ایتا - { مأوا..

داخل اونجا چندتا قران گذاشته بودن که هرکسی دوست داشت بخونه ..

676 مشاهده22:00

قبل از اینکه باز کنم یه خانمه بهم گفت چشاتو ببند و قران باز کن و اون صفحه رو بخون ..

672 مشاهده22:01

چشامو بستم و یه صفحه رو باز کردم ..

671 مشاهده22:01

چه صفحه ‌ی خوشگلی ..
مضمون ایاتش راجبه شهدا بود 💔

3.8هزار مشاهده22:01

652 مشاهده22:04

این یه قسمت کوچیک از اون جای معنویه ..

631 مشاهده22:04

تااازه فهمیدم هرکس این شکلی چشاشو بسته و یهویی باز کرده
آیاتی که براش میومد آیات شهدایی بودن 💔

612 مشاهده22:05

659 مشاهده22:07

اومدم این سمتش که شمع روشن کنم
ولی شمع نبود ..
اون آقا پسرِ عرب وقتی دید نگاهم اینجوری روی شمع های روشنِ یه شمع بهم داد ..

668 مشاهده22:08

اصلا دلمون به همین چیزا خوش بود ..

718 مشاهده22:08

اون شب دیدم حضرت ابوالفضل عجییییب برامون تدارک دیدن ..

1 مشاهده22:09

اینایی که نوشتم فقط یه قسمت کوچیکش بود ..

1 مشاهده22:09

مطالب بعدی