eitaa logo
معارف و مقاتل آلُ الله
11.6هزار دنبال‌کننده
9 عکس
16 ویدیو
1 فایل
✅فضائل 📜تاریخ‌ 🩸مقاتل اهل‌البیت علیهم‌السلام 📚همه مطالب با ذکر منابع📚 🔻خادم کانال: @jaanamhosein (پژوهشگر در حوزهٔ حدیث و مقتل - قم مقدسه) ⚫ کانال فهرست مقاتل👈 @Maghaatel2 📌همین کانال در تلگرام👈 https://t.me/maghaatel
مشاهده در ایتا
دانلود
🩸آه... نفرین به ظَلَمه‌ای که اهلبیت ما را در پی مرکب هایشان دواندند ... در نقل‌ها آمده است: 🥀 متوکّل ملعون در روز عید فطر سال ٢۴٧ه‌ق، دستور داد تا هنگام نماز عید، بنی هاشم با پای پیاده در جلوی مرکب او حرکت کنند تا ضمن این دستور، إمام هادی علیه‌السّلام را نیز مجبور به این عمل کند. لذا مأموران متوکل به خانهٔ امام هادی علیه‌السلام ریختند و آن حضرت را از خانه بیرون کشیدند. 📋 وَ تَرَجَّلَ أَبُو الْحَسَنِ علیه‌السلام وَ اتَّکَأَ عَلَی رَجُلٍ مِنْ مَوَالِیهِ ▪️از قضا إمام علیه‌السّلام حال مساعدی نداشتند و بر شانه یکی از دوستان‌شان تکیه زده و به سختی حرکت می‌کردند. 🥀 هاشمیان از دیدن این حالت إمام علیه‌السّلام طاقت از دست دادند و به محضر إمام عرضه داشتند: ای مولای ما! در این عالم کسی جز شما نیست که مستجاب الدعوه باشد؛ آیا دعا نمی‌فرمایید تا خداوند شرّ او را از شما کم کند؟ إمام علیه‌السّلام فرمودند: 📋 فِی هَذَا الْعَالَمِ مَنْ قُلَامَةُ ظُفُرِهِ أَکْرَمُ عَلَی اللهِ مِنْ نَاقَةِ ثَمُودَ ، لَمَّا عُقِرَتِ النَّاقَةُ صَاحَ الْفَصِیلُ إِلَی اللهِ تَعَالَی فَقَالَ اللهُ سُبْحَانَهُ تَمَتَّعُوا فِی دارِکُمْ ثَلاثَةَ أَیَّامٍ ذلِکَ وَعْدٌ غَیْرُ مَکْذُوبٍ. 🔻در این عالَم کسی هست (یعنی خود امام علیه‌السلام) که ریزه های ناخن او نزد خدا محترم‌تر از ناقه قوم ثمود است، وقتی ناقه کشته شد صیحه‌ای به سمت خدا زد و خداوند فرمود: سه روز مهلت داده می‌شوید و این وعده‌ای است که دروغ در آن نیست. 🥀 بعد از این واقعه ، فرمایش إمام هادی علیه‌السّلام به وقوع پیوست و متوکّل پس از این هتک حرمت عظیم که به إمام هادی علیه السّلام نمود سه روز بیشتر زنده نماند و بعد از سه روز به قتل رسید و به خالدینِ در جهنم پیوست. 📚بحارالأنوار ج۵۰ ص۲۰۹. ✍ آه یا امام هادي... این «حالِ بیمار» شما و «دنبال مرکب دواندن» شما، دل ما به آن ساعتی می‌کشاند که مقاتل نوشته‌اند: 📋 ساقَ القومُ حَرَمَ رَسولِ اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله كَما تُساقُ الأُسارىٰ، ▪️همانگونه که اسیران جنگی را می‌کشانند، حرم رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله نیز به دنبال مرکب‌هایشان می‌کشانند. 📋 و عليُّ بن الحُسين مَريضٌ، مَغلولٌ مُكبَّلٌ بالحَديدِ، قد نَهَكَتهُ العِلّةُ. ▪️(یا امام هادی! دیگر شما را به غُل و زنجیر نبسته بودند اما) حضرت علی بن الحسین علیهماالسلام را با اینکه به شدت بیمار بود، در غل و زنجیر بسته بوده‌اند، به گونه‌ای که سر تا پایش در آهن بود و این حالت او را از پای انداخته بود... 📚مقتل الحسين علیه‌السلام، خوارزمی، ج۲ ص۴۰ 📝 بی هوا درب خانه‌ات وا شد عده‌ای نانجیب آمده‌اند بین سجده، بدون عمامه پیِ تو ای غریب آمده‌اند من بمیرم که پیش چشمانت سَبِّ جدِّ گرامی‌ات کردند دل هفت آسمان به درد آمد بس که بی‌احترامی‌ات کردند می‌کِشد با دو دستِ بسته تو را دل به تقدیر داده بودی تو دشمنانت سوار بر مرکب پشت مرکب پیاده بودی تو جان فدایت که روضه‌خوان بودی یادِ نور دو عین افتادی عقب قافله زمین خوردی یادِ بنتُ الحسین افتادی جان به قربان آن امامی که دستهایش میان زنجیر است علتِ بُردنش به بزم شراب به گمانم به قصد تحقیر است... @maghaatel
