#امام_رضا_علیه_السلام
🩸آمدن حضرت جواد الأئمه علیهالسلام بر بالین پدر ...
اباصلت گوید:
🥀 وقتی که امام رضا علیهالسلام وارد خانه شدند و به من فرمودند تا درب خانه را ببندم؛ و من همین کار را کردم.
📋 و مَکَثْتُ وَاقِفاً فِی صَحْنِ الدَّارِ مَهْمُوماً مَحْزُوناً
▪️ سپس با حزن و اندوه داخل حیاط ایستاده بودم.
📋 فَبَیْنَا أَنَا کَذَلِکَ إِذْ دَخَلَ عَلَیَّ شَابٌّ حَسَنُ الْوَجْهِ قَطَطُ الشَّعْرِ أَشْبَهُ النَّاسِ بِالرِّضَا علیهالسلام
▪️در همین موقع مشاهده کردم جوانی خوش روی با زلفهای تابدار شبیه به حضرت رضا علیه السّلام وارد شد.
📋 فَبَادَرْتُ إِلَیْهِ وَ قُلْتُ لَهُ مِنْ أَیْنَ دَخَلْتَ وَ الْبَابُ مُغْلَقٌ
▪️پیش رفتم و عرض کردم: از کجا آمدی؟ درها که بسته بود!!
📋 فَقَالَ الَّذِی جَاءَ بِی مِنَ الْمَدِینَةِ فِی هَذَا الْوَقْتِ هُوَ الَّذِی أَدْخَلَنِی الدَّارَ وَ الْبَابُ مُغْلَقٌ
▪️فرمود: کسی که در این ساعت مرا از مدینه به طوس آورده، از درهای بسته نیز داخلم کرده است.
📋 فَقُلْتُ لَهُ وَ مَنْ أَنْتَ فَقَالَ لِی أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَیْکَ یَا أَبَا الصَّلْتِ أَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ
▪️گفتم: شما کیستید؟ فرمود: ای ابا صلت! من حجت خدایم بر تو. من محمّد بن علی هستم،
📋 ثُمَّ مَضَی نَحْوَ أَبِیهِ علیهالسلام فَدَخَلَ وَ أَمَرَنِی بِالدُّخُولِ مَعَهُ
▪️و به طرف اطاق علی بن موسی الرضا علیهماالسّلام رفت. به من نیز فرمود: وارد شوم.
📋 فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهِ الرِّضَا علیهالسلام وَثَبَ إِلَیْهِ فَعَانَقَهُ وَ ضَمَّهُ إِلَی صَدْرِهِ وَ قَبَّلَ مَا بَیْنَ عَیْنَیْهِ
▪️همین که چشم حضرت رضا علیهالسّلام به او افتاد، از جای خود تکانی خوردند و فرزندش را در آغوش گرفت و به سینه چسبانید و پیشانیاش را بوسید.
📋 ثُمَّ سَحَبَهُ سَحْباً فِی فِرَاشِهِ وَ أَکَبَّ عَلَیْهِ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ علیهما السلام یُقَبِّلُهُ وَ یُسَارُّهُ بِشَیْ ءٍ لَمْ أَفْهَمْهُ
▪️سپس او را به جانب خود کشاند. امام جواد علیه السّلامُ پیوسته پدر را میبوسید و آرام با او سخنانی میگفت که من نفهمیدم.
📚عیون اخبارالرضا علیهالسلام ج۲ ص۲۴۳
✍بسکه در حجرهاش به خود پیچید
کمرش مثل مادرش تا شد
نالهای زد: کجایی ای پسرم!
چشم بر هم زد و دری وا شد
آمد از راه، کودکی گریان
سر او را گرفت بر دامن
گفت بابا منم جواد شما
جان مادر سخن بگو با من
پسرم! هست آرزوی پدر
که بیاید پسر به بالینش
گریه کن بر غم علی اکبر
که نشسته پدر به بالینش
جد ما را میان کرب و بلا
دشمن بیحیا مکرر کشت
در دل علقمه شهیدش کرد
در کنار علیِ اکبر کشت...
@Maghaatel
#امام_رضا_علیه_السلام
🩸فرش حجره را جمع کن تا مثل جدّ غریبم بر روی خاکها جان بدهم...
در نقلی آمده است:
🥀 وقتی که امام جواد علیهالسلام به بالین پدر رسیدند و سر او را به دامن گرفتند، امام رضا علیهالسلام به پسرشان فرمودند:
📋 بُنَیَّ! إنزَعِ الفِراشَ مِن تَحتی
▪️ای پسرم! این فرش را از زیر پایم جمع کن.
🥀 امام جواد علیهالسلام عرضه داشتند:
📋 لِمَ یا أبَه؟
▪️چرا این پدرجانم ؟!
🥀 امام رضا علیهالسلام فرمودند:
📋 أُحِبُّ أنْ أقضِیَ عَلَی وَجهِ التُّرابِ کمٰا قَضٰی جَدّیَ الحُسین علیهالسلام
▪️دوست دارم همانگونه که جدّم حسین علیهالسّلام بر روی خاک جان داد، من هم بر روی خاک جان دهم.
📚مرقاة الأیقان، ج۱ ص۱۵۶
📚العبرة الساکتة، ج٢ ص۵۱۴
📚الطریق،کاشی،ج۳ ص۵۴۹
✍خاطرت باز سوی کرب و بلا جمع شده
فرش های کف این حجره چرا جمع شده؟!
نه رد سُرمه به چشم است، نه ردّ اَخم است
کار گریه به حسین است، دو پلکت زخم است
غم مخور تا که جوادت به دلت تاب دهد
تشنه ای؟ زود به دستت قدحی آب دهد
بین این حجره کسی سنگ به سویت نزند
پنجه ی شمر لعین شانه به مویت نزند
حرمله نیست، سنان نیست، خیالت راحت
خواهرت دل نگران نیست، خیالت راحت
دَم آخر اَحدی دست به خنجر نَبَرد
بین این حجره کسی پیرهنت را ندرد
داغدار غم جدت شده ای؟ نیست عجیب
بازهم روضه بخوان، ناله بزن یابن شبیب...
@Maghaatel
#امام_رضا_علیه_السلام
🩸امام رضا علیهالسلام در لحظات احتضار، روضه «عطش» سیدالشهداء علیهالسلام را میخوانَد ...
یکی از اثراتی که زهر بلافاصله میگذارد ، تشنگیِ فراوانی در بدن انسان به وجود میآورد؛ لذا در نقلی آمده است:
🥀 وقتی که امام جواد علیهالسلام بر بالین پدر حاضر شدند و سر آن حضرت را به دامن گرفتند، امام رضا علیهالسلام به او فرمودند:
📋 بُنیَّ مُحمّد! عَلَیَّ بِشَئٍ مِنَ المٰاء
▪️پسر جانم ای محمد! اندکی آب برای بیاور
📋 فَلمّا أدنَی الماءَ مِن فَمِهِ بَکیٰ و قالَ
▪️ وقتیکه امام جواد علیهالسلام ظرف آب را به نزدیک لبهای مبارک پدر آوردند، امام رضا علیهالسلام به گریه افتادند و خطاب به «آب» فرمودند:
📋 یٰا مٰاء! أنتَ الّذی مُنِعَ مِنکَ جَدّیَ الحُسین علیهالسلام بِکربلاء؟!
▪️ای آب ! تو همانی أستی که جدّم حسین علیهالسلام در سرزمین کربلا از تو محروم شد؟!
📚العبرة الساکتة ج۲ ص۵۱۴
📚الطریق،کاشی، ج۳ ص۵۴۸
✍ چه غریبانه غریب الغربا را کشتند
با دل زار، معین الضعفا را کشتند
آه ای اهل خراسان! همه خون گریه کنید
که ولی نعمت و مهمان شما را کشتند
این خبر را به مدینه ببر ای باد صبا
هشتمین بضعهی پیغمبر ما را کشتند
خواهرش زنده اگر بود، از این غم میمرد
بین یک حجرهی در بسته رضا را کشتند
از عبایی که سرش بود، غلامش فهمید
آخر آن نورِ دلِ آلِ عبا را کشتند
مثل یک مار گزیده به خودش میپیچید
با چه زهری مگر آن نور هدا را کشتند؟!
