eitaa logo
معارف و مقاتل آلُ الله
11.6هزار دنبال‌کننده
6 عکس
13 ویدیو
1 فایل
✅فضائل 📜تاریخ‌ 🩸مقاتل اهل‌البیت علیهم‌السلام 📚همه مطالب با ذکر منابع📚 🔻خادم کانال: @jaanamhosein (پژوهشگر در حوزهٔ حدیث و مقتل - قم مقدسه) ⚫ کانال فهرست مقاتل👈 @Maghaatel2 📌همین کانال در تلگرام👈 https://t.me/maghaatel
مشاهده در ایتا
دانلود
◼️ ویژه شب جمعه، شب زیارتی امام حسین علیه السلام ◼️ هزار هزار فرشته، هوادار زائران سیدالشهداء عَلَيْهِ السَّلَام هستند... در روایتی امام باقر علیه السلام چنين فرمودند : مَنْ خَرَجَ إِلَی قَبْرِ الْحُسَیْنِ علیه السلام عَارِفاً بِحَقِّهِ غَیْرَ مُسْتَکْبِرٍ صَحِبَهُ أَلْفُ مَلَکٍ عَنْ یَمِینِهِ وَ أَلْفُ مَلَکٍ عَنْ شِمَالِهِ وَ کُتِبَ لَهُ أَلْفُ حِجَّةٍ وَ أَلْفُ عُمْرَةٍ مَعَ نَبِیٍّ أَوْ وَصِیِّ نَبِیٍ ▪️ هر کس حق امام حسین علیه السلام را بشناسد و از روی شناخت نسبت به حق او و بدون انکار آن، روانه مزار آن حضرت شود، هزار فرشته از راست و هزار فرشته از سمت چپش وی را همراهی کرده و هزار حج و هزار عمره با پیامبری یا جانشین پیامبری برایش نوشته می‌شود. 📚مصباح الطوسی: ۴۹۸ 📚مصباح الکفعمی: ۵۰۱ - @maghaatel
◼️ ما اسیران آل محمدیم... نوشته اند : لمّا قدم على يزيد بذراري الحسين أدخل بهنّ نهارا مكشفات وجوههم، ▪️وقتی که بچه های امام حسین علیه السلام را، در حالی که پوششی بر صورت نداشتند، پیش یزید لعین آوردند، وقت ظهر بود. یکی از جفا کاران شامی گفت : هیچ اسیری زیباتر از اینان ندیده بودم تا به حال! شما چه کسانی هستید؟ پس حضرت سکینه علیهاالسلام فرمود: نحن سبايا آل محمّد صلّى اللّه عليه و اله. ▪️ ما اسیران آل محمّدیم (صلی الله علیه و آله) 📚 قرب الأسناد، حمیری ص ١۴ @maghaatel
◼️ وعده ما و تو در، بزم یزید پلید تا کُنی از روی نی، جلوه به میقات ما... نوشته اند : در مجلس یزید سر مبارک اباعبدالله سلام اللّه علیه بر نیزه بلندی بود و به جمیع اسیران نگاه می کرد. الا انه عندما النظر الی حال أخته العقیله أطبق جفنیه و جرت دموعه ▪️اما هر وقت نگاه آن سر مطهر ، به حضرت زینب سلام الله علیها می رسید چشمانش را می بست و اشکش جاری می شد 📚عجائب و غرایب رأس الامام حسین علیه السلام ص۱۶۸ @maghaatel
◼️ مصیبت مجلس یزید لعین از زبان مبارک ثامن الحجج علیه السلام... فضل بن شاذان می‌گوید: از حضرت رضا علیه السّلام شنیدم که می‌فرمود: لَمَّا حُمِلَ رَأْسُ الْحُسَیْنِ إِلَی الشَّامِ أَمَرَ یَزِیدُ لَعَنَهُ اللَّهُ فَوُضِعَ وَ نَصَبَ عَلَیْهِ مَائِدَةً فَأَقْبَلَ هُوَ وَ أَصْحَابُهُ یَأْکُلُونَ وَ یَشْرَبُونَ الْفُقَّاعَ فَلَمَّا فَرَغُوا أَمَرَ بِالرَّأْسِ فَوُضِعَ فِی طَسْتٍ تَحْتَ سَرِیرِهِ وَ بُسِطَ عَلَیْهِ رُقْعَةُ الشِّطْرَنْجِ وَ جَلَسَ یَزِیدُ لَعَنَهُ اللَّهُ یَلْعَبُ بِالشِّطْرَنْجِ وَ یَذْکُرُ الْحُسَیْنَ وَ أَبَاهُ وَ جَدَّهُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ وَ یَسْتَهْزِئُ بِذِکْرِهِمْ فَمَتَی قَمَرَ صَاحِبَهُ تَنَاوَلَ الْفُقَّاعَ فَشَرِبَهُ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ ثُمَّ صَبَّ فَضْلَتَهُ مِمَّا یَلِی الطَّسْتَ مِنَ الْأَرْضِ فَمَنْ کَانَ مِنْ شِیعَتِنَا فَلْیَتَوَرَّعْ عَنْ شُرْبِ الْفُقَّاعِ وَ اللَّعِبِ بِالشِّطْرَنْجِ وَ مَنْ نَظَرَ إِلَی الْفُقَّاعِ أَوْ إِلَی الشِّطْرَنْجِ فَلْیَذْکُرِ الْحُسَیْنَ علیه السلام وَ لْیَلْعَنْ یَزِیدَ وَ آلَ زِیَادٍ یَمْحُو اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِذَلِکَ ذُنُوبَهُ وَ لَوْ کَانَتْ کَعَدَدِ النُّجُومِ ▪️هنگامی که سر مقدس امام حسین علیه السّلام به شام رفت، یزید ملعون دستور داد آن سر را در میان مجلس نهادند و بساط میگساری را برقرار کردند. سپس یزید و اصحابش بر سر آن بساط نشستند و شروع به میگساری نمودند. وقتی از شرب خمر فراغت حاصل می‌کردند، سر مبارک امام حسین علیه السّلام را در میان یک طشت و در زیر تخت یزید می‌نهادند. سپس بساط شطرنج را می‌چیدند و یزید می‌نشست و شطرنج بازی می‌کرد، نام حسین و پدر و جد او علیهم السّلام را به میان می‌آورد و نام آنان را مسخره می‌کرد. وقتی با رفیق خود قمار می‌کرد، سه مرتبه فقاع یعنی آبجو می‌آشامید و اضافه آن را جنب طشت روی زمین می‌ریخت. پس کسی که خود را از شیعیان ما بداند، باید از آشامیدن فقاع و شطرنج بازی بر حذر باشد. کسی که نظرش به فقاع و شطرنج بیفتد، باید امام حسین علیه السّلام را یاد کند و یزید و آل زیاد را لعنت نماید. خدای مهربان برای این عمل گناهان او را می‌آمرزد، ولو این که به شماره ستارگان باشد. 📚عیون أخبار الرضا ج ۲ ص ۲۲ 📚 بحارالانوار ج ۴۵ص١٧٧ @maghaatel
◼️ مصیبتی جانسوز در مجلس یزید پلید نوشته اند : وقتی زنان امام حسین علیه السّلام را نزد یزید بن معاویه وارد کردند، زنان آل یزید و دختران و اهل بیت معاویه صدا به شیون و ولوله بلند و ماتم به پا کردند. سر مبارک امام حسین علیه السّلام را در مقابل یزید نهادند. سکینه دختر امام حسین علیه السّلام می‌گوید: من شخصی را سنگدل تر، کافر و مشرکی را شریرتر و جفاکارتر از یزید ندیدم! یزید همچنان به سر مبارک امام حسین علیه السّلام نظر می‌کرد و می‌گفت: لَیْتَ أَشْیَاخِی بِبَدْرٍ شَهِدُوا***جَزِعَ الْخَزْرَجُ مِنْ وَقْعِ الْأَسَلِ ▪️کاش پدرانم در جنگ بدر بودند و جزع قبیله خزرج را از واقع شدن نیزه بر ایشان می‌دیدند! ◼️از فاطمه دختر امام حسین علیه السّلام نقل شده که فرمود: وقتی ما نزد یزید بن معاویه نشستیم، مرد سرخ چهره ای از اهل شام برخاست و به یزید گفت: هَبْ لِی هَذِهِ الْجَارِیَةَ ▪️ این دختر را به من ببخش و منظورش من بودم و من دختری نیکو بودم؛ پس ترسیدم و گمان کردم او این کار را خواهد کرد. پس لباس خواهرم را گرفتم و او از من بزرگ تر و عاقل تر بود. پس گفت: به خدا قسم که دروغ گفتی و ملعون شدی. آن برای تو و یزید نیست! یزید در غضب شد گفت: به خدا قسم که دروغ گفتی، اگر بخواهم می‌توانم این کار را انجام دهم. خواهرم گفت: ابدا! به خدا قسم که خدا این اختیار را به تو نداده است، مگر این که از ملت و دین ما خارج شوی و دین دیگری را برگزینی. یزید غضبناک شد و گفت: آیا تو در مقابل من یک چنین سخنی را می‌گویی؟ جز این نیست که پدرت و برادرت از دین خارج شدند. خواهرم گفت: تو و پدرت و جدت به وسیله دین پدر و برادر من هدایت شدید، اگر تو مسلمان باشی. (ولی از کجا معلوم که تو مسلمان باشی) یزید گفت: ای دشمن خدا! دروغ می‌گویی. خواهرم گفت: آیا امیری ظالمانه فحاشی می‌کند و به وسیله قدرتی که دارد خشم و غضب می‌کند؟ راوی می‌گوید: گویی یزید لعنه الله خجل و ساکت شد! آن مرد شامی لعنه الله سخن خود را برای دومین بار تکرار کرد و به یزید گفت: این دختر را به من ببخش. یزید به او گفت: دور شو! خدا مرگی حتمی به تو بدهد! 📚 الامالی شیخ صدوق ص١۶۵ 📚 بحارالانوار ج ۴۵ص١۵۴ @maghaatel