🩸امامِ مظلوم سامرا را در خرابه‌ای که محل گدایان و درماندگان بود، جای دادند ... در نقل‌ها آمده است: وقتی که امام هادی علیه‌السلام را سپاهیان متوکل ملعون به سمت به سامرا بردند، 📋حَتَّی وَصَلَ سُرَّمَنْ رَأَی فَلَمَّا وَصَلَ إِلَیْهَا تَقَدَّمَ الْمُتَوَکِّلُ بِأَنْ یُحْجَبَ عَنْهُ فِی یَوْمِهِ فَنَزَلَ فِی خَانٍ یُقَالُ لَهُ خَانُ الصَّعَالِیکِ وَ أَقَامَ بِهِ یَوْمَهُ ▪️در نزدیکی شهر سامرا، متوكل دستور داد تا إمام علیه‌السلام را راه ندهند و در كاروانسرايى كه معروف به كاروانسراى درماندگان بود فرو آوردند و یک شبانه روز امام علیه‌السلام را در «خان صعالیک» ( خرابه‌ای که محل گدایان و بیچارگان بود) منزل دادند تا به این وسیله امام علیه‌السلام را تحقیر کنند. 📚 الارشاد، ج٢ ص٣١١ ✍ آه یا امام هادی... چه بگوییم و چگونه گریه کنیم بر آن مخدّرات مظلومه‌ای که در شهر شام، آنان را در محلی جای دادند که درباره آن محل، نقل کرده‌اند: 📋 لا تَقيهُنَّ مِنْ حَرٍّ و لا بَردٍ، ▪️آن خرابه به گونه‌ای بود که آن‌ها را از سرما و گرما حفظ نمی‌کرد... 📋 حتّی تَقشَرّتِ الجُلودُ و سٰالَ الصّدیدُ بَعد کُنّ الخُدور ▪️پس از پرده نشینی و سایه پروری، رخسارشان پوست انداخت و خون از صورت‌هایشان جاری گشت،(۱) 📋 فَلَم یَکُنْ لهم طَعامٌ ولاسِراجٌ ولاشَرابٌ فَلاجَرَمَ جَمَعَ کُلُّ واحِدٍ مِنهُم تُرابًا وَ وَضَعوا وُجوهَهُم علی التُّرابِ و بَکَوا بُکاءا شَدیدا ▪️ در آن خرابه، هیچ طعام و نوشیدنی نداشتند و حتی چراغی در آن تاریکی نزدشان نبود؛ پس از روی ناچاری هرکدام از ایشان مقداری خاک را جمع کردند و صورت‌های مبارک‌شان را بر خاک نهادند و به شدت گریه می‌کردند.(۲) ➖ سقف خرابه شام به گونه‌ای بود که در شُرف خراب شدن بود؛ بعضی از أسرای آل الله می‌گفتند: 📋 إنّما جُعِلنٰا في هٰذا البَيت لِيَقعَ علَينا. ▪️ما را در این خرابه جای دادند که سقف آن بر سر ما خراب شود.(۳) 📚(۱)مثير الأحزان، ص۱۰۳ 📚(۲)بحرالمصائب ج۸ ص۱۱۸ 📚(۳)الخرائج و الجرائح ج٢ ص٧۵٣ 📝 زهر،با جانِ تو آمیخت، توانت را کاست دودِ آه از جگر حضرت زهرا برخاست رنگ رخسار تو با خود خبری آورده شوقِ پرواز تو در چهرهء زردت پیداست مثل اجداد خودت زهر به جانت افتاد رسمِ مسموم شدن بین شما پابرجاست در اهانت به شما دشمنتان بی باک است در جسارت به شما دشمنتان بی پرواست می‌کشیدند و تو را مثل علی می‌بردند چقَدَر داغت از این حیث شبیهِ باباست ساکنِ "خانِ صعالیک" شدی روز ورود شرحِ این واقعه یادآوری شام بلاست یاد سادات به ویرانۀ شام افتادی خاک ویرانه مگر درخورِ ناموس خداست؟! دختر شاه کجا گوشۀ ویرانه کجا؟! فاطمه گریه کُنِ تک تکِ این مرثیه هاست @maghaatel
🩸وقتی که شبانه به خانه امام هادی علیه‌السلام یورش می‌برند ... در نقل‌ها آمده است: 🥀 نزد متوکل ملعون، از امام هادی علیه‌السلام سعایت کردند که در منزل خود کتابها و اسلحه زیادی از شیعیان خود که اهل قم هستند جمع کرده و تصمیم به قیام دارد. 📋 فَبَعَثَ إِلَیْهِ جَمَاعَةً مِنَ الْأَتْرَاکِ فَهَجَمُوا دَارَهُ لَیْلًا فَلَمْ یَجِدُوا فِیهَا شَیْئاً ▪️متوکل ملعون گروهی را فرستاد؛ آنان شبانه به خانه امام هادی علیه‌السلام حمله بردند ولی چیزی نیافتند. 📋 وَ وَجَدُوهُ فِی بَیْتٍ مُغْلَقٍ عَلَیْهِ وَ عَلَیْهِ مِدْرَعَةٌ مِنْ صُوفٍ وَ هُوَ جَالِسٌ عَلَی الرَّمْلِ وَ الْحَصَی ▪️آن حضرت میان اطاق در بسته‌ای بود.(آنان، در را گشودند و وارد آن اتاق شدند و دیدند که) امام هادی علیه‌السلام بر روی شن و ریگ در آن اتاق نشسته است و لباسی پشمین بر تن دارد؛ 📋 وَ هُوَ مُتَوَجِّهٌ إِلَی اللَّهِ تَعَالَی یَتْلُو آیَاتٍ مِنَ الْقُرْآنِ فَحُمِلَ عَلَی حَالِهِ تِلْکَ إِلَی الْمُتَوَکِّلِ ▪️آن حضرت، توجهش به خدا بود و قرآن می‌خواند. آن نانجیبان، امام هادی علیه‌السلام را با همین حال پیش متوکل بردند... 📚مروج الذهب،ج۲ ص۵۰۳ 📚بحارالانوار ج ۵٠ ص٢١٢ ✍ تنها امام سامره تنها چه می‌كنی؟ در كاروان سرای گداها چه می‌كنی؟ دارم براي رنگِ تنت گريه می‌كنم پایِ نفس نفس زدنت گريه می‌كنم باور كنيم حرمت تو مستدام بود؟ يا بردن تو بردنِ با احترام بود؟ باور كنيم شأن تو را رَد نكرده است؟ اين بد دهانِ شهر، به تو بد نكرده است؟ گرد و غبار، روی تو ای يار ريختند روي سرِ تو از در و ديوار ريختند مردِ خدا كجا و اينهمه تحقير، وایِ من بزم شراب و آيه‌ی تطهير وایِ من هرچند بين رَه بدنت را كشيد و بُرد دستِ كسي به روی زن و بچه‌ات نخورد باران نيزه، نيزه نصيب تنت نشد دست كسي مزاحم پيراهنت نشد اين سينه‌ات مكان نشست كسی نشد ديگر سر تو دست به دست كسی نشد... @maghaatel
🩸وقتی که متوکل ملعون، (العیاذبالله) به امام هادی علیه‌السلام، «شراب» تعارف می‌کند ... در نقل‌ها آمده است: سربازان متوکل شبانه به خانه امام هادی علیه‌السلام ریختند و آن حضرت را به زور به کاخ متوکل آوردند؛ 📋 وَ کَانَ الْمُتَوَکِّلُ جَالِساً فِی مَجْلِسِ الشُّرْبِ فَدَخَلَ عَلَیْهِ وَ فَدَخَلَ عَلَیْهِ وَ الْکَأْسُ فِی یَدِ الْمُتَوَکِّلِ ▪️متوکل ملعون در مجلس مِی‌گساری نشسته بود که امام هادی علیه‌السلام را وارد آن مجلس کردند در حالی که جام شراب در دست متوکل بود. 📋 فَلَمَّا رَآهُ هَابَهُ وَ عَظَّمَهُ وَ أَجْلَسَهُ إِلَی جَانِبِهِ وَ نَاوَلَهُ الْکَأْسَ الَّتِی کَانَتْ فِی یَدِهِ ▪️همین که چشم متوکل ملعون به ایشان افتاد، هیبت امام علیه‌السلام او را گرفت و ترسید و آن حضرت را پهلوی خود‌ نشاند و جامی را که در دست داشت به ایشان تعارف کرد؛ 📋 فَقَالَ وَ اللَّهِ مَا یُخَامِرُ لَحْمِی وَ دَمِی قَطُّ فَأَعْفِنِی ▪️امام علیه‌السلام فرمودند: به خدا گوشت و خون من آلوده به شراب نشده! مرا معذور دار! 🥀 متوکل ملعون گفت: پس برایم شعری بخوان! حضرت فرمود: من زیاد شعر از حفظ ندارم! او گفت: چاره‌ای نیست، باید یک شعر بخوانی! 🥀 امام علیه‌السلام شروع به خواندن یک شعر در یاد آخرت و مذمت دنیا نمودند که در آخر، متوکل شروع به گریه کرد و حاضرین نیز به گریه افتادند. 📚مروج الذهب،ج۲ ص۵۰۳ 📚بحارالانوار ج ۵٠ ص٢١٢ ✍ آه ... یا امام هادی همینکه شیعه می‌شنود که شما را وارد بزم شراب کردند، جگرش آتش می‌گیرد ...؛ اما اگر آن بی‌حیا، جام شراب را به شما تعارف کرد، دیگر تَه‌ماندهٔ جامش را بر سر و روی‌تان نریخت... حال چه بگوییم و چگونه گریه کنیم بر آن ساعت دردناکی که مقاتل نوشته‌اند: 📋 إنّ يَزيدَ شَرِبَ الخَمرَ و صَبَّ مِنها عَلَى الرّأسِ الشّريف ▪️يزيد ملعون شراب می‌خورد و تَه‌مانده آن را بر سر مطهر سیدالشهداء عليه‌السّلام می‌ريخت... 📚نفس المهموم، ص۴۳۹ 📚معالي السّبطين، ج۲ص۵۸ 📝 آتش کشید بر جگرم خنده یزید سیراب بود و روی لبت چوب می‌کشید بازی نمود با لب تو پیش چشم من تیزیِّ چوب ها لب خشک تو را بُرید تَه مانده شراب خودش بین طشت ریخت از آن به بعد شد همه گیسوی من سپید تا سرخْ مو بلند شد و یک اشاره کرد رنگِ سکینه دختر تو ناگهان پرید جانم رباب، تا که سر افتاد بر زمین از بهرِ بوسه از لب و دندانِ تو دوید... @Maghaatel