صورتش را به روی خاک نهاد و میگفت:
چه غریبانه شه کرببلا را کشتند
جگر سوختهاش روضه برایش میخواند
با لب تشنه چرا خون خدا را کشتند؟!
ته گودال که با نیزه به پهلوش زدند
روی تل، عمهی مظلومهی ما را کشتند
@Maghaatel
#امام_رضا_علیه_السلام
🩸مأمون ملعون، آنقدر امام رضا علیهالسلام را اذیت میکرد که آن حضرت همانند مادرش فاطمه زهرا سلاماللهعلیها تمنّای رفتن از دنیا را مینمود...
در نقلی آمده است:
🥀 به قدری از ناحیه مأمون به آن حضرت ناراحتی روحی وارد شد که روز جمعه در مسجد جامع دست به دعا بلند میکرد و میفرمود:
📋 اَللّهُم اِنْ کانَ فَرَجِی مِمّا اَنَا فِیهِ بِالْمَوْت فَعَجِّلْ لِیَ السّاعَةَ
▪️خدایا اگر گشایش کار من در چنین وضع ناگواری که هستم با مرگ انجام میشود، هم اکنون در مرگ من شتاب کن.
📚منتخب التواریخ ص۵۸۱
✍ این دعای «عَجِّلْ وَفَاتِی» دل یک دلسوخته را به همان روزهایی میکشاند که یک مادر هجده ساله پهلوشکسته ، دائماً با خدای خود اینگونه نجوا میکرد:
📜 یَا إِلَهِی عَجِّلْ وَفَاتِی سَرِیعاً ؛ فَلَقَدْ تَنَغَّصَتِ الْحَیَاةُ یَا مَوْلَائِی
▪️ای خدای من! مرگ مرا به سرعت برسان که دیگر زندگانی در این دنیا برای تیره و تار گشته است.
📚بحارالانوار ج۴۳ ص۷۷
📝 یک دست بر دیوار و دستی بر کمر داری
یک زخم کاری بر تنت از میخ در داری
در کوچه آن ظالم چه آورده سرت ای وای
حتی میان خانه هم چادر به سر داری
کمتر بگو «عَجِّلْ وَفَاتِی» مهربان من
تو خوب از تنهایی حیدر خبر داری
دیگر نمی گیرم بغل زانوی غم زهرا
از انتظار مرگ اگر تو دست برداری
خون گریه کن شاید کمی آرام تر گردی
بر سینه داغ محسن و داغ پدر داری
من مطمئنم کوه را از پا می اندازد
این درد پهلویی که تو شب تا سحر داری
در سجده هایت مرگ حیدر را تمنا کن
حالا که ای بانوی من عزم سفر داری...
@Maghaatel
#امام_رضا_علیه_السلام
🩸غسلدادنِ بدن مطهّر امام رضا علیهالسلام توسط فرزند دلبندش ...
مرحوم شیخ صدوق نقل میکند:
🥀 وقت غسل دادن بدن مطهر امام رضا علیهالسلام رسید که حضرت جواد علیهالسّلام رو به اباصلت نموده و فرمودند:
🥀 ابا صلت! حرکت کن از انبار تخت با آب بیاور تا پدرم را غسل دهم! عرض کردم: در انبار تخت و آب نیست! فرمود: هر چه میگویم بجای آور! داخل انبار شدم؛ در آنجا تخت و آب بود. آنها را بیرون آوردم و دامن به کمر زدم تا امام را غسل دهم. اما امام جواد علیهالسلام فرمودند:
📋 تَنَحَّ یَا أَبَا الصَّلْتِ فَإِنَّ لِی مَنْ یُعِینُنِی غَیْرَکَ
▪️به کناری برو ای اباصلت؛ کسی هست که مرا در این امر، یاری برساند.
📚عیون اخبارالرضا علیهالسلام ج۲ ص۲۴۵
✍ گریز نیست...
بلکه این عبارتهاست که دلِ یک «دلسوخته» را به این سو و آن سو میکشاند...
🥀 در اینجا امام جواد علیهالسلام فرمود:
📜 «فَإِنَّ لِی مَنْ یُعِینُنِی غَیْرَکَ»
▪️همراه من کسانی هستند غیر از تو که مرا در این امر کمک میکنند...
📌 مثل این عبارت هم در یک جای دیگر از تاریخ آمده است:
📜 ... مردان بني اسد پیش آمدند تا امام سجاد علیهالسلام را کمک کنند... اما امام علیهالسلام با یک حالت خضوع و خشوعی فرمودند:
📋 أنا أكِفيكُم أمرَه.
▪️من به تنهایی کفایت میکنم.
🥀 به امام گفتند: ای برادر! چگونه تو تنهایی می توانی این بدن را خاک کنی؟! ما همگی نتوانستیم حتی یک عضو از اعضای این پیکر را تکان بدهیم ...
📋 فَبَکٰی بُکاءً شَدیداً
▪️در این هنگام امام علیه السلام به شدت گریه کردند و فرمودند:
📋 «إنَّ مَعیَ مَنْ یُعینُنی عَلَیه»
👈 همراه من کسانی هستند که مرا در دفن پیکر مطهر پدرم کمک دهند...
🥀 سپس با دست مبارکشان، بدن مطهر سیدالشهدا علیهالسلام را بلند کردند و فرمودند: بسم اللّه و باللّه و في سبيل اللّه و علَى مِلّةِ رسول اللّه...
📚الدّمعة السّاكبة، ج۵ ص۱۱
📚مقتل الحسين عليهالسّلام،بحرالعلوم، ص۴۶۶
@Maghaatel
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
🩸دو مادرِ دلباختهای که سرنوشتشان،
مثل هم بود ... «مادر موسی» و «حضرتنرجس» سلاماللهعلیهما ...
🔖 در زیارتنامه والده ماجده امام زمان علیهماالسلام حضرت نرجس خاتون میخوانیم:
📋 اَلسَّلامُ عَلَیکِ یا شَبیهَةَ اُمِّ مُوسی وَ ابنَةَ حَوارِیّ عیسی.
🔹سلام بر تو ای آنکه مانند مادر موسی و دختر حوارّی عیسی هستی.(۱)
🔖 به روایت مرحوم شیخ صدوق:
📜 پس از به دنیا آمدن امام زمان علیهالسلام مرغان بسیاری نزدیک سر مبارک آن حضرت جمع شدند؛ سپس امام عسکری علیهالسلام یکی از آن مرغان را صدا زد و فرمود:
📋 احْمِلْهُ وَ احْفَظْهُ وَ رُدَّهُ إِلَیْنَا فِی کُلِّ أَرْبَعِینَ یَوْماً فَتَنَاوَلَهُ الطَّائِرُ وَ طَارَ بِهِ فِی جَوِّ السَّمَاءِ وَ أَتْبَعَهُ سَائِرُ الطَّیْرِ
▪️این طفل را بردار و نیکو محافظت نما و هر چهل روز یک مرتبه به نزد ما بیاور؛ مرغ آن نوزاد مبارک را گرفت و به سوی آسمان پرواز کرد و سایر مرغان نیز به دنبال او پرواز کردند.
💬 سپس امام حسن عسکری علیهالسلام فرمود: سپردم تو را به آن کسی که مادر موسی علیهالسلام، موسی را به او سپرد.
📋 فَبَکَتْ نَرْجِسُ سلاماللهعلیها
🔹تا که آن مرغ، این نوزاد مبارک را به سمت آسمان بُرد، مادرش حضرت نرجس سلاماللهعلیها به گریه افتاد.
📝 امام حسن عسکری علیهالسلام به او فرمودند: آرام باش؛ که شیر از غیر تو نخواهد خورد و بهزودی آنرا به سوی تو برمی گردانیم چنانچه حضرت موسی را به مادرش برگردانیدند. و پس از چهل روز آن مرغان، حضرت مهدی سلاماللهعلیه را به نزد مادرش برگرداندند.(۲)
📚(۱) مصباح الزائر؛ ص ۶۳۶
📚(۲) کمال الدین؛ ص۳۹۱
✍ ای کاش ، سرنوشت یک مادرِ دلباختهٔ دیگر هم، شبیه «مادرموسی» و «حضرتنرجس» بود و طفلش به سلامت برمیگشت...
و ای کاش سرنوشت یک پدر دیگر هم مثل امام حسن عسکری علیهالسلام بود و دیگر شرمنده از اهل و عیالش نمیشد...