◼️ *لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ* امام صادق از پدرش و ایشان از جدش علیهم السّلام نقل کرد که فرمود: یک روز امام حسین علیه السّلام نزد امام حسن علیه السّلام رفت و وقتی به امام حسن علیه السّلام نظر کرد، گریان شد. امام حسن علیه السّلام فرمود: یا حسین! برای چه گریان شدی؟ فرمود: برای آن ظلمی که در حق تو خواهد شد. امام حسن علیه السّلام فرمود: آنچه موجب قتل من می‌شود، یک زهری است که به وسیله دسیسه ای به خورد من داده خواهد شد. *لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ* ولی هیچ روزی مثل روز (عاشورای) تو نخواهد بود یا ابا عبداللَّه! *یَزْدَلِفُ إِلَیْکَ ثَلَاثُونَ أَلْفَ رَجُلٍ یَدَّعُونَ أَنَّهُمْ مِنْ أُمَّةِ جَدِّنَا مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله وَ یَنْتَحِلُونَ دِینَ الْإِسْلَامِ فَیَجْتَمِعُونَ عَلَی قَتْلِکَ وَ سَفْکِ دَمِکَ وَ انْتِهَاکِ حُرْمَتِکَ وَ سَبْیِ ذَرَارِیِّکَ وَ نِسَائِکَ وَ انْتِهَابِ ثِقْلِکَ* ▪️زیرا تعداد سی هزار نفر مرد در اطراف تو اجتماع می‌کنند که گمان می‌نمایند از امت جد ما خواهند بود و خود را به دین اسلام می‌بندند. آنان برای کشتن، ریختن خون، هتک حرمت، اسیر کردن فرزندان و زنان و تاراج نمودن اموال تو ازدحام خواهند کرد! *فَعِنْدَهَا تَحِلُّ بِبَنِی أُمَیَّةَ اللَّعْنَةُ وَ تُمْطِرُ السَّمَاءُ رَمَاداً وَ دَماً وَ یَبْکِی عَلَیْکَ کُلُّ شَیْ ءٍ حَتَّی الْوُحُوشُ فِی الْفَلَوَاتِ وَ الْحِیتَانُ فِی الْبِحَارِ* . ▪️در یک چنین موقعی است که لعنت خدا دامنگیر بنی امیه می‌شود؛ آسمان خاکستر و خون می‌بارد؛ و هر چیزی برای مظلومیت تو گریان می‌شود، حتی وحوش صحرا و ماهیان در دریاها! ---------- 📚أمالی الصدوق مجلس ۲۴
◼️ حکایت روزهای طفولیت حسنین علیهماالسلام از زبان سفیر پادشاه روم، در مجلس یزید... شخصی نصرانی از طرف پادشاه روم نزد یزید بن معاویه لعنه الله آمد. یزید سر مقدس امام حسین علیه السّلام را در آن مجلسی که نصرانی حضور داشت آورد. وقتی چشم آن نصرانی به سر مقدس امام حسین علیه السّلام افتاد، به قدری گریه و صیحه و نوحه کرد که محاسنش به وسیله اشک تر شد. سپس گفت: ای یزید! بدان من در زمان زنده بودن پیامبر اسلام به منظور تجارت وارد شهر مدینه شدم. من در نظر داشتم برای پیغمبر خدا هدیه ای ببرم. از اصحاب آن حضرت جویا شدم که پیغمبر خدا چه هدیه ای را بیشتر دوست دارد؟ گفتند: عطر، از هر چیزی نزد آن بزرگوار محبوب تر است، زیرا رغبت کاملی به عطر دارد. من دو نافه آهو و مقداری عنبر برای آن حضرت که در خانه‌ امّ سلمه (رضی اللَّه عنها) بود بردم. وقتی جمال مبارکش را مشاهده نمودم، از دیدن او نور بیشتری در چشمم ساطع شد، سرور من زیادتر شد و محبت او در قلبم جای گرفت. لذا به آن حضرت سلام کردم و آن عطرها را در حضورش نهادم. فرمود: این‌ها چیست؟ گفتم: مختصر هدیه ای است که برای شما تقدیم کرده ام. فرمود: نام تو چیست: گفتم: عبدالشمس. فرمود: نام خود را تغییر بده. من نام تو را عبدالوهاب نهادم. اگر تو اسلام را از من قبول کنی، من هم هدیه تو را می‌پذیرم. وقتی من کاملا آن حضرت را نظر کردم و تأمل نمودم، دانستم پیامبر است. وی همان پیغمبری است که حضرت عیسی علیه السّلام از او خبر داده و فرموده: «بِرَسُولٍ یَأْتِی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَد. » (صف / ۶ -) {من درباره رسولی که بعد از من می‌آید به نام احمد - صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم - به شما بشارت می‌دهم. } من به سخن آن حضرت معتقد شدم و در همان ساعت به دست مبارک او اسلام اختیار نمودم و به سوی روم مراجعت کردم، ولی اسلام خود را پنهان می‌نمودم. چند سال بود که من با پنج پسر و چهار دختر خود مسلمان بودیم. من فعلا وزیر پادشاه روم می‌باشم و احدی از نصارا از حال ما اطلاعی ندارد. ای یزید! بدان آن روزی که من در حضور پیامبر اسلام صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بودم و او در حجره‌ امّ سلمه بود، این حسین عزیزی را که سر مقدسش این طور خوار و حقیر در مقابل تو قرار دارد، دیدم که از در حجره وارد شد. پیغمبر اعظم اسلام صلّی اللَّه علیه و آله بغل گشود و حسین علیه السّلام را در بغل گرفت و فرمود: خوش آمدی ای حبیب من! سپس او را در کنار خود نشانید، لب و دندان‌های وی را می‌بوسید و می‌مکید و می‌فرمود: «از رحمت خدا دور باد آن کسی که تو را می‌کشد. ای حسین! خدا لعنت کند آن شخصی را که تو را شهید و بر قتل تو اعانت می‌نماید. » پیغمبر خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در حینی که این سخنان را می‌فرمود، گریه هم می‌کرد. وقتی روز دوم فرا رسید، من با پیامبر خدا در مسجد آن حضرت بودم که دیدم حسین با برادرش حسن علیهما السّلام آمد و گفت: یا جدا! من با برادرم حسن کُشتی گرفتم، هیچ یک از ما بر دیگری غالب نشد. منظور ما از این عمل این بود که بدانیم کدام یک از ما قوت و قدرت بیشتری داریم. پیغمبر اکرم به آنان فرمود: «ای دو محبوب و قوت قلب من! به جای کشتی گرفتن، بروید و در نوشتن خط مسابقه بگذارید. هر یک از شما که خطش نیکوتر باشد، قوت او بیشتر خواهد بود. » حضرات حسنین علیهما السّلام رفتند و هر کدام خطی نوشتند و نزد پیغمبر خدا آمدند و لوح خط خود را به آن حضرت دادند تا آن بزرگوار داوری نماید. پیامبر معظم اسلام صلّی اللَّه علیه و آله ساعتی به آنان نظر کرد. چون راضی نبود که دل یکی از ایشان را بشکند، لذا به آنان فرمود: «ای دو محبوب من! من پیامبری هستم امّی (یعنی درس نخوانده) و در شناختن خط تخصص ندارم. نزد پدرتان بروید تا بین شما داوری نماید و بنگرد خط کدام یک از شما نیکوتر است. » وقتی آنان متوجه حضرت امیر شدند، پیغمبر خدا هم با ایشان برخاست و جمیعا وارد خانه فاطمه زهرا علیها السّلام شدند. بیشتر از یک ساعت نشد که پیامبر اعظم اسلام با سلمان آمدند. چون بین من و سلمان صداقت و دوستی بود، لذا از او جویا شدم که پدر حسنین چگونه داوری کرد و خط کدام یک از آنان نیکوتر بود؟ سلمان گفت: حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم جوابی به ایشان نداد، زیرا آن حضرت درباره امر حسنین علیهما السّلام تأملی نمود و فرمود: اگر بگویم خط حسن، احسن است، حسین اندوهگین می‌شود و اگر بگویم خط حسین نیکوتر است، حسن مغموم خواهد شد. لذا آنان را متوجه پدرشان نمود. من به سلمان گفتم: ای سلمان! تو را به حق آن صداقت و برادری که بین من و تو می‌باشد و به حق دین اسلام قسم می‌دهم که مرا از این که پدرشان چگونه ما بین ایشان قضاوت کرد آگاه نمایی؟