🩸کسانی که قصد کُشتنِ امام هادی علیه‌السلام را داشتند، در مقابل آن حضرت به سجده افتادند ... در نقل‌ها آمده است: روزی کینهٔ متوکل ملعون از امام هادی علیه‌السلام آن‌قدر بالا گرفت که دستور داد چهار نفر از اهالی خزر را برایش حاضر کنند؛ مأموران حاضر شدند و متوکل به هر کدام شمشیری داد و به آنها دستور داد، وقتی‌که حضرت هادی علیه‌السلام وارد مجلس شد با شمشیر به او حمله کنند و با خود می‌گفت: به خدا قسم پس از کشتن بدنش را آتش می‌زنم. 🥀 راوی گوید: من گوشه‌ای ایستاده بودم که در همین گیر و دار، حضرت ابوالحسن امام هادی علیه‌السلام وارد شد ... من دیدم امام علیه‌السلام در موقع آمدن لبهایش به دعایی تکان می‌خورد و هیچ ناراحتی و وحشتی ندارد؛ 📋 فَلَمَّا بَصُرَ بِهِ الْمُتَوَکِّلُ رَمَی بِنَفْسِهِ عَنِ السَّرِیرِ إِلَیْهِ وَ هُوَ سَبَقَهُ وَ انْکَبَّ عَلَیْهِ فَقَبَّلَ بَیْنَ عَیْنَیْهِ وَ یَدَهُ وَ سَیْفُهُ بِیَدِهِ ▪️تا متوکل ملعون چشمش به امام هادی علیه‌السلام افتاد خود را از تخت به زیر انداخت و خود را به آن حضرت رساند و دست و پیشانی او را بوسید و در حالی که شمشیر در دست داشت می‌گفت: آقا یا ابن رسول اللَّه! ای بهترین خلق خدا! پسر عمو و مولایم یا ابا الحسن!... 🥀 سپس متوکل گفت: آقا ! چه چیز موجب تشریف فرمایی شما در این موقع گردیده؟ امام علیه‌السلام فرمود: پیکی از طرف شما آمده و گفت: متوکل شما را می‌خواهد؛ متوکل گفت: دروغ گفته زنازاده! هرجا می‌خواهید، تشریف ببرید! سپس روی به حاضرین نموده و گفت: از آقا و مولای من و خودتان مشایعت کنید. 📋 فَلَمَّا بَصُرَ بِهِ الْخَزَرُ خَرُّوا سُجَّداً مُذْعِنِینَ ▪️همین‌که امام علیه‌السلام خواستند از قصر متوکل بیرون بیاید، تا چشم آن چهار نفر اهالی خزَر به آن حضرت افتاد، با حال اقرار به عظمت ایشان، به سجده افتادند. 📚 الخرائج و الجرائح،ج ۱ ص۴۱۹ ✍ آه ... یا امام هادی ای‌کاش همانگونه که شمشیر از دست متوکل و آن چهار نفر افتاد، در گودال قتلگاه هم شمشیر از دست شمر و آن چهل نفر حرامیِ ملعون می‌افتاد... ➖ ما را کُشته است آن ساعت دردناکی که مقاتل نوشته‌اند: 📜 ... وَ بَقِيَ الحُسينُ علیه‌السلام مَكبُوبًا عَلَى الأرضِ مُلَطّخًا بِدَمِهِ ثَلاثَ سٰاعاتٍ ▪️حدود سه ساعت بود که سیدالشهدا علیه‌السلام بی‌رمق بین گودال، در خون خودش غوطه‌ور افتاده بود. 🥀 دائماً لب‌های خشکش به هم می‌خورد و می‌فرمود: صَبرًا عَلَى قَضائِك لا الٰهَ سِواكَ يا غياَث المُستَغيثين 📜 فَاِبْتَدَرَ إلَيْهِ أربَعونَ رَجُلاً كُلٌّ مِنهُم يُريدُ حَزَّ نَحرِهِ و عُمَرُ بنُ سَعدٍ لَعَنَهُ اللّهُ يَقولُ: يا وَيلَكُم! عَجِّلوا عَلَيْهِ ▪️در آخر چهل حرامی پیشی گرفتند تا سرِ مطهر سیدالشهداء علیه‌السلام را جدا کنند؛ عمر بن سعد ملعون هم دائمًا می‌گفت: وای بر شما! هرچه زودتر کارش را تمام کنید! 🥀 شَبث و سنان ملعون به ترتیب وارد گودال شدند تا سر مطهرش را جدا کنند؛ اما پس از لحظاتی یکی پس از دیگری وحشت‌زده از گودال قتلگاه بیرون آمدند. 🥀تا اینکه در نهایت شمر ملعون به سنان لعین گفت: مادرت به عزایت بنشیند! چرا دست کشیدی؟ سنان گفت: وای بر تو! چشمانش را به رویم باز کرد و شجاعت پدرش را به خاطرم آورد که از کشتن او دست کشیدم. پس شمر به او گفت: 📜 إنّي لأقتُلُهُ سَواءً شَبِهَ المُصطفىٰ أو عَلِيّ المُرتضىٰ؛ فأخَذَ السّيفَ مِن يَدِهِ، و رَكِبَ صَدرَ الحُسينِ علیه‌السلام... ▪️این من هستم که او را می‌کشم؛ حال چه شبیه مصطفی صلی‌الله‌علیه‌وآله باشد و چه شبیه علیّ مرتضی علیه‌السلام؛ پس شمشیر را از دست سنان گرفت و وارد گودال قتلگاه شد و از سینه مبارک سیدالشهداء علیه‌السلام بالا رفت... 📚مقتل أبومخنف (مشهور)،ص۹۳ 📚اسرارالشهادة ص ۴٢۶ 📝 ناله بزن ؛ با ناله از گودال لشگر را ببر زینب بیا ، این شمرِ با پا رفته منبر را ببر چون مادر خود بر کمر چادر ببند ای شیرزن از زیر دست و پای این مردم برادر را ببر این فرصت پیش آمده دیگر نمیاید به دست دامن کشان، دام‍ن بیاور با خودت سر را ببر ناله بزن، فریاد کن؛ اما همه‌ش بی‌فایده است این شمر، از اینجا نخواهد رفت؛ مادر را ببر ای لشگر بی آبرو اینگونه عریانش مکن پیراهنش را بر زمین بگذار، معجر را ببر انگشتری که ضربه خورده در نمی‌آید ز دست جایش، النگوی من و این چند دختر را ببر من در میان این شلوغی خیمه را گم کرده ام از بین نامحرم بیا عباس! خواهر را ببر... @maghaatel