📜 ... ظهر عاشورا، مادر، طفل شیرخوارش را از شدت عطش به پدرش سپرد، تا شاید اندکی آب برایش فراهم آورد.
📋 فإنّها واقفةٌ بِبابِ الخِيمة تَنظرُ إليه
▪️و خودش بیقرار در کنار خیمهها ایستاد و نظارهگر بود تا که طفلش ، سیراب گشته و برگردد.(۱)
اما ساعتی نگذشت که دید پدرش،با حال گریان، راه را کج کرده و به پشت خیمهها میرود...
📋 ثُمَّ نَزَلَ الْحُسينُ عَن فَرَسِهِ، و حَفَرَ لِلصَّبِيِّ بِجَفنِ سَيفِهِ، و زَمَّلَهُ بِدَمِهِ، و صَلّىٰ عَلَيْهِ
▪️سپس امام حسین علیهالسلام از اسب پیاده شد و با شمشیرش قبری برای علی اصغرش حفر کرد و بدن او را با خون گلویش، خون آلود کرد و بر او نماز خواند. (۲)
📚(۱)إبصار العين،ص۱۳۰؛ وسيلة الدّارين،ص۴۱۶
📚(۲)مقتل الحسين علیهالسلام، خوارزمي،ج ۲ ص۳۲
📝 ای گل چه زود دست خزان کرد پرپرت
رفتی و رفت خنده ز لب های خواهرت
هرکس که دید رأس تو بر روي نیزههاست
آهی کشید و گفت که بیچاره مادرت
تا بیشتر به گریهی من خنده سر دهند
آوردهاند محمل من را برابرت
از دوش نیزهدار تو فهمید کاروان
خون میچکد هنوز ز رگهای حنجرت
یک تیر بوسهات زد و شد روز من سیاه
حالا چه کرد بین سفر نیزه با سرت
هرگز نمیرود ز خیال من این سه داغ
رنگ پدر... گلوی تو... لبخند آخرت
@maghaatel
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
🩸به فدای آن آقایی که بسیار او را در زندان، اذیت و آزار دادند و به میان حیوانات وحشی انداختند...
در ادعیه ساعات هر روز که مرحوم شیخ بهایی در «مفتاح الفلاح» آن ادعیه و توسّلات را نقل کرده است، در ساعت یازدهم هر روز اینگونه به درگاه الهی عرضه میداریم:
📋وَ بِالاِمامِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ علیهالسلام اَلَّذی طُرِحَ لَلسِّباعِ فَخَلَّصْتَهُ مِْن مَرابِضِهاوَامْتُحِنَ بِالدَّوآبِّ الصِّعابُ فَذَلَّلْتَ لَهُ مَراکِبَها؛
🔹یا الهی! متوسل شدم به امام حسن عسکری علیه السلام؛ آن آقایی که او را افکندند در میان درندگان پس به سلامت او را از محل درندگان بیرون آوردی، و آن حضرت به جنبدگان سرکش و حیوانات چموش امتحان شد پس رام کردی برای او سوار شدن بر آن ها را.
📚مفتاح الفلاح ص۱۳۴
🔖 خلفای وقت، مکرّر امام حسن عسکری علیهالسلام را به بهانه های مختلف به زندان میانداختند تا اینکه یک روز، آن حضرت را به شخص سنگدل و نانجیبی به نام «نِحریر» سپردند. به روایت «کافی» و «ارشاد»:
📖 سُلِّمَ أَبُو مُحَمَّدٍ علیهالسلام إِلَی نِحْرِیرٍ وَ کَانَ یُضَیِّقُ عَلَیْهِ وَ یُؤْذِیهِ
▪️امام حسن عسکری علیهالسلام را به نِحریر که مردی بد جنس بود، تحویل دادند. او خیلی بر آقا سخت میگرفت و آن حضرت را اذیت میکرد.
🥀 یک روز زنش به او گفت: از خدا بترس! میدانی چه شخصی در زندان تو است؟ آن زن عبادت و پرهیزگاری امام علی را برایش نقل کرده و گفت: من میترسم که به واسطه آزار او به عذاب مبتلا شوی.
🥀 نحریر در جواب زن خود گفت: به خدا او را پیش درندگان میاندازم. در این مورد از خلیفه اجازه گرفت و امام علیهالسلام را پیش درندگان انداخت. هیچ کس شک نداشت که اکنون او را پاره پاره میکنند.
📋 فَوَجَدُوهُ علیهالسلام قَائِماً یُصَلِّی وَ هِیَ حَوْلَهُ فَأَمَرَ بِإِخْرَاجِهِ إِلَی دَارِهِ
▪️از بالا نگاه کردند، دیدند امام علیه السلام به نماز ایستاده و درندگان اطرافش را گرفته اند. دستور داد آن جناب را خارج کنند و به خانه اش ببرند.
📚الارشاد،ص ۳۲۴
📚الکافی ج۱ ص۵۱۳.
✍ای سراپا حُسن حَیّ ذوالمِنَن
سوّمین اِبن الرّضا دوّم حسن
ای هزاران آفتاب مشتری
یا اباالمهدی امام عسکری
با همه درد و غم و عمر کمَت
تا ابد مرهون احسان، عالَمت
از نماز و از دعای متصل
بردی از دشمن کنار حبس، دل
با خدا پیوسته در راز و نیاز
روزها را روزه، شب ها در نماز
رنج هایت در ره توحید بود
سال ها یا حبس یا تبعید بود
روزگارت شعله ها بر جان فکند
دشمن ات در برکه ی شیران فکند
ایستادی بین شیران در نماز
شیرها را جانبت روی نماز
الله الله گرد تو درّندگان
سر فرو بردند همچون بندگان
نور عِلمت از درون حبس ها
کرد از ظلمت جهانی را رها
ای دمت جان داده بر روح الامین
آسمانِ خفته در خاک زمین...
@Maghaatel
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
🩸امام حسن عسکری علیهالسلام در اثر سَمّ، ساعتی از هوش میرفتند و ساعتی به هوش میآمدند...
در نقلها آمده است:
🥀 بعد از آنکه در روز اول ربیعالاول(۱) ، معتمد عباسی ملعون در قالب یک طعامی به امام حسن عسکری علیهالسلام ، سمّ خوراند، هشت روز طول کشید تا امام علیهالسلام به واسطه آن سمّ به شهادت رسیدند. در این مدتی که سمّ در بدن مبارک آن حضرت اثر کرده بود، نوشتهاند:
📋 وَ جِسمُهُ یَزدادُ ضَعفاً و الآلامُ تُشتَدُّ عَلَیه
▪️جسم مبارک آن حضرت روز به روز ضعیفتر میگشت و دردهای بدن مبارک بیش از پیش میشد.
📋 فَیُغشٰی عَلَیهِ ساعَةً بَعدَ ساعَةٍ
▪️آن حضرت ساعتی از هوش میرفت و ساعتی دیگر به هوش میآمد.(۲)
📚(۱) الإرشاد ج۲ص۳۳۶
📚(۲)العبرة الساکتة ج۲ ص۵۶۴
✍ آن امامی که فرمود: « ما حجت خدا بر خلقیم و مادرمان فاطمه زهرا سلاماللهعلیها حجت خدا بر ما » ، تقدیرش اینگونه بود که روزهای آخر عمرش، مثل روزهای آخر عمر مبارک مادرش فاطمه زهرا سلاماللهعلیها باشد...
🥀 تا جمله «یُغْشَی عَلَیْهَا سَاعَةً بَعْدَ سَاعَةٍ» به گوش میرسد، حال و روز یک مادری را به تصویر میکشد که «علامه مجلسی» گوشهای از حال زارِ او را اینگونه روایت نمود:
📜 أَنَّهَا مَا زَالَتْ بَعْدَ أَبِیهَا مُعَصَّبَةَ الرَّأْسِ نَاحِلَةَ الْجِسْمِ مُنْهَدَّةَ الرُّکْنِ بَاکِیَةَ الْعَیْنِ مُحْتَرِقَةَ الْقَلْبِ یُغْشَی عَلَیْهَا سَاعَةً بَعْدَ سَاعَةٍ
▪️فاطمه زهرا سلاماللهعلیها بعد از شهادت پدر بزرگوارش، دائما سر خود را میبست؛ جسمش ناتوان شده بود؛ قوت خود را از دست داده بود؛ چشمانش گریان بود؛ قلبی سوخته داشت؛ پیاپی از هوش میرفت و دوباره به هوش میآمد.