سلمان گفت: وقتی حسنین علیهما السّلام نزد پدرشان آمدند و آن حضرت درباره ایشان تأمل کرد، نسبت به آنان مهربانی نمود. حضرت امیر راضی نشد قلب هیچ یک از آنان را بشکند. پس به ایشان فرمود: نزد مادرتان بروید تا وی بین شما داوری نماید! حضرات حسنین علیهما السّلام نزد مادرشان آمدند و آن لوحی را که خط بر آن نوشته بودند، به آن بانو عرضه کردند. سپس حسنین علیهما السّلام به مادر خود گفتند: جدمان به ما دستور داده خط بنویسید هر کسی که خطش نیکوتر باشد قوت او بیشتر خواهد بود. ما مکاتبه کردیم و به حضور پیغمبر خدا رفتیم. آن حضرت ما را نزد پدرمان فرستاد. پدر ما در بین ما داوری ننمود و ما را نزد شما روانه کرده است. فاطمه زهرا علیهاالسلام با خود اندیشید که جد و پدر حسنین علیهم السّلام نخواسته اند دل ایشان را بشکنند. پس من چه کنم؟ و چگونه بین ایشان داوری نمایم؟ خلاصه به آنان فرمود: ای نور دو چشمانم! من نخ گردنبند خود را بالای سر شما قطع می‌کنم؛ هر کدام از شما بیشتر از مرواریدهای آن را برگرفت، خط وی نیکوتر و قوت او بیشتر است. فاطمه علیها السّلام برخاست و نخ گردنبند خود را که دارای هفت عدد مروارید بود، بر سر آنان قطع کرد. امام حسن علیه السّلام سه عدد و امام حسین علیه السّلام نیز سه عدد مروارید برگرفتند. یکی از مرواریدها باقی مانده بود که هر یک از آنان برای ربودن آن فعالیت می‌کردند. خدای متعال به جبرئیل دستور داد تا به زمین آمد و آن مروارید را به وسیله بال خود دو نصف نمود و هر یک از ایشان یک نصف آن را برگرفت. ای یزید! ببین پیغمبر خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم چگونه راضی نشد دل یکی از آنان را به وسیله ترجیح خط نوشتن، دردناک کند و بشکند. نیز حضرت امیر و فاطمه علیهما السّلام این عمل را انجام ندادند. نیز خدای سبحان راضی نشد که قلب یکی از ایشان بشکند، بلکه دستور داد که آن مروارید را دو نصف کردند تا قلب آنان آرام باشد. *آیا جا دارد تو این گونه با پسر دختر پیغمبر خدا رفتار نمایی؟* اف به تو و دین تو، ای یزید! سپس آن نصرانی برخاست و سر مبارک امام حسین علیه السّلام را برگرفت و در حالی که گریان بود، آن سر را می‌بوسید و می‌گفت: یا حسین! نزد جدت محمّد مصطفی و پدرت علی مرتضی و مادرت فاطمه زهرا صلوات الله علیهم اجمعین برای من شهادت بده. ( در بعضی از مقاتل چنین آمده که یزید دستور داد او شدیدا بزنند. پس ماموران آمدند و آنقدر او را زدند که بدنش لِه شد و در همین حال گفت : ای یزید! چه مرا بزنی و چه مرا نزنی! این پیغمبر خداست که در برابر من ایستاده و و لباسی از نور روی دستان مبارکش است و به من می گوید : گوارا باد بر تو بهشت! و این لباس را به هنگام خروج از دنيا، ما به تو می پوشانیم و تو در بهشت همراه مایی. راوی می گوید:من از کلام آن نصرانی تعجب کردم و کلامش هنوز تمام نشده بود که از دنیا رفت.) 📚المنتخب ج١ص۶۴ 📚بحارالانوار ج ۴۵ص١٨٩ 📚الدمعة الساکبه ج۵ص١٣٣ @maghaatel