🩸امام‌حسن عسکری علیه‌السلام، با «گریبان چاک‌داده» ، «پاهای برهنه» و «بدون‌ عمامه» در عزای پدر بزرگوارش حاضر شد ... در نقل‌ها آمده است: 🥀 وقتی که خبر شهادت امام هادی علیه‌السلام به گوش معتمد عباسی رسید امر کرد که اهل سامرا با سواره هایشان پی جنازه‌ی امام علیه‌السلام بروند و ایشان را تا دم قصر خودش بیاورند تا بر جنازه‌ی مطهر امام علیه‌السلام نماز بخواند. برخی از شیعیان نیز بر در خانه امام هادی علیه‌السلام جمع شده بودند؛ 📋 و خَرَجَ أَبُو مُحَمَّدٍ حَافِيَ اَلْقَدَمِ مَكْشُوفَ اَلرَّأْسِ مُحَلَّلَ اَلْأَزْرَارِ خَلْفَ اَلنَّعْشِ مَشْقُوقَ اَلْجَيْبِ مُخْضَلَّ اَللِّحْيَةِ بِدُمُوعٍ عَلَى عَيْنَيْهِ ▪️در این هنگام بود که امام حسن عسکری علیه‌السلام از خانه خارج شده در حالی که پایش برهنه بود و عمامه بر سر نداشت؛ گریبان دریده بود و آن‌قدر گریسته بود که محاسنش در اشک چشمانش غوطه‌ور بود... 📚الهدایة الكبری ج۱ ص۲۴۸ ✍ آه ... یا امام حسن عسکری ... «گریبان چاک دادن‌تان»، دل ما را به همان ساعت دردناکی می‌کشاند که مقاتل نوشته‌اند: 📜 ثُمَّ وُضِعَ رَأسُ الحسينِ عليه‌السّلام بينَ يَدَيهِ ... ▪️مخدّرات را وارد مجلس یزید لعین کردند و سر مطهر سیدالشهدا علیه‌السلام را جلوی او گذاشتند... 📜 و أمّا زينبُ فإنّها لَمّا رَأَتْ رأسَ الحسينِ عليه‌السّلام أَهْوَتْ إلى جَيْبِها فَشَقَّتْهُ، ثُمَّ نادَتْ بِصَوتٍ حَزينٍ، يُقرِحُ الكَبِدَ، و يُوهي الجِلْدَ: ▪️و اما زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها تا نگاهش به سر مطهر برادر افتاد، دست انداخت و گریبان چاک داد سپس با ناله‌ای جگرسوز فریاد زد: «يا حُسيناه! يا حَبيبَ جَدِّهِ الرَّسولِ! و يا ثَمَرَةَ فُؤادِ الزّهراءِ البَتولِ! يا ابنَ بِنتِ المصطفى! يا ابنَ مكّةَ و مِنى! يا ابنَ عليٍّ المرتضى!» 📚مثير الأحزان، ص۱۰۰ 📝 وقتی که دور از تربت پیغمبر افتاد غمهای عالم بر دل او یکسر افتاد گاهی به یاد روضه جدِّ غریبش گه یاد مادر اشکش از چشم تر افتاد بزم شراب و آیه تطهیر ، ای وای راهش بمیرم من کجاها آخر افتاد این روضه اما تازگی دارد؟ ندارد حق داشت یاد زینب غم پرور افتاد بزم یزید و عمه سادات ،ای وای بعد از برادر چه غریب و مضطر افتاد ای کفیل زینب الحوراء ؛ اباالفضل! بین حرامی خواهرت بی یاور افتاد چشمان خود را بست از خجلت برادر در طشت، چشمش تا به چشم خواهر افتاد چوب یزید بی حیا تا رفت بالا دیدند در مجلس که از پا دختر افتاد آنقدر زد با خیزرانش بی مروت دندان بشکسته در آن طشت زر افتاد... @maghaatel
🩸اثر زهر در بدن مبارک امام هادی و آمدنِ امام حسن عسکری علیهماالسلام بر بالین آن حضرت ... در نقلی آمده است: 📋 فَلَمّا تَناوَلَهُ الإمامُ لازَمَ الفِراشَ وَ قَد سَرَی السَّمُّ في بَدَنِهِ، فَراحَ یُعانِي الآلامَ القاتِلَةَ ▪️هنگامی که امام هادی علیه‌السلام زهر را خوردند، به بستر افتادند و «زهر» به نقطه نقطه پیکر آن حضرت راه یافت؛ آن‌گاه آن امام مظلوم، دردهایی کُشنده را تحمّل می‌نمود !(۱) 📋 فَأَحْضَرَ أَبَا مُحَمَّدٍ ابْنَهُ عَلَيْهِ‌السَّلاَمُ فَسَلَّمَ إِلَيْهِ النُّورَ وَ الْحِكْمَةَ وَ مَوَارِيثَ الْأَنْبِيَاءِ وَ السِّلاَحَ وَ أَوْصَى إِلَيْهِ وَ مَضَى صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ ▪️و در همین هنگام بود که فرزندش امام حسن عسکری علیه‌السلام را به نزد خود فراخواند و‌ (آن حضرت را در بر گرفت و) نور و حکمت و مواریث انبیاء و آن سلاح مخصوص امامت را به او سپرد و وصایایی را به آن حضرت نمودند و سپس به شهادت رسیدند.