaa_ir
May 11
{ مأوا..
✨️السَّلاَمُ عَلَى خَلَفِ السَّلَفِ وَ صَاحِبِ الشَّرَفِ✨️ سلام بر جانشين اولياء گذشته كه صاحب مجد
✨️السَّلاَمُ عَلَى مُعِزِّ الْأَوْلِيَاءِ وَ مُذِلِّ الْأَعْدَاءِ✨️
سلام بر عزت بخشنده دوستان خدا و ذليل كننده دشمنان خدا🌸
✨صبح مان را بادعای عهد به نیت تعجیل در ظهور آقای مهربانمان شروع میکنیم.☺️
#سلام_امام_زمانم
#دعای_عهد
@maevaa_ir
{ مأوا..
امام من💫 دلشان دیدن امام که میخواست، می رفتند کنار خانه و با خیال راحت در میزدند. میدانستند که در
امام من💫
زمزمه زیر لبشان بسیار تکاندهنده بود:
-ای آقای من!نبودن تو،غیبت تو،خواب را از سرم ربوده. آقای من!زمین برای من تنگ شده و راحتی از دلم رفته؛😔
آقای من! غیبت تو غمهای مرا ابدی کرده،و نبودن تو هربار غم و اندوه دیگری بر من وارد میشود؛
نبودنت جمعیت ما را به مرگ میکشاند؛مصیبتهای پیش رویم هولناکتر و سختتر از گذشته است.
امام میخواند و میگریست،
دلشان پر از درد شده بود و هرکدامشان تکیه بر دیوار با امام اشک میریختند.
این حال آنقدر دردناک بود که انگار جان داشتاز بدنشان بیرون میرفت.💚
سدیر طاقت نیاورد و گفت:
-خداوند دیدگان شما را نگریاند ای پسر رسولخدا!
چه شده که اینگونه مثل باران اشک میریزی؟ چرا این ماتم،مولای من؟
امام سرش را به سنگینی چرخاند و نگاهی به چهار نفری کرد که از دیدن حال ایشان دگرگون بودند. اشکش با آهی دردناک بیشتر شد از سختیها و مصیبتهای آخرالزمان!
از ولادت و طول عمر و غیبت طولانی قائم غائب گفتند. از گرفتاری مؤمنان در زمان غیبت امامشان، دز شک و تردیدها،
از برگشتن خیلیها از دین، از بیولایت شدن...🍂
"کمالالدین و تمام النعمة،ج٢،ص٣٥٢.
این داستان ادامه دارد...
📚#کتاب_امام_من صفحه ۸۹
@maevaa_ir