📚بحارالانوار ج۴۳ ص۱۸۱
📝 می روی اما اگر میشد بمانی خوب بود
با تو زهرا، لحظه های زندگانی خوب بود
ای تمام ماه ها خورشیدها در خانهات
خانه ام با بودن تو کهکشانی خوب بود
شد سلامم بی جواب و فاطمه در غربتم
مایه ی آرامشم شد، همزبانی خوب بود
زندگی کردی کنارم، ساده و بی ادّعا
در کنارت خوردن یک قرص نانی، خوب بود
در غروب کوچه ها و در میان شعله ها
بر دفاع از حق حیدر پاسبانی خوب بود
خنده را از تو گرفته درد پهلوهای تو
خنده هایت فاطمه در این جوانی، خوب بود
می روی از هوش هر دَم، حال و روزت خوب نیست
می روی، اما اگر میشد بمانی خوب بود...
@Maghaatel
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
🩸امام حسن عسکری علیهالسلام در لحظات احتضار خود، آب طلبید و به دستان فرزند دلبندش، سیراب شد؛ امّا...
در روایت آمده است:
🥀 آخرین لحظات عمر مبارک امام حسن عسکری علیهالسلام بود که به «عقید»، خادم خود فرمودند: «ای عقید! قدری آبِ مَصطکی برای من بجوشان! »
🥀 عقید هم آب را روی اجاق نهاد و صیقل(نام دیگر حضرت نرجس) مادر امام زمان علیهالسلام، آن را به خدمت حضرت آورد.
📋 فَلَمَّا صَارَ الْقَدَحُ فِی یَدَیْهِ وَ هَمَّ بِشُرْبِهِ فَجَعَلَتْ یَدُهُ تَرْتَعِدُ حَتَّی ضَرَبَ الْقَدَحَ ثَنَایَا الْحَسَنِ فَتَرَکَهُ مِنْ یَدِهِ
▪️ آن حضرت، کاسه را گرفت و خواست بیاشامد، ولی دست مبارکش لرزید و کاسه به دندانهای نازنینش خورد. سپس آن را رویزمین گذاشت.
🥀 آنگاه رو به عقید کرد و فرمود: «برو به اندرون، کودکی را میبینی که در سجده است، او را نزد من بیاور.»
🥀 عقید گوید: «وقتی به اندرون برای جستجوی او رفتم، دیدم کودکی سجده میکند و انگشت سبابه خود را به سوی آسمان گرفته است. من سلام کردم و او نمازش را کوتاه کرد.»
🥀 سپس گفتم: «آقا شما را میطلبد که به خدمتش درآیی.» در این وقت مادرش صیقل آمد، دست او را گرفت و او را نزد پدرش آورد.
📋 فَلَمَّا رَآهُ الْحَسَنُ بَکَی وَ قَالَ یَا سَیِّدَ أَهْلِ بَیْتِهِ اسْقِنِی الْمَاءَ فَ إِنِّی ذاهِبٌ إِلی رَبِّی وَ أَخَذَ الصَّبِیُّ الْقَدَحَ الْمَغْلِیَّ بِالْمُصْطُکَی بِیَدِهِ ثُمَّ حَرَّکَ شَفَتَیْهِ ثُمَّ سَقَاهُ
▪️وقتی امام حسن عسکری علیه السلام او را دید، گریه کردند و فرمودند: «ای آقای این خاندان! این آب را به من بده که من اینک به سوی خدای خود میروم. إمام زمان علیهالسلام، کاسه آب داغ را برداشت و به دهان پدر بزرگوارش نزدیک ساخت، تا آن را نوشید.
📚کتاب الغیبهٔ،شیخ طوسی،ص۲۷۱
✍ آه یا أباالحُجه، یا حسن بن علی...
در لحظات آخر عمْر شریفتان آب طلب کردید و به دستان مبارک فرزند دلبندتان سیراب شدید... اما چه بگوییم و چگونه گریه کنیم بر آن ساعتی که مقاتل نوشتهاند:
🥀 ... سیدالشهداء علیهالسلام، غریبانه در بین گودال قتلگاه از شدت عطش، ناله سر میداد و میفرمود:
📋 اَلْعَطَشُ اَلْعَطَشُ! اُسْقُونی شَرْبَةً مِنَ الْماءِ
▪️تشنهام... تشنهام... به من جرعهای آب دهید!
📋 و إنّ رجلاً رمٰاهُ بِسَهمٍ فَشَكَّ شَدِقَهُ و جَعلَ یَتَلقَّی الدَّم
▪️در این هنگام، یک نانجیبی، تیری به سمت آن حضرت پرتاب کرد که آن تیر، دهان مبارک آن حضرت را پاره کرد؛ و آن مظلوم با دست مبارکش خون ها را از دهان مبارکش برمیگرفت.
برگرفته از:
📚المناقب،ج۱۰ ص۴۰
📚انوار الشهاده، ص۷۸
📚ناسخ التواریخ امام حسین علیهالسلام ج۲ ص۲۵۸
✍آقای سامرا چقدر ناتوان شدی
خیلی شبیه مادر خود قدکمان شدی
عمری اسیر طعنه و زخم زبان شدی
تبعیدی مجاور یک پادگان شدی
آه ای بهار زرد و خزانی تو میروی
چون مادرت زمان جوانی تو میروی
تو ضعف میکنی پسرت گریه میکند
مهدی رسیده و به برت گریه میکند
خاکی شده است موی سرت گریه میکند
این ظرف آب بر جگرت گریه میکند
برروی دامن پسرت دست و پا مزن
اینگونه چنگ بر روی این خاک ها مزن
آقا سلام بر تو و دریای تشنه ات
این کاسه میخورد روی لبهای تشنه ات
یاد حسین می دمد از نای تشنه ات
دادی سلام بر لب بابای تشنه ات
خونابه گرچه از دهنت ریخته شده
آلاله روی پیرهنت ریخته شده
شکرخدا که لعل لبت خیزران نخورد
شکرخدا که روی گلویت سنان نخورد
چکمه به روی پیکر تو بی امان نخورد
تیری به گوشهٔ لب و کنج دهان نخورد
شکرخدا که تو کفنی داشتی حسن
بر جسم خویش پیرهنی داشتی حسن...
@Maghaatel
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
🩸امام حسن عسکری علیهالسلام در لحظات آخر عمر مبارک خود، سر مبارک حضرت حجت ارواحنافداه را در آغوش گرفتند و اسرار امامت را به او سپردند ...
در نقلها آمده است:
🥀 ساعات آخر عمر مبارک امام حسن عسکری علیهالسلام بود که تشنگی بر آن حضرت فشار آورده بود؛ از شدت درد گاهی از هوش میرفت و گاهی به هوش میآمد؛
🥀 فرزند دلبندش حضرت حجت ارواحنافداه بالای سر آن حضرت حاضر شدند؛ امام علیهالسلام تا چشمانشان را گشودند، مشاهده نمودند که حضرت حجت ارواحنافداه بالای سرشان نشسته است؛
📋 فَضَمّهُ اِلیٰ صَدرِه الشّریفِ و جَعلَ یُقبّلُهُ و یُوَدّعَهُ و یَبکی
▪️آن حضرت او را به سینه مبارک خود چسپاندند و پیوسته او را میبوسیدند و گریه میکردند و اسرار امامت را به او منتقل مینمودند.
📚العبرة الساکتة ج۲ ص۵۶۴
✍آه یا أبا الحُجة ...
جدّ غریبتان هم بین گودال قتلگاه افتاده بود ... گاهی به هوش میآمد و گاهی از هوش میرفت ... ای کاش فرزندش بود تا در آن لحظات سرش را به دامن بگیرد ...
اما نه تنها کسی سرش را در بر نگرفت؛ بلکه تا چشمش را گشود،
📋 ... ثُمّ إنّهُ رَكِبَ عَلىٰ صَدرهِ الشريف، و وَضعَ السيفَ فٖي نَحره، و هَمّ أنْ يَذبحَه،
▪️شمر ملعون بر سینه مبارک سیدالشهداء علیهالسلام نشست و شمشیر را کشید و بر گلوی مطهر آن حضرت گذاشت و آمد تا سر مبارک را ذبح کند،
📋 فَفتَحَ عَينَيه في وَجهِه فَقالَ لَه الحُسين علیهالسلام: يَا ويلك مَن أنتَ؟ فَقد إرتَقَيتَ مُرتَقَىٰ عَظيمًا؛ فَطالَما قَبَّلَهُ رسولُ الله
▪️که در این هنگام چشمان سیدالشهداء علیهالسلام کمی باز شد و با صدای بیرمقی به آن ملعون فرمودند:
وای بر تو! تو کیستی؟ بر جایگاه بلندی بالا آمدهای! آنجایی را که نشستهای، دائماً رسول خدا صلیاللهعلیهوآله میبوسید...
