eitaa logo
معارف و مقاتل آلُ الله
11.6هزار دنبال‌کننده
7 عکس
15 ویدیو
1 فایل
✅فضائل 📜تاریخ‌ 🩸مقاتل اهل‌البیت علیهم‌السلام 📚همه مطالب با ذکر منابع📚 🔻خادم کانال: @jaanamhosein (پژوهشگر در حوزهٔ حدیث و مقتل - قم مقدسه) ⚫ کانال فهرست مقاتل👈 @Maghaatel2 📌همین کانال در تلگرام👈 https://t.me/maghaatel
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 قرار و مدارهای مادر معاویه با ... مرحوم‌ علامه مجلسی در کتاب شریف «بحارالانوار» نقل می‌کند: 🔹 در جریان فتح مکه، رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله بر روی کوه صفا از ابوسفیان و آل او بیعت گرفت؛ «دوّمی» پایین تر از آن حضرت قرار داشت‌ و هند دختر عَتَبه از ترس آنکه مبادا رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله او را بشناسد، نقاب زده و ناشناس در میان زنان بود. 🔸بعد از آنکه رسول‌ خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله چند پیمان از آن‌ها گرفت، فرمود: «... همچنین از شما پیمان می‌گیرم که زنا نکنید!» هند گفت: مگر زن آزاده، زنا می‌کند!؟ 📋 فَتَبَسَّمَ … [الثّانی] لِمَا جَرَی بَیْنَهُ وَ بَیْنَهَا فِی الْجَاهِلِیَّةِ 🔻چون هند این سخن را گفت، «دوّمی» به خاطر اتفاقی که میان او و هند در ایام جاهلیت به وقوع پیوسته بود، خندید. 📚بحارالانوار ج۲۱ ص۹۹ @Maghaatel
🔴 جماعتی که گفته‌اند: داییِ ما چهار پدر داشت ... "زمخشری" از علماء متعصّب اهل تسنّن - که قائلند معاویه، «خالُ المؤمنین» است - می‌نویسد: 📋 كانَ مُعاوِيَةُ يُعزى إلى أربَعَةٍ ... 🔻چهار نفر نسبت به معاویه ادّعای پدری🙄 کرده‌اند: ۱. مسافر بن ابى عَمْرو ۲.عمارة بن وليد ۳.عبّاس بن عبدالمطّلب ۴.صباح؛ آوازه‌خوانی كه بَرده عمّارة بن وليد بود. 📋 قالوا: وكانَ أبو سُفيانَ دَميما، قَصيرا، وكانَ الصَّباحُ عَسيفا لِأَبي سُفيانَ، شابّا وَسيما، فَدَعَتهُ هِندٌ إلى نَفسِها. 🔻 گفته‌اند كه ابوسفيان، زشت و كوتاه‌قد بود و «صباح»، اجير ابوسفيان و جوانى زيباروى بود. هند، او را به همبستر شدن با خود فرا خوانْد. 📚ربيع الأبرار،زمخشری، ج۳ ص۵۵۱ 📚شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، ج۱ ص۳۳۶. ✍سرمنشأ تمامیِ ظلمت، معاویه سرچشمه سیاه ضلالت، معاویه یک عمْر کرده‌ای خلفای سِگانه را از راه ظلم و جور،‌ حمایت، معاویه! ای کاتبی که وحیِ شیاطین به دست تو گردیده لحظه لحظه کتابت، معاویه الحق ز نسل هند جگر خوار بوده‌ای از حیث ظلم و جور و جنایت، معاویه! گاهی به جستجوی «پدر» باش، نه فقط در جستجوی امر خلافت، معاویه! @Maghaatel
🔴 خون‌ِدل‌ خوردن‌های رسول‌ خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله با دیدن معاویه ... «خوارزمی» از علمای معروف اهل تسنن در قرن ۶ ، نقل می‌کند که رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمودند: 📋... فإذا رأيتُم معاويةَ عَلَى منبري فَابقَرُوا بَطنَه 🔹اگر روزی معاویه را بر بالای منبر من دیدید، شکمش را بدرید... 📚مقتل الحسین علیه‌السلام، خوارزمی، ج۱ ص۲۶۸ ➖ «إبن أبی الحدید» و «زمخشری» از علمای مشهور اهل تسنن نیز نقل کرده‌اند: روزی معاویه در مسجد رسول‌ خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله از جای برخاست و دست ابوسفیان را گرفت و باهم از مسجد خارج شدند؛ در این هنگام رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله نگاهی به آن دو انداخت و فرمود: 📋 لَعَنَ اللَّهُ التَّابِعَ وَ الْمَتْبُوعَ رُبَّ یَوْمٍ لِأُمَّتِی مِنْ مُعَاوِیَةَ ... 