﷽
🔰روزگار گمگشته
°(ماجرای آشنایی من با #فقه_الخمینی)°
✍🏻 مهدی رسولی
(طلبهٔ #مدرسه_فقهی_امیرالمؤمنین)
┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
▫️قـســمـت دوّم: «تـَرْدیٖــــد وَصل»
[پنجشنبهها حدود ٤٠ کیلومتر از شهریار به تهران میآمدم تا سخنان این تفکر را بشنوم...!]
آرام آرام نظرم جلب شد؛ گویا با دیگر سخنان تفاوتی داشت؛ گویا هر آنچه که از فلسفه و اصول و فقه و حدیث و تفسیر و اخلاق و... بهصورت #جزیره_جزیره و ظاهرا بیارتباط به هم خوانده بودم، کنار هم آمده و همگی همانند دانههای تسبیح، با نخی از #تفکر_منظومهای در کنار هم قرار میگرفتند و نتایج جدیدی و جالبی تولید میکردند!
حضورم در این گروهِ دانشجویی به نام "امتداد حکمت" جدی شد؛ من که میان آنها طلبه بودم، بهتر با این مطالب ارتباط برقرار کردم؛ منی که جلسات بسیاری از اساتید را با اکراه و در حدّ استماع مینشستم، دست به قلم شده بودم و مطالب این جلسات را کلمهبهکلمه مینوشتم و سفرهٔ تفکر در این مطالب را در خانهٔ ذهنم گشوده بودم و جایگاه خاصی برای آنها قائل شدم؛ تا اینکه کمکم چشم باز کردم و تمام اوقاتم را درگیر این مطالب و تفکر #امام و #علامه دیدم!
آن طلبهٔ مغروری که به راحتی به اساتید بزرگ در جلساتشان اشکال میکرد و سخنان آنها را بیمایه و صرف ادعا و بیکارکرد میدانست و گوش همحجرهایهای خود را از این جمله پر کرده بود که: "یعنی کسی در عالم اسلام نمیتواند یک فکر درست ارائه دهد!"، تبدیل به طلبهای دو زانو نشسته در مقابل این تفکر شده و زبان او از اشکال و تعرّضات، لال گشته بود؛ گویا این تفکر، تمام گل و لایِ شبهات و مبهمات ذهنم را با آب جاری میشست؛ دست روی هر نکتهای که میگذاشتم، گویا تفکر امام و علامه از قبل آمادهٔ جواب به آن بود.
اما با تمام این وجود، در اعماق ذهنم این سخن زمزمه میشد که نکند این مطالب، فقط سخنانی زیبا اما غیر واقعی باشد؟ چرا با اینکه عقلم این مطالب را صحیح میداند، اما دلم اطمینان از آنها ندارد؟ چرا این مطالب به دلم راه ندارد و نمیتوانم آنها را با #آرامش_قلبی فریاد بزنم؟
هرچند این اطمینان در دلم نبود، اما #نظم_و_جامعیت این تفکر بود که مرا به ماندن و بیشتر شنیدن ترغیب کرد؛ تا اینکه جلسات امتداد حکمت به دلیل #کرونا تعطیل شد!!!
شنیده بودم مرکز اصلی این تفکر، در #شهر_قم است؛ اما پای رفتن به قم را نداشتم؛ گویا از وارد شدن به این #اقیانوس_علم، هراس داشتم!
حال، #گمگشته مانده بود و جُزَواتش از جلسات امتداد حکمت و افسردگی او از اینکه پس چه شد طلبگی و سربازی و راه انبیاء و...؟ این مرغ هم که از لانه پرید!
#ادامه_دارد...
┄┄┅••┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄••┅┄┄
#مدرسه_فقهی_امیرالمؤمنین #فقه_الخمینی #فقه #اصول #امتداد_حکمت #وصول #تردید
﷽
🔰روزگار گمگشته
°(ماجرای آشنایی من با #فقه_الخمینی)°
✍🏻 مهدی رسولی
(طلبهٔ #مدرسه_فقهی_امیرالمؤمنین)
┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
▫️قـســمـت سوّم: «رَحِــیٖـــلْ»
[حال، #گمگشته مانده بود و جُزَواتش از جلسات امتداد حکمت و افسردگی او از اینکه پس چه شد طلبگی و سربازی و راه انبیاء و...؟ این مرغ هم که از لانه پرید!]
دچار افسردگی علمی شده بودم! افسردگیام به حدّی رسیده بود که من، یعنی یکی از شاگردان ممتاز حوزهٔ تهران و کسی که مجلات و سایت مدرسه پُر بود از یادداشتهای او، و حتی مدیر هم به او گفته بود که رویت حساب باز کردهام، از آنجا #اخراج شد!
بله! بنده به دلیل ١. نقض قوانین حضور و غیاب مدرسه ٢. و تلاش برای اخراج اساتید ضعیف و بیدغدغه از حوزه ٣. و رعایت نکردن قوانین درسی آنجا، بهعنوان یکی از طلاب ممتاز #اخراج شدم!
چرا؟ بدین دلیل که معتقد بودم تراث حوزه و تفکر ناب حوزوی در این #کلاسهای_روزنامهخوانی نابود میشود و طلابی با ظرفیت "شهید مطهری" شدن، در میان این نظام آموزشی غلط و حضور و غیاب و اجبارهای بیفایده نابود میشوند.
آخرین مکالمهٔ من در جلسهٔ "کمسیون آموزشی" این بود:
💬 مدیر داخلی آموزش:
آقای رسولی! جملهٔ آخر را میگویم، اگر قصد دارید در این مدرسه بمانید، باید به رعایت قوانین و دست برداشتن از این افعال، تعهّد دهید!
💬 گمگشته:
با عرض عذرخواهی! بنده رسالتی دارم و خود را جوابگوی صاحب الزمان(عج) میدانم و نمیتوانم طلبگیِ مقدّس خودم را در این نظام آموزشی غلط که تفکرِ مبناییِ صحیحی ندارد، هدر دهم؛ اگر در اینجا بمانم، باید مرا به حال خود بگذارید تا با مبنای صحیحی درس بخوانم!
مرواریدی که از جلسات #امتداد_حکمت در صدف ذهنم قرار گرفته بود، نمیگذاشت آرام بنشینم و تن به این برنامههای #بیفایده و نظام آموزشیِ #ظرفیتسوز بدهم!
روزگار بالاخره این طلبهٔ ممتاز اخراجی را مجبور کرد که دل را به دریا زده و قصد عزیمت به قم کند و وارد موسسه فقهی امیرالمومنین(ع) با نشان "فقهالخمینی" شود...!
#ادامه_دارد...
┄┄┅••┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄••┅┄┄
#مدرسه_فقهی_امیرالمؤمنین #فقه_الخمینی #فقه #اصول #حکمت #خروج #رحیل