📚ینابیع المودّة، ج۳، ص۸۳
📚ناسخالتواریخ،سیدالشهداء علیهالسلام، ج۲ ص۳۸۶
📝 آتش زهر تمام جگرت را سوزاند
نا نداری و عطش چشم ترت را سوزاند
کاسه ی آب ز دستت به زمین می افتد
تشنگی شعله شد و بال و پرت را سوزاند
بدنت بی رمق و هی به خودت می پیچی
آه آهت همه ی دور وبرت را سوزاند
میکشی پا به زمین و بدنت سرد شده
سرفه هایت بدن مختصرت را سوزاند
دیدن حال بد و جان به لب آمده ات
به خدا قلب یگانه پسرت را سوزاند
سر تو بر روی دامان پسر... جاندادی!
مطمئنم که خودت یاد حسین افتادی...
@maghaatel
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
🩸امام زمان «ارواحنافداه» با همان سنّ خردسالگی آمدند و بر بدن مطهر پدر بزرگوارشان نماز خواندند ...
راوی گوید:
🥀 بعد از آنکه امام حسن عسکری علیهالسلام به شهادت رسیدند، وارد خانه آن حضرت شدم،
📋 فَلَمَّا صِرْنَا فِی الدَّارِ إِذَا نَحْنُ بِالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ عَلَی نَعْشِهِ مُکَفَّناً
▪️وقتی که وارد حیاط خانه آن حضرت شدم، دیدم جنازه مطهر آن حضرت را کفن کرده و بر روی تختهای در بین حیاط گذاردهاند.
📋 فَتَقَدَّمَ جَعْفَرُ بْنُ عَلِیٍّ لِیُصَلِّیَ عَلَی أَخِیهِ
▪️جعفر، برادر آن حضرت، پیش آمد تا بر بدن مطهر برادرش نماز بخواند
📋 فَلَمَّا هَمَّ بِالتَّکْبِیرِ خَرَجَ صَبِیٌّ بِوَجْهِهِ سُمْرَةٌ بِشَعْرِهِ قَطَطٌ بِأَسْنَانِهِ تَفْلِیجٌ
▪️همین که جعفر خواست تکبیر بگوید، پسر خردسال گندمگونی که موی سرش سیاه و زنگی و کوتاه، و میان دندان هایش باز بود، بیرون آمد.
📋 فَجَبَذَ رِدَاءَ جَعْفَرِ بْنِ عَلِیٍّ وَ قَالَ تَأَخَّرْ یَا عَمِّ فَأَنَا أَحَقُّ بِالصَّلَاةِ عَلَی أَبِی
▪️و ردای جعفر را از دوش او کشید و فرمود: «ای عمو! کنار برو که من در نماز گزاردن بر پدرم از تو سزاوارترم.»
📋 فَتَأَخَّرَ جَعْفَرٌ وَ قَدِ ارْبَدَّ وَجْهُهُ فَتَقَدَّمَ الصَّبِیُّ فَصَلَّی عَلَیْهِ
▪️جعفر عقب رفت و رنگش تغییر کرد. آن پسر خردسال هم جلو ایستاد و بر امام علیهالسلام نمازگزارد.
📚کمال الدین، ص ۴۳۱
✍ آه یا صاحب الزمان ...
هر گونه بود پیش آمدید و بر بدن مطهر پدر بزرگوارتان نماز خواندید؛ اما سوال این جاست:
چه کسی بود تا بر بدن مطهر جدّ غریبتان حسین علیهالسلام نماز بخواند ؟!
به گمانم بهترین جواب را، خودتان به این سوال دادهاید...
🗯 سید رضا موسوی هندی، نیت کرد تا هفتاد و دو بیت در رثای سیدالشهداء علیهالسلام بسراید؛ به ذهنش رسید تا در یک بیت بگوید چه کسی بر بدن نازنین سیدالشهداء علیهالسلام نماز خواند ؟! مقاتل را زیر و رو کرد اما مطلبی نیافت؛ با همان حال خسته، در کنار کتابها خوابش برد...
🍂 آن شب در عالم رؤیا به محضر حجت بن الحسن علیهماالسلام شرفیاب شد و آن حضرت به او فرمودند: جواب این سؤالت را اینگونه از زبان من بگو:
📋 صَلَّت عَلی جِسمِ الحُسَینِ سُیوفُهُم
فَغَدا لِساجِدَةِ الظُّبا مِحرابا ...
▪️این شمشیر هایشان بود که بر جسم شریف سیدالشهداء علیهالسلام، نماز خواندند ؛ و جسم پاکاو، محرابی برای آن شمشیرهای سجدهکننده شد...
📚دیوان السیّد رضا الهندی: ص ۴۱
📚أعیان الشیعة: ج ۷ ص ۲۶
@Maghaatel
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
🩸بعد از دفن پیکر مطهر امام حسن عسکری علیهالسلام، به دستور خلیفه، به خانه إمام علیهالسلام هجوم آوردند ...
مرحوم شیخ صدوق در «کمالالدین» مینویسد:
🥀 وقتی که خبر شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام در سراسر سامراء پیچید،
📋 فَصَارَتْ سُرَّ مَنْ رَأَی ضَجَّةً وَاحِدَةً: «مَاتَ ابْنُ الرِّضَا».
▪️سامراء ، یک پارچه عزادار شد؛ ضجه و فریاد ، تمام شهر را فرا گرفت و همگی ناله میزدند: «ابن الرضا علیهالسلام از دنیا رفت»
📋 وَ بَعَثَ السُّلْطَانُ إِلَی دَارِهِ مَنْ یُفَتِّشُهَا وَیُفَتِّشُ حُجَرَهَا، وَخَتَمَ عَلَی جَمِیعِ مَا فِیهَا، وَطَلَبُوا أَثَرَ وَلَدِهِ،
▪️سلطان، مأمورانی را فرستاد تا خانه امام علیهالسلام را تفتیش و بازرسی کنند و درب تمام اطاقها را مهر و موم کنند و دستور داد که از فرزندش جستجو نمایند.
📋 وَ جَاؤُوا بِنِسَاءٍ یَعْرِفْنَ الْحَبَلَ فَدَخَلْنَ عَلَی جَوَارِیهِ فَنَظَرَ إِلَیْهِنَّ
▪️چند زن را که آشنا به حمل و بارداری زنان بودند، آوردند و به آنها مأموریت دادند که بازرسی کنند، کدام یک از زنان و کنیزان آن حضرت باردار است!
📚کمال الدین ج ۱ ص ۱۲۰
✍ آه یا أبا الحُجة ...
خدا لعنتشان کند که حُرمت اهلبیتتان را شکستند و هجوم به خانه شما آوردند... اما لااقل چند «زن» را به همراه خود بردند تا آنها به سراغ اهل و عیالتان بروند...
اما چه بگوییم و چگونه گریه کنیم بر آن ساعت دردناکی که «سید بن طاووس» نوشت:
📋 تَسابَقَ الْقَوْمُ عَلى نَهْبِ بُيُوتِ آلِ الرَّسُولِ وَ قُرَّةِ عَيْنِ الْبَتُولِ، حَتى جَعَلُوا يَنْتَزِعُونَ مِلْحَفَةَ الْمَرْاءَةِ عَنْ ظَهْرِها،
▪️لشكر اشقياء، در هجوم به خیمه های آل رسول و قرة العين بتول، بر یکدیگر پیشی میگرفتند و كار غارت به جايى رسيد كه از سر زنها، چادر مىربودند.
📋 ... ثم أُخْرَجوا النِّساءَ مِنَ الخَيْمَةِ وَاشْعَلُوا فِيهَا النّارَ، فَخَرَجْنَ حَواسِرَ مُسْلَباتٍ حافياتٍ باكياتٍ.
▪️پس از غارت خيمهها، زنان آل طاها را از خيمهها بيرون نمودند و آتش ظلم و عدوان بر آن خيمهها بر افروختند و زنان با سر و پاى برهنه و غارت زده و گريه كنان، بيرون آمدند.
📚لهوف ص۱۶۹
📝 وای من خیمهها به غارت رفت
گیسویی روی نی پریشان شد
وسط چند خیمه ی سوزان
خواهری دل شکسته حیران شد
وای من چادری به یغما رفت
بانویی معجرش در آتش سوخت
مرد بیمار این حرم تنهاست
نیمه ای از بسترش در آتش سوخت
باد تند خزان چه سوزی داشت!
چند برگی ز لالهای گم شد
در هیاهوی زیور زینب
گوشوارِ سه سالهای گم شد
وای از هق هق النگوها
آسمان هم به گریه افتاده
درشلوغیِ عصر عاشورا
حرمله یاد هدیه افتاده
حرف خلخال را دگر نزنید
درد ِسرساز میشود به خدا
دختران تازه یادشان رفته
زخم ها باز میشود به خدا
سرعباس را به نیزه زدند
تا ببیند چه بر حرم رفته
تا ببیند نگاه یک لشگر
سمت بانویی محترم رفته...
@Maghaatel
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
#معارف_حسینی
🩸چون گریهکُن جدّ غریبم هستی، پیشانیات را بوسیدم...
بر پایه نقلی، شخصی به نام «سعید» گوید:
🥀 به سامرا رفتم و دیدم که قیامت به پا شده است. پرسیدم: چه خبر است؟ گفتند: امام حسن عسکری علیهالسلام از دنیا رفته است. با خود گفتم آیا خدا حجتی بعد او قرار داده است؟!
🥀 ناگهان دیدم کودکی از خانه آمد که نور خیره کنندهای داشت و گریه میکرد و به طرف من آمد و پیشانی مرا بوسید و فرمود:ای سعید! از این به بعد، من حجت خدا بر تو أم؛
🥀 عرض کردم: ای آقای من! چرا در بین این جمعیت پیشانی مرا بوسیدید؟ فرمود: به جهت آنکه تو تعزیه دار جدّم حسین علیهالسلام هستی! به شیعیان من برسان که ماتم جدّم حسین علیهالسلام را در دوشنبهها و جمعهها فراموش نکنند.
📚مقتل خطی بیاض ص٢٢٣
✍این اشک نیست، آب زلال و مطّهر است
این چشم نیست، چشمهای از حوض کوثر است
ظرفِ نزولِ رحمتِ پروردگار شد
چشمی که پای مجلس این روضهها، تَر است
چشمی که بیشتر به خودش، گریه دیده است
فردا کنار فاطمه با آبروتر است
ما خشک میشویم، ولی بار میدهیم
دنیای گریه، مزرعۀ سبز محشر است
فرموده است حضرت صادق: هر آن کسی
گریانِ جدّ ما شده، با من برادر است
در حجّ و در عبادت و در سجدههای شب
گریه کنِ حسین، شریک پیمبر است
ما را از این تلاطم دنیا، هراس نیست
تا کشتی نجات حسینی، شناور است
بر من لباس نوکریام را کفن کنید
نوکر بهشت هم برود، باز نوکر است...
@maghaatel
#معارف_اهل_البیت_علیهم_السلام
#تبری
♦️آیا زندگیِ شیرین برای مؤمنین، جز در این است که دور هم بنشینند و دَم از علی و اولاد علی «علیهمالسلام» بزنند و از دشمنانشان تبرّی بجویند ...
با سند موثّق (۱) امام صادق علیهالسلام به اسماعیل بصری فرمود:
تَقْعُدُونَ فِي الْمَكَانِ فَتُحَدِّثُونَ وَ تَقُولُونَ مَا شِئْتُمْ
🔹«آیا شما شیعیان در جایی مینشینید و احادیث ما اهلبیت را میخوانید و هر چه میخواهید میگویید؟
وَ تَتَبَرَّءُونَ مِمَّنْ شِئْتُمْ وَ تَوَلَّوْنَ مَنْ شِئْتُمْ
🔹و از هر کس که میخواهید (دشمنان ما) بیزاری میجویید و به هر کس که میخواهید (مااهلبیت) دوستی خود را نشان میدهید؟
اسماعیل بصری عرضه داشت:
«بله آقاجان.»
امام علیهالسلام رو به نموده و فرمودند:
وَ هَلِ الْعَيْشُ إِلَّا هَكَذَا؟!
🔻آیا لذّت حقیقی و زندگیِ شیرین برای مؤمنین، چیزی جز این است؟!(۲)
📚۱. مرآة العقول، مجلسی، ج۲۶، ص۱۶۳.
📚۲. الکافی، کلینی ، ج۸ ص۲۲۹.
@Maghaatel
#معارف_فاطمی
#تبری
🔰 ای کاش فاطمه زهرا سلاماللهعلیها زنده بود و خبر مرگ قاتلش را میشنید...
در نقلها آمده است:
🔹 وقتی که دوّمی، راه را در کوچههای مدینه بر حضرت زهرا سلاماللهعلیها بست و به آن بانوی مظلومه جسارت کرد و قباله فدک را گرفت و پاره کرد، فاطمه زهرا سلاماللهعلیها یک نفرین در حق او کردند و فرمودند:
📋 مَزّقَ اللّهُ بَطنَك كمٰا مَزّقتَ كِتابي.
🔻همانگونه که این قباله فدک را پاره کردی، خدا شکمت را پاره کنَد.
📚شرح نهج البلاغه،ابنابیالحدید، ج۱۶ ص۲۳۴
📚جامع النورين،سبزواری،ص ٢٠٦
📚مثالب النواصب،ابنشهرآشوب،ص۱۶۵
👈 لذا وقتیکه بعد از سالهای سال، این نفرین فاطمه زهرا سلاماللهعلیها به دست فیروز نهاوندی ، مستجاب شد، - بنابر نقلی - او به محضر امیرالمومنین علیهالسلام رسید و عرضه داشت:
📋 یا أمیرالمؤمنین! ضَربتُ الرّجُلَ و شَقَقتُ بَطنَهُ!
🔻ای امیرالمومنین! آن مرد را زدم و شکمش را پاره کردم.
📋 فَإذا سَمِعَ علیُّ علیهالسلام ذٰلکَ بَکیٰ بُکاءً شدیداً و تَمَنّٰی أنَّ فاطِمَةَ علیهاالسلام کانَتْ حَیَّةً وَ تَسمَعُ ذٰلک
🔻وقتی که امیرالمومنین علیهالسلام این را شنیدند، شدیداً گریه کردند (و به یاد مصائبی که از جانب او به فاطمه زهرا سلاماللهعلیها وارد شد، افتادند) و آرزو کردند که ای کاش فاطمه زهرا سلاماللهعلیها زنده بود و خبر مرگ قاتلش را میشنید.
📚مجمع النورین،نجفی رازی،ص۲۶۲
✍ کي میتوان قياس به اجر و ثواب کرد
اين مُزد را که بر تو دعا، بوتراب کرد!
آباد باد خانهات ای آنکه تيغِ تو
بنيادِ کفر و شرک و ستم را خراب کرد
يک آسياب ساختی و تا هزار سال
هرکس رسيد، قصه از آن آسياب کرد!
پيش از ظهورِ منتقمِ آل مصطفی
حق بهر انتقام، تو را انتخاب کرد
در وصفت اين بس است که آخر به دست تو
يزدان دعای فاطمه را مستجاب کرد
@Maghaatel
#تبری
🟢 بنا به سفارش اهلبیت علیهمالسلام، «نامبُردنِ به اسم و لَعنِ عَلنی دشمنان شاخص اهلبیت» ❌ ممنوع ❌
بنابر روایت مرحوم شیخ صدوق:
به امام صادق علیهالسلام گفته شد:
یَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ، إِنَّا نَرَی فِی اَلْمَسْجِدِ رَجُلاً یُعْلِنُ بِسَبِّ أَعْدَائِکُمْ وَ یُسَمِّیهِمْ.
🔻یابن رسول الله! ما در مسجد، مردی را میبینیم که علناً به دشمانشما لعن و ناسزا میگوید و اسم آنان را نیز ، صراحتاً میبرد!