🔹نفرین خدا بر آنکه به پیش افتاده و آنکه به دنبالش می‌رود! امّت من چه روزهای سختی را، از ظلم و جور معاویه در پیش دارند... 📚شرح نهج البلاغه،ابن ابی الحدید، ج۴ ص۷۹ 📚ربیع الأبرار،زمخشری، ج۵ ص۳۵۸ (با اندکی تفاوت) ✍ هم که شَرَر به ارض و سما زد معاویه هم پشت پا به قول خدا زد معاویه گفتم: ز بعد آن سه خلیفه! که بدتر است؟ دیدم کسی ز غیب صدا زد: معاویه... @Maghaatel
🔴 «لعنِ معاویه»، ذکر قنوت امیرالمؤمنین تا خاتم الوصیّین علیهم‌السلام ... ➖ علمای نامدار اهل‌تسنن نیز نقل کرده‌اند: 📋...‌فَكانَ عَليٌّ إذا صَلَّى الغَداةَ قَنَتَ فَقَالَ: اللَّهُمَّ العَنْ مُعَاوِيَة ... 🔹مولا علی علیه‌السلام دائمًا در قنوت نماز صبح خود این دعا را می‌خواند: خدایا! معاویه را لعنت کن ... 📚انساب الاشراف، ج۲ص۳۵۲ 📚المحلّی،ابن حزم،ج۴ ص۱۴۵ ➖ مرحوم‌ آية اللّه سيّد نصراللّه مُستنبط، در حرم حضرت اميرالمؤمنين عليه‌السّلام به ديدار امام زمان «ارواحنا فداه» شرفياب شد، درحالى كه آن حضرت نماز مى‌خواند؛ به آنچه آن حضرت مى‌خواندند، گوش فراداد و شنيد كه آن حضرت در قنوتش اين گونه دعا مى‌نمود: 📋 أَللَّهُمَّ إِنَّ مُعاوِيَةَ بْنَ أَبي سُفْيانَ قَدْ عادىٰ عَلِيَّ بْنَ أَبي طالِبٍ؛ فَالْعَنْهُ لَعْناً وَبيلاً 🔹 خداوندا، به راستى كه معاويه پسر ابوسفيان، با علىّ بن ابى طالب علیه‌السلام دشمنىِ سرسختی كرد؛ پس او را به شدّت لعنت كن! 📚صحیفه مهدیه، ص۱۷۷ به نقل از معجم رجال الفكر والأدب في النجف،محمدهادی امینی. ✍ خواهی که دل فاطمه گیرد تسکین یا اینکه علی تو را نماید تحسین تسبیح بچرخان و بگو صدها بار لعنت به معاویه الیٰ یوم الدّین @Maghaatel
🟢 أَنَا الَّذِی سَمَّتْنِی أُمِّی حَیْدَرَةَ ... {من آنم که حیدر بوَد نام من} در نقل‌ها آمده است: 📋 فَبَرَزَ مَرْحَبٌ وَ هُوَ یَقُولُ قَدْ عَلِمَتْ خَیْبَرُ أَنِّی مَرْحَب 🔻در جنگ خیبر بود که مَرحب (پهلوان یهودیان) از در قلعه خارج شد و رجز می‌خواند و می‌گفت: خیبریان می‌دانند که من مرحب هستم! 📋 فَبَرَزَ لَهُ عَلِیٌّ علیه‌السلام وَ هُوَ یَقُولُ: أَنَا الَّذِی سَمَّتْنِی أُمِّی حَیْدَرَةَ ... 🔻در اینجا بود که امیرالمؤمنین علیه‌السلام به مصاف او شتافت و می‌فرمود: من آنم که مادرم نام مرا «حیدر» نهاد ... 📋 فَضَرَبَ مَرْحَباً فَفَلَقَ رَأْسَهُ فَقَتَلَهُ وَ کَانَ الْفَتْحُ عَلَی یَدِهِ 🔻مولا علی علیه‌السلام جلو آمد و ضربتی بر سر مرحب وارد نمود و فرق سرش را به دو نیم، تقسیم کرد و فتح و ظفر در جنگ خیبر به دستان با کفایت امیرالمؤمنین علیه‌السلام حاصل شد. 📚بحارالانوار، ج۲۱ ص۴ 🔅 و اما حکایت نامگذاری مولا علی علیه‌السلام به نام مبارک «حیدر» در روایت آمده است: ☘ مولا علی علیه‌السلام در حالی که ایام طفولیت در گهواره بود و دستانش در قنداق بسته بود، ماری را دید که به طرفش می‌آمد. ☘ با همان حال، خود را برگرداند و دستش را از قنداق خارج کرد و با دست راستش، گردن مار را گرفت و به شدت فشار داد و نگه داشت تا اینکه آن مار مُرد. ☘ وقتی مادرش فاطمه بنت اسد به سر رسید و این صحنه را دید،نگاهی به فرزندش انداخت و فرمود: 📋 کَأَنَّکَ حَیْدَرَةُ ! 