(۲) 📚(۱)من لایحضره الخطیب،ج۴ ص۴۹۳ 📚(۲)اثبات الوصیة، ج۱ ص۲۴۲ ✍ آه ... یا امام هادی ... قاعده همین است که پدر در لحظات آخر، سرش بر روی دامان پسر باشد؛ اما چه بگوییم و چگونه گریه کنیم بر پدر غریب کرب‌وبلا که جایش با پسر عوض شد... همان ساعت جگرسوزی که مقاتل نوشته‌اند: 📜 ... إنَّ الْحسينَ عليه السلامُ لَمَّا رَمَىٰ بِنَفسِهِ عَلىٰ جَسَدِ وَلَدِهِ و فِلْذَةِ كَبِدِهِ، اِعْتَرَتْهُ حَالَةُ الْمُحتَضَرِ ▪️وقتی که سیدالشهداء علیه‌السلام بر بالین علی اکبر علیه‌السلام رسید، خودش را از بالای اسب بر روی بدن پاره جگرش، علی اکبر انداخت؛ در آنجا از شدت غم، حالت احتضار به او دست داد. 📜 فَجَعَلَ يَجودُ بِنَفسِهِ، و يَتَنَفَّسُ تَنَفُّسَ الصُّعَداءِ، و كادَتْ رُوحُهُ أنْ تَخرُجَ. ▪️داشت همان‌جا جان می‌داد؛ آه سرد از دل می‌کشید و نزدیک بود که روح از بدنش جدا شود... 📚مقتل الحسين عليه‌السلام،بحرالعلوم، ص۳۴۶ 📝 پدری پیر شده بر سر نعش پسرش محتضر شد به خدا وای چه آید به سرش صد و یک دانه تسبیح حسین ریخت زمین ارباً اربا شد و پاشید تمام جگرش نا مرتب شده این خوش قد و بالای حرم بس که از روی حسد دشمن او زد نظرش همه از بغض علی بر تن و پهلوش زدن می‌زدن با دم شمشیر و سنان و تبرش به خدا آینه احمد و زهرا و علیست این جوانی که لبش تَر شده از خون سرش تا تسلی بدهند داغ علی را به پدر کوفیان هلهله کردند همان دور و برش برسانید جوانان حرم را که بَرَند جسم صد چاک علی و پدر محتضرش زانویش خم شده این پیرِ جوانْ مُرده ولی بعد از این کاش بلایی نکند خَم کمرش @Maghaatel
🩸«گرمای طاقت‌فرسا» و «فشار جمعیت» در تشییع پیکر مطهر امام هادی علیه‌السلام ... مورّخ نامی جناب «مسعودی» در کتاب «إثبات‌الوصیة»، تشییع پیکر پاک امام هادی علیه‌السلام را اینگونه گزارش می‌کند: 📋 وَ اشْتَدَّ الْحَرُّ عَلَى أَبِي مُحَمَّدٍ عَلَيْهِ‌السَّلاَمُ وَ ضَغَطَهُ النَّاسُ فِي طَرِيقِهِ وَ مُنْصَرَفِهِ مِنَ الشَّارِعِ بَعْدَ الصَّلاَةِ عَلَيْهِ، ▪️روز تشییع، هوا بسیار گرم بود؛ بعد از آنکه امام حسن عسکری علیه‌السلام بر پیکر پاک پدر بزرگوارش نماز خواند، در مسیر بازگشت، گرمای هوا و فشار جمعیت، آن حضرت را خسته نموده و توان راه رفتن را از آن امامِ داغدیده گرفت. 📋 فَصَارَ فِي طَرِيقِهِ إِلَى دُكَّانِ بَقَّالٍ رَآهُ مَرْشُوشاً فَسَلَّمَ وَ اسْتَأْذَنَهُ فِي الْجُلُوسِ فَأَذِنَ لَهُ وَ جَلَسَ، وَ وَقَفَ النَّاسُ حَوْلَهُ... ▪️در همان مسیر، نگاه آن حضرت به یک بقّالی افتاد که در جلوی مغازه‌اش مقداری آب پاشیده بود؛ امام علیه‌السلام به صاحب آن مغازه سلام گفته و اجازه خواستند تا در جلوی مغازه‌اش کمی نشسته و استراحت کنند؛ صاحب دُکّان هم‌ اجازه داد و امام علیه‌السلام نشستند و مردم در اطراف آن حضرت جمع شدند... (۱) ✍ آه یا امام حسن عسکری ... اگر آن روز، هوا گرم و سوزان بود، غروب عاشورا هم هوا گرم و سوزان بود... اگر شما داغدیده بودید، اهل و عیال سیدالشهداء علیه‌السلام هم داغدیده بودند... اما چه بگوییم از آن ساعت جانسوزی که زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها به محضر إمام سجاد علیه‌السلام رسید و فرمود: 📜 يا بَقيّةَ المٰاضينَ! و ثِمالَ البٰاقينَ! قَد أضرَمُوا النّارَ في مَضارِبِنا ، فمٰا رأيُكَ فينا؟ ▪️اى يادگار گذشتگان و پناه باقيماندگان! خيمه‌ها را آتش زده‌اند؛ چه كنيم؟ 🥀 امام سجاد علیه‌السلام فرمودند: 📜 عَلَيكُنَّ بِالفَرار! ▪️هر چه زودتر به بیابان‌ها فرار كنيد! 📜 فَفَرَرنَ بَناتُ رَسولِ اللّهِ صائحاتٍ، باكياتٍ، نادباتٍ ▪️همه مخدّرات و دختران رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله در حالى كه گريان بودند و فرياد مى‌زدند، فرار كردند و سر به بيابان‌ها گذاشتند. (۲) ➖ و به روایت «سید‌بن‌طاووس»، امام سجاد علیه‌السلام فرمودند: 📜 حَمَلَني عَلَى بَعيرٍ يُطلََعُ بِغَيرِ وِطاءٍ، وَ رأسُ الحُسينِ عليه‌السلام عَلَى عَلَمٍ... ▪️مرا بر روی یک شتر بدون جهاز سوار کردند و سر مطهر پدرم را بر روی نیزه‌ای در مقابل ما گذاشتند. 📜 ... و حَولُنٰا بِالرِّماحِ، اِنْ دَمَعَتْ مِن أحَدِنا عَينٌ قُرِعَ رأسُهُ بِالرُّمْحِ ▪️دوْر تا دور ما با نیزه ایستاده بودند و اگر یکی از ما گریه می‌کرد و اشک می‌ریخت، با کعب‌نِیْ بر سر او می‌زدند.(۳) 📝‌ آزار دیدم / خود را میان معرکه بیمار دیدم در خیمه بودم / هفت آسمان را بر سرم آوار دیدم در بین گودال / آیینۀ جسم پدر را تار دیدم بابای خود را / دربین یک لشکر بدون یار دیدم این‌ها بماند‌ / از شام دیدم هرچه من آزار دیدم شب‌های بسیار‌ / در بین صحرا عمه را بیدار دیدم صد بار مُردم / وقتی به پای خواهرانم خار دیدم ای وای از شام / گهواره را در بین یک بازار دیدم بزم شراب و.../ بی‌حرمتی در مجلس اغیار دیدم نامحرمان را / نزدیک مَحرم‌های خود بسیار دیدم... 📚(۱)اثبات الوصیه ج۱ ص۲۴۳ 📚(۲)معالي السبطین ص٨٩ 📚(۲)وسیلة الدارین ص٣۴٣ 📚(۳)اقبال الاعمال ج۳ص۸۹ @Maghaatel
🔰 هادی اگر تویی که کسی گُم نمی‌شود ... مرحوم «شیخ مفید» نقل می‌کند: وقتی که در نزد متوکل ملعون، سعایت از امام هادی علیه‌السلام کردند، متوکل به شخصی به نام «سعید حاحب» دستور داد و گفت: 🔸 «همین امشب، مخفیانه به منزل علیّ النقیّ {علیه‌السلام} برو و هر چقدر اسلحه و اموال دارد، به اینجا بیاور!» 🔹 تاریکی، کوچه را پوشانده بود. «سعید» نردبان را به دیوار کاهگلی تکیه داد و از آن بالا رفت. خود را به دیوار آویزان کرد تا جاپایی پیدا کند؛ در همین هنگام صدای امام هادی علیه‌السلام او را متوجه آن حضرت نمود که می‌فرمود: 📋 یَا سَعِیدُ مَکَانَکَ حَتَّی یَأْتُوکَ بِشَمْعَةٍ 🔻ای سعید! همان طور بمان تا برایت شمعی بیاورند. 🔸 سعید گوید: به زودی شمعی برایم آوردند و من پایین آمده و داخل اطاق شدم؛ دیدم که امام هادی علیه‌السلام لباس و عمامه‌ای پشمی بر سر داشت و بر روی حصیر، رو به قبله مشغول مناجات بود ... 🔹 آنگاه امام علیه‌السلام رو‌ به من کرد و فرمود: می‌توانی از تمام اطاق‌ها بازدید کنی! من داخل اطاقها شدم ولی چیزی پیدا نکرده ... و در آخر به آن حضرت گفتم: «ای سید من! شرمنده‌ام! مرا ببخش! دستور خلیفه بود.» 📚الارشاد، ص۳۰۹ ✍ای آنکه هستی‌ام شده‌ای از قدیم‌ها‌ ای عاشق تو حضرت عبدالعظیم‌ها تاریکی جهانِ مرا نورِ مُطلقی‌ ای جان فدایِ رویِ تو یا ایها النقی در گوشه گوشه همه عالَم نوشته‌اند بنگَر که در متون کهن هم نوشته‌اند: از بس که سبکِ بَخشش و لطفش جوادیَ است گاهی توکل مُتوکِل به هادی است بی‌شک همیشه بخشش تو عاری از چراست ثروت همیشه نزدِ گدایان سامراست‌ با یک دعای خود غم ما را مهار کن با یک دعای خود دل ما را بهار کن بی‌تو بهار قسمت مردم نمی‌شود هادی اگر تویی که کسی گُم نمی‌شود... @Maghaatel
. «بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم» ☘ با توجه به مناسبت‌هایی که پیش رو داریم، ان‌شاءالله تعالی با مدد از ساحت قدسیِ امیرالمؤمنین علیه‌السلام از امروز تا ۱۳ ماه‌رجب، قطره‌ای از دریای فضائل بی‌پایان و معارف مرتبط با امیرالمؤمنین و امام جواد «صلوات الله علیهما» را در کانال قرار می‌دهیم. 🔻همچنین با توجه به مناسبت ۱۲ ماه‌رجب، سالروز به درک واصل شدنِ معاویه ملعون🔥، ذره‌ای از مطاعن و ظلم‌هایی که آن ملعونِ ازل و أبد، در حق اهل‌بیت علیهم‌السلام روا داشت را نیز بیان می‌کنیم. @Maghaatel
🔰 از این پس، شگفتی‌ها و کرامات زیادی از «جوادم» خواهید دید... بانو حکیمه، دختر امام کاظم عليه‌السّلام نقل می‌کنند: 🔹 نزدیک زایمان «خَیزُران» همسر امام رضا علیه‌السلام بود، که من و قابله‌ای در اتاق او حضور داشتیم؛ امام رضا علیه‌السلام درب آن را بر روی ما بست. شب هنگام، درد زایمان خیزران شدید شد، از طرفی چراغ اتاق هم خاموش شد. 🔸 ما از این امر ناراحت شدیم، ولی دیری نپایید که چهره ماه امام جواد علیه‌السلام طلوع نمود و اتاق را غرق در نور نمود؛ من به مادرش گفتم: 📋قَد أغناكِ اللّهُ عَنِ المِصبٰاح. 🔻خداوند تو را از نور چراغ بی‌نیاز نمود. 🔹آن نوزاد مبارک در طشتی نشست و جسم نازنینش را پرده نازکی همچون تور پوشانده بود. بامدادان، امام رضا علیه‌السلام تشریف فرما شد، او را در گهواره‌ای گذاشت و به من فرمود: مواظب او باش و از کنار گهواره دور نشو! 🔸بانو حکیمه گوید: من به پرستاری آن حضرت مشغول بودم، وقتی سه روزه شد، چشمانش را به سوی آسمان نمود و نگاهی به طرف چپ و راست خود افکند و فرمود: 📋 أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ «صلی‌الله‌علیه‌وآله» 🔹 من از این امر در شگفت شده و از ترس بدنم لرزید، برخاستم و به خدمت امام رضا علیه‌السلام آمده و عرض کردم: امر شگفتی از این مولود دیدم! امام علیه‌السلام فرمود: چه دیدی؟ عرض کردم: این کودک همین الآن چنین و چنان نمود. امام رضا علیه‌السلام تبسّمی نمود و فرمود: 📋 يَا حَكِيمَةُ مَا تَرَوْنَ مِنْ عَجَائِبِهِ أَكْثَر. 🔻ای حکیمه! از این پس شگفتی‌ها و کرامات زیادی از او خواهید دید... 📚الثاقب في المناقب،ابن حمزة، ص۵۰۴ 📚المناقب، ج۱۲ ص۳۱۵(اندکی تفاوت) ✍من از ازل گدایم و او از ازل جواد مثل‌ رضا و مثل‌ خودش‌ بی بَدَل جواد با روی خوش گذاشت به سائل مَحل جواد در جُود و در کرم شده ضَربُ المَثَل جواد ((صَلِّ‌ عَلی مُحمّد و صَلِّ عَلَی‌ الجَواد)) دست خُداست دست امامِ جوادِ من عرش خُداست روضه‌ی باب المُرادِ من لطف زیاد اوست که مانده‌ به یادِ من یک‌جمله است نغمه‌ی هر بامدادِ من ((صَلِّ‌ عَلی مُحمّد و صَلِّ عَلَی‌ الجَواد)) او را دلیل بارش باران نوشته اند در مدح او ملائکه قرآن نوشته اند چشم و چراغ شاه خراسان نوشته‌اند روی عقیق دست کریمان نوشته‌اند ((صَلِّ‌ عَلی مُحمّد و صَلِّ عَلَی‌ الجَواد)) با‌ مَستِ حُبِّ او سخن از مُستَحَب مگو شهد لبش که هست به ما از رُطب مگو ما با غمش خوشیم بیا از طرب مگو در پرده‌ای بلند بخوان ؛ زیر لب مگو ((صَلِّ‌ عَلی مُحمّد و صَلِّ عَلَی‌ الجَواد)) دل یاکریم گفت و زبان یاجواد گفت باید نیاز خویش به بابُ المراد گفت گنبد زبان گشود و دم گوش باد گفت شد برکتش زیاد کسی که زیاد گفت ((صَلِّ‌ عَلی مُحمّد و صَلِّ عَلَی‌ الجَواد)) ماییم سائل سر بازار کاظمین هستیم تا همیشه بدهکار کاظمین بیچاره‌ی رضا و گرفتار کاظمین گفتیم با تمامی زوّار کاظمین ((صَلِّ‌ عَلی مُحمّد و صَلِّ عَلَی‌ الجَواد)) @Maghaatel
🔰 دلدادگانِ حضرت جوادالائمه "علیه‌السلام"، روز قیامت حق «شفاعت» دارند... در حدیثی قدسی، خدای متعال، اوصیاء بعد از خاتم النببین "صلی‌الله‌علیه‌وآله" را توصیف نمودند و وقتی‌که به نام مبارک امام جواد "علیه‌السلام" رسیدند، فرمودند: 📋 لَا يُؤمِنُ عَبدٌ بِهِ إِلَّا جَعَلتُ الجَنَّةَ مَثوَاهُ وَ شَفَّعتُهُ فِي سَبعِينَ مِن أَهلِ بَيتِهِ كُلُّهُم قَدِ استَوجَبُوا النَّارَ 🔻 هیچ بنده‌ای نیست که به حضرت جوادالائمه "علیه‌السلام" ایمان آورد، جز این‌که او را در بهشت جای دهم و در روز قیامت، شفاعت او را از هفتاد گنهکار جهنّمی از خاندان خودش، خواهم پذیرفت! 📚الکافی، ج۱، ص۵۲۸ 📚کمال الدین، ج۱، ص۳۱۰ ✍ ای داد رسِ روز معاد ، ادرکنی ای سروَر و سَرْ خیل عِباد ادرکنی ما دست به‌دامان تو هستیم ، مدد ای جلوه‌ی جود، یا جواد ادرکنی @maghaatel