امام صادق علیهالسلام فرمودند:
«مَا لَهُ -لَعَنَهُ اَللَّهُ- یَعْرِضُ بِنَا».
🔻او را چه شده است؟! ؛ خدا او را لعنت کند؛ او با این کار، ما اهلبیت را در مَعرض ناسزای آنها قرار میدهد!
📚کتاب الاعتقادات،شیخ صدوق،ص۱۰۷
@Maghaatel
#تبری
🟢 چه کسانی و با چه ویژگیهای پَستی، حق اهلبیت علیهمالسلام را غصب کردند؟!
در یکی از ادعیه مأثورهای که از امام حسن عسکری علیهالسلام به ما رسیده است، آن حضرت به درگاه الهی اینگونه شِکوه مینماید و عرضه میدارد:
اللَّهُمَّ ... وَ ابْتَزَّ أُمُورَنَا مَعَادِنُ الْأُبَنِ مِمَّنْ عَطَّلَ حُكْمَكَ وَ سَعَى فِي إِتْلاَفِ عِبَادِكَ وَ إِفْسَادِ بِلاَدِكَ
🔻بارالها! امر (خلافت الهیه و به حق) ما اهلبیت را ، کسانی از ما ربوده و به سرقت بردند که مَعادنِ اُبنِه بودند؛ همان کسانی که احکام تو را تعطیل کردند و تمام همّتشان در از بینبردن بندگان راستین تو و ایجاد فساد در هر شهر و دیار بود.
📚مصباح المتهجد،شیخ طوسی، ص۱۵۸
📚مهج الدعوات،سید بن طاووس، ص۷۳
✍ ظاهراً این بیحیاییِ بزرگ آنها، آنقدر گسترده بوده، که حتی علماء و تابعینشان نیز، نتوانستند آن را مخفی کنند و در موارد متعددی این #اعتراف_بزرگ را کردهاند.
صرفاً چند نمونه از اعترافات علمایشان را نقل میکنیم:
(از ترجمه این متون، ما رو معذور بدارید 😊)
🔻قال عمر بن الخطاب: ما بَقيَ فيَّ شئٌ مِن أمرِ الجاهلية إلّا أنّي لَستُ أُبالی إلی أیِّ الناس نَکَحْتُ وأیَّهم أَنْکَحْتُ
📚طبقات الکبری,ابنسعد، ج۳ ص۲۸۹
📚المصنف، عبدالرزاق،ج۶ص۱۵۲
🔻 قال السيوطي في حواشي القاموس عند التصحيح لغة «الاُبنة»: كانت في جماعة في الجاهلية أحدهم سيدنا عمر.
📚به نقل از: بحارالانوار ج۳ ص۹۶ و الانوار النعمانیه ج۱ ص۵۹
🔻قال أبن الأثير: زعمت الروافض أن سيدنا عمر كان مُخنّثا؛ كذبوا، و لكن كان به داءٌ دواؤهُ ماءَ الّرجال.
📚به نقل از: الانوار النعمانیه ج۱ ص۵۹
@Maghaatel
#تبری
♦️ ما یک مادرِ صالحهای داشتیم که از آن دو نفر، بیزار بود ...
در روایت آمده است:
از امام رضا عليهالسلام درباره شخص اولی و دومی سؤال كردند؛ حضرت فرمود:
سُبْحَانَ اَللَّهِ وَ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ وَ اَللَّهُ أَكْبَرُ
👈 شخص سائل برای رسیدن به جواب سوالش اصرار کرد که حضرت فرمودند:
كَانَتْ لَنَا أُمٌّ صَالِحَةٌ مَاتَتْ وَ هِيَ عَلَيْهِمَا سَاخِطَةٌ
🔻ما یک مادر صالحهای داشتيم كه از دنيا رفت در حاليكه از آن دو نفر خشمگين بود.
وَ لَمْ يَأْتِنَا بَعْدَ مَوْتِهَا خَبَرٌ أَنَّهَا رَضِيَتْ عَنْهُمَا.
🔻بعد از آن هم خبرى به ما نرسيده كه مادرمان از آن دو نفر راضى شده باشد.
📚الطرائف،سید بن طاووس، ج۱ ص۲۵۲
📚القاب الرسول و عترته علیهمالسلام ، قطب راوندی ،ج۱ ص۵۱ (با اندکی تفاوت)
✍ لسانِ این روایت شریفه، در عین واقعیت، فوقالعاده دارای «احساس» است که حضرت ثامنالحجج علیهالسلام، در آن خفقان و شرایط سخت حاکم، به گونهای جواب دادند که هم عقل سائل بپذیرد و هم قلب او با نام مقدسه «فاطمه زهرا سلاماللهعلیها» تکان بخورد ...
@Maghaatel
#تبری
♦️ «کشتنِ قاتلِ حضرت زهرا سلاماللهعلیها» ، توفیقی بود که نصیب «فیروز نهاوندی» شد ...
در روایت آمده است:
روزی امیرالمومنین علیهالسلام به دوّمی فرمودند:
یَا مَغْرُورُ! إِنِّی أَرَاکَ فِی الدُّنْیَا قَتِیلًا بِجَرَاحَةٍ مِنْ عَبْدِ أُمِّ مَعْمَرٍ
🔹ای مغرور، میبینم که در این دنیا با زخم غلام «اُمّ مَعْمَر» کشته خواهی شد!
تَحْکُمُ عَلَیْهِ جَوْراً فَیَقْتُلُکَ تَوْفِیقاً، یَدْخُلُ بِذَلِکَ الْجَنَّةَ عَلَی رَغْمٍ مِنْکَ
🔹تو از روی ظلم و ستم، بر علیه او حکم میکنی و او به خاطر توفیقی که نصیبش میشود، تو را به قتل میرساند، و بر خلاف خواسته تو، به خاطر آن وارد بهشت میشود.
📚مشارق انوار الیقین، ص۷۰
📚بحارالانوار، ج۳۰ ص۲۷۰
@Maghaatel
#تبری
♦️ به شهادت تاریخ و اعترافِ علمایشان، با کشتنِ به ناحق دختر أبولؤلؤ، آسمان گرفت ...
علمای اهل سنت نقل کردهاند:
ثمَّ أُتِىَ ابْنَةُ أَبِي لُؤْلُؤَةَ جَارِيَةٌ صَغِيرَةٌ تَدَّعِي الْإِسْلَامَ فَقَتَلَهَا فَأَظْلَمَتِ الارضُ يَومئذٍ عَلى أَهلِها.
🔹بعد از کشته شدن دوّمی به دست ابولؤلؤ، دختر خردسال او را گرفتند و برای پسر دومی، عبیدالله بن عمر، آوردند؛ با اینکه آن دختر خردسال، مسلمان بود، عبیدالله بن عمر، او را به قتل رساند و و با قتل آن دختر ، زمین تیره و تاریک گردید.
📚المُصنّف،صنعانی، ج۵ ص۴۷۹.
📚المُحلّی،إبن حزم، ج۱۱ ص۱۱۵.
@Maghaatel
#تبری
♦️ این پدرِ تو بود که این بساط را راه انداخت ...
در تاریخ آمده است:
وقتیکه امام حسین علیه السّلام به شهادت رسیدند، عبداللَّه بن عمر خواست تا خودی از خود نشان داده باشد؛ لذا نامهای به یزید نوشت (در برخی از نقلها آمده است که از مدینه راه افتاد و به شام رفت) و اعتراض خود را به جهت شهادت امام حسین علیهالسلام نشان داد.
یزید در جواب اِبن عمر نوشت:
أَمَّا بَعْدُ یَا أَحْمَقُ فَإِنَّنَا جِئْنَا إِلَی بُیُوتٍ مُنَجَّدَةٍ وَ فُرُشٍ مُمَهَّدَةٍ وَ وَسَائِدَ مُنَضَّدَةٍ
🔹اما بعد؛ ای احمق! ما وارد خانههای آراسته و فرشهای آماده و بالشهای فراوان شدهایم
فَقَاتَلْنَا عَنْهَا فَإِنْ یَکُنِ الْحَقُّ لَنَا فَعَنْ حَقِّنَا قَاتَلْنَا وَ إِنْ کَانَ الْحَقُّ لِغَیْرِنَا فَأَبُوکَ أَوَّلُ مَنْ سَنَّ هَذَا وَ ابْتَزَّ وَ اسْتَأْثَرَ بِالْحَقِّ عَلَی أَهْلِهِ.
🔹ما برای این گونه اموال قتال کردیم. اگر اینها حق ما باشند که برای حق خود، قتال کردیم و اگر حق دیگران (علی و اولاد علی علیهمالسلام) باشد، پس پدر تو، اول کسی بود که این عمل را انجام و رواج داد و حق را از صاحب حق غصب کرد.
📚طُرَفٌ مِن الأنباء و المناقب، سید بن طاووس، ص۴۹۴
📚بحارالانوار ج۴۵ ص۳۲۵
@Maghaatel
#تبری
♦️ کوتاهی در لعن دشمنان اهلبیت «علیهمالسلام»، موجب لعنت خداست ...
در روایتی امام جواد علیهالسلام از قول رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرمودند:
مَنْ تَاَثَّمَ أَنْ یَلْعَنَ مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ فَعَلَیْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ
🔹لعنت خدا بر آن کس باد که از لعنت کردن کسی که خدا او را لعنت کرده، احساس گناه کند.
📚إختیار معرفة الرّجال،الکشّی، ص۵۲۸
📚بحارالأنوار، ج٢٥ ص٣١٨
@Maghaatel
#تبری
♦️ خدای متعال، نسبت به محبّت به آن دو نفر، با جبرئیل و میکائیل هم تعارف ندارد ...
در ضمن روایتی إمام باقر علیهالسلام فرمودند:
وَ الَّذِی بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ لَوْ أَنَّ جَبْرَئِیلَ وَ مِیکَائِیلَ کَانَ فِی قَلْبَیْهِمَا شَیْءٌ لَأَکَبَّهُمَا اللَّهُ فِی النَّارِ عَلَی وُجُوهِهِمَا.
🔹قسم به حق آن خدایی که رسول خدا حضرت محمّد «صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم» را به حق مبعوث کرد، اگر در قلب جبرئیل و میکائیل هم چیزی (از محبت آن دو نفر) باشد، خدای متعال، ایشان را از با صورت بر آتش جهنم میاندازد!
📚مُستطرفات السرائر، إبن ادریس حلی، ج۱ ص۵۶۷
📚بحارالانوار ج۴۵ ص۳۳۹
@Maghaatel
#امام_زمان_علیه_السلام
#تبری
♦️ روز آتشزدنِ آن دو نفر، عید من است...
امام صادق علیهالسلام از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله نقل میکند که آن حضرت فرمودند: خدای متعال در شب معراج، انوارِ علی، فاطمه و اوصیاء بعد از علی «علیهمالسلام» را نشان من داد؛
و الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ الْقَائِمِ فِی وَسَطِهِمْ کَأَنَّهُ کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ
🔹و حجة بن الحسن، حضرت قائم علیهالسلام در وسط آنان بود و چون ستارهای درخشان، میدرخشید.
گفتم: «بار خدایا اینان کیستند؟»
از ذات کبریایی حق تعالی خطاب رسید:
هَؤُلَاءِ الْأَئِمَّةُ وَ هَذَا الْقَائِمُ الَّذِی یُحِلُّ حَلَالِی وَ یُحَرِّمُ حَرَامِی وَ بِهِ أَنْتَقِمُ مِنْ أَعْدَائِی
🔸اینان امامان بعد از توأند و این قائم است که حلال مرا حلال و حرامم را حرام میکند و به سبب او از دشمنانم انتقام میگیرم؛
وَ هُوَ رَاحَةٌ لِأَوْلِیَائِی وَ هُوَ الَّذِی یَشْفِی قُلُوبَ شِیعَتِکَ مِنَ الظَّالِمِینَ وَ الْجَاحِدِینَ وَ الْکَافِرِینَ
🔹او مایه راحتی دوستان من است؛ اوست که دلهای شیعیان تو را از ظالمان و منکران و کافران شفا میدهد؛
فَیُخْرِجُ اللَّاتَ وَ الْعُزَّی طَرِیَّیْنِ فَیُحْرِقُهُمَا
🔻او لات و عُزّیٰ (نام دو بُت شاخص قریش است که در روایات و لسان اهلبیت علیهمالسلام بر اوّلی و دوّمی اطلاق میشود) را تَر و تازه از قبر بیرون میکشد و آن دو را به آتش میکشد.
فَلَفِتْنَةُ النَّاسِ بِهِمَا یَوْمَئِذٍ أَشَدُّ مِنْ فِتْنَةِ الْعِجْلِ وَ السَّامِرِیِ
🔸 و هر آینه امتحان مردم در آن روز به آن دو نفر، از فتنه گوساله و سامری شدیدتر است.
📚کمال الدین،شیخصدوق،ج۱ ص۳۶
📚عیون اخبار الرضا علیهالسلام،ج۱ ص۶۱
@Maghaatel
#امام_صادق_علیه_السلام
🔰 مولایم جعفر بن محمد «عليهماالسلام» را ديدم كه تمام مشرق و مغرب را پُر كرده بود ...
در نقلی آمده است:
🔸 هنگامى كه منصور دوانیقی، امام صادق عليهالسلام را احضار كرد و آن حضرت از مدينه به بغداد آمد، در كنار دجله نزول اجلال فرمود.
🔹پيرمردى از شيعيانش با او ملاقات كرد و عرض كرد: آقای من! خودتان را به من بشناسانید. امام عليه السلام فرمود: آيا مى خواهى مرا بشناسى؟ عرض كرد: بلى.
🔸 امام عليه السلام به اصحاب خود كه در خدمتش بودند فرمود: او را در دجله بيندازيد. آنها هم اطاعت كردند و او را در ميان دجله انداختند.
🔹 آن پیرمرد كه چنين ديد، شروع كرد به فرياد كردن و تعجّب كردن از آنچه در مقابل خواستهاش ملاقات كرد، در ميان آب دست و پا زد، بالا و پائين رفت تا آنكه خود را با شناورى از دجله خارج كرد، او اظهار تعجّب مى كرد كه اين چه كارى بود و چرا امام عليهالسلام چنين دستورى داد.
🔸 امام عليهالسلام دستور داد دوباره او را در دجله بيندازند، و اطرافيان او را گرفته و در دجله انداختند، آتش خشم او برافروخته گرديد و كلماتى كه تعجّب او را نشان مى داد پشت سر هم مىگفت تا اينكه اين بار هم با زحمت خود را خارج كرد و آن حضرت را مورد سرزنش قرار داد و چنين كارى را از ايشان بعيد شمرد.
🔹 امام عليه السلام دستور داد براى بار سوّم او را در ميان دجله بيندازند، و لحظهاى بعد خود را در ميان آب ديد كه توان شناكردن ديگر برايش نمانده بود، امواج آب هم او را در وسط رودخانه بُرده بود، در چنين وضعى حالت انقطاع به او دست داد.
🔸 امام عليه السلام چون ناتوانى او را از شناكردن و خارج شدن مشاهده فرمود، دست كريمانه خود را دراز كرد و او را كه در وسط دجله بود خارج كرد، همينكه از آب بيرون آمد خود را بر قدم هاى حضرت انداخت و اظهار كرد كه امام را به خوبى شناخته است.
🔹اطرافيان از او سوال كردند: چگونه شناختى؟ عرض كرد: هنگامى كه از شناكردن عاجز شدم و يقين به هلاكت و نابودى خود كردم از همه جا و همه چيز دل بريدم و خدا را صدا زدم، چيزى نمانده بود كه در ته آب فرو روم و خفه شوم كه پردهها از مقابل چشمانم كنار رفت،
👈 مولایم جعفر بن محمد عليهماالسلام را ديدم كه تمام مشرق و مغرب را پُر كرده بود و غير از او چيزى را نمىديدم، او مرا نجات داد.
📚القطره ج١ ص۵۵۶
✍اين، همان معنای احاطه وجودىِ امام عليهالسلام است كه در دعاى رجبيّه مىخوانيم: « بِهِم مَلأتَ سَماءَك وَ أرضَك » «آسمان و زمين را به وجود ايشان (أئمه اطهار علیهمالسلام) پُر كردى،» اين ذوات مقدّسه همه جا هستند، در همه زمانها و مكانها و با همه موجودات بوده و هستند، و هيچ زمان و مكانى خالى از وجود ايشان نبوده و نيست، چرا كه آنها مظهر اسماء پروردگارند.(آیت الله مستنبط)
@maghaatel