🔻گویا که تو حیدر (شیر بیشه) هستی! 📚المناقب، ج۱ ص۴۳۹ ✍ دسته‌ی ذوالفقار می‌داند قدرت دست شیر یعنی چه؟! مرحب خیبری خبر دارد ضربِ شَستِ امیر، یعنی چه؟! @Maghaatel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🩸 ورقی از دفتر دلدادگی خواهر به برادر... چند سطری از دفتر عشق بی‌مثل و مانند زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها به سیدالشهداء علیه‌السلام را مرور کنیم: 🔘 اولین نگاهش در دنیا ... وقتی که زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها به دنیا آمد ،چشم مبارک را برای هیچ یک از اهلبیت باز نکرد و در دامن هيچ کس آرام نگرفت. تا اینکه قنداقه او را در بغل امام حسین علیه‌السّلام قرار دادند که در این هنگام چشم مبارک را گشود و آرام و قرار گرفت.(۱) 🔘 شرط ازدواج... قبل از ازدواج با عبداللّه بن جعفر قيد نمود كه من به برادرم حسین «صلوات‌الله‌علیه» علاقه بسیار دارم و بايد همه روزه مرا اجازه فرمائى تا حسينم را زيارت كنم‌؛ عبدالله بن جعفر نیز شرط او را پذیرفت.(۲) 🔘 عِتابِ به إبن‌عبّاس... إبن‌عباس وقتی که نتوانست مانع از حرکت امام حسین علیه‌السلام بشود، به آن حضرت عرضه داشت که دیگر زن‌ها را با خود نبرید! صدای او به داخل محمل زینب کبری علیهاالسلام رسید که در این هنگام آن بانوی مکرّمه سر از محمل بیرون آورد و فرمود: ای پسر عباس! می‌خواهی بین من و برادرم جدائی بیندازی!؟ هرگز من از او مفارقت نمی‌کنم... (۳) 🔘 اگر درندگان مرا پاره پاره کنند... ... و در آخر لب‌هایش را به حلقوم بریده برادر گذاشت و اینگونه با او نجوا کرد: 📋 «اَخی لَوْ خُیِّرْتُ بَیْنَ الرَّحیلِ وَ الْمُقامِ عِنْدَکَ لاَخْتَرْتُ الْمُقامَ عِنْدَکَ وَلَوْ اَنَّ السّباعَ تَأْکُلُ مِنْ لَحْمی». ▪️ برادرم اگر مرا بین سکونت در کنار تو (در کربلا) و بین رفتن به سوی مدینه، مخیر می‌کردند، سکونت همراه تو را بر می‌گزیدم، گرچه درندگان بیابان گوشت بدنم را بخورند.(۴) 📚(۱)چهره درخشان قمربنی‌هاشم، ج۱ ص۸۷ 📚(۲)ریاحین الشریعة، ج۳ ص۴۰ 📚(۳)ریاحین الشریعة،ج۳ ص۴۱ 📚(۴)معالی السبطین،ج۲ ص۵۵ ✍ عاشق، همیشه قسمتش حیران‌شدن بود پاره‌گریبان ، بی سر و سامان ‌شدن بود اول قرار ما دو تا قربان شدن بود رفتی و سهم من بلاگردان شدن بود یکسال و نیم آتش‌گرفتن سهم من بود تقدیر پروانه از اول سوختن بود یکسال و نیم از رفتن تو گریه کردم با هر نخ پیراهن تو گریه کردم خیلی برای کشتن تو گریه کردم با خنده‌های دشمن تو گریه کردم هرشب بدون تو هزاران شب گذشته دیگر بیا آب از سر زینب گذشته آخر مرا با غصّه‌ی ایّام بردند با خاطرات سیلی و دشنام بردند بین همان شهری که بزم عام بردند این آخر عمری مرا در شام بردند پروانه ها خاکسترم را جمع کردند از زیر سایه بسترم را جمع کردند باور نخواهی کرد با اغیار رفتم با چادر پاره سر بازار رفتم خیلی میان کوچه‌ها دشوار رفتم با ناسزای تند نیزه‌دار رفتم یادم نرفته دست بر پهلو گرفتم با آستینم با چه وضعی رو گرفتم یادم نرفته دور تو جنجال کردند جمعیتی را وارد گودال کردند آن ده سواری که تو را پامال کردند دیدم تنت را زنده‌زنده چال کردند یادم نرفته دست و پا گم کرده بودم در گوشه‌ی مقتل تو را گم کرده بودم دیر آمدم دیدم سرت دست کسی رفت عمّامه‌ی پیغمبرت دