#امام_رضا_علیه_السلام
🩸 اگر سرَم را پوشانده بودم دیگر با من سخنی مگو ...
در نقلها آمده است:
🥀 امام رضا علیهالسلام قبل از اینکه وارد کاخ مأمون ملعون شود، رو به اباصلت نمود و فرمود:
📋 فَإِنْ أَنَا خَرَجْتُ مَکْشُوفَ الرَّأْسِ فَتَکَلَّمْ أُکَلِّمْکَ وَ إِنْ خَرَجْتُ وَ أَنَا مُغَطَّی الرَّأْسِ فَلَا تُکَلِّمْنِی
▪️وقتی خارج شدم اگر سرم پوشیده نبود، با من حرف بزن، جواب میدهم. چنان چه سرم پوشیده بود، با من صحبت مکن.
🥀 وقتی که آن حضرت وارد کاخ مأمون شدند، مأمون ملعون بسیار اصرار کرد تا إمام علیهالسلام از آن انگور مسموم بخورد، حضرت فرمود: مرا معاف دار! گفت: ممکن نیست! شاید به من اطمینان نداری! مأمون خوشه را گرفت و چند دانه از آن را خورد و برای مرتبه دوم به دست حضرت رضا علیهالسّلام داد.
📋 فَأَکَلَ مِنْهُ الرِّضَا علیهالسلام ثَلَاثَ حَبَّاتٍ ثُمَّ رَمَی بِهِ وَ قَامَ
▪️آن حضرت سه دانه از انگور را خورد و آن را به گوشهای انداخت و از جای حرکت نمود.
📋 فَقَالَ الْمَأْمُونُ إِلَی أَیْنَ فَقَالَ إِلَی حَیْثُ وَجَّهْتَنِی وَ خَرَجَ مُغَطَّی الرَّأْسِ
▪️مأمون گفت: کجا میروی؟ امام فرمود: به جایی که مرا فرستادی! سپس آن حضرت عبا را بر سر کشید و خارج شد.
🥀 اباصلت گوید: چون که دیدم آن حضرت عبا بر سر کشیده است، چیزی عرض نکردم تا داخل خانه شد و دستور داد درها را ببندم و در رختخواب خوابید...
📚الامالی شیخ صدوق ص۶۶۱
📚عیون اخبارالرضا ج۲ ص۲۴۲
✍مانند مادرت شده ای، قد خمیدهای!
آقا چرا عبا به سر خود کشیدهای !؟
با درد کهنه ای به نظر راه می روی!؟
مانند مادرت چقدر راه می روی!
خونِ جگر به سینه به اجبار میدهی
راهی نرفته! تکیه به دیوار میدهی
داغ غریبی تو، نمک بر جگر زند
خواهر نداشتی که برایت به سر زند
این جا مدینه نیست، چرا دل خوری شما!؟
در کوچه های طوس زمین می خوری چرا؟
با «یاعلی» به زانوی خسته توان بده
خاک لباس های خودت را تکان بده
مقداری از عبای شما پاره شد، ولی...
نیزه نزد کسی به تو از کینهی علی
این جا کسی به پیرهن تو نظر نداشت
فکر و خیال گندم ری را به سر نداشت
این جا کسی به غارت انگشترت نرفت
چشمی به سمت مقنعه ی خواهرت نرفت
@maghaatel
#امام_رضا_علیه_السلام
🩸آمدن حضرت جواد الأئمه علیهالسلام بر بالین پدر ...
اباصلت گوید:
🥀 وقتی که امام رضا علیهالسلام وارد خانه شدند و به من فرمودند تا درب خانه را ببندم؛ و من همین کار را کردم.
📋 و مَکَثْتُ وَاقِفاً فِی صَحْنِ الدَّارِ مَهْمُوماً مَحْزُوناً
▪️ سپس با حزن و اندوه داخل حیاط ایستاده بودم.
📋 فَبَیْنَا أَنَا کَذَلِکَ إِذْ دَخَلَ عَلَیَّ شَابٌّ حَسَنُ الْوَجْهِ قَطَطُ الشَّعْرِ أَشْبَهُ النَّاسِ بِالرِّضَا علیهالسلام
▪️در همین موقع مشاهده کردم جوانی خوش روی با زلفهای تابدار شبیه به حضرت رضا علیه السّلام وارد شد.
📋 فَبَادَرْتُ إِلَیْهِ وَ قُلْتُ لَهُ مِنْ أَیْنَ دَخَلْتَ وَ الْبَابُ مُغْلَقٌ
▪️پیش رفتم و عرض کردم: از کجا آمدی؟ درها که بسته بود!!
📋 فَقَالَ الَّذِی جَاءَ بِی مِنَ الْمَدِینَةِ فِی هَذَا الْوَقْتِ هُوَ الَّذِی أَدْخَلَنِی الدَّارَ وَ الْبَابُ مُغْلَقٌ
▪️فرمود: کسی که در این ساعت مرا از مدینه به طوس آورده، از درهای بسته نیز داخلم کرده است.
📋 فَقُلْتُ لَهُ وَ مَنْ أَنْتَ فَقَالَ لِی أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَیْکَ یَا أَبَا الصَّلْتِ أَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ
▪️گفتم: شما کیستید؟ فرمود: ای ابا صلت! من حجت خدایم بر تو. من محمّد بن علی هستم،
📋 ثُمَّ مَضَی نَحْوَ أَبِیهِ علیهالسلام فَدَخَلَ وَ أَمَرَنِی بِالدُّخُولِ مَعَهُ
▪️و به طرف اطاق علی بن موسی الرضا علیهماالسّلام رفت. به من نیز فرمود: وارد شوم.
📋 فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهِ الرِّضَا علیهالسلام وَثَبَ إِلَیْهِ فَعَانَقَهُ وَ ضَمَّهُ إِلَی صَدْرِهِ وَ قَبَّلَ مَا بَیْنَ عَیْنَیْهِ
▪️همین که چشم حضرت رضا علیهالسّلام به او افتاد، از جای خود تکانی خوردند و فرزندش را در آغوش گرفت و به سینه چسبانید و پیشانیاش را بوسید.
📋 ثُمَّ سَحَبَهُ سَحْباً فِی فِرَاشِهِ وَ أَکَبَّ عَلَیْهِ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ علیهما السلام یُقَبِّلُهُ وَ یُسَارُّهُ بِشَیْ ءٍ لَمْ أَفْهَمْهُ
▪️سپس او را به جانب خود کشاند. امام جواد علیه السّلامُ پیوسته پدر را میبوسید و آرام با او سخنانی میگفت که من نفهمیدم.
📚عیون اخبارالرضا علیهالسلام ج۲ ص۲۴۳
✍بسکه در حجرهاش به خود پیچید
کمرش مثل مادرش تا شد
نالهای زد: کجایی ای پسرم!
چشم بر هم زد و دری وا شد
آمد از راه، کودکی گریان
سر او را گرفت بر دامن
گفت بابا منم جواد شما
جان مادر سخن بگو با من
پسرم! هست آرزوی پدر
که بیاید پسر به بالینش
گریه کن بر غم علی اکبر
که نشسته پدر به بالینش
جد ما را میان کرب و بلا
دشمن بیحیا مکرر کشت
در دل علقمه شهیدش کرد
در کنار علیِ اکبر کشت...
@Maghaatel
#امام_رضا_علیه_السلام
🩸فرش حجره را جمع کن تا مثل جدّ غریبم بر روی خاکها جان بدهم...
در نقلی آمده است:
🥀 وقتی که امام جواد علیهالسلام به بالین پدر رسیدند و سر او را به دامن گرفتند، امام رضا علیهالسلام به پسرشان فرمودند:
📋 بُنَیَّ! إنزَعِ الفِراشَ مِن تَحتی
▪️ای پسرم! این فرش را از زیر پایم جمع کن.
🥀 امام جواد علیهالسلام عرضه داشتند:
📋 لِمَ یا أبَه؟
▪️چرا این پدرجانم ؟!
🥀 امام رضا علیهالسلام فرمودند:
📋 أُحِبُّ أنْ أقضِیَ عَلَی وَجهِ التُّرابِ کمٰا قَضٰی جَدّیَ الحُسین علیهالسلام
▪️دوست دارم همانگونه که جدّم حسین علیهالسّلام بر روی خاک جان داد، من هم بر روی خاک جان دهم.
📚مرقاة الأیقان، ج۱ ص۱۵۶
📚العبرة الساکتة، ج٢ ص۵۱۴
📚الطریق،کاشی،ج۳ ص۵۴۹
✍خاطرت باز سوی کرب و بلا جمع شده
فرش های کف این حجره چرا جمع شده؟!
نه رد سُرمه به چشم است، نه ردّ اَخم است
کار گریه به حسین است، دو پلکت زخم است
غم مخور تا که جوادت به دلت تاب دهد
تشنه ای؟ زود به دستت قدحی آب دهد
بین این حجره کسی سنگ به سویت نزند
پنجه ی شمر لعین شانه به مویت نزند
حرمله نیست، سنان نیست، خیالت راحت
خواهرت دل نگران نیست، خیالت راحت
دَم آخر اَحدی دست به خنجر نَبَرد
بین این حجره کسی پیرهنت را ندرد
داغدار غم جدت شده ای؟ نیست عجیب
بازهم روضه بخوان، ناله بزن یابن شبیب...
@Maghaatel
#امام_رضا_علیه_السلام
🩸امام رضا علیهالسلام در لحظات احتضار، روضه «عطش» سیدالشهداء علیهالسلام را میخوانَد ...
یکی از اثراتی که زهر بلافاصله میگذارد ، تشنگیِ فراوانی در بدن انسان به وجود میآورد؛ لذا در نقلی آمده است:
🥀 وقتی که امام جواد علیهالسلام بر بالین پدر حاضر شدند و سر آن حضرت را به دامن گرفتند، امام رضا علیهالسلام به او فرمودند:
📋 بُنیَّ مُحمّد! عَلَیَّ بِشَئٍ مِنَ المٰاء
▪️پسر جانم ای محمد! اندکی آب برای بیاور
📋 فَلمّا أدنَی الماءَ مِن فَمِهِ بَکیٰ و قالَ
▪️ وقتیکه امام جواد علیهالسلام ظرف آب را به نزدیک لبهای مبارک پدر آوردند، امام رضا علیهالسلام به گریه افتادند و خطاب به «آب» فرمودند:
📋 یٰا مٰاء! أنتَ الّذی مُنِعَ مِنکَ جَدّیَ الحُسین علیهالسلام بِکربلاء؟!
▪️ای آب ! تو همانی أستی که جدّم حسین علیهالسلام در سرزمین کربلا از تو محروم شد؟!
📚العبرة الساکتة ج۲ ص۵۱۴
📚الطریق،کاشی، ج۳ ص۵۴۸
✍ چه غریبانه غریب الغربا را کشتند
با دل زار، معین الضعفا را کشتند
آه ای اهل خراسان! همه خون گریه کنید
که ولی نعمت و مهمان شما را کشتند
این خبر را به مدینه ببر ای باد صبا
هشتمین بضعهی پیغمبر ما را کشتند
خواهرش زنده اگر بود، از این غم میمرد
بین یک حجرهی در بسته رضا را کشتند
از عبایی که سرش بود، غلامش فهمید
آخر آن نورِ دلِ آلِ عبا را کشتند
مثل یک مار گزیده به خودش میپیچید
با چه زهری مگر آن نور هدا را کشتند؟!
صورتش را به روی خاک نهاد و میگفت:
چه غریبانه شه کرببلا را کشتند
جگر سوختهاش روضه برایش میخواند
با لب تشنه چرا خون خدا را کشتند؟!
ته گودال که با نیزه به پهلوش زدند
روی تل، عمهی مظلومهی ما را کشتند
@Maghaatel
#امام_رضا_علیه_السلام
🩸مأمون ملعون، آنقدر امام رضا علیهالسلام را اذیت میکرد که آن حضرت همانند مادرش فاطمه زهرا سلاماللهعلیها تمنّای رفتن از دنیا را مینمود...
در نقلی آمده است:
🥀 به قدری از ناحیه مأمون به آن حضرت ناراحتی روحی وارد شد که روز جمعه در مسجد جامع دست به دعا بلند میکرد و میفرمود:
📋 اَللّهُم اِنْ کانَ فَرَجِی مِمّا اَنَا فِیهِ بِالْمَوْت فَعَجِّلْ لِیَ السّاعَةَ
▪️خدایا اگر گشایش کار من در چنین وضع ناگواری که هستم با مرگ انجام میشود، هم اکنون در مرگ من شتاب کن.
📚منتخب التواریخ ص۵۸۱
✍ این دعای «عَجِّلْ وَفَاتِی» دل یک دلسوخته را به همان روزهایی میکشاند که یک مادر هجده ساله پهلوشکسته ، دائماً با خدای خود اینگونه نجوا میکرد:
📜 یَا إِلَهِی عَجِّلْ وَفَاتِی سَرِیعاً ؛ فَلَقَدْ تَنَغَّصَتِ الْحَیَاةُ یَا مَوْلَائِی
▪️ای خدای من! مرگ مرا به سرعت برسان که دیگر زندگانی در این دنیا برای تیره و تار گشته است.
📚بحارالانوار ج۴۳ ص۷۷
📝 یک دست بر دیوار و دستی بر کمر داری
یک زخم کاری بر تنت از میخ در داری
در کوچه آن ظالم چه آورده سرت ای وای
حتی میان خانه هم چادر به سر داری
کمتر بگو «عَجِّلْ وَفَاتِی» مهربان من
تو خوب از تنهایی حیدر خبر داری
دیگر نمی گیرم بغل زانوی غم زهرا
از انتظار مرگ اگر تو دست برداری
خون گریه کن شاید کمی آرام تر گردی
بر سینه داغ محسن و داغ پدر داری
من مطمئنم کوه را از پا می اندازد
این درد پهلویی که تو شب تا سحر داری
در سجده هایت مرگ حیدر را تمنا کن
حالا که ای بانوی من عزم سفر داری...
@Maghaatel
#امام_رضا_علیه_السلام
🩸غسلدادنِ بدن مطهّر امام رضا علیهالسلام توسط فرزند دلبندش ...
مرحوم شیخ صدوق نقل میکند:
🥀 وقت غسل دادن بدن مطهر امام رضا علیهالسلام رسید که حضرت جواد علیهالسّلام رو به اباصلت نموده و فرمودند:
🥀 ابا صلت! حرکت کن از انبار تخت با آب بیاور تا پدرم را غسل دهم! عرض کردم: در انبار تخت و آب نیست! فرمود: هر چه میگویم بجای آور! داخل انبار شدم؛ در آنجا تخت و آب بود. آنها را بیرون آوردم و دامن به کمر زدم تا امام را غسل دهم. اما امام جواد علیهالسلام فرمودند:
📋 تَنَحَّ یَا أَبَا الصَّلْتِ فَإِنَّ لِی مَنْ یُعِینُنِی غَیْرَکَ
▪️به کناری برو ای اباصلت؛ کسی هست که مرا در این امر، یاری برساند.
📚عیون اخبارالرضا علیهالسلام ج۲ ص۲۴۵
✍ گریز نیست...
بلکه این عبارتهاست که دلِ یک «دلسوخته» را به این سو و آن سو میکشاند...
🥀 در اینجا امام جواد علیهالسلام فرمود:
📜 «فَإِنَّ لِی مَنْ یُعِینُنِی غَیْرَکَ»
▪️همراه من کسانی هستند غیر از تو که مرا در این امر کمک میکنند...
📌 مثل این عبارت هم در یک جای دیگر از تاریخ آمده است:
📜 ... مردان بني اسد پیش آمدند تا امام سجاد علیهالسلام را کمک کنند... اما امام علیهالسلام با یک حالت خضوع و خشوعی فرمودند:
📋 أنا أكِفيكُم أمرَه.
▪️من به تنهایی کفایت میکنم.
🥀 به امام گفتند: ای برادر! چگونه تو تنهایی می توانی این بدن را خاک کنی؟! ما همگی نتوانستیم حتی یک عضو از اعضای این پیکر را تکان بدهیم ...
📋 فَبَکٰی بُکاءً شَدیداً
▪️در این هنگام امام علیه السلام به شدت گریه کردند و فرمودند:
📋 «إنَّ مَعیَ مَنْ یُعینُنی عَلَیه»
👈 همراه من کسانی هستند که مرا در دفن پیکر مطهر پدرم کمک دهند...
🥀 سپس با دست مبارکشان، بدن مطهر سیدالشهدا علیهالسلام را بلند کردند و فرمودند: بسم اللّه و باللّه و في سبيل اللّه و علَى مِلّةِ رسول اللّه...
📚الدّمعة السّاكبة، ج۵ ص۱۱
📚مقتل الحسين عليهالسّلام،بحرالعلوم، ص۴۶۶
@Maghaatel
#معارف_اهل_البیت_علیهم_السلام
#امام_رضا_علیه_السلام
🔰 ایکاش از این سفرههای إفطار، نصیب ما هم بشود ...
شخصی به نام «محمّد بن عبدالرحمن هَمْدانى» گويد:
🔹 قرضى داشتم كه بهخاطر آن، دنيا برايم تنگ و تار شده بود. با خود گفتم: فقط آن كسى كه مىتواند قرضم را ادا كند، مولايم علی بن موسی الرضا عليهماالسلام است. پس نزد آن حضرت رفتم.
🔸 وقتی که به محضر امام علیهالسلام رسیدم، آن حضرت به من فرمودند: خداوند حاجت تو را برآورده كرد و ديگر دلگیر نباش! من نيز وقتى اين را شنيدم ديگر چيزى نخواستم و خدمت امام علیهالسلام ماندم.
🔹حضرت روزه بودند و دستور دادند تا براى من غذا بياورند. من نیز عرض كردم:
📋 أَنَا صَائِمٌ وَ أَنَا أُحِبُّ أَنْ آكُلَ مَعَكَ فَأَتَبَرَّكَ بِأَكْلِي مَعَكَ
🔻من هم روزه هستم و دوست دارم با شما افطار كنم و از غذاى شما تبرك بجويم.
🔸 هنگام غروب، إمام علیهالسلام نماز مغرب را خواندند و در وسط خانه نشستند و غذا خواستند. با هم افطار نموديم و بعد به من فرمود: شب را نزد ما مىمانى يا اينكه حاجت خود را مىگيرى و مىروى؟ گفتم: بروم بهتر است.
📋 فَضَرَبَ بِيَدِهِ الْأَرْضَ فَقَبَضَ مِنْهَا قَبْضَةً فَقَالَ خُذْ هَذَا
🔻حضرت دست خود را به زمين زد و يك مشت خاك برداشت و فرمود: بگير.
🔹 آن را گرفتم و در جيبم قرار دادم و با تعجّب ديدم كه همهاش دينار است. از آنجا به خانهام آمدم و نزديك چراغ رفتم تا دينارها را بشمارم. دينارى از دستم رها شد.وقتى نگاهش كردم، ديدم روى آن نوشته شده «پانصد دينار است، نصف آن براى قرضت و نصف آن براى مخارج تو مىباشد».
🔸 وقتى اين را ديدم، ديگر نشمردم و آن دينار را در كيسه گذاشتم. صبح وقتى دينارها را شمردم آن دينار را پيدا نكردم هر چه زير و رو كردم آن را پيدا نكردم و آن دینار ها، پانصد دينار تمام بود!
📚الخرائج و الجرائح،ج۱ ص۳۳۹
✍ چه شود به چهرهٔ زرد من، نظری برای خدا کنی
که اگر کنی همه درد من، به یکی نظاره دوا کنی
تو شَهی و کشور جان تو را، تو مَهی و جان جهان تو را
ز رَهِ کرم چه زیان تو را که نظر به حال گدا کنی!؟
@Maghaatel
#امام_رضا_علیه_السلام
#حضرت_معصومه_علیهاالسلام
🔰 وجه نامگذاری زیبا و بهجای این ایام به «دههٔ کرامت»
⚡️از یک سو، طبق حکایت پدر مرحوم آیت الله مرعشی نجفی، امیرالمؤمنین علیهالسلام، حضرت معصومه علیهاالسلام را «کَریمَةُ أَهلِ البَیت» خواندند.(۱)
⚡️از سوی دیگر، در روز ولادت امام رضا علیهالسلام، آقا موسی بن جعفر علیهماالسلام به حضرت نجمه خاتون، مادر آن حضرت، فرمودند:
📋 «هَنیئاً لَكِ يا نَجمَةُ كَرامَةُ رَبِّكِ»
🔻«ای نجمه! [این] کرامت پروردگارت برای تو مبارک باد»(۲)
از این رو، دهه میان ولادت حضرت معصومه و ولادت امام رضا -علیهما السلام- را به زیبایی «دهه کرامت» نامیدهاند.
📚(۱) زندگانی کریمه اهل بیت علیهمالسلام،مهدی پور، ص۴۲.
📚(۲) عیون أخبار الرضا علیهالسلام،ج۱، ص۲۰.
✍ أرض و سما حیران این خواهر برادر
دنیاست در دستان این خواهر برادر
اولاد موسی صاحب این خانه هستند
هستیم ما مهمان این خواهر برادر
جان جهان در مشهد و در قم نهان است
پس جان ما قربان این خواهر برادر
شکر خدا یک عمر رزق ما رسیدهست
از سفرهی احسان این خواهر برادر
این سرزمین همواره غرق عشق و شور است
از لطف بیپایان این خواهر برادر
محتاج این و آن نخواهد شد کسی که
شد دست بر دامان این خواهر برادر
ای کاش بنویسند روز حشر ما را
در زمرهی یاران این خواهر برادر
@Maghaatel
#امام_رضا_علیه_السلام
🔰 گاهی مشکلات زندگی، بهانهایست برای سَر نهادن بر آستان سلطان طوس، حضرت شمسُالشموس...
صفوان بن یحیی گوید:
🔹در مدینه همراه چند نفر در خدمت حضرت رضا علیهالسّلام بودیم و از کنار شخصی که در مسیری نشسته بود، رد شدیم. آن شخص اشاره به إمام علیهالسلام کرد و گفت: «این امام رافضیان است!»
🔸 عرض کردم: آقاجان! شنیدید آن مرد چه گفت؟ إمام علیهالسلام فرمودند: آری، او مؤمنی است که در راه تکمیل ایمان است. وقتی شب شد، حضرت برایش دعا کردند. بعد از دعای إمام علیهالسلام دیدیم دُکانش آتش گرفت و دزدها بقیه سرمایهاش را بردند.
📋 فَرَأَیْتُ مِنَ الْغَدِ بَیْنَ یَدَیْ أَبِی الْحَسَنِ علیهالسلام خَاضِعاً مُسْتَکِیناً
🔻فردا صبح او را خدمت حضرت رضا علیهالسّلام دیدم که درمانده و با خضوع و خشوع نشسته است.
🔹 امام علیهالسّلام دستور دادند و برای او درهم و دینار آوردند و او آنها را گرفت و رفت. بعد إمام علیهالسلام فرمودند:
📋 یَا صَفْوَانُ أَمَا إِنَّهُ مُؤْمِنٌ مُسْتَکْمِلُ الْإِیمَانِ وَ مَا یُصْلِحُهُ غَیْرُ مَا رَأَیْتَ
🔻ایصفوان! این مؤمنی است که در راه تکمیل ایمان است و جز آنچه که دیدی، چیزی به صلاح او نبود.
📚الخرائج و الجرائح؛ ص۳۶۹
✍ با خود چمدانی از گناه آوردم
همراه خودم روی سیاه آوردم
اینجا نمیآمدم کجا میرفتم؟
از دست خودم به تو پناه آوردم ...
@maghaatel
#امام_رضا_علیه_السلام
🔰 وَاللّه قسم، که قطعهای از بهشت را جدا کردهاند و در «مشهد» جای دادهاند...
🔖 در روایتی إمام جواد علیهالسلام فرمودند:
📋 إِنَّ بَیْنَ جَبَلَیْ طُوسَ قَبْضَةً قُبِضَتْ مِنَ الْجَنَّةِ مَنْ دَخَلَهَا کَانَ آمِناً یَوْمَ الْقِیَامَةِ مِنَ النَّارِ
🔻در میان دو کوه طوس، قطعهای از زمین وجود دارد که از بهشت برداشته شده است؛ هر کس داخل آن گردد، در روز قیامت از آتش جهنم ایمن خواهد بود.
📚عیوناخبارالرضا علیهالسلام، ج۲ ص۲۵۶
🔖 در روایتی دیگر حضرت ثامنالحجج علی بن موسی الرضا علیهالسلام فرمودند:
📋 ... هِیَ بِأَرْضِ طُوسَ وَ هُوَ وَاللَّهِ رَوْضَةٌ مِنْ رِیَاضِ الْجَنَّة
🔻آن بُقعهای که من در آن دفن میشوم، خاک طوس است که به خدا سوگند، آنجا باغی از باغهای بهشت است.
📚عیوناخبارالرضا علیهالسلام، ج۲ ص۲۶۴
✍ هرچند حال و روز زمین و زمان بَد است
یک قطعه از بهشت در آغوش مشهد است
حتی فرشتهای که به پابوس آمده
انگار بین رفتن و ماندن مردّد است
اینجا مدینه نیست نه اینجا مدینه نیست
پس بوی عطر کیست که مثل محمد است؟!
حتی اگر به آخر خط هم رسیدهای
اینجا برای عشق، شروعی مجدد است
جایی که آسمان به زمین وصل میشود
جایی که بین عالم و آدم زبانزد است
هرجا دلی شکست به اینجا بیاورید
اینجا بهشت ـ شهر خدا ـ شهر مشهد است
@Maghaatel
#امام_رضا_علیه_السلام
🔰 زائر امام رضا علیهالسّلام، روز قیامت بر فراز منبری در مقابل رسول خدا صلیاللهعلیهوآله مینشیند...
در روایتی امام جواد علیهالسلام فرمودند:
📋 مَنْ زَارَ قَبْرَ أَبِی بِطُوسَ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ مَا تَأَخَّرَ
🔻هر کس قبر پدر بزرگوارم را در طوس زیارت کند، خدای متعال گناهان گذشته و آینده او را میآمرزد.
📋 فَإِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ نُصِبَ لَهُ مِنْبَرٌ بِحِذَاءِ مِنْبَرِ رَسُولِ اللَّهِ صلیاللهعلیهوآله حَتَّی یَفْرُغَ اللَّهُ تَعَالَی مِنْ حِسَابِ عِبَادِهِ.
🔻و چون روز قیامت شود، منبری از برای او در مقابل منبر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله گذاشته شود و در آنجا قرار گیرد تا آنکه خدای متعال از حساب بندگان فارغ شود.
📚عیون اخبار الرضا علیهالسلام ،ج۲ ص۲۹۰
✍ اینجا گناه بخشند،کوهی به کاه بخشند
بیچاره من که با خود، نآورده پَرّ کاهی...
@Maghaatel
#امام_رضا_علیه_السلام
🔰 مدّعی خواست که آزار دهد سلطان را / غافل از آنکه وجودش به یَدِ سلطان است...
در نقلها آمده است:
🔹 وقتیکه مأمون ملعون، امام رضا علیهالسّلام را ولیعهد و جانشین خود قرار داد، بعضی از اطرافیان مأمون ناراضی بودند و میترسیدند که خلافت از خاندان بنی عباس خارج شود و به خاندان فاطمی علیهمالسّلام منتقل گردد. به همین جهت از امامرضا علیهالسلام خوششان نمیآمد.
🔸عادت حضرت این بود که هر وقت میآمد، پیش از مأمون کسانی که در اطاق جلو بودند، از جای حرکت میکردند و سلام کرده، پرده را بالا میگرفتند تا داخل شود.
🔹وقتی این ناراحتی را نسبت به آن حضرت پیدا کردند، با هم قرار گذاشتند که وقتی امام علیهالسلام آمد و خواست پیش مأمون برود، به او توجه نکنند و پرده را برندارند.
📋 فَبَیْنَا هُمْ قُعُودٌ إِذْ جَاءَ الرِّضَا علیهالسلام عَلَی عَادَتِهِ فَلَمْ یَمْلِکُوا أَنْفُسَهُمْ أَنْ سَلَّمُوا عَلَیْهِ وَ رَفَعُوا السِّتْرَ عَلَی عَادَتِهِمْ
🔻در همان حین که نشسته بودند، امام علیهالسّلام وارد شد. آنها 👈بدون اختیار👉 سلام کردند و پرده را طبق عادت قبلی برداشتند.
🔸 وقتیکه امام علیهالسلام داخل شد، یکدیگر را سرزنش کردند که چرا بر خلاف قرارداد عمل کردهاند و گفتند: مرتبه دیگر که آمد، پرده را برنمیداریم. باز در آن روز وقتی امام علیهالسّلام وارد شد، از جای حرکت کرده سلام کردند و ایستادند و اما پرده را برنداشتند.
📋 فَأَرْسَلَ اللَّهُ رِیحاً شَدِیدَةً دَخَلَتْ فِی السِّتْرِ فَرَفَعَتْهُ أَکْثَرَ مِمَّا کَانُوا یَرْفَعُونَهُ
🔻خدای متعال باد شدیدی فرستاد و پرده را بیشتر از مقداری که آنها برمیداشتند، بلند کرد.
🔹 وقتی که امام علیهالسلام وارد شد، باد از وزش ایستاد و پرده به جای خود برگشت. در موقع برگشتن باد دومرتبه وزید و زیر پرده زد و آن را بالا برد تا امام خارج گردید. بعد دو مرتبه باد ایستاد و پرده سر جایش برگشت.
📚کشف الغمّة، ج۳ ص۲۶۱
@maghaatel
#معارف_حسینی
#امام_رضا_علیه_السلام
🩸غَشکردنِ امام رضا علیهالسلام با ذکر مصیبتِ «تنهایی و بیرمق شدنِ سیدالشهداء علیهالسلام در صحرای کربلا»
جناب «دعبل» گوید:
🔖 وارد بر مولایم عليّ بن موسى الرضا عليهماالسّلام شدم. به محض اینکه نشستم، آن حضرت به من فرمودند: از اشعار تازهای که - در رثای جدّ غریبم - سرودهای، برایم بخوان!
🔖 جناب دعبل گوید: من شروع کردم به خواندن این اشعار:
📋 مَدَارِسُ آیَاتٍ خَلَتْ مِنْ تِلَاوَةٍ / وَ مَنْزِلُ وَحْیٍ مُقْفَرُ الْعَرَصاتِ
▪️دیگر کسی مدارس آیات خدا را تلاوت نمیکرد. ( کنایه از اینکه مردم آن زمان، دنبال سیدالشهداء علیهالسلام نبودند.) و جایگاه وحی خدا، در دل صحرا، بیخانمان شده بود.
🔖 جناب «دعبل» گوید: ابیاتی را برای آن حضرت خواندم تا رسیدم به این بیت:
📋 إِذَا وُتِرُوا مَدُّوا إِلَی وَاتِرِیهِمْ / أَکُفّاً عَنِ الْأَوْتَارِ مُنْقَبِضَاتٍ
▪️آن گاه که مورد ستم قرار گرفتند و تنها شدند، دست به کمان بردند؛ اما دستانی که بسته و ناتوان از کشیدن کمان بود.
📜 فَبَكىٰ علیهالسلام حَتّى أُغمِىَ عَلَيه
👈 در اینجا بود که امام رضا علیهالسلام آنچنان گریستند که دیگر از هوش رفتند.
🔖 خادم آن حضرت با سر به من اشاره کرد که دیگر نخوان! من هم سکوت کردم. ساعتی نگذشت که آن حضرت به هوش آمدند و به من فرمودند: باز هم این ابیات را بخوان! من شروع به خواندن کردم؛ تا که دوباره به همین بیت رسیدم،
📜 فأصابَهُ مِثلُ الّذي أصابَهُ فِي المَرَّةِ الأولىٰ.
▪️پس مجدّدا آن حضرت چنان گریستند که از حال رفته و غش کردند.
🔖 خادم آن حضرت باز اشاره به من نمود که دیگر نخوان و من باز سکوت کردم. ساعتی نگذشت که آن حضرت به هوش آمدند و فرمودند: باز هم برایم این اشعار را بخوان! من شروع کردم به خواندن تا که آن ابیاتی را که سروده بودم، به پایان رساندم.
🔖 در این هنگام، آن حضرت سه بار من فرمودند:«أحسنت»؛ سپس امر نمودند تا ده هزار درهم از سکّههایی که به اسم مبارک آن حضرت، مسکوک شده بود، برایم آوردند؛
📚الأغانی،ابوالفرج اصفهانی، ج۲۰ ص۳۱۳
📚معاهد التنصیص،ابوالفتح، ج۲ ص۱۹۹
📚الغدیر، ج۲ ص۳۵۰
📚اعیان الشیعه،ج۶ ص۴۱۷
✍ بر نیزه تکیه دادی، تنها تر از همیشه
با چهره خُماری، زیبا تر از همیشه
بذر ترانه بارید از ابر خطبه هایش
اما زمین دلها، صحرا تر از همیشه
سر نیزه ها شنیدند لحن تلاوتش را
امّا محل ندادند , امّا تر از همیشه
سنگی ز جاهلیّت پرتاب شد به سویت
این بار پر گرفتی بالا تر از همیشه
پیشانیات ترک خورد آیینه موج برداشت
تو قطره قطره گشتی دریا تر از همیشه
@Maghaatel
#امام_رضا_علیه_السلام
🔰 زیارتنامه «جوادیّه»، با معارف و مضامینی بسیار والا، که مورد غفلت قرار گرفته است...
در ذیل زیاراتنامههایِ حضرت علی بن موسی الرضا علیهماالسلام، مرحوم علامه مجلسی زیارتنامهای را از امام جواد علیهالسلام نقل میکند که بسیار معارف منحصر به فرد و والایی در آن ذکر شده است که به عنوان نمونه، «چند فراز پراکنده» از آن را ذکر میکنیم:
📋 یا لَیتَنِی مِنَ الطَّائِفِینَ بِعَرْصَتِهِ وَ حَضْرَتِهِ مُسْتَشْهِداً لِبَهْجَةِ مُؤَانَسَتِهِ؛
🔻ای کاش من جزء کسانی بودم که در آستان حضرت سلطان علی بن موسی الرضا علیهالسلام دائماً طواف میکردم و از خوشحالی اُنس و همنشینی با او شهید میشدم؛
📋 أَطُوفُ بِبَابِكُمْ فِی كُلِّ حِین،كَأَنَّ بِبَابِكُمْ جُعِلَ الطَّوَافُ
🔻در هر زمان - که فرصتی یابم - ، در آستان شما طواف میکنم؛ گویا «طواف» را فقط به دور خانه شما قرار دادهاند!
📋 السَّلَامُ عَلَى فَرْحَهِ الْقُلُوبِ ، وَ فَرَجِ الْمَکْرُوبِ،
🔻سلام بر تو امامی که موجب مسرّت قلبهایی، بر تویی که موجب گشایش گرههایی؛
📋 السَّلَامُ عَلَى الْإِمَامِ الرَّءُوفِ ، الَّذِی هَیَّجَ أَحْزَانَ یَوْمِ الطُّفُوفِ
🔻سلام بر آن امام مهربان ؛ همان امامی که دلهای مردم را از غم و اندوه روز عاشورا، تکان داد.
📋 السَّلَامُ عَلَى قَمَرِ الْأَقْمَارِ
🔻سلام بر ماهِ همهٔ ماهْها...
📚 بحارالانوار ج۹۹ ص۵۳
✍ ای کاش که فارغ ز هیاهوی دو دنیا
گه دورِ تو میگشتم و گه محوِ تماشا ...
@Maghaatel
#امام_رضا_علیه_السلام
🔰 حال و روز مردم نیشابور از دیدن جمال دلربای حضرت سلطان علی بن موسی الرضا عليهماالسلام...
در روایت آمده است:
🔖 وقتى که امام رضا علیهالسلام وارد نیشابور شدند، مردم ازدحام کردند و جلوی استری که إمام علیهالسلام بر آن سوار بودند را گرفتند و گفتند: شما را به حق اجداد طاهرینتان قسم میدهيم که پرده را از روی کجاوه کنار بزنید تا جمال مبارك شما را ببينيم و حديثى از اجداد خود بيان بفرمایید تا ياد بودى براى ما باشد.
🔖 امام علیهالسلام استر را نگه داشت و سايبان را كنار زد. چشم جمعيت بهجمال انور إمام علیهالسلام روشن گرديد.
📋 فَكَانَتْ ذُؤابَتَاهُ كَذُؤَابَتَيْ رَسُولِ اللَّهِ وَ النَّاسُ عَلَى طَبَقَاتِهِمْ قِيَامٌ كُلُّهُمْ
🔻گيسوان مباركش شبيه گيسوان رسول خدا صلیاللهعلیهوآله بود. تمام مردم ايستاده و محو در تماشاى رخسار مباركش بودند.
📋 وَ كَانُوا بَيْنَ صَارِخٍ وَ بَاكٍ وَ مُمَزِّقٍ ثَوْبَهُ
🔻بعضى با مشاهده آن حضرت، از شادى فریاد میكشيدند؛ عدهاى واله شده و اشک شوق ميريختند و برخی گریبان چاک میدادند.
📋 وَ مُتَمَرِّغٍ فِي التُّرَابِ وَ مُقْبِلٍ حِزَامَ بَغْلَتِهِ وَ مُطَوِّلٍ عُنُقَهُ إِلَى مَظَلَّةِ الْمَهْدِ
🔻 برخی خود را در خاك ميانداختند و لِجام استر را مىبوسيدند و گردن برافراشته تا آن حضرت را مشاهده نمايند.
📋 إِلَى أَنِ انْتَصَفَ النَّهَارُ وَ جَرَتِ الدُّمُوعُ كَالْأَنْهَارِ
🔻این جریان تا ظهر ادامه داشت و مردم همانند رود ، از شوق جمال آن حضرت گریه میکردند.
🔖 هزاران کاتب آمدند و حضرت در آخر حدیث معروف سلسلة الذهب را بیان فرمودند.
📚کشف الغُمّه،ج۱ ص۳۰۸
✍ السلام ای همه جا حضرت خورشید شده
روز میلاد تو در هر دو جهان عید شده
با تو هر روز خراسان به خودش میبالد
نه خراسان، همه ایران به خودش میبالد
نه خراسان و نه ایران، به خداوند قسم
همۀ عالم امکان به خودش میبالد
چونکه روی لب تو لحظه به لحظه جاری است
ثانیه ثانیه قرآن به خودش میبالد
من قسم میخورم این واژه برازندۀ توست
با شما واژۀ سلطان به خودش میبالد
چونکه در گوشۀ ایوان تو جا خوش کرده
بر سر خوان تو مهمان به خودش میبالد
یوسفان در دو سرا محو رخ ماه توأند
پادشاهان جهان بندۀ درگاه توأند
@maghaatel
#امام_رضا_علیه_السلام
🔰 من روی هیچ عملی مثل «زیارت امام رضا علیهالسلام» حساب باز نکردهام ...
در یکی از زیارتنامههایی که برای حضرت سلطان علی بن موسی الرضا عليهماالسلام نقل شده است، اینچنین به آن حضرت عرضه میداریم:
📋 مَوْلَايَ مَا أَحْسِبُ فِي صَحِیفَتِي عَمَلاً أَرْجَیٰ عِنْدِي مِنْ زِیَارَتِكَ.
🔻ای مولای من! در پروندۀ اعمال خود، عملی را امیدوارکنندهتر از زیارتتان نمیپندارم!
📚صحیفۀ رضویّه،سیستانی، ص ۵۲۵ (به نقل از روضة الأذکار،نسخه خطی،ص۷۱)
✍ به ظاهر زائرم اما زیارت را نمیفهمم
منِ بیچاره لطف آشکارت را نمیفهمم
تو از من بیشتر مشتاق دیداری و من حتّی
به دل افتادنِ گاه و گُدارت را نمیفهمم
زیارت نامه میخوانم، دلم از نور لبریز است
"اگر چه گاه معنای عبارت را نمیفهمم"
تو پرواز مرا در اوج میخواهی و میدانی
من از بس در قفس بودم اسارت را نمیفهمم
به هر زائر سه جا سر میزنی! دلگرمیام این است
زیارت نه … ولی قول و قرارت را که میفهمم
@Maghaatel
#امام_رضا_علیه_السلام
🔰 خدایمتعال به حُرمت چهار بُقعه از زمین _ از جمله «مشهدالرضاعلیهالسلام» _ ، طوفان زمان حضرت نوح را آرام کرد...
در روایتی إمام صادق علیهالسلام فرمودند:
📋 أَرْبَعُ بِقَاعٍ ضَجَّتْ إِلَی اللَّهِ أَیَّامَ الطُّوفَانِ
🔻چهار بُقعه از زمین، در ایام طوفان زمان نوح نبی علیهالسلام، به سوی خداوند فریاد بر آوردند، تا خداوند طوفان را آرام کرد و بلا را از اهل زمین برداشت:
۱. بیت اللهالحرام
۲. غَریّ(نجف)
۳. کربلا
۴. طوس.
📚فرحة الغَریّ، ص ۷۰
📚بحارالانوار ج۹۹ ص۴۰
@Maghaatel
#امام_رضا_علیه_السلام
🔰 زائر امام رضا علیهالسّلام، همنشین و رفیق اهلبیت "علیهمالسلام" است در بهشت ...
اباصَلت هَرَوی گوید: در ضمن روایتی از امام رضا علیهالسّلام شنیدم که میفرمود:
📋 أَلَا فَمَنْ زَارَنِی فِی غُرْبَتِی کَتَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ أَجْرَ مِائَةِ أَلْفِ شَهِیدٍ وَ مِائَةِ أَلْفِ صِدِّیقٍ وَ مِائَةِ أَلْفِ حَاجٍّ وَ مُعْتَمِرٍ وَ مِائَةِ أَلْفِ مُجَاهِدٍ
🔻 هر کس مرا در دیار غربتی که در آن آرمیدهام، زیارت کند، خداوند برای او پاداش صد هزار شهید و صد هزار صدّیق و صد هزار حاجی و عمره گزار و صد هزار مجاهد را مینویسد.
📋 وَ حُشِرَ فِی زُمْرَتِنَا وَ جُعِلَ فِی الدَّرَجَاتِ الْعُلَی مِنَ الْجَنَّةِ رَفِیقَنَا
🔻 و زائر من، در زمرهٔ ما اهلبیت محشور میشود و در درجات عالی بهشت، رفیق ما خواهد بود.
📚الأمالی،شیخصدوق، ص۶۳
@Maghaatel
#امام_رضا_علیه_السلام
🔰 حکایت مجلسی که مأمونِ ملعون، از علمای تمامیِ بلاد تشکیل داد تا امام رضا علیهالسلام را ، تحقیر کند ...
📝 { از زبان یک مُرتاض هندی که حاضر در آن جلسه بود ! «طولانی اما بسیار زیبا و خواندنی» }
آیت الله وحید خراسانی در درس خارج خود چنین نقل کردند:
🔖 «میر فِندِرسكی» (که از علمای شیعه قرن ۱۱ بوده است) به هند سفر میکند تا عجایب و غرائب و ادیان در آنجا را از نزدیک مشاهده کند.
📍آنجا مرتاضی بوده كه شش ماه میخوابیده و شش ماه بیدار بوده. بعد «میر» وقتی میرود كه او به خواب رفته بوده، حالا باید شش ماه بماند تا این بیدار بشود، به آن دربانش میگوید راه چاره چیست؟ میگوید: او گفته كه من وقتی میخوابم حق ندارید من را بیدار كنید، مگر آدمی بیاید، اگر آدمی آمد مرا بیدار كنید.
🔖 اطرافیان میر میگویند: این آدم، «میر» است و علم و عرفان و ریاضات و…، خلاصه مرتاض را بیدار میكنند. بیدار كه میشود میگوید: چرا مرا بیدار كردید!؟ میگویند «میر فندرسكی» است، چنین و چنان، بعد میگوید این كه آدم نیست، من یك آدم، بیشتر ندیدم،گفتم اگر آدم آمد مرا بیدار كنید.
👈 بعد برای «میر» (بعد از آنکه متوجه میشود که او شیعه اثناعشری است) نقل میكند و میگوید: من جزء كسانی بودم كه مأمون مرا دعوت كرد از هند؛ از تمام دنیا مأمون دعوت كرد، از هند دو نفر را دعوت كرد، یكی مُرده، یكی منم كه هنوز هستم. (و تا زمان حاضر هم به شهادت افرادی که رفتهاند و دیدهاند، هنوز زنده است)
🔖 من از هند با آن شخص آمدم و وارد شدیم، چهار هزار نفر بودیم، حالا ببینید چهار هزار، آن هم این نمونه، چیست؟! تو متون (احادیث و تواریخ) دارد رأس الجالوت، جاثلیق، هِربِز اكبر، از اینها معلوم میشود چهار هزار نفر چه قماشی بودند!!
🖌 مرتاض ادامه داد: مجلس ترتیب داده شده و مأمون نشست؛ همه نشسته بودیم، مجلس غوغایی بود. گفت: اولا جایی كه مجلس بود باغی بود كه جنگلی دور این قصر درست كرده بودند، همه انواع طیور در این جنگل روی درختها بود، وضع این جور بوده، خب مأمون و دنیا و این حكومت.
🤏 گفت: مأمون با ما صحبت كرد، هنوز حضرت نیامده، كه مقصود از انعقاد این مجلس این است كه به هر قیمتی كه هست باید [امام رضا علیهالسلام] محجوج بشود [و شکست بخورد].
🔖 مرتاض گفت: یك وقت خبر دادند كه امام رضا علیهالسلام میخواهد بیاید؛ گفت ما هم متوجه بودیم ببینیم كیست، چه خبر است.
✅ من این اندازه به تو بگویم وقتی رسید درِ باغ، قدمش را كه از اسب گذاشت روی زمین، من نگاه كردم دیدم در تمام باغ یك درخت ایستاده نیست، تمام درختها ... تمام درختها، همه شاخهها روی زمین! همه راكع! تمام این پرندهها كه این همه نغمه سرایی میكردند، همه مجسمه❗️
📜 مرتاض گفت: وارد شد در باغ، و آمد آهسته آهسته، همین كه وارد شد توی مجلس، آن مهم است. ما خودمان نفهمیدیم چی شد، فقط آن قدر كه فهمیدیم دیدیم همه نشستهها، ایستادهایم، اما چه جور پا شدیم، نفهیدیم. بعد كه پا شدیم، آمد یك نگاهی به دور كرد.
📍این معنای آن كلمه است كه واقعا امام شناخته نشده! چیه در او؟! چه گوهری است؟! یك روحی است فوق این ارواح! اوست كه این كارها را میكند منتها به وقتش!
🔖 بعد مرتاض گفت: همه ایستادیم، من نگاه كردم دیدم مأمون هم مثل ماست، او هم یك مجسمه❗️
📝 گفت: آمد و بدون اعتنا نشست، بعد كه نشست فقط دستش را بالا برد، همه ما نشستیم آن هم بی اختیار❗️
🗯 یك نگاهی باز به همه كرد، گفت: من خود دیدم از «الف» از «ب» خبر ندارم، حتی «الف» چیست؟ «ب» چیست؟ نمیدانم، همه گرفته شده! فهمیدم بقیه هم همین جورند. (همه معلوماتشان پریده بود)
📍مدتی مجلس این جور بود به این حال. بعد دوباره یك اشاره كرد. تا اشاره كرد دیدم همه معلومات هست، افكار هست. آن وقت فرمود: حالا بگویید و بپرسید...
📚درس خارج اصول آیة الله وحید خراسانی(حفظهاللهتعالی)،مورخ ۱۳۸۱/۱۰/۲۴ (جلسه ۵۱)
@maghaatel
#امام_رضا_علیه_السلام
🩸بیتابیِ حضرت جوادالائمه علیهالسلام به هنگام وداع با پدر بزرگوارش ...
🗓 برخی تاریخ خروج امام رضا علیهالسلام از مدینه به سمت خراسان را ، ۲۵ ذیالقعده نقل کردهاند.
📚مستدرک سفینة البحار، ج۸، ص۵۵۶
🔍 در روایت آمده است:
🔖 در آن سالی که امام رضا علیهالسلام عازم خراسان بود، همراه پسرش حضرت جواد علیهالسلام برای انجام حجّ عمره به مکّه رفتند. امام رضا علیه السلام با چشمی گریان در کنار کعبه ایستاده و با خانه خدا وداع کرد، پس از طواف به مقام ابراهیم علیه السلام رفت و در آنجا به نماز ایستاد.
🔖 موفّق، غلام امام رضا علیهالسلام گوید: حضرت جواد علیهالسلام را کنار حِجر اسماعیل، دیدم نشسته و به راز و نیاز مشغول است، نشستن حضرت طول کشید، به او عرض کردم: فدایت شوم؛ برخیز! آن حضرت فرمود: نمیخواهم از اینجا برخیزم مگر این که خدا بخواهد.
📋 وَ اسْتَبَانَ فِی وَجْهِهِ الْغَمُّ
▪️او در این هنگام بسیار غمگین بود و اندوه در چهره مبارکش نمایان بود.
🔖 نزد امام رضا علیهالسلام رفتم و ماجرا را گفتم. امام رضا علیهالسلام نزد حضرت جواد علیهالسلام آمد و فرمود: ای محبوب دلم! برخیز! حضرت جواد علیهالسلام عرض کرد:
📋 کَیْفَ أَقُومُ وَ قَدْ وَدَّعْتَ الْبَیْتَ وَدَاعاً لَا تَرْجِعُ إِلَیْهِ
▪️چگونه برخیزم با این که شما را میبینم به گونهای با خانه خدا وداع میکنید که گویی دیگر به اینجا باز نمیگردید!؟
🔖 إمام رضا علیهالسلام فرمود: محبوب دلم! برخیز، در این هنگام او برخاست و همراه پدر حرکت کرد.(امام جواد علیهالسلام همراه مُوَفّق به مدینه برگشتند و إمام رضا علیهالسلام به سمت خراسان حرکت کردند)
📚کشف الغمّه، ج۳ ص۲۱۵.
✍ آه یا علی بن موسی الرضا...
وداع فرزند با پدری که دیگر امید بازگشتش نیست، خیلی سخت است...
اما با اسم «وداع»، دلهای ما به یاد آن وداع جانسوزی میافتد که مقاتل نوشتهاند:
📜 ثُمَّ وَدَّعَ الحُسَينُ عليهالسلام النِّساءَ، وكانَت سكينَةُ تَصيحُ، فَضَمَّها إلى صَدرِهِ و مَسَحَ دُموعَها بِكُمِّه و قالَ:
▪️... در آخر سیدالشهداء علیهالسلام آمد تا با زنان و مخدّرات، وداع كند. حضرت سكينه علیهاالسلام، که طاقت وداع پدر را نداشت، فریاد میکشید؛ امام عليهالسلام، او را به سينهاش چسباند و اشک چشمان دخترش را با آستین پاک کرد و فرمود:
📜 سَيَطولُ بَعدي يا سكينَةُ فَاعلَمي/ مِنكِ البُكاءُ إذَا الحِمامُ دَهاني
▪️اى سَكينه جان! بدان كه پس از من، گريهات طولانى خواهد بود، هنگامى كه مرگ، مرا در يابد.
📜 لا تُحرِقي قَلبي بِدَمعِكِ حَسرَةً ما دامَ مِنِّي الرّوحُ فِي جُثماني
▪️با اشك حسرتت، دلم را آتش مزن تا آن گاه كه روح در بدن دارم.
📚المناقب؛ ج۴ ص۱۰۹.
📚مقتل ابو مخنف، ص۸۴
@Maghaatel
#امام_رضا_علیه_السلام
🩸 طوری بر من گریه کنید که من صدایتان را بشنوم...
در روایتی امام رضا علیهالسلام فرمودند:
📋 إِنِّی حَیْثُ أَرَادُوا بِیَ الْخُرُوجَ جَمَعْتُ عِیَالِی فَأَمَرْتُهُمْ أَنْ یَبْکُوا عَلَیَّ حَتَّی أَسْمَعَ
▪️وقتی خواستند مرا از مدینه خارج کنند، اهل و عیالم را جمع کردم و به آنها گفتم برایم گریه کنند تا صدای گریه آنها را بشنوم.
بعد دوازده هزار دینار به آنها دادم؛ ( گویا به امام علیهالسلام عرضه داشتند که گریه بر پشت سر مسافر، میمنت ندارد) که حضرت به آنها فرمودند:
📋 أَمَا إِنِّی لَا أَرْجِعُ إِلَی عِیَالِی أَبَداً
▪️من مسافری هستم که دیگر از این سفر به نزد اهل و عیالم بر نمیگردم.
📚المناقب،ج۱۲، ص۱۶۷
🖇 در زیارتنامه «جوادیه» نیز اینگونه به امام رضا علیهالسلام، «سلام» میدهیم:
📜 السَّلَامُ عَلَی مَنْ أَمَرَ أَوْلَادَهُ وَ عِیَالَهُ بِالنِّیَاحَةِ عَلَیْهِ قَبْلَ وُصُولِ الْقَتْلِ إِلَیْهِ
▪️سلام و درود بر آن آقایی که فرزندان و خانواده خود را امر فرمود در گریه کردن بر او، پیش از رسیدن شهادتش.
📚 بحارالانوار، ج۹۸ ص۵۳
@Maghaatel
#امام_جواد_علیه_السلام
#امام_رضا_علیه_السلام
🩸سفارش إمام جواد علیهالسلام به یک روضهخوان: «هم برای من روضه بخوان؛ هم برای پدرم»
شخصی به نام ابوطالب قمی گوید:
برای إمام جواد علیهالسّلام نامه نوشتم که اجازه میفرماید برای پدرتان حضرت علی بن موسی الرضا علیهالسلام مرثیهسرایی کنم؟ إمام جواد علیهالسلام در جواب نامه به من نوشتند:
📋 انْدُبْنِی وَ انْدُبْ أَبِی.
▪️هم برای من روضه بخوان و گریه کن و هم برای پدرم.
📚 رجال کشّی؛ ص۳۵۰
✍ دوستان بر من و رنج و محنم گریه کنید
بهر مظلومی و تنها شدنم گریه کنید
نیست یک روز که من یاد مدینه نکنم
بر غریبیام که دور از وطنم گریه کنید
یاد آن لحظه که گفتم جگرم میسوزد
با همین زمزمه دلشکنم گریه کنید
بهر این روضه که مجبور شدم مثل حسین
تا که بر قاتل خود رو بزنم گریه کنید
جای آن عده که در پشت در حجره من
خنده کردند به پرپر زدنم گریه کنید
پسرم نیست که از خاک سرم بردارد
بر من و سوختن و ساختنم گریه کنید
بر روی بام تنم را به چه وضعی بردند
همره فاطمه پیش بدنم گریه کنید
در همان لحظه که افتاد تنم در کوچه
کاش بودید که بر زخم تنم گریه کنید
هر چه بود عاقبت کار کفن شد بدنم
همه بر جد بدون کفنم گریه کنید
@maghaatel
#امام_رضا_علیه_السلام
🩸ای اباصلت! «کفنی» را برای پدرم بیاور ... ای بنی اسد! «حصیری» را برای پدرم بیاورید ...
اباصلت گوید:
🥀 وقتی که امام رضا علیه السلام به شهادت رسید، فرزند دلبندش جوادالائمه علیهالسلام به من فرمود:
📋 اُدْخُلِ الْخِزَانَةَ فَأَخْرِجْ لِیَ السَّفَطَ الَّذِی فِیهِ کَفَنُهُ وَ حَنُوطُهُ فَدَخَلْتُ فَإِذَا أَنَا بِسَفَطٍ لَمْ أَرَهُ فِی تِلْکَ الْخِزَانَةِ قَطُّ فَحَمَلْتُهُ إِلَیْهِ فَکَفَّنَهُ وَ صَلَّی عَلَیْهِ
▪️داخل انبار شو و زنبیلی که در آن کفن و حنوط پدرم هست را بیاور! وارد شدم؛ زنبیلی دیدم که قبلا در آنجا ندیده بودم و خدمت ایشان آوردم. ایشان پدر خود را کفن کرد و بر بدنش نماز خواند.
📚عیون اخبار الرضا علیهالسلام ج۲ ص۲۴۲
✍️ اما امان از دل آن فرزندی که تا هنگام دفن پیکر مطهر پدرش فرا رسید، رو به قبیله بنی اسد نمود و فرمود:
«حصیری بیاورید تا بدن پدرم را در آن بگذارم!»
🥀 دو دست (از عالم غیب) پیدا شد و آن بدن را گرفت - و آن دو دست رسول خدا صلیاللهعلیهوآله بود - و آن اعضاء قطعه قطعه شده را بر روی آن بوریا جمع کرد؛ حتی انگشت مبارک آن حضرت را که بَجدَل ملعون قطع کرده بود، دفن نمودند.
📚کبریت الاحمر، بیرجندی ص۸۷۰
📚سحاب رحمت،یزدی، ص ۶۵۳
📝 ...روی قبرش بنویسید برادر بوده
سالها منتظر دیدن خواهر بوده
روی قبرش بنویسید که عطشان نشده
بدنش پیش نگاه همه عریان نشده
بنویسید: کفن بود؛ خدایا شکرت
هر چه هم بود بدن بود؛ خدایا شکرت
یار هم آن قدری داشت که غارت نشود
در کنارش پسری داشت که غارت نشود
او کجا، نیزه کجا، گودی گودال کجا؟
او کجا، نعل کجا، پیکر پامال کجا؟...
@Maghaatel
#امام_رضا_علیه_السلام
🩸قاتلی که تظاهر به گریه میکند و قاتلی که بر جنایت خود، فخر و مباهات میکند ...
اباصلت گوید:
🥀 ساعتی از شهادت حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام گذشته بود که دیدم مامون ملعون درب خانه را می کوبد،
📋 فَإِذَا الْمَأْمُونُ وَ الْغِلْمَانُ بِالْبَابِ فَدَخَلَ بَاکِیاً حَزِیناً قَدْ شَقَّ جَیْبَهُ وَ لَطَمَ رَأْسَهُ وَ هُوَ یَقُولُ یَا سَیِّدَاهْ فُجِعْتُ بِکَ یَا سَیِّدِی ثُمَّ دَخَلَ وَ جَلَسَ عِنْدَ رَأْسِهِ
▪️همین که در را گشودم، دیدم مأمون و غلامان ایستاده اند! وی با گریه داخل شد و گریبان چاک زد و بر سر خود میزد با صدای بلند میگفت: آه آقای من! تو را از دست دادم!
📚عیون اخبار الرضا علیهالسلام ج۲ ص۲۴۲
✍️ ای کاش قتله کربلا هم مثل مأمون ملعون لااقل اینگونه تظاهر به گریه میکردند ... اما نه تنها این کار را نکردند بلکه آن حرامیان بر جنایاتی که بر سر مظلوم کربلا ، مرتکب شده بودند، فخر و مباهات میکردند ...
🔖 در نقلی آمده است:
🥀 وقتی اسرای آل الله را وارد شهر شام نمودند، قَتله کربلا در پیش چشم شامیان، شروع کردند به فخرفروشی به هم، در کشتن اباعبدالله علیهالسلام...
📜 سنانٌ یقولُ : أنا ضَرَبتُهُ و فَلَقتُ هامَتَهُ.
▪️پس سنان ملعون میگفت: منم که فرق او را شکافتم.
📜 والشمرُ لَعَنَه اللهُ یقولُ: أنا جَزَیتُ رأسَه عن جَسَدِه.
▪️و شمر لعین میگفت: منم که سر او را از بدنش جدا کردم.
📜 و شَبَثٌ یقولُ : أنا وَطَأتُهُ بِفَرَسی.
▪️شبث میگفت: من با اسبم بر او تاختم.
📜 و أشعَثُ بنُ قَیسٍ یقولُ : أنا أخَذتُ قَمیصَهُ.
▪️اشعث بن قیس میگفت: من پیراهن او را به غنیمت بردم.
📜 و الأسوَدُ بنُ الکِندی یقولُ : أنا أخَذتُ تِکَّتَهُ .
▪️أسود بن کِندی میگفت: من کمربند او را به غنیمت بردم.
📜 ورَجُلٌ یقولُ : أنا أخذتُ سَیفَه.
▪️و حرامزاده دیگری میگفت: من شمشیر او را گرفتم.
📜 و جاءَ خولیٌّ وعلی قَناتِهِ رأسُ الحسینِ علیهالسلام وهو یقولُ:
▪️خولی آمد درحالی که بر سر نیزهاش سر مطهر سیدالشهداء علیهالسلام قرار داشت, میگفت:
📜 أنا صاحبُ السیفِ الصَّیقلِ ، أنا صاحبُ الرُّمحِ الطَّویلِ ، أنا صاحبُ المَجدِ الأثیلِ ، أنا صاحبُ الدینِ الأصیلِ ، أنا قَتَلتُ أعدائَنا أجمعینَ و أتَیتُ بِرُؤوسِهِم إلی أمیرنا إبنِ زیادٍ و یَزیدَ.
▪️منم که صاحب شمشیر صیقلی هستم؛ منم که نیزهای بلند دارم؛ منم که دینی اصیل دارم؛ من دشمنان خودمان را کشتم و سرهایشان را به نزد امیرمان ابن زیاد و یزید بردهام.
📚 بحرالمصائب، ج۸ ص۵۷
📝 شمر و سنان دور و برت تاب میخورند
نان را به نرخ کشتن اصحاب میخورند
تنها برای این که اشک مرا در بیاورند
با مشک شان کنار حرم آب میخورند
@Maghaatel
#امام_رضا_علیه_السلام
🩸حضرت جوادالائمه علیهالسلام در مصیبت پدر، گریبان درید و از هوش رفت ...
در نقلی آمده است:
📋 أَمَّا ابنُهُ مُحَمَّدٌ الجَوادُ عَلَیهِالسَّلامُ فَإِنَّهُ شَقَّ جَیبَهُ، وَلَم یَتَمالَك مِنَ البُکاءِ وَالنَّحیبِ، إِلیٰ أَن أُغمِيَ عَلَیهِ
▪️امام جواد علیهالسلام در سوگ پدر گریبان خود را درید. آن حضرت نتوانست جلوی گریه و شیون خود را بگیرد؛ آنقدر گریه و شیون کرد تا جایی که از هوش رفت!
🥀 وقتی که به هوش آمد، فریاد میزد: وا أبتاه، واماماه، واعلياه، وامحمداه وا أبا القاسماه واحسناه، واحسيناه، وا انقطاع ظَهراه بعدك يا أبتاه!
📋 وَ حَثَّى التُّرابَ عَلَى رَأسِه.
▪️و خاک بر سر مبارکش میریخت!
📚مؤَجِّجُ الأحزان في وفاة غریب خراسان، الأوالي، ص۹۸.
✍️ آه ... یاجوادلائمه!
الحمدالله که جسم مبارک پدرتان، عریان نشد ...
الحمدالله بدنش زخمی از تیر و نیزه ها نبود ...
الحمدالله که سر مبارکش بر بدنش بود ...
📝 اما با این حال، شما اینگونه بی تاب شدید ...
😭 حال چه سازد آن فرزندی که تا نگاهش به پیکر عریان و به خاک و خون فتاده پدرش افتاد،فرمود:
📜 فَکَادَتْ نَفْسِی تَخْرُجُ
▪️نزدیک بود جان از بدنم خارج شود.
🥀 وقتی عمهام زینب کبری سلاماللّهعلیها حال مرا فهمید، نزدیک من آمد و فرمود:
📜 مَا لِی أَرَاکَ تَجُودُ بِنَفْسِکَ یَا بَقِیَّةَ جَدِّی وَ أَبِی وَ إِخْوَتِی؟
▪️مرا چه شده که میبینم میخواهد روح از بدنت خارج شود، ای باقی مانده جد و پدر و برادرانم!؟
🥀 من به عمهام زینب کبری سلاماللّهعلیها گفتم:
📜 کَیْفَ لَا أَجْزَعُ وَ لَا أَهْلَعُ وَ قَدْ أَرَی سَیِّدِی وَ إِخْوَتِی وَ عُمُومَتِی وَ وُلْدَ عَمِّی وَ أَهْلِی مُصْرَعِینَ بِدِمَائِهِمْ مُرَمَّلِینَ بِالْعَرَاءِ مُسَلَّبِینَ !
▪️چگونه جزع و فزع نکنم در حالی که پیکر پدر بزرگوارم، برادرانم، عموهایم، عموزادگانم و اهل بیتم غرقه به خون خود شده اند، اجسادشان برهنه است، لباسشان به تاراج رفته!
📜 لَا یُکَفَّنُونَ وَ لَا یُوَارَوْنَ وَ لَا یُعَرِّجُ عَلَیْهِمْ أَحَدٌ وَ لَا یَقْرَبُهُمْ بَشَرٌ ...
▪️بدنشان کفن نشده و به خاک سپرده نشدهاند، احدی متوجه ایشان نمیشود، بشری نزدیک آنان نمیرود...
📚کامل الزیارات ص۲۵۷
📖 منكه عمري در تب و تاب مرارت سوختم
چون شب شام غريبان در حرارت سوختم
بعد باباي غريب و بي كس و مظلوم خود
مثل عمه زير زنجير اسارت سوختم
از حرم تا قتلگه با كعب ني كردم عبور
اولين زائر منم كز اين زيارت سوختم
سوختم بابا چو بر نعشت نگاهي دوختم
بر شكاف زخمهاي بي شمارت سوختم
نعش بي سر را كه ديدم ناگهان خوردم زمين
بر تن بي سر و جسم بي مزارت سوختم
نعشها ديدم به صحرا رأسها ديدم به ني
هم به هفتاد دو و هجده بهارت سوختم
تا دم مرگم برايت گريه كردم صبح و شام
نهضتي كردم بپا حالا كنارت سوختم
@Maghaatel