◼️ اجابت دعای حضرت ام کلثوم علیها السلام در مجلس یزید پلید در مجلس یزید لعین، از مردم شام، مردى سرخ روى برخاست و روى به يزيد كرد و گفت: «يا امير المؤمنين! اين كنيزك_یعنی حضرت سکینه علیهاالسلام _را به من ببخش تا خادم من باشد.» حضرت سکینه علیهاالسلام چون اين را شنيد، بر خود لرزيد و دامن عمه خود زينب کبری علیها السلام را گرفت. فقالت: أُوتِمْتُ و اُستَخدَمُ؟! گفت: «يتيم شدم.اكنون به كنيزى بايد بروم؟ ! » . زينب کبری علیها السلام ، روى به شامى كرد. فقالَتْ: كَذِبتَ و اللّهِ وَ لَو مِتُّ و اللّهِ ما ذلك لك و لا لَه. و فرمود: «دروغ گفتى، سوگند به خدا اگر بميرى، اين كار براى تو صورت نبندد و از براى يزيد نشود.» يزيد در خشم شد. و قال: كذبتِ، و اللّهِ إنَّ ذلك لي، و لو شئتُ أفعَلَ لَفَعَلْتُ. گفت: «سوگند به خدا دروغ گفتى.اين كار از براى من رواست و اگر بخواهم بكنم، مى كنم.» زينب کبری علیها السلام فرمود: كلّا! و اللّهِ ما جَعَلَ اللّهُ لكَ ذلك، إلّا أنْ تَخْرُجَ مِنْ مِلَّتِنا و تَدينَ بِغَيرِها فرمود: «حاشا كه اين كار توانى كرد جز اين كه از دين ما بيرون شوى و دينى ديگر اختيار كنى.» خشم يزيد زياد شد و گفت: «در پيش روى من، اين گونه سخن مى كنى؟ همانا پدرت و برادرت از دين بيرون شدند.» قالت زينب: بدينِ اللّهِ و دينِ أبي و دينِ أخي إهتَدَيْتَ، أنتَ و أبوك و جدُّك، إنْ كُنتَ مُسلِما. فرمود: «به دين خدا و دين پدر من و دين برادر من، تو و پدرت و جدت هدايت يافتيد، اگر مسلمان باشى (که نیستی) .» يزيد گفت: كذِبتِ يا عَدُوَّةَ اللّهِ ! «دروغ گفتى اى دشمن خدا! » زينب سلام الله علیها فرمود : أنتَ أميرا تَشتِمُ ظالِما و تَقْهَرُ بسلطانك. «هان اى يزيد! به نيروى امارت فحش مى گويى و به قوت سلطنت با ما ستم مى كنى و ما را مقهور مى دارى.» يزيد شرمگين شد و خاموش گشت.اين وقت شامى سخن خويش را تکرار كرد و گفت: «يا امير المؤمنين! اين جاريه را به من عطا كن.» يزيد گفت: «دور شو! خدا مرگت بدهد.» ▪️طبق روایتی دیگر : حضرت امّ كلثوم علیها السلام روى به شامى كرد. _فقالت: اُسكُت يا لُكَعَ الرّجال! قَطَعَ اللّهُ لِسانَكَ و أَعمى عَينكَ و أيبَسَ يَديْكَ و جَعَلَ النّارَ مَثْواك، إنَّ أولادَ الأنبياءِ لا يَكونونَ خَدَمَةً لِأولادِ الأدعياء ._ فرمود: «زبان ببند اى فرومايه هرزه ! خداوند قطع كند زبان تو را و كور كند چشم هاى تو را و بخشكاند دست هاى تو را و در آتش دوزخ جاى دهد تو را.همانا فرزندان پيغمبران خادم زنازادگان نشوند.» هنوز امّ كلثوم علیها السلام، سخنش تمام نشده بود، كه خداوند دعای او را به اجابت مقرون فرمود.آن مرد شامی، گنگ و نابينا شد و دست هايش خشکید و درافتاد و به درک واصل شد. 📚المنتخب ج٢ص۴٨۶ 📚بحارالانوار ج ۴۵ص١٣٧ @maghaatel
◼️ یک دستورالعمل بسیار زیبا از امام سجاد صلوات الله علیه در مجلس یزید پلید... وقتی حضرت علی بن الحسین علیهما السّلام را نزد یزید ملعون بردند، یزید تصمیم گرفت گردن امام سجاد علیه السّلام را بزند، لذا آن امام مظلوم را در مقابل خود نگه داشت و شروع به سخن کرد. منظور یزید این بود که با آن حضرت مکالمه نماید و آن بزرگوار سخنی بگوید که یزید آن را بهانه کند و او را شهید نماید. ولی حضرت سجاد علیه السّلام جواب او را مطابق با سؤالش می‌فرمود. امام سجاد علیه السّلام یک تسبیح کوچکی در دست داشت که آن را با انگشت‌های خود می‌گردانید و تکلم می‌کرد. یزید گفت: من با تو سخن می‌گویم و تو جواب مرا در حالی می‌دهی که تسبیح را به دست خود می‌گردانی! چگونه این موضوع جایز است؟ امام سجاد علیه السّلام فرمود: پدرم از جدم برایم نقل کرد که هر گاه نماز صبح را می‌خواند، با کسی سخن نمی گفت تا این که تسبیحی را بر می‌داشت و می‌فرمود: اللَّهُمَّ إِنِّی أَصْبَحْتُ أُسَبِّحُکَ وَ أُمَجِّدُکَ وَ أُحَمِّدُکَ وَ أُهَلِّلُکَ بِعَدَدِ مَا أُدِیرُ بِهِ سُبْحَتِی ▪️(خدایا! من صبح کردم در حالی که به تعدادی که تسبیحم را می‌گردانم، تو را تسبیح و تمجید و حمد و تهلیل می‌کنم.) سپس حضرت آن تسبیح را برمی داشت و بدون این که تسبیح بگوید، هر چه می‌خواست سخن می‌گفت و تسبیح را می‌گردانید. می‌فرمود: همین گردانیدن سبحه برایش ثواب داشت و یک حرزی بود، تا آن موقعی که در رختخواب خود وارد می‌شد. هنگامی که وارد رختخواب خود می‌شد نیز همین عمل را انجام می‌داد و تسبیح خود را زیر سر خویش می‌نهاد و ثواب آن تسبیح از این وقت تا وقت بعدی برایش حساب می‌شد. من به جدم اقتدا کردم و من این عمل را انجام دادم. یزید گفت: من با هیچ کدام از شما (آل محمّد) تکلم نکردم، مگر این که جوابی به من داد که به آن پناهنده شد! سپس حضرت سجاد علیه السّلام را عفو کرد و آزادش نمود. 📚 الدعوات راوندی ص۶٢ @Maghaatel
◼️ ماجرای حمیده، زن مؤمنه شامی... سلیمان شامی گوید: وقتی اسرا وارد شام شدند، همسایه ما زن مؤمنه ای بود به نام حمیده. یک غلام و یک کنیز داشت. از آنجا که یزید امر کرده بود مردم برای خوشحالی بیرون بروند، غلام و کنیز آن زن مؤمنه از خانه بیرون رفتند و فهمیدند که این اسیران، که هستند. برگشتند و بسیار گریه کردند. حمیده مضطرب شد و پرسید :چه شده است؟ گفتند: چرا گریه نکنیم که مولای ما حسین سلام اللّه علیه را کشتند؟ چرا نگرییم وقتی زینب کبری سلام اللّه علیها را اسیر کردند؟! وقتی حمیده این ها را شنید، صیحه ای زد و بیهوش شد.چون به هوش آمد از خانه بیرون زد. وقتی به اسیران آل پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله رسید، خود را قدم های زینب کبری سلام اللّه علیها انداخت و عرضه داشت برادرتان کجاست؟ حضرت زینب سلام اللّه علیها اشاره کرد به سر مطهر سید الشهداء سلام اللّه علیه. چون حمیده این صحنه را دید، صیحه زد و غش کرد. مردم دورش، جمع شدند و دیدند از شدت جزع، از دنیا رفته است. وقتی خبر به گوش غلام و کنیزش رسید، از خانه بیرون آمدند و سنگ های سخت برداشتند و بر سر وصورت خود می زدند و آنقدر زدند که هر دو از دار دنیا رفتند. 📚تحفه الحسینیه ص ۳۶۰ @maghaatel
◼️ ویژه شب جمعه، شب زیارتی سیدالشهدا علیه السلام ◼️ روایتی مَملوّ از معارف، در فضیلت زیارت امام حسین علیه السلام امام صادق علیه السّلام فرمودند: هر گاه امام حسین علیه السّلام را زیارت می‌کنید، زبان خود را جز از گفتن خیر، باز دارید، زیرا ملائکه شبانه روزی که حافظ مردم و موجودات هستند، نزد آن ملائکه ای که در حائر امام حسین علیه السّلام می‌باشند، می‌آیند و با آنان مصافحه می‌کنند، ولی ایشان از شدت گریه جوابشان را نمی گویند. آنان تا زوال آفتاب و روشن شدن طلوع فجر در انتظار تکلم ایشان می‌مانند. سپس راجع به موضوعی از امر آسمان جویا می‌شوند. آنان مابین زوال آفتاب و طلوع فجر سخن نمی گویند و از گریه و دعا خسته نمی شوند و در آن دو وقت از یاران خود روگردان نخواهند شد. زیرا هر وقت شما سخن بگویید، متوجه شما هستند. گفتم: فدایت شوم! چه چیزی است که درباره آن از ایشان جویا می‌شوند، کدام یک از آنان از دیگری پرسش می‌کنند، آیا آن ملائکه ای که حافظ بر موجودات هستند سؤال می‌نمایند یا آنهایی که موکل به حائر امام حسین علیه السّلام می‌باشند؟ فرمود: ملائکه حائر امام حسین علیه السّلام از آنان پرسش می‌کنند، زیرا ملائکه حائر از حائر دور نمی شوند، ولی ملائکه ای که حافظ بر موجودات هستند نزول و صعود می‌نمایند. گفتم: چه موضوعی را از آنان جویا می‌شوند؟ فرمود: هر گاه آنان عروج می‌کنند، به اسماعیل که ملک هوا است بر می‌خورند و چه بسا می‌شود که پیامبر خدا، فاطمه، حسن، حسین علیهم السّلام، و امامانی را که گذشته اند، نزد اسماعیل می‌بینند. سپس آن بزرگواران از ملائکه راجع به موضوعاتی و از افرادی که از شما به زیارت امام حسین علیه السّلام حاضر شده اید جویا می‌شوند و می‌فرمایند: آنان را به دعای خود بشارت دهید! ملائکه حافظین می‌گویند: چگونه ما به ایشان بشارت دهیم، در صورتی که آنان سخن ما را نمی شنوند؟ می‌فرمایند: برای ایشان برکت بخواهید و دعای خیر کنید. این بشارتی است که از طرف ما برای ایشان است. هنگامی که آنان بر می‌گردند، زوار امام حسین علیه السّلام را به وسیله بال‌های خود محفوظ می‌دارند تا مکان شما را احساس نمایند و ما آنان را به خدایی می‌سپاریم که امانت‌های او ضایع نمی شوند. وَ لَوْ یَعْلَمُوا مَا فِی زِیَارَتِهِ مِنَ الْخَیْرِ وَ یَعْلَمُ ذَلِکَ النَّاسُ لَاقْتَتَلُوا عَلَی زِیَارَتِهِ بِالسُّیُوفِ وَ لَبَاعُوا أَمْوَالَهُمْ فِی إِتْیَانِهِ . ▪️اگر مردم بدانند چه خیری در زیارت امام حسین علیه السّلام می‌باشد، با شمشیر برای زیارت حسین علیه السّلام با یکدیگر قتال می‌کنند و اموال خود را برای تشرف به زیارت امام حسین علیه السّلام می‌فروشند. وَ إِنَّ فَاطِمَةَ علیها السلام إِذَا نَظَرَتْ إِلَیْهِمْ وَ مَعَهَا أَلْفُ نَبِیٍّ وَ أَلْفُ صِدِّیقٍ وَ أَلْفُ شَهِیدٍ وَ مِنَ الْکَرُوبِیِّینَ أَلْفُ أَلْفٍ یُسْعِدُونَهَا عَلَی الْبُکَاءِ ▪️فاطمه زهرا علیها السّلام در حالی به زائران امام حسین علیه السّلام نظر می‌کند که تعداد هزار پیغمبر، هزار صدّیق، هزار شهید و هزار هزار ملائکه کروبیّین با آن بانو هستند و او را در گریه کردن یاری می‌نمایند. إِنَّهَا لَتَشْهَقُ شَهْقَةً فَلَا تَبْقَی فِی السَّمَاوَاتِ مَلَکٌ إِلَّا بَکَی رَحْمَةً لِصَوْتِهَا ▪️ فاطمه زهرا علیهاالسلام ناله و فریادی می‌زند که تمامی ملائکه آسمان‌ها به علت ناله آن بانو گریان می‌شوند. حضرت زهرا آرام نمی شود. تا این که پیامبر خدا می‌آید و به وی می‌فرماید: ای دخترم! تو کلیه ملائکه آسمان‌ها را گریان نمودی. آرام باش دخترم. إِنَّهَا لَتَنْظُرُ إِلَی مَنْ حَضَرَ مِنْکُمْ فَتَسْأَلُ اللَّهَ لَهُمْ مِنْ کُلِّ خَیْرٍ ▪️ فاطمه زهرا سلام الله علیها، به آن افرادی که از شما برای زیارت امام حسین علیه السّلام حاضر شده اند نظر رحمت می‌کند و هر خیری را از خدا برای آنان می‌خواهد. وَ لَا تَزْهَدُوا فِی إِتْیَانِهِ فَإِنَّ الْخَیْرَ فِی إِتْیَانِهِ أَکْثَرُ مِنْ أَنْ یُحْصَی. ▪️مبادا شما از زیارت قبر امام حسین علیه السّلام کناره گیری کنید، زیرا زیارت امام حسین علیه السّلام به قدری خیر دارد که قابل شماره نیست. 📚کامل الزیارات @Maghaatel