eitaa logo
معارف و مقاتل آلُ الله
11.6هزار دنبال‌کننده
6 عکس
15 ویدیو
1 فایل
✅فضائل 📜تاریخ‌ 🩸مقاتل اهل‌البیت علیهم‌السلام 📚همه مطالب با ذکر منابع📚 🔻خادم کانال: @jaanamhosein (پژوهشگر در حوزهٔ حدیث و مقتل - قم مقدسه) ⚫ کانال فهرست مقاتل👈 @Maghaatel2 📌همین کانال در تلگرام👈 https://t.me/maghaatel
مشاهده در ایتا
دانلود
🩸سفارش إمام جواد علیه‌السلام به یک روضه‌خوان: «هم برای من روضه‌ بخوان؛ هم برای پدرم» شخصی به نام ابوطالب قمی گوید: برای إمام جواد علیه‌السّلام نامه نوشتم که اجازه می‌فرماید برای پدرتان حضرت علی بن موسی الرضا علیه‌السلام مرثیه‌سرایی کنم؟ إمام جواد علیه‌السلام در جواب نامه به من نوشتند: 📋 انْدُبْنِی وَ انْدُبْ أَبِی. ▪️هم برای من روضه بخوان و گریه کن و هم برای پدرم. 📚 رجال کشّی؛ ص۳۵۰ ✍ دوستان بر من و رنج و محنم گریه کنید بهر مظلومی و تنها شدنم گریه کنید نیست یک روز که من یاد مدینه نکنم بر غریبی‌ام که دور از وطنم گریه کنید یاد آن لحظه که گفتم جگرم می‌سوزد با همین زمزمه دل‌شکنم گریه کنید بهر این روضه که مجبور شدم مثل حسین تا که بر قاتل خود رو بزنم گریه کنید جای آن عده که در پشت در حجره من خنده کردند به پرپر زدنم گریه کنید پسرم نیست که از خاک سرم بردارد بر من و سوختن و ساختنم گریه کنید بر روی بام تنم را به چه وضعی بردند همره فاطمه پیش بدنم گریه کنید در همان لحظه که افتاد تنم در کوچه کاش بودید که بر زخم تنم گریه کنید هر چه بود عاقبت کار کفن شد بدنم همه بر جد بدون کفنم گریه کنید @‌maghaatel
🩸امام جواد علیه‌السلام در لحظات آخر عمر شریفشان با لبِ‌تشنه و بدنی مسموم، رو به کربلا نمودند و صدا زدند: «السلامُ علیکَ یا اَباعبداللهِ» در نَقلی این‌گونه آمده است: وقتی که سمّ در بدن مبارک حضرت جوادالائمه علیه‌السلام اثر کرد، 📋 اِرتَعَشَتْ یَدُهُ و تَغَیَّرَ لَونُهُ و تَقَطَّعَتْ اَمعاؤُهُ. صارَ یَشعُرُ کَانَّمَا یُقَطَّعُ بِالسَّکاکینِ. ▪️دست مبارکش می‌لرزید، رنگش عوض شده بود و امعاء و احشاء او چنان پاره پاره شده بود که گویا کسی با تیغ آنها را تکه تکه کرده است! 📋 سَنَدَ ظَهرَهُ اِلیٰ الْحائِطِ عَطشانٌ فَیُنادِی جَدَّهُ الْحسینِ سَلامُ اللهِ علیهِ ▪️به دیوار تکیه داده بود و با لب تشنه جدش حسین علیه‌السلام را صدا می‌زد. 📋 ثُمَّ صارَ یَتَمایَلُ یُمنَةً و یُسرَیٰ مِن اَثَرِ ذٰلِکَ السَّمِ اِلیٰ اَن هَویٰ عَلیٰ الْاَرضِ ▪️ تعادلش را در اثر آن زهر، از دست داده بود و به راست و چپ، تاب می‌خورد تا اینکه بر زمین افتاد. 📋 و صَعِدَ اِلیٰ سَطحِ الدَّارِ و هو یَضطَرِبُ اِضطِراباً شَدیداً اِلیٰ اَن نادیٰ بِضعیفِ صَوتِهِ «السلامُ علیکَ یا اَباعبداللهِ» و مازالَ کذلک حَتّیٰ قَضَیٰ نَحبَهُ ▪️ در حالی که در آشفتگی شدید به سر می‌برد، خودش را به پشت بام خانه رساند و با صدای ضعیف ندا داد: «السلامُ علیکَ یا اَباعبداللهِ» و همین ذکر را بر لب داشت تا اینکه به شهادت رسید. 📚العبرة الساکتة، ج۲ ص۵۳۱ ✍ لب تشنه ز عمق جگرش می‌گفت:آه می‌سوخت به ظلمت غریبی چون ماه شد وِرد لبش لحظه‌ی آخر، ناگاه لا یَومَ کیَومکَ ابا عبدالله ... @Maghaatel
