eitaa logo
معارف و مقاتل آلُ الله
11هزار دنبال‌کننده
2 عکس
10 ویدیو
1 فایل
✅فضائل 📜تاریخ‌ 🩸مقاتل اهل‌البیت علیهم‌السلام 📚همه مطالب با ذکر منابع📚 🔻خادم کانال: @jaanamhosein (پژوهشگر در حوزهٔ حدیث و مقتل - قم مقدسه) ⚫ کانال فهرست مقاتل👈 @Maghaatel2 📌همین کانال در تلگرام👈 https://t.me/maghaatel
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰 کجای عالَم چنین آقایی پیدا می‌شود... | حکایت طفلِ امام صادق علیه‌السلام که از دستِ کنیزکی افتاد و از دنیا رفت... راوی گوید: 🔹 روزی به خانه إمام صادق علیه‌السلام وارد شدم و رنگ چهره حضرت را دگرگون دیدم؛ سبب تغییر حال حضرت را پرسیدم که آن إمام علیه‌السلام فرمود: 📜 من نهی کرده بودم که در خانه، کسی بالای پشت‌بام برود، امروز داخل خانه شدم؛ یکی از کنیزان که تربیت یکی از اولاد مرا به عهده داشت،دیدم که طفل مرا در بردارد و بالای نردبان است؛ چون نگاهش به من افتاد متحیر شد و لرزید و طفل از دست او بر زمین افتاد و از دنیا رفت. 🔸 امام علیه‌السلام به راوی فرمودند: تغیر رنگ من به‌خاطر غصهٔ از دست رفتن آن طفل نیست؛ 📋 و إنّما تَغيَّرَ لَوني لِمٰا أدخَلَتْ عَلَيها مِن الرُّعبِ. 🔻بلکه به سبب آن ترسی است که آن کنیزک از نگاه من پیدا کرده بود. 🔹 راوی گوید: این در حالی بود که إمام علیه‌السلام به آن کنیز فرموده بود: تو را در راه خدا آزاد کردم؛ باکی بر تو نیست؛ باکی بر تو نیست. 📚المناقب، ابن‌شهر‌آشوب،ج۱۱ ص۴۱۲ @Maghaatel
🩸وقتی‌که خانه‌ام را آتش زدند، به یاد اهل و عیال جدّ غریبم، حسین "علیه‌السلام" افتادم... در نَقلی آمده است: 🥀دفردای آن روزی که خانه امام صادق علیه‌السلام را آتش زدند‌، چند نفر از شیعیان به محضر آن حضرت رفتند، دیدند، که إمام علیه‌السلام محزون و گریان است. 🥀 عرض کردند: آقاجان! چرا گریه می‌کنید؟ آیا از این که دشمن چنین گستاخی به شما کرده، گریه می‌کنید؟ با اینکه نخستین بار نیست که به شما خاندان چنین می‌کنند! إمام صادق علیه‌السلام فرمودند: 📋 لَمّا أَخَذتِ الّنارُ مٰا فِي الدِّهلِیز نَظَرتُ إلىٰ نِسائي وَ بَناتي يَتَراكَضنَ فِي صَحنِ الدّار مِنْ حُجرةٍ إلىٰ حُجرٍة وَ مِن مَكانٍ إلى مَكانٍ هٰذا وَ أٰنا مَعَهنّ في الدّار ▪️گریه‌ام برای این است که وقتی زبانه‌های آتش در دالان خانه، زبانه می‌کشید، زنان و دخترانم را دیدم که در صحن خانه از حجره‌ای به حجره دیگر و از جانبی به جانب دیگر می‌دویدند، تا آتش به آنها آسیب نرساند، با اینکه من در خانه همراه آن‌ها بودم. 📋 فَتَذكّرتُ رَوعَةَ عَيالِ جَدِّيَ الحُسينِ علیه‌السلام يَومَ عاشُوراء لمّا هَجَمَ القومُ عَلَيهنَّ وَ مُناديهم يُنادي أحرِقُوا بُيوتَ الظّالِمين. ▪️با آن صحنه، به یاد وحشت و خوف اهل و عیال جدّم حسین علیه‌السلام در غروب روز عاشورا افتاده‌ام، آن هنگام که دشمن به آنها هجوم آورد، و منادیِ‌دشمن فریاد می‌زد: خیمه‌های ظالمان را بسوزانید... 📚مأساة‌الحسین،علیه‌السلام، ص۱۶۰ ✍ به‌خدا سخت ترین لحظه‌ی عمرم این بود که شبیه دل زینب جگرم خونین بود دستِ بسته، دلِ شب، در پیِ اَستر، گریان چون اسیریِ حرم، خاطره‌ای غمگین بود یاد غمهای رقیه، جگرم را سوزاند و همین روضه برای دل من تسکین بود وسط شعله‌ی آتش، نفسم بند آمد وای بر قاتل زهرا، به لبم نفرین بود ناصبی بود و به مادر، بد و بیرا میگفت بد دهن بود و فقط بر لب او توهین بود ریسمان بسته چو مولام، کشیدند مرا این جفا از خلفا، یک عمل ننگین بود تن خود را سپرِ اهل حرم میکردم در دفاعِ حرم فاطمه سهمم این بود با وجودیکه اهانت به نهایت دیدم باز هم تلخ ترینَش، به نظر شیرین بود هیچکس زیر سم اسب تنم را نفِشرد یاد گودال ولی سینه‌ی من سنگین بود نیزه و خنجر و شمشیر و سنانم نزدند کِی چو جدم، تنم از خون سرم رنگین بود اهل بیتم که گرفتار اراذل نشدند عمه افسوس، اسیر سپهی بی دین بود وای از دغدغه‌ی «عمَّتِیَ المضروبه» چشمِ شامی چقدَر سوی حرم بدبین بود @Maghaatel
🩸کاش بر نسلِ خلیل‌الله، باران می‌شدی / کاش‌ ای‌ آتش! به‌ زینب‌ هم‌ گلستان می‌شدی ... {حکایت راه‌رفتن إمام صادق علیه‌السلام در بین آتش} در نقل‌ها آمده است: 🥀 منصور دوانیقی ملعون به حسن بن زید که از طرف او، والى مکه و مدینه بود، پیغام داد خانه جعفر بن محمد عليهماالسلام را بسوزان! 🥀 او به خانه امام علیه‌السلام آتش انداخت و به درب خانه و راهرو سرایت کرد، امام صادق علیه‌السلام بیرون آمد و در میان آتش گام برداشته و راه می‌رفت و می‌فرمود: 📋 أَنَا ابْنُ أَعْرَاقِ الثَّرَى أَنَا ابْنُ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلِ اللَّهِ ▪️منم پسر أعراق الثرى (لقب حضرت اسماعیل علیه‌السلام). ؛ منم پسر ابراهیم خلیل اللَّه (که آتش نمرود بر او سرد و گلستان شد). 📚الکافی ج١ ص٣۶٧ ✍ آه یا امام صادق ... کاش این آتش در جای دیگری هم نیز گلستان می‌شد... در آن ساعتی که يكى از سربازان لشکر عمر بن سعد ملعون گويد: 🥀 بانوى بلند قامتى را كنار خيمه‌اى ديدم... 📜 و النّارُ تَشتعِلُ مِن جَوانِبها، ▪️در حالى كه از هر طرف، آتش به سمت آن زن، شعله می‌کشید. 🥀 آن بانو گاهى به طرف راست و چپ و گاهى به آسمان نگاه مى‌كرد و دستهايش را بر اثر شدت ناراحتى به هم مى‌زد، و گاهى وارد آن خيمه مى‌شد، و بيرون مى‌آمد. با سرعت نزد او رفتم و گفتم: 📜 يا هٰذِه ما وُقُوفُكِ هٰاهُنا، و النّارُ تَشتَعلُ مِن جَوانِبِك، و هٰؤلاءِ النِّسوَة قَد فَرَرنَ، و تَفَرّقنَ و لَم تَلحِقٖي بِهِنّ، و مٰا شَأنُك؟ ▪️اى زن! مگر شعله‌های آتش را نمى‌بينى؟ چرا مانند ساير زنان فرار نمی‌كنى؟! چرا اینجا ایستاده‌ای؟! 📜 فَبكَتْ زَینبُ، و قالَت: ياشَيخ! إنَّ لَنا عليلاً في الخيمة، و هُو لا يَتَمكّنُ مِن الجُلوسِ و النُّهوضِ، فَكيفَ أُفارقُه، و قَد أحاطَ النّارُ بهِ ▪️در این‌هنگام، زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها به گریه افتاد و فرمود: اى‌مرد! ما شخص بيمارى در ميان اين خيمه داريم كه قدرت نشستن و برخاستن ندارد، چگونه او را تنها بگذارم و بروم با اينكه آتش از هر سو به طرف او شعله مى‌كشد... 📚معالی السبطین، ج٢ ص٨ 📝 میان آتش نمرود پیکرِ تو نسوخت شبیه‌مادرمظلومه‌ات‌ پرِ تو نسوخت اگرچه‌از سر دوشت‌کشیده‌شد؛امّا هزار شُکر عبای مُطهّرِ تو نسوخت تو با کهولت‌ سِن،پابرهنه،در دل شب به‌حیرتم‌دلِ‌خصمِ‌ستمگر‌ِ‌‌‌ تو نسوخت؟ اگر‌چه‌ سوخت‌درِخانه‌ی‌تو در آتش هزارشُکردرآن‌بین‌همسرِ تو نسوخت پی‌طواف‌تو شعله به خانه وارد شد شبیه‌کعبه‌ولی‌پای‌تا‌ سرِ تو نسوخت اگرچه‌ زهر‌ تورا آب کرد همچون شمع در آفتاب ولی جسم لاغر تو نسوخت سه‌بار تیغ به رویت کشید آن نامرد ولی ز کُندی خنجر که حنجرِ تو نسوخت نرفت راس شریف تو بر سرِ نیزه ازاین‌طریق‌دلِ‌خون‌خواهرِ تو نسوخت به‌ دست‌ دشمن‌تو بود تازیانه ولی به ضرب آن کمر و کِتف دخترِ تو نسوخت نریخت‌بعدِتوآتش‌کسی‌به فرق‌ سرش دگرعمامه‌ی‌مُوسی‌بن‌جعفرِ تو نسوخت هزار مرتبه باقی‌ست‌جای‌شُکرش‌ که از اهل‌بیت‌تو یک‌تن‌ برابر‌ِ تو نسوخت @maghaatel
🩸 شرحِ مصیبتِ بیرون‌کشاندنِ إمام صادق علیه‌السلام از خانه و دواندنِ آن حضرت در پیِ مرکب... محمد بن ربیع ملعون گوید: 🥀 منصور دوانیقی به پدرم گفت: سراغ جعفربن‌محمد علیهماالسلام برو و بدون اجازه وارد خانه‌اش شو و او را در همان حالي که هست برایم بیاور. 🥀 پدرم مرا که در میان برادرانم به قساوت و سخت‌دلی شهرت داشتم، صدا کرد و گفت: برو سراغ جعفر بن محمد علیهماالسلام و از دیوار خانه بالا برو و لازم نیست در خانه را به صدا درآوری تا او خود را آماده کند و وضعش را عوض کند، بلکه به یکباره بر او وارد بشو و او را در همان حالتی که هست، بیاور! 🥀 او گوید: من برای انجام این مأموریت راه افتادم. فقط کمی از شب مانده بود. 📋 فَأَمَرْتُ بِنَصْبِ السَّلَالِیمِ وَ تَسَلَّقْتُ عَلَیْهِ الْحَائِطَ فَنَزَلْتُ عَلَیْهِ دَارَهُ فَوَجَدْتُهُ قَائِماً یُصَلِّی وَ عَلَیْهِ قَمِیصٌ وَ مِنْدِیلٌ قَدِ ائْتَزَرَ بِهِ ▪️دستور دادم؛ نردبانی را گذاشتند و از دیوار بالا رفتم. امام را در حال نماز دیدم که پیراهنی به تن و قطیفه‌ای به دور کمر داشت. 🥀 تا سلام نماز را گفت، گفتم: به دستور امیر حرکت کن. امام علیه‌السلام فرمود: 📋 دَعْنِی أَدْعُو وَ أَلْبَسُ ثِیَابِی ▪️بگذار دعایم را بخوانم و لباسم (عبا و عمامه) را به تن کنم. 🥀 گفتم: نه، امکان ندارد. امام علیه‌السلام فرمود: بگذار تنم را بشویم و تجدید وضو کنم. گفتم : نه؛ نمی‌شود؛ معطل نکن ! نباید و نمی‌گذارم وضع سر و صورتت را عوض نمائی! 📋 فَأَخْرَجْتُهُ حَافِیاً حَاسِراً فِی قَمِیصِهِ وَ مِنْدِیلِهِ ▪️پس او را با همان پیراهن و قطیفه با پای برهنه و بدون کفش و در حال خستگی حرکت دادم. 📋 فَلَمَّا مَضَی بَعْضُ الطَّرِیقِ ضَعُفَ الشَّیْخُ فَرَحِمْتُهُ ▪️چون مقداری راه آمدیم، نفسش به شماره افتاد و توان دویدن نداشت... دلم به رحم آمد و او را سوار بر اَستر کردم. 📚مُهج الدعوات، ص۱۹۴ 📚بحار الانوار ج٩١ ص٢٨٩ ✍ آه یا امام صادق ... کاش آن نانجیبانی که عمّه‌های شما را دنبال مرکب می‌دواندند، اندکی هم رحم داشتند... چگونه گریه کنیم بر آن مصیبتی که مقاتل نوشته‌اند: 📜 ...اَتَوهُم بِحِبالٍ فَرَبَقُوهُم بِهٰا ▪️تمام اُسرا را در حالی‌که با یک طناب به هم بسته بودند، به سمت کاخ یزید لعین می‌بردند. 📜 فكانَ الحَبلُ في عُنُقِ زَين‌ِالعابدينَ اليٰ زينب‌ و ا‌مّ‌کلثوم و باقي بَناتِ رسولِ الله ▪️یک سر طناب را بر گردن إمام سجاد علیه‌السلام انداخته بودند و سر دیگر طناب را به زینب کبری و حضرت امّ‌کلثوم علیهماالسلام و دیگر دختران رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله بسته بودند و آنها را می‌کشاندند. 📜 و كُلّمٰا قَصَروا عَنِ المَشيِ ض‍َرَبُوهُم ▪️و هرگاه که این زنان و بچه‌ها، توانِ راه‌رفتن نداشتند، آن‌ها را کتک می‌زدند. 📚مقتل الحسین علیه‌السلام،مقرّم، ص۳۱۱ ✍ آسمان است و زمین دور سرش می‌گردد آفتاب است و قمر خاک درش می‌گردد این قد و قامت افتاده درخت طوبی است این محاسن به خدا آبروی دین خداست این حرم خانه‌ی زهراست مسوزانیدش این حسینیه‌ی دنیاست مسوزانیدش شعله پشت حرم فاطمه زاده نبرید پسر فاطمه را پای پیاده نبرید آی مردم بگذارید عبا بردارد پیرمرد است و خمیده است عصا بردارد ببریدش ، ببرید از وسط مردم نه هر چه خواهید بیارید ولی هیزم نه بگذارید لبش یاد پیمبر بکند وسط شعله کمی مادر مادر بکند از مسیری ببریدش که تماشا نشود چشمی از این در و همسایه به او وا نشود . اصلاً این مرد مگر پای دویدن دارد ؟ پیرمردی که خمیده است کشیدن دارد ؟! شعله‌ی تازه به چشمان غمینش نزنید آسمان است و در این کوچه زمینش نزنید شاید این کوچه همان کوچه ی زهرا باشد شاید آن کوچه ی باریک همین جا باشد شاید این کوچه همان جاست که زهرا اُفتاد گر چه هم دست به دیوار شد اما اُفتاد . این قبیله همگی بوی پیمبر دارند در حسینیه ی خود روضه ی مادر دارند @maghaatel
🩸نوحُ‌الأئمه گفت: «نُوحُوا عَلَي الْحُسَينِ»... مرحوم حاج سید مرتضی نُجومی کرمانشاهی - که از علمای برجسته شیعه در عصر حاضر بوده‌اند - در کتاب «فیض قلم» این روایت را از امام صادق عليه‌السلام نقل کرده‌اند که حضرت فرمودند: 📋 نُوحُوا عَلَي الْحُسَينِ علیه‌السلام نَوحَ الثَّکْليٰ عَلَي وَلَدِها ▪️ همچون مادرِ بچه‌مُرده بر إمام حسين عليه‌السلام نوحه کنيد! 📚فیض قلم، ص۵۰ ✍نوحوا علی الحسین که جدم غریب بود دربین سی هزار نفر بی حبیب بود نوحوا علی الحسین که یک شاه بی پناه تنها فتاده بود به چنگال یک سپاه نوحوا علی الحسین لبش تشنه وکباب می‌گفت از عطش جگرم آب آب آب نوحوا علی الحسین غریبانه کشته شد نوحوا علی الحسین چو بیگانه کشته شد نوحوا علی الحسین هوا گشت قیرگون شد آسمان به رنگ کبودی و نیلگون نوحوا علی الحسین به سرزینبِ غمین آمد دوان به خیمه‌گه زین العابدین تا عمه جان پردهٔ آن خیمه را کشید یعقوب کربلا چو هوا را به دیده دید نوحوا علی الحسین سری روی نیزه هاس سر از تنش جدا و تنش از سرش جداس @maghaatel
معارف و مقاتل آلُ الله
#امام_صادق_علیه_السلام #معارف_حسینی 🩸نوحُ‌الأئمه گفت: «نُوحُوا عَلَي الْحُسَينِ»... مرحوم حاج سی
🔹دو نکته: 🔻در ده‌ها روایت دیگر، مضمونِ این روایت نیز وجود دارد؛ اما با این الفاظ و تعابیر، ظاهراً تنها این عالم بزرگوار این روایت را از قول إمام صادق علیه‌السلام نقل کرده است؛ لذا: ✓ اولا مضمون این روایت، مطلب نو و استثنایی نیست که جای سوال باشد بلکه روایات دیگر نیز در تأیید این روایت از طُرق مختلف به ما رسیده است. ✓ ثانیا علمای بزرگوار شیعه - از جمله مرحوم نجومی کرمانشاهی - در انتساب روایات به اهل‌بیت علیهم‌السلام حساسیت خاصی داشته‌اند و به احتمال قریب به یقین، از یک طریقی این روایت به این عالم بزرگوار رسیده است؛ خصوصاً وقتی‌که در احوالات ایشان آمده‌است که در نجف اشرف، بیش از ۱۸هزار کتاب خطّی را جمع‌آوری کرده بود. 🔻اما با این حال، أحیاناً اگر دوستان محقق، سندی غیر از منبع مذکور را برای این روایت شریفه، پیدا کردند، لطف بفرمایند و ما را نیز بهره‌مند سازند. @Maghaatel
🩸 منصور دوانیقی، سه بار شمشیر کشید تا إمام صادق علیه‌السلام را به شهادت برساند، امّا ... در نقل‌ها آمده است: 🥀 روزی منصور دوانیقی ملعون، امام صادق علیه‌السلام را توسط شخص نانجیبی به نام «ربیع» به قصر خود کشاند و سه مرتبه شمشیر خود را بلند کرد تا إمام علیه‌السلام را به شهادت برساند اما در هر مرتبه از کار خود منصرف می‌شد و شمشیر را غلاف کرد و در نهایت حضرت را رها کرده و إمام علیه‌السلام از قصر او خارج شدند. 🥀 ربیع ملعون، معترضانه به منصور دوانیقی گفت: چرا کار او را نساختی؟! منصور گفت: در هربار که شمشیر کشیدم، رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله با چهره‌ای غضب‌آلود در مقابل من متمثّل شد و من از ترس، شمشیر را غلاف کردم تا اینکه در بار سوم که شمشیر کشیدم، 📋 فَتَمَثَّلَ لِی رَسُولُ اللَّهِ بَاسِطَ ذِرَاعَیْهِ قَدْ تَشَمَّرَ وَ احْمَرَّ وَ عَبَسَ وَ قَطَّبَ حَتَّی کَادَ أَنْ یَضَعَ یَدَهُ عَلَیَّ ▪️رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله به‌من نزدیک شد، پنجه‌های خود را گشوده بود و دامن به‌کمر زده و چشمانش قرمز شده بود و نهایت خشم از صورتش آشکارا بود نزدیک بود مرا در پنجه‌های خود بفشارد. 📚مُهَج الدعوات،سیدبن‌طاووس،ص۱۹۲ ✍ آه یا رسول الله... کاش در جای دیگر، در مقابل یک نانجیبی دیگر، نیز متمثّل می‌شدید... در آن ساعت دردناکی که مقاتل نوشته‌اند: 📜 ... ثُمّ إنّهُ رَكِبَ عَلىٰ صَدرهِ الشريف، و وَضعَ السيفَ فٖي نَحره، و هَمّ أنْ يَذبحَه، ▪️شمر ملعون وارد گودال قتلگاه شد و بر سینه مبارک سیدالشهداء علیه‌السلام نشست و شمشیر را کشید و بر گلوی مطهر آن حضرت گذاشت و آمد تا سر مبارک را ذبح کند، 📜 فَفتَحَ عَينَيه في وَجهِه فَقالَ لَه الحُسين علیه‌السلام: يَا ويلك مَن أنتَ؟ فَقد إرتَقَيتَ مُرتَقَىٰ عَظيمًا؛ فَطالَ‌ما قَبَّلَهُ رَسولُ الله ▪️که در این هنگام چشمان سیدالشهداء علیه‌السلام کمی باز شد و با صدای بی‌رمقی به آن ملعون فرمودند: وای بر تو! تو کیستی؟ بر جایگاه بلندی بالا آمده‌ای! آنجایی را که نشسته‌ای، دائماً رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌بوسید... 📚ینابیع المودّة، ج۳، ص۸۳ 📚ناسخ‌التواریخ،سیدالشهداء علیه‌السلام، ج۲ ص۳۸۶ ✍ دوباره پای برهنه شبانه آوردت شبانه باز که از کُنجِ خانه آوردت عبا نداری و عمامه و رِدایت کو؟ چقدر خون شده پایت بگو عصایت کو؟ حرم تو هستی او پشت بر حرم داده تو ایستاده‌ای و نانجیب لٕم داده به گرد خویش غلام و کنیز دارد باز به زیر بالش خود تیغ تیز دارد باز سه بار خواست بسوزی به ناروا که نشد سه بار خواست بگوید به ناسزا که نشد سه بار سمت تو آمد ولی برِ تو نشست سه بار تیغ کشید و قلاف کرد و نشست سه بار خواست بتازد ولی سلامت کرد بجای دشنه و دُشنام احترامت کرد هزار شُکر شکست از نهیبِ پیغمبر بجای خویش نشست از نهیبِ پیغمبر هزار شُکر جسارت نشد به پیر حرم هزار شُکر که رفتی حرم امیرِ حرم تو کوه بودی و او در مقابلِ تو شکست اگرچه پیش تو خم شد ولی دل تو شکست شکست تا دل تو گفت: یا رسول الله به گریه مقبل تو گفت با رسول الله  بلند مرتبه شاهی زِ صدر زین اُفتاد اگر غلط نکنم عرش بر زمین اُفتاد تمام پیکر‌ش از تیغ غرق خون گردید عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید مزاحم نفسش نیزه با عصا شده بود هزار تیغ شکسته به زور جا شده بود لبش پُر از ترک و آب را بردند به روی ناقه‌ی عریان رُباب را بردند... @maghaatel
🩸بر سر سفره‌ای که إمام صادق علیه‌السلام نشسته بودند، «شراب»‌ حاضر کردند ... راوی گوید: 🥀 وقتی امام صادق علیه‌السلام به نزد منصور دوانیقی آوردند، در خدمت امام علیه‌السلام بودیم. یکی از فرماندهان منصور، یک مهمانی را در قصر منصور تدارک دیده بود. 🥀 امام صادق علیه‌السلام نیز بین مهمانان حضور داشت؛ سر سفره وقتی‌که مهمانان مشغول خوردن غذا بودند، یک نفر از آنها آب خواست و قدحی که شراب در آن بود، آوردند؛ همین که قدح به‌دست آن مرد رسید، امام صادق علیه‌السّلام از جا برخاست. 🥀 پرسیدند: آقا! چرا بلند شدید؟ إمام علیه‌السلام فرمود: جدّم رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود: 📋 مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ جَلَسَ عَلَی مَائِدَةٍ یُشْرَبُ عَلَیْهَا الْخَمْرُ. ▪️هر کس بر سر سفره‌ای بنشیند که شراب در آن سفره خورده می‌شود، ملعون است. 📚الکافی ج۶ ص۲۶۸ ✍ آه یا امام صادق... همین‌که یک شیعهٔ جعفری، می‌شنود که بر سر سفره‌ای که شما نشسته بودید، شراب آوردند، قلب او درد می‌گیرد... امّا تا اسم «شُرب خمر» می‌آید، مصائبی را به تصویر میکشد که نزدیک است قلب انسان متلاشی شود... ➖ یکی از سربازان لشکر عمر بن سعد ملعون می‌گوید: 📜 وَ کُنَّا إِذَا أَمْسَیْنَا وَضَعْنَا الرَّأْسَ فِی التَّابُوتِ وَ شَرِبْنَا الْخَمْرَ حَوْلَ التَّابُوتِ ▪️در مسیر بین کربلا تا شام، هنگامی که شب می‌شد، سَر إمام حسین علیه‌السلام را در میان صندوقی می‌نهادیم و در اطراف آن می‌نشستیم و مشغول شُرب خمر می‌شدیم.(۱) 📝 هر منزل و روستا که بُردند پای سر تو «شراب» خوردند... ➖ یا امام صادق ... اگر بر سر سفره شما شراب آوردند، دیگر شراب بر سَر و روی‌تان نریختند؛ اما ای‌کاش ما می‌مُردیم برای آن ساعتی که مقاتل نوشته‌اند: 📜 إنّ يَزيدَ شَرِبَ الخَمرَ و صَبَّ مِنها عَلَى الرّأسِ الشّريف ▪️يزيد ملعون شراب می‌خورد و تَه‌مانده آن را بر سر مطهر سیدالشهداء عليه‌السّلام می‌ريخت.(۲) 📚(۱)لهوف ص١۵٢ 📚(۲)نفس المهموم، ص۴۳۹ ؛ معالي السّبطين، ج۲ص۵۸ 📝 با پیرمرد خسته که دعوا نمی‌کنند با دست بسته وارد بَلوا نمی‌کنند بر خانهٔ امام که حمله نمی‌برند اینگونه با بزرگ حرم، تا نمی‌کنند در خانه‌ای که هست زن و بچه بین آن آتش به پشت خانه که برپا نمی‌کنند وقتی هنوز نالهٔ زهرا رسد به‌گوش تکرار داغ حضرت زهرا نمیکنند شاید زنی به پشت درِ خانه آمده در را که با فشار لگد وا نمی‌کنند شه را پیاده در پیِ مرکب نمی‌کِشند با کینه هتک حرمت آقا نمی‌کنند هفتاد ساله را که دگر هول نمی‌دهند یک ذرّه رحم ، یا که مدارا نمی‌کنند پیش امام پشت سرِ هم شراب خورد این رسم را به دِیر و کلیسا نمی‌کنند بزم شراب ریشه ز بزم یزید داشت یکجا بگو که ظلم در آنجا نمی‌کنند با خیزران زد و ز لبش خون دوباره ریخت یک عدّه چشم بسته ، تماشا نمی‌کنند دندان سنگ خورده دوباره شکسته شد خجلت ز جای بوسهٔ طاها نمیکنند تَه ماندهٔ شراب خودش را به طشت ریخت فکری به حال زینب کبری نمی‌کنند @maghaatel
⚫️ فهرستِ لینک‌دار مصائب و مقاتل حضرت بیرون‌کشاندنِ إمام صادق علیه‌السلام از خانه و دواندنِ آن حضرت در پیِ مرکب | گریز به روضه اسارت آل اللهآتش زدن خانه إمام صادق علیه‌السلام و راه رفتن آن حضرت در بین آتش | گریز به آتش کشیدن خیمه‌های عاشوراتداعی غروب عاشورا و آتش زدن خیمه‌ها به هنگام آتش زدن خانه إمام صادق علیه‌السلام | حال و روز زنان و فرزندان إمام علیه‌السلام به هنگام آتش زدن خانه حضرتشمشیر کشیدن منصور دوانیقی به قصد کشتنِ إمام صادق علیه‌السلام و منصرف شدن او | گریز به گودال قتلگاه نحیف‌شدنِ بدن مبارک إمام صادق علیه‌السلام در ساعات پایانی عمر | گریز به روضه حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها جگر امام صادق علیه‌السلام در اثر زهر، پاره پاره شد | گریز به روضه إمام حسن مجتبی علیه‌السلامحاضر کردن شراب بر سر سفره امام صادق علیه‌السلام | گریز به مجلس شراب یزید و...آوردن طفل شیرخوار در مجلس روضه امام صادق علیه‌السلام و گریهٔ شدید آن حضرت و اهل خانه...امام صادق علیه‌السلام با روضه اسارت آل الله از حال می‌رفتند... | گوشه‌ای از اسرار گودال قتلگاهروایت : نُوحُوا عَلَی الحُسین علیه‌السلام... @Maghaatel
🩸 چیزی جز پوست و استخوان از امام صادق علیه‌السلام باقی نمانده بود ... در نقلی آمده است: 🥀 در ساعات پایانی عمر شریف امام صادق علیه‌السلام وارد بر آن حضرت شدم؛ 📋 وَ قَدْ ذَبَلَ فَلَمْ یَبْقَ إِلَّا رَأْسُهُ. ▪️دیدم بدن مبارک حضرت، آن‌چنان آب رفته است که جز یک سَر ، از آن بدن چیزی باقی نمانده بود. 🥀 با دیدن این حالت، گریه‌ام گرفت؛ حضرت به من رو کردند و فرمودند :برای چه گریه می‌کنی؟ عرضه داشتم: 📋 لَا أَبْکِی وَ أَنَا أَرَاکَ عَلَی هَذِهِ الْحَالِ ▪️چگونه گریه نکنم در حالی که شما را با این حال می‌بینم؟!(۱) ؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛ ➖ در روایتی دیگر حسن بن زیاد گوید: 🥀 در ساعات پایانی عمر شریف امام صادق علیه‌السلام خدمت آن حضرت رسیدم، 📋 فَوَجدتُهُ عَلَی سَریرٍ مُستَلقیاً علیه، و ما بینَ جِلدِهِ و عَظُمِهِ شَیءٌ ▪️دیدم که آن حضرت بر روی تختی به پشت خوابیده‌اند و چیزی بین پوست و استخوان آن حضرت دیگر باقی نمانده بود.(۲) ✍ آه یا إمام صادق... دست خودمان نیست... چه کنیم که این حال و روز شما و این عبارت‌هایی که درباره وضعیت جسم شریف‌تان نَقل کرده‌اند، دل ما را پشت درِ خانهٔ مادرِ غمدیده‌ای کشیده است، که خودتان حال و روز آن مادر را اینگونه برای ما شرح داده‌اید: 📜 وَ نَحَلَ جِسْمُهَا وَ ذَابَ لَحْمُهَا وَ صَارَتْ کَالْخَیَالِ... ▪️آن‌چنان جسم شریف فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها نحیف شده بود و گوشت و پوست بدنش آب گشته بود که جز یک شَبَه از فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها، چیزی باقی نمانده بود.(۳) ➖ و یا در جای دیگر فرمودید: 📜 أَنَّهَا مَا زَالَتْ بَعْدَ أَبِیهَا مُعَصَّبَةَ الرَّأْسِ نَاحِلَةَ الْجِسْمِ مُنْهَدَّةَ الرُّکْنِ بَاکِیَةَ الْعَیْنِ مُحْتَرِقَةَ الْقَلْبِ یُغْشَی عَلَیْهَا سَاعَةً بَعْدَ سَاعَةٍ ▪️فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها بعد از شهادت پدر بزرگوارش، دائمًا سر خود را می‌بست؛ جسمش نحیف شده بود؛ قوت خود را از دست داده بود؛ چشمانش گریان بود؛ قلبش آتش گرفته بود و پیاپی از حال می‌رفت...(۴) 📚 منابع: (۱)مشکاة الأنوار،طبرسی،ص۴۰ (۲)مدینة المعاجز،بحرانی، ج۶ ص۳۰ (۳)دعائم الاسلام، ج۱ ص۲۳۲ (۴)بحارالانوار،مجلسی، ج۴۳ ص۱۸۴ ✍ صدا زدم سر سجاده ی دعا، زهرا چرا که هست به ما حجت خدا زهرا همینکه ناله زدم یاد روضه ها، زهرا میان شعله، درِ خانه سوخت، یا زهرا به روی آتشِ برخاسته میان حریم قدم زدم که بدانند أنا ابنُ ابراهیم گرفته‌اند دَم سجده‌ام، مجالم را به ناسزا چه بهم ریختند حالم را کسی نکرد مراعات سن و سالم را گرفته‌اند به سُخره، قَدِ هِلالم را؟! به من مجال ندادند قدر یک نفسی میان نافله، سجاده را کشید کسی تمام شهر به ما ظلم بی عدد کردند به یکدگر سر این ظلم ها مدد کردند چرا عبای مرا زیر پا لگد کردند؟! چقدر با منِ شیخ الائمه بد کردند رفیق های پُر از ادعا کجا بودند؟! زمان واقعه، شاگردها کجا بودند؟! شدم زمان تهاجم عذاب، مثل علی زمانه بر سر من شد خراب، مثل علی غمم به سینه شده بی حساب، مثل علی دو دستِ بسته میان طناب، مثل علی چقدر مثل علی ماتمم شد اما نه فقط زدند مرا با لگد، زنم را نه به پشت اسب، شبانه دوانده اند مرا به روی خاک به کینه کشانده اند مرا شبیه آینه بودم، شکانده اند مرا به یاد داغ رقیه رسانده اند مرا مرا میان گذرگاه، کو به کو بردند چقدر داد کشیدند و آبرو بردند اگرچه سوختم از غصه، خون جگر نشدم به آتش غم فرزند، شعله ور نشدم عذاب، با غم جان کندنِ پسر نشدم کنار کاظم خود، مثل محتضر نشدم به یاد داغ و عزای حسین نوحه کنید تمام عمر برای حسین نوحه کنید خودم اسیر شدم، خواهرم اسیر نشد کسی به نیت نیزه زدن اجیر نشد چنان حسین کسی زیر دشنه، پیر نشد نصیب پیکر من تکه ای حصیر نشد زدند بعد کشاکش برای پیرهنش هزار و نهصد و پنجاه ضربه بر بدنش @Maghaatel
🩸پاره‌های جگر امام صادق علیه‌السلام، در اثر زهر، از دهان مبارکش، قطعه قطعه بیرون می‌آمد... در نقلی آمده است: 🥀وقتی‌که منصور دوانیقی ملعون،‌ به وسیله انگور یا انار، سمّ به إمام صادق علیه‌السلام خورانْد، آن سمّ، چنان قوی بود که وقتی که آن حضرت مقداری از آن انگور یا انار مسموم را خوردند، 📋 فَجَعلَ يَجودُ بِنَفسِهِ وَ قَد اِخضَرَّ لَونُهُ ▪️در حال جان دادن بودند و از درد، به خود می‌پیچیدند و رنگ مبارک حضرت،‌ گوئیا سبز شده بود. 📋 وَصارَ یَتَقَیَّأُ کَبِدَهُ قِطَعاً قِطَعاً ▪️و پاره های جگر آن حضرت، قطعه قطعه از دهان مبارکش بیرون می‌آمد. 📚کتاب الوفیات، ج۲، ص۲۴۸. ✍ جگری شعله شد و سوخت و خاکستر شد شمع خاموش شد از باد و گُلی پرپر شد باز هم زهر نشست و بدنی گشت کبود باز یاسی به زمین ریخت و نیلوفر شد مو سفیدی به زمین خورد و به او خندیدند پیرمردی زِ نَفَس ماند و کمانی‌تر شد خانه‌ی سوخته را بارِ دگر سوزاندند باز تکرارِ غمِ آتش و دود و دَر شد همه بر مرکب و من در پِیِ شان رویِ زمین پشتشان آه فقط ناله‌یِ من مادر شد دستِ من بسته و از داغِ غمت اُفتادم یادِ دستت که به دنبالِ علی پَرپر شد یادِ دستان یتیمی که به اُمید پدر بِین زنجیر تَرَک خورد و کمی لاغر شد گوشواره , گُلِ سر رفت زِ یادش اما در عوض روضه‌ی او غارت انگشتر شد @Maghaatel
🔘 یکی از معجزات عجیبی که به هنگام تخریب قبر مطهر سیدالشهداء علیه‌السلام رُخ داد... در زمان متوکل ملعون و به دستور او، به جهت تخریب، بار‌ها به طرف قبر مطهر سیدالشهداء علیه‌السلام رفتند و معجزه‌ها در این واقعه دردناک اتفاق افتاد... 🔻در یکبار، که ابراهیم دیزَج ملعون با غلامانش به طرف قبر مطهر حرکت کردند، خود آن ملعون می‌گوید: ➖من شب وارد نينوا شدم گروهى از كارگران با بيل و كلنگ با ما بودند. من جلو غلامان و ياران خود رفتم و دستور دادم تا قبر حسين علیه‌السلام را خراب كنند و زمين آن را شخم بزنند. سپس خودم به علت خستگى مسافرت خوابيدم. ➖ناگاه غوغاهائى شديد و صداهائى بلند به گوشم خورد و از خواب پریدم. من در حالى كه ترسان بودم، برخاستم و به‌غلامان خود گفتم: شما را چه شده است؟ گفتند: موضوع عجيبى رخ داده است! ➖گروهى در موضع قبر حسين علیه‌السلام هستند كه بين ما و قبر حائل شده اند و ما را تير باران ميكنند. من با آنان برخاستم تا موضوع را بررسى نمايم. ديدم همان طور است كه آنان ميگويند. من به غلامان خود گفتم: ارْمُوهُمْ فَرَمَوْا فَعَادَتْ سِهَامُنَا إِلَیْنَا فَمَا سَقَطَ سَهْمٌ مِنَّا إِلَّا فِی صَاحِبِهِ الَّذِی رَمَی بِهِ فَقَتَلَهُ 🔹آنان را تير باران كنيد! وقتى شروع به تير باران كردند آن تيرهاى بسوى خود ما باز ميگشتند. هيچ تيرى بر نمي‌گشت مگر اينكه به تير انداز خود اصابت مي‌كرد و او را مي‌كشت. 📚الأمالی،شیخ‌طوسی،ص۴۸۷ ✍ این ماجرا را خواندم و اینگونه دردِدل نوشتم: کاش بارانِ پُر از تیرِ عَدو برمی‌گشت کربلا هر چه بلا بود، از او برمی‌گشت... در آن ساعتی که مقاتل نوشته‌اند: ... وأمَرَ [الشمرُ] الرُّماةَ أن يَرموهُ، فَرَشَقوهُ بِالسِّهامِ حَتّى صارَ كَالقُنفُذِ ▪️شمر ملعون وقتی که دید به هیچ‌گونه نمی‌تواند سیدالشهداء علیه‌السلام را از پا بیندازد، به تيراندازان دستور داد: حسین (علیه‌السلام) را تيرباران كنید... از زمین و آسمان، آن‌قدر تیر به سمت آن حضرت آمد که بدن مبارکش مانند خارپُشت شده بود... 📚الارشاد،شیخ مفید،ج۲ ص۱۱۱ @maghaatel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🩸 زائر حضرت معصومه «سلام الله علیها»، گوئیا زائر کربلاست... مرحوم علامه میرزا محمد تنکابنی (متوفای ۱۳۰۲ ه‌ق) در «رِسالَةٌ فاطِمِیَّة» روایتی را از امام رضا علیه‌السلام نقل می‌کند که حضرت فرمودند: 📋 مَن زارَ فاطِمَةَ بِقُم فَکَأنّما زارَ الحُسَینَ بِکَربَلا 🔹اگر کسی فاطمه (معصومه) علیهاالسلام را در «قم» زیارت کند، مانند این است که امام حسین علیه‌السلام را در «کربلا» زیارت کرده است. 📚رِسالَةٌ فاطِمِیَّه(نسخه‌خطی)،تنکابنی، ص۴. @maghaatel
🔰 پدرش فدایش شود... پدرش فدایش شود... پدرش فدایش شود.... مرحوم آیت الله مُستنبط از کتاب «کشف اللَّئالی» نوشته صالح بن عَرندُس، عالم شیعی قرن نهم چنین نقل می‌کند: 🔹 در زمان امام کاظم علیه‌السلام روزی جمعی از شیعیان برای دریافت پاسخ پرسش‌های خود، به مدینه وارد شدند تا به محضر ایشان برسند. آن حضرت در مسافرت بود. با توجه به اینکه آنها ناگزیر بودند زود بازگردند، پرسش‌های خود را نوشتند و به افراد خانواده امام کاظم علیه‌السلام تحویل دادند تا در سفر بعد، پاسخ خود را دریافت کنند. 🔸 مدتی بعد، هنگام خداحافظی دیدند حضرت معصومه علیهاالسلام (که در سنین خردسالی بودند) پاسخ پرسش‌های آنها را نوشته و آماده کرده است. آنها شادمان شدند و آن پاسخ‌ها را دریافت کردند و ره سپار وطن شدند. 🔹 در مسیر راه به امام کاظم علیه‌السلام برخوردند و ماجرا را برای آن حضرت بازگو کردند. امام کاظم علیه السلام آن نوشته را از آنها طلبید و مطالعه کرد. پس از آنکه إمام علیه‌السلام درستی پاسخ‌ها را تأیید کردند، سه بار فرمودند: 📋 فِداها اَبُوها؛فِداها أَبُوها، فِداها اَبُوها 🔻پدرش فدایش شود، پدرش فدایش شود، پدرش فدایش شود. 📚کریمه اهل بیت ص۶٣؛ به نقل از «کشف اللئالی» ✍ می‌توان گفت که این تعبیر، حاکی از بالاترین فضیلت و منقبت حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها می‌باشد؛چراکه امامِ معصوم، تعابیری که به کار می‌گیرد، از روی مجاز و تعارفات عرفی نیست؛ بلکه حقیقت محض است. و آن وجودی (امامِ معصوم و همان حجت کبرای خدا) که همه خلائق ذلیل شده و فانی و فدای او هستند، اگر خود او نیز بفرماید که من به فدای دخترم حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها بروَم، جز این نمی‌تواند باشد که آن امامزاده، به بالاترین درجات قرب به ولیّ خدا نائل آمده و تالی تِلو آن امام معصوم قرار گرفته که لایق چنین تعبیری از ناحیه امام علیه‌السلام شده است. 🔻 چهارده معصوم «صلوات‌الله‌علیهم اجمعین»، برای یکدیگر این تعبیر را زیاد به کار برده‌اند اما برای امامزادگان، بسیار کم این تعبیر به کار رفته است که نمونه معروف آن، جمله سیدالشهداء علیه‌السلام به قمر بنی هاشم علیه‌السلام است که فرمودند: اِرکب بِنَفسی اَنتَ یا أخا ▪️سوار بر اسب شو ای برادرم که جانم به فدایت. 🔻در بعضی از تواریخ و مقاتل نیز آمده است که امام حسین علیه السلام به حضرت زینب کبری و همچنین حضرت علی اکبر و علی اصغر علیهم‌السلام، نظیر این تعبیر را نیز به کار برده‌اند. @maghaatel
🔰 زائر حضرت معصومه علیهاالسلام، گوئیا زائر حضرت علی بن موسی الرضا عليهماالسلام است... در روایتی از حضرت ثامن‌الحجج علی بن موسی الرضا علیه‌السلام نقل شده که حضرت فرمودند: 📋 مَنْ زارَ الْمَعْصُومَةَ بِقُمْ کَمَنْ زارَنی. 🔻کسی که حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها را در قم زیارت کند، مانند آن کسی است که مرا زیارت کرده است. 📚ناسخ التواریخ،زندگانی حضرت موسی بن جعفر (علیه‌السلام) ج۷، ص۳۳۷ 📚ریاحین الشریعة، ج۵، ص۳۵. ✍ اعجاز این ضریح که همواره بی حد است چیزی شبیه پنجره فولاد مشهد است ✍ وصف او را نتوان گفت به صد منظومه گفته معصوم به او فاطمه‌ی معصومه @maghaatel
ا ا 🔻برنامه‌ای برای نقل خواب و مکاشفه و... نداریم؛ اما در برخی از آن‌ها، نکته‌های خاصی نهفته است (مرحوم محدّث نوری در کتابی تحت عنوان «دارالسلام» در ۴ جلد، همین‌گونه خوا‌ب‌ها و مکاشفه‌ها را نقل می‌کند) که اعتقادات و ارادت ما به ساحت قدسیِ اهلبیت علیهم‌السلام را تقویت و تشریح می‌کند... همانند این قضیه 👇
🔰 عمهٔ‌‌سادات...بگو کیستی؟! فاطمه یا زینبِ ثانی‌ سْتی ؟! ⚡️ گوشه‌ای از شرحِ این شعرِ پُر معنا... در کتاب «کرامات معصومیه» آمده است: یکی از بندگان صالح خدا، در عالم مکاشفه مشاهده می‌کند: 🔹 هر شب مخدّرات اهل بیت «علیهنّ‌السلام» در جایی گرد هم می‌آمدند و حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها، برایشان سخنرانی می‌فرمود. 🔸 شبی آن حضرت فرمود: «من تا ده شب دیگر در این مجلس شرکت نخواهم کرد. به جای من، حضرت معصومه "علیهاالسلام" برای شما سخن خواهد گفت». 🔹 شب بعد، حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها آمده، در آغاز سخنرانی فرمود: «این کار به من واگذار شده است». 🔸 آن گاه برای مخدّرات اهل بیت "علیهن‌ّالسلام" سخنرانی فرمود. حضرت زینب کبری "سلام‌الله‌علیها" هم در میان آن بانوان بود. 📚کرامات معصومیه،مهدی پور، ص۲۴۱ @maghaatel
♦️ السّلامُ علیکَ یٰا شمسَ الشّموس ♦️ عزیزانی که موافق هستند از امروز تا سالروز ولادت حضرت ثامن‌الحجج علی بن موسی الرضا علیه‌السلام ، گوشه‌ای از و آن حضرت را در کانال، قرار بدهیم، 💐 سه صلوات💐 به روح مطهر آن حضرت هدیه نمایند. @maghaatel
🔰 تواضع بی‌نظیر امامِ مهربانی‌ها... در روایت آمده است: روزى حضرت ثامن‌الحجج علی بن موسی الرضا عليه‌السلام وارد حمّام شدند. مردى كه آن حضرت را نمى‌شناخت به ايشان عرض كرد: 📋 دَلِّکْنِی فَجَعَلَ یُدَلِّکُهُ 🔻مرا كيسه بكش! امام عليه‌‌السلام بدون هيچ گونه اكراه، شروع به كيسه كشيدن او نمودند. در اين ميان ديگران به اين شخص، امام عليه‌السلام را معرّفى كردند، آن مرد كه پيش خود احساس شرمندگى كرد از امام عليه السلام عذر خواهى نمود، ولى آن حضرت با دلدارى دادن او به كار خود ادامه دادند. 📚المناقب، ج۴ ص۳۶۶. 📚بحار الأنوار، ج۴۹ ص۹۹. @maghaatel
🔰 هرچقدر ما به یاد امام رضا علیه‌السلام هستیم، آن حضرت هم به یاد ما و دعاگوی ماست... حسن بن جَهْم گوید: به حضرت ابو الحسن علی بن موسی الرضا علیه‌السلام عرض کردم: مرا در دعا فراموش نفرمایید. امام علیه السّلام فرمودند: تو می‌پنداری که من تو را فراموش می‌کنم!؟ راوی گوید: من فکر کردم و با خودم گفتم: او برای شیعیانش دعا می‌کند و من هم از شیعیان او هستم. پس عرض کردم: نه، می‌دانم مرا فراموش نمی‌کنید. امام علیه السّلام فرمودند: چگونه فهمیدی؟ عرض کردم: من از شیعیان شما هستم و شما برای آنها دعا می‌کنید. امام علیه السّلام فرمودند: جز این چیز دیگری هم دانستی؟ عرض کردم: خیر. امام علیه‌السّلام فرمودند: إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَعْلَمَ مَا لَکَ عِنْدِی فَانْظُرْ إِلَی مَا لِی عِنْدَکَ 🔹هرگاه خواستی بدانی نزد من چگونه‌ای بنگر که من در نزد تو چگونه ام؟ تو چقدر به یاد من هستی؟ من همان اندازه به یاد توأم. 📚الکافی ج٢ص۶۵۳ @maghaatel
🔰 سلطان ما معلّم عیسی‌بن‌مریم است... راوی گوید: خدمت حضرت رضا علیه‌السّلام رسیدم و عرض کردم: مردم خیلی از کارهای شگفت انگیز شما صحبت می‌کنند. اگر یکی از آنها را به من هم نشان بدهی، آن را تعریف می‌کنم. إمام علیه‌السلام فرمود: چه می‌خواهی؟ عرض کرد: 📋 تُحْیِی لِی أَبِی وَ أُمِّی 🔻اینکه پدر و مادرم را برایم زنده کنید. حضرت فرمودند: 📋 انْصَرِفْ إِلَی مَنْزِلِکَ فَقَدْ أَحْیَیْتُهُمَا 🔹برو به خانه‌ات که هر دو را زنده کرده‌ام! راوی گوید: 📋 فَانْصَرَفْتُ وَ اللَّهِ وَ هُمَا فِی الْبَیْتِ أَحْیَاءُ فَأَقَامَا عِنْدِی عَشَرَةَ أَیَّامٍ ثُمَّ قَبَضَهُمَا اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی 🔻به خدا قسم وارد خانه شدم هر دو در خانه نشسته بودند و مدت ده روز با من بودند و باز خداوند جان آن دو را گرفت. 📚دلائل الامامة،طبری، ص۳۶۳ 📚بحارالانوار، ج۴۹ ص۶۰ @maghaatel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♦️ هدیهٔ بسیار با ارزش إمام رضا علیه‌السلام به یک روضه‌خوانِ سیدالشهداء علیه‌السلام... اسماعیل بن علی، برادر «دعبل خُزاعی» می‌گوید: امام رضا علیه‌السلام پیراهنی از خَز (نوعی پارچه) به دعبل پاداش داد و به او فرمود: احْتَفِظْ بِهَذَا الْقَمِیصِ فَقَدْ صَلَّیْتُ فِیهِ أَلْفَ لَیْلَةٍ کُلَّ لَیْلَةٍ أَلْفَ رَکْعَةٍ وَ خَتَمْتُ فِیهِ الْقُرْآنَ أَلْفَ خَتْمَةٍ 🔻 این پیراهن را محافظت کن؛ که من هزار شب، هر شب هزار رکعت در آن نماز خوانده‌ام و هزار بار در آن لباس قرآن ختم کرده‌ام... 📚الأمالی،شیخ طوسی، ج۱ ص۳۷۰ ✍گر لطفِ‌دوست می‌طلبی،از غمِ‌حسین آتش بگیر اوّل و آتش بزن به خَلق ... @maghaatel