🩸 خواستند جنازه مطهر امام جواد علیه‌السلام را به زیر نور آفتاب گذارند؛ اما کبوترها سایبان آن جسم مطهر شدند... در نَقلی آمده است: 🥀 جنازه مطهر امام جواد علیه‌السلام را در بالای بام خانه، سه روز در زیر آفتاب گذاشتند؛ اما کبوترها جمع شدند و بال‌های خود را چون سایبانی پهن نمودند تا نور آفتاب بر بدن مبارک آن حضرت نتابد. 📚انوار الشهادة؛ ص۴۱۵ ✍ آه یا جوادالائمه... ای کاش این کبوترها، غروب عاشورا بر جسم مطهر سیدالشهداء علیه‌السلام‌ و شهدای کربلا نیز، سایبان می‌شدند... اما چه بگوییم و چگونه گریه کنیم که «مقاتل» نوشته‌اند: 🥀 وقتی‌که بنی‌اسد بعد از سه روز آمدند و وضع اجساد مطهر سیدالشهداء علیه‌السلام و شهدای کربلا را دیدند، بزرگ آنان گفت: 📋 كيفَ يكونُ لَكم دَفنُهم و مٰا فيكم مَنْ يَعرفُ مَن هٰذا و مَن هٰذا؟! ▪️چگونه ما می‌توانیم آن ها را دفن کنیم؟! ما از کجا می‌دانیم که هر جسد از آن کیست؟! 📋 و هُمْ كما تَرَونَ جُثَثٌ بِلا رُؤوسٍ، قَد غَيّرَتْ مَعالمَهُم الشّمسُ و التّرابُ ▪️خودتان هم می‌بینید که این‌ها اجسادی هستند بدون سر؛ خاک و نور خورشید، وضعشان پریشان کرده و تغییر داده است. 📚مقتل الحسین علیه‌السلام؛ بحرالعلوم ، ص۴۶۶ 📝 مرغ بی بال و پر غمکدۀ بغدادیم روضه و غصه و دردیم، غم و فریادیم قطره اشکیم که با آه رضا افتادیم سال‌ها با جگر پاره چنین سر دادیم: ما عزادار دل خون جوادیم همه با دل خون شده مجنون جوادیم همه عرش را غربت او یکسره غمناک کند رخت مشکی به تن پهنۀ افلاک کند گریه بر روضۀ او، صاحب لولاک کند خواهری نیست که خون از لب او پاک کند اینکه پیچیده به خود تشنه و دور از وطن است خاک عالم به سرم، گل پسر بوالحسن است مثل یک شمع کف حجره چکیدن سخت است وسط خانۀ خود زهر چشیدن سخت است از سوی همسر خود طعنه شنیدن سخت است پر خود را به روی خاک کشیدن سخت است نیست یک مرد، کمی یاری مظلوم دهد قطر‌ه‌ای آب به این تشنۀ مغموم دهد بی وفا خواست که آقای مرا پیر کند غصه را در دل محزون شده تکثیر کند پسر فاطمه را کوچک و تحقیر کند خواست او را وسط حجره زمین‌گیر کند بی حیا بر جگر سوخته‌اش می‌‌خندید با کنیزان جلوی حجرۀ او می‌‌رقصید پسر شاه خراسان جگرش می‌‌سوزد از غم زهر جفا چشم ترش می‌‌سوزد دست و پا می‌‌زند و بال و پرش می‌‌سوزد وسط حجره، تن شعله‌ورش می‌‌سوزد باورم نیست که اینها به کمک برخیزند آب را پیش نگاهش به زمین می‌‌ریزند خوبی بام به این است مصیبت نکشد بدنش زیر سم اسب مشقت نکشد نیزه و سنگ به پیشانی حضرت نکشد آخر روضۀ او، کار به غارت نکشد تشنه جان داده، ولی در بدنش سر دارد صحن این بام چه خوب است، کبوتر دارد شاه عالم به زمین خورده و بی حال شده پیکرش در ته گودال لگدمال شده بر سر پیرهنش صحبت و جنجال شده شمر با خنجر خود وارد گودال شده ... @Maghaatel
🩸جنازه مطهر امام جواد علیه‌السلام را از بالای بامِ‌خانه بر زمین انداختند‌ و پیشانیِ آن حضرت شکست... در نقلی آمده است: 🥀 گویا خبر سایبان شدنِ کبوترها بر بدن مطهر إمام جواد علیه‌السلام، به گوش معتصم ملعون رسید و ترسید که این واقعه، اگر به گوش مردم برسد، بر علیه او شود؛ لذا به مأموران خود دستور داد به خانه امام جواد علیه‌السلام بروند؛ 📋 وَ قَد أمَرَهم اللّعینُ بِأنْ یَرمُوا جَسدَهُ مِن أعلَی السَّطحِ إلَی الأرضِ ▪️و به آن‌ها دستور داد که بر بام خانه روند ‌و جسد مطهر امام علیه‌السلام را از بالاترین نقطه پشت بام، بر روی زمین بیاندازند. 📋 و لمّا وَقعَ جَسدُهُ عَلَی الأرضِ وَقعَ عَلَی جَبینِهِ فَکُسِرَ ▪️وقتی که جنازه مطهر امام علیه‌السلام را از بالای پشت بام به زمین انداختند، با صورت به روی زمین افتاد و پیشانی آن حضرت شکست. 📚انوار الشهاده، ص۴۱۵ 📚العبرة الساکتة، ج۲ ص۵۳۰ 📚ناعی الطفّ، ص۵۶۸ ✍ آه یا جواد الائمه... چه کنیم که این مصیبت، خاطر ما را به همان ساعتی می‌کشاند که «مُقبل» آن ساعت دردناک را اینگونه سرود و «سیّد بن طاووس» اینگونه نوشت: ➖... ضعف و سُستی در اثر زخمها و جراحات بسیار، بر سیدالشهداء علیه‌السلام عارض شد و از اثر اصابت تیرهای بسیار بر بدنش، مانند خارپشت به نظر می‌آمد. در این هنگام، صالح بن وهب مَرّی (یا مُزنی) ملعون با نیز‌ه‌ای بر پهلوی امام عليه‌السلام زد، 📜 فَسَقَطَ الْحُسَيْنُ علیه‌السلام عَنْ فَرَسِهِ إِلَى الْأَرْضِ عَلَى خَدِّهِ الْأَيْمَنِ. ▪️در این هنگام، سیدالشهداء علیه‌السلام از بالای اسب با گونه راست، بر زمین افتاد. 📚لهوف ص۱۹۳ 📝 ز دست خاتم پیغمبران نگین افتاد که جسم پاک تو از بام بر زمین افتاد از این غمت دل من رفت کربلا، دیدم بلتد مرتبه شاهی زصدر زین افتاد @Maghaatel
🩸امّ‌الفضل ملعونه، کنیزانی را جمع کرد که هلهله کنند و کف بزنند تا کسی صدای ناله‌های جوادالائمه علیه‌السلام را نشنود... در نقلی آمده است: 🥀 امام جواد علیه‌السلام در میان حجره افتاده بود و از سوز زهر به خود می‌پیچید اما کُشنده‌تر از زهر، بی‌وفایی ام‌الفضل بود که در آن حال، درب حجره را بسته و کنیزانش را جمع کرد و گفت: 📋 شادی کنید و کف بزنید تاکسی صدای نالهٔ او را نشنود! ولی امام جواد علیه‌السلام در آن ساعت با خدای خود ، درد دل می‌نمود. 📚مخزن المنابر،فرقانی،ص۴۴۳ ✍ میان حجره چنان ناله از جفا می‌زد که سوز ناله‌اش آتش به ماسوا می‌زد به لب ز کینۀ بیگانه هیچ شکوه نداشت و لیک داد، ز بیداد آشنا می‌زد شرار زهر ز یک‌سو، لهیب غم یک‌سوی به جان و پیکرش آتش، جدا جدا می‌زد... صدای نالۀ وِی هی ضعیف‌تر می‌شد که پیک مرگ بر او از جنان صلا می‌زد برون حجره همه پای‌کوب و دست‌افشان درون حجره یکی بود و دست و پا می‌زد ستاده بود و جواد الائمّه جان می‌داد از او بپرس که زخم زبان چرا می‌زد @Maghaatel
🩸در حضور حضرت جوادالائمه علیه‌السلام، ساز و دُهُل می‌زدند... محمد بن ریّان گوید: 🥀 مأمون ملعون وقتی می‌خواست دخترش، امّ‌الفضل را به خانه امام جواد علیه‌السلام بفرستد، دویست دختر از زیباترین کنیزکان خود را طلبید و به هر یک جامی که داخل آن گوهری بود، داد تا وقتی در جایگاه نشست، از او استقبال کنند، اما حضرت به هیچ یک توجهی نکرد. 🥀 در آنجا مردی بود که "مَخارق" نامیده می‌شد و صاحب صدا و طنبور و ضرب بود و ریشی دراز داشت. مامون او را طلبید. در گفتگوی مامون و مخارق، مخارق گفت: 🔖 اگر به چیزی از امور دنیا مشغول باشد، من برای مقصود شما کفایت می‌کنم (یعنی او را به هر نحوی که باشد، به امور دنیوی متمایل می‌کنم) . آن گاه رو به روی امام علیه‌السلام نشست، مانند الاغ، عرعری کرد و وقتی توجه همه را جلب نمود، شروع به نواختن کرد. امام علیه‌السلام دقایقی بی توجهی کرد و ناگهان سر برداشت و فرمود: 📋 إتَّقِ اللهَ یا ذَا العُثْنُون ▪️ای ریش‌دراز ! از خدا بپرهیز. 🥀 مخارق چنان از فریاد امام وحشت کرد که ساز و دُهُل از دستش افتاد و تا لحظه مرگ دستش فلج ماند. وقتی مامون از دلیل آن حالت پرسید، گفت: از وقتی ابوجعفر محمد بن علی علیهما‌السلام آنگونه مرا خطاب کرد، وحشتی مرا فرا گرفت که هرگز از جانم بیرون نمی‌رود. 📚 الکافی، ج١ ص۴٩۴ ✍ آه یا جواد الائمه... ای کاش دف و طنبور از دست شامیان حرام‌‌زاده‌ نیز می‌افتاد... در همان ساعتی که مقاتل نوشته‌‌اند: 📜 أَوقَفُوا أهلَ البيتِ عليهم‌السّلام عَلَى بابِ الشّامِ ثَلاثة أيّامٍ حتّى یَزّيّنوا البَلدَة ، فَزيّنوها بِكلٍّ حُليٍّ و زينة و مِرآةٍ كانَتْ فيها ▪️و بر در شهر شام سه روز اسراء آل الله را نگه داشتند تا شهر را بيارايند و هر حُلّى و زيورى و زينتى كه در آن بود، به آيين‌ها بستند 📜 ثُمّ اسْتَقبَلَتْهم مِن أهلِ الشّامِ زِهاءَ خَمسَ مِائَة ألفٍ مِن الرّجالِ و النّساءِ ▪️قريب پانصد هزار مرد و زن از اهل شام، به جهت استقبال، بيرون آمدند. 📜 و كانَ فيهم أُلوفٌ مِن الرّجالِ و الشّبّان و النِّسوانِ يَرقُصونَ و يَضرِبونَ بِالدّفِّ و الصِّنجِ و الطّنبور، ▪️در بین این پانصد هزار نفر، چند هزار مرد و زن و جوان، رقص‌كنان با دف و صِنج و طبل‌زنان به استقبال آمدند. 📜 و قد تَزيّنَ جَميعُ أهلِ الشّام بألوانِ الثّيابِ و الكُحلِ و الخَضاب ▪️همه اهل شام دست و پاى خود را از خوشحالی خضاب كرده و سُرمه در چشم كشيده و لباس‌های زیبا و رنگارنگ پوشيده بودند. 📚كامل بهايى،ج۲ ص۲۹۲ 📚نفس المهموم، ص ۴۳۲ 📝 بیا یکدم تماشا کن ببین حال پریشانم بود ذکر لبم هر دم بیا بابا رضا جانم بیا دامن کشان و بر سر دامن سرم بگذار که باشد یکسره بابا به درب حجره چشمانم ز سوز زهر می‌غلتم از این پهلو به آن پهلو به مانند غریب کربلا بنگر که عطشانم بخود پیچیده‌ام اما تنم را برنگرداندند در این ساعات آخرهم به یاد جسم عریانم کنیزان کف زدند و من به یاد شام افتادم دراین حجره به غیر از روضه ی عمه نمی‌خوانم زنان شام دور عمه‌ی ما هلهله کردند به یاد عمه‌ام در کوچه و بازار گریانم @maghaatel
🩸 العیاذ باللّه، از تهمت‌هایی که به امام جواد علیه‌السلام زدند... در نقل‌ها آمده است: 🔖 روزی شخص نانجیبی به نام "عمر" از خاندان‌ "فرَج" که فرماندار مدینه بود، به امام جواد علیه السلام گفت: 📋 أَظُنُّکَ سَکْرَانَ! ▪️به گمانم که تو مست هستی! 🔖 امام جواد علیه السلام در مقابل این گستاخی تنها به درگاه الهی پناه برد و فرمود: 📋 اللَّهُمَّ إِنْ کُنْتَ تَعْلَمُ أَنِّی أَمْسَیْتُ لَکَ صَائِماً فَأَذِقْهُ طَعْمَ الْحَرْبِ وَ ذُلَّ الْأَسْرِ ▪️خدایا! چنانچه تو می‌دانی امروز برای رضای تو روزه بوده‌ام، پس طعم غارت شدن و خواری اسارت را به او بچشان. 🗯 طولی نکشید که در سال ۲۳۳ ه.ق متوکل بر او غضب کرد و دستور داد ۱۲۰ هزار دینار به عنوان مالیات و ۱۵۰ هزار دینار از برادرش بگیرند. او بار دیگر به عمر غضب کرد و دستور داد هر چه می‌توانند بر گردنش ضربه بزنند و ۶ هزار ضربه زدند و بار سوم کشان کشان به بغداد بردند و همان جا در اسارت مُرد. 🖇 واقعه توهین به امام جواد علیه‌السلام چنان سنگین بود و دل امام هادی علیه‌السلام را به درد آورده بود که وقتی خبر مرگ عُمَر را برای امام هادی علیه‌السلام آوردند،راوی گوید: شمردم که آن حضرت ۲۴ مرتبه فرمود: «الحمد للّه» 📚المناقب، ج۴ ص۳۹۷ ✍آه یا جوادالائمه... همین‌که تهمت نوشیدن شراب (العیاذ بالله) به شما می‌زنند، قلب ما آتش می‌گیرد... امّا آقاجان! چه بگوییم و چگونه گریه کنیم بر آن ساعتی که مقاتل نوشته‌اند: 📜 إنّ يَزيدَ شَرِبَ الخَمرَ و صَبَّ مِنها عَلَى الرّأسِ الشّريف ▪️يزيد ملعون شراب می‌خورد و تَه‌مانده آن را بر سر مطهر سیدالشهداء عليه‌السّلام می‌ريخت. 📚نفس المهموم، ص۴۳۹ 📚معالي السّبطين، ج۲ص۵۸ 📝تو خود مبارکی و رزق بی حساب ،جواد ! ندیده است شبیه تو را تراب ، جواد ! برای وارث جود رضا شدن بی شک نشد به جز تو کس دیگر انتخاب ، جواد ! مگر به جز تو در این شهر هست خورشیدی تن تو سوخت چرا زیر آفتاب ، جواد؟ سه روز چشم فلک روی بام بیدار است دیار کفر خودش را زده به خواب ، جواد ! به زخم های دلت ام فضل می خندد نمک زده است دلت را کند کباب ، جواد ! اگر چه کل جهان بر سرت خراب شدست سرت ندیده به خود مجلس شراب ، جواد ! هزارشکر که بعد از شهادتت دیگر نبود صحبتی از معجر و نقاب ، جواد ! @maghaatel
هدایت شده از فهرست مقاتل
◼️ فهرست لینک‌دارِ مقاتل و مصائب مرتبط با امام جواد علیه‌السلام لعنت به شمر و امّ‌الفضل که نگذاشتند جرعه آبی به یک لب‌تشنه در گودالِ قتلگاه و یک لب‌تشنه در کنج حجرهٔ بغداد،برسد...زهر، در بدن مبارک إمام جواد علیه‌السلام چه کرد... / آخرین جمله امام جواد علیه‌السلام: السّلامُ علیکَ یٰا أباعَبدالله...به ناله‌‌های «واعطشاه» غریب گودال قتلگاه و غریب کنج حجرهٔ بغداد چگونه جواب دادند...امّ‌الفضل ملعونه، کنیزانی را جمع کرد که هلهله کنند و کف بزنند تا کسی صدای ناله‌های جوادالائمه علیه‌السلام را نشنود...به مادر پسرت علی (علیه‌السلام) بکو تا برایت آب بیاورد...خواستند جنازه مطهر امام جواد علیه‌السلام را به زیر نور آفتاب گذارند؛ اما کبوترها سایبان آن جسم مطهر شدند...جنازه مطهر امام جواد علیه‌السلام را از بالای پشت بام به روی زمین انداختند‌ و پیشانیِ آن حضرت شکست...ارادت خاص امام جواد علیه‌السلام به صدیقه کبری سلام‌اللّه‌علیها ...سفارش إمام جواد علیه‌السلام به یک روضه‌خوان: «هم برای من روضه بخوان هم برای پدرم»العیاذ باللّه، تهمت نوشیدن شراب به إمام جواد علیه‌السلام زدند / گریز به مجلس شراب یزید...در حضور إمام جواد علیه‌السلام ساز و دُهُل زدند... / گریز به مصیبت ورود اسراء به شهر شام...وقتی که امام رضا علیه‌السلام به یاد مصائب جگر گوشه‌اش می‌افتد ... @Maghaatel2
🔰 «جامه‌هایی» اینچنینم آرزوست ... «محمّد بن سهل قمی» گوید: 📑 من ساكن مكه بودم و در سفری به مدينه رفته و به محضر امام جواد عليه‌السّلام شرفیاب شدم. ميل داشتم که از ايشان تقاضاى لباسى كنم تا آن را بپوشم! ولى فراموش کرده و از محضر آن حضرت خارج شدم! 📩 تصميم گرفتم نامه‏اى بنویسم و اين تقاضا را از امام علیه‌السلام داشته باشم؛ نامه را نوشته و به مسجد رفتم تا دو ركعت نماز بخوانم و از خدای متعال صد مرتبه طلب خیر كنم كه اگر صلاح است نامه را بفرستم، در قلب من القاء شود و اگر به قلبم القاء نشد، نامه را پاره كنم! 🔎 در همين حین ديدم يك نفر كه جامه‏هایی را درون پارچه‏اى پيچيده، وارد مسجد شد و دائماً از این و آن جستجوى «محمّد بن سهل قمى» را مي‌كند! بالاخره مرا پیدا کرد و پيش من آمد و گفت:«مولايت اين جامه‌ها را برایت فرستاده! دو عدد پيراهن است!» 🔖 احمد بن محمّد (همان کسی که این روایت را از «محمّد بن سهل قمى» شنیده است) گوید: 📋 فَقَضَى اللَّهُ أَنِّي غَسَّلْتُهُ حِينَ مَاتَ وَ كَفَّنْتُهُ فِيهِمَا. 🔻خدا شاهد است وقتى که «محمّد بن سهل قمى» فوت کرد، من او را غسل دادم و در همان دو لباس كفن كردم! 📚الخرائج و الجرائح، ج۲ ص۶۶۸ @Maghaatel
🔰 یک چند غلامی که بیایی ببری هست... جناب «ابوهاشم» گوید: 📑 شتربانِ من، به من اصرار کرد تا سفارش او را به امام جواد عليه‌السّلام کنم تا که شاید امام علیه‌السلام او را به «غلامی» خود بپذیرد! 🗓 ساربان، این را به من گفت و من وارد خانه امام جواد عليه‌السّلام شدم‌؛ آمدم تا تقاضای او را با امام علیه‌السلام مطرح کنم، ديدم که عدّه‏اى در خدمت آن حضرت نشسته‌اند و امكان صحبت‌كردن نيست! 📈 سفره در برابر امام علیه‌السلام پهن بود؛ حضرت رو به من نموده و فرمودند: غذا ميل كن! و قبل از اينكه من تقاضایی را مطرح كنم، به غلام خود فرمودند: 📋 یَا غُلَامُ! اُنْظُرِ الْجَمَّالَ الَّذِی أَتَانَا أَبُوهَاشِمٍ فَضُمَّهُ إِلَیْکَ. 🔻ای غلام! برو آن ساربانى را كه «ابوهاشم» با خود آورده، بياور و او را جزء همكاران خود قرار ده! 📚الارشاد، ج۲ ص۲۹۴ ✍ هر جا سخن از خاکِ دری هست، سری هست هر جا تبِ عشق است، دلِ در به دری هست دیروز گدایان همه دنبال تو بودند هر جا که شلوغ است یقیناً خبری هست اجداد من از دیر زمان عاشق عشقند دیدید که در طینت ما هم هنری هست بازار مرا با قَدَمت گرم نکردی؟! یک چند غلامی که بیایی ببری هست... @Maghaatel
🔰 حکایت مردی که در سنین کودکیِ امام جواد عليه‌السّلام برای آن حضرت، «اسباب‌بازی» هدیه بُرد... شخصی به نام «علی بن حسّان واسطی» گوید: 🗯 در حالی که امام جواد عليه‌السّلام کودک خردسالی بودند، قصد نمودم تا که به محضرش شرفیاب شوم! به همین جهت چند «اسباب‌بازی» تهیه کرده و با خود گفتم آن‌ها را به سروَرم هدیه دهم! 🗓 به درِ خانه امام جواد عليه‌السّلام رسیده و از غلام آن حضرت اجازه ورود خواستم! غلام، اجاره ورود مرا از امام علیه‌السلام گرفت و من وارد خانه شدم. 📝 من نزد ایشان رفتم و به ایشان سلام کردم و ایشان جواب سلامم را داد. گویا امام علیه‌السلام از من دلگیر بود و به من اجازه نشستن نداد! 🎁 نزدیک ایشان شدم و اسباب‌بازی‌هایی را که خریده بودم، از کوله خود درآورده و در نزد ایشان گذاشتم! امام علیه‌السلام به حالت غضب به من نگاه کرد و سپس فرمود: 📋 مَا لِهَذَا خَلَقَنِي اللَّهُ، مَا أَنَا وَ اللَّعِبَ؟! 🔻به راستی که خدای‌متعال مرا برای بازی نیافریده است! مرا با این اسباب‌بازی‌ها چه‌کار؟! 🖇 راوی گوید: من از آن حضرت، طلب بخشش کردم و ایشان نیز مرا بخشیدند. سپس اسباب‌بازی‌ها را برداشته و از نزد ایشان خارج شدم. 📚 دلائل الامامة، ص۴۰۲ @Maghaatel
🔰 ای کاش که یک دانه تسبیح تو بودم تا دست کِشی بر سرِ سودا زدهٔ من ... 🔖 شخصی به نام «محمّد» گوید: 💭 همراه امام رضا عليه‌السلام در مکّه بودم، قبل از آنکه آن حضرت به خراسان سفر کند، وقتی که خواستم برگردم، عرض کردم: می‌خواهم به مدینه مراجعت کنم؛ نامه‌ای برای پسرتان محمد علیه‌السلام بنویسید تا به همراه خود داشته و آن شاهزاده را زیارت کنم! 📩 امام رضا عليه‌السلام تبسّمی نموده و نامه را نوشتند و من با خود به مدینه آوردم! چشمانم در آن هنگام نابینا گشته بود! 📑 «موّفق» خادم خانهٔ امام رضا عليه‌السلام، حضرت جواد علیه‌السلام را در حالی‌که در گهواره بود، آورد و من نامه را به آن حضرت تقدیم کردم. آن حضرت به «موّفق» دستور داد آن نامه را گشوده و باز کند؛ «موفّق» آن را در پیش روی حضرت باز کرد و ایشان آن را ملاحظه نمود. 🏷 سپس به من فرمود: ای محمّد! چشمانت چطور است؟ عرض کردم: سلامتی خود را از دست داده و همانطور که مشاهده می‌کنید، نابینا گشته است! آن حضرت فرمودند: نزدیک بیا! من نزدیک‌تر شدم؛ 📋 فَمَدَّ يَدَهُ فَمَسَحَ بِهَا عَلَى عَيْنِي فَعَادَ إِلَيَّ بَصَرِي كَأَصَحِّ مَا كَانَ 🔻پس آن حضرت دست مبارک خود را بر سر و چشمان نابینای من کشید و به برکت آن بینایی دوباره به چشمانم برگشت و از قبل بهتر می‌دیدم! 🗓 آنگاه دست و پای نازنین او را بوسیدم و از خدمتش مرّخص شدم در حالیکه همه جا را بهتر از گذشته می‌دیدم. 📚الخرائج و الجرائح، ج۱ ص۳۷۳ ؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛ 🔖 شخصی دیگر به نام «ابوسلمه» گوید: 💬 خدمت امام جواد علیه‌السلام رسيدم. مدتى بود گوش‌هايم «كر» شده بود و چيزى را نمی‌شنيد. 🔎 وقتى که به محضر آن حضرت رسیدم، بدون آنکه من چیزی از ناشنوایی‌ام بگویم، مرا به نزد خود فرا خواند. 📋 فَمَسَحَ يَدَهُ عَلَى أُذُنَيَّ وَ رَأْسِي ثُمَّ قَالَ اسْمَعْ وَ عُهْ! 🔻من هم جلو رفتم و آن حضرت دست مبارکش را بر گوش و بر سرم كشيد و فرمود: بشنو و حفظ كن! 📄 «ابوسلمه» گوید: به خدا قسم پس از آن جناب، صداهاى خيلى آرام را هم می‌شنوم‏! 📚المناقب، ابن‌شهر‌آشوب،ج۴ ص۳۹۰ ✍ با حضورت ستاره‌ها گفتند نور در خانۀ امام رضاست کهکشان‌ها شبیه تسبیحی دستِ دُردانۀ امام رضاست مثل باران همیشه دستانت رزق و روزی برای مردم داشت برکت در مدینه بود از بس چهره‌ات رنگ و بوی گندم داشت زیر پایت همیشه جاری بود موج در موج دشتی از دریا به خدا با خداتر از موسی بی‌عصا می‌گذشتی از دریا با خداوند هم‌کلام شدی علت بُهت خاص و عام شدی «کودکی‌هایتان بزرگی بود» در همان کودکی امام شدی رزق و روزی شعر دست شماست تا نفس هست زیر دِیْن توایم تا جهان هست و تا نفس باقی‌ست ما فقط محو کاظمین توایم من به لطف نگاهت ای باران سوی مشهد زیاد می‌آیم دست بر روی سینه هربار از سمت باب الجواد می‌آیم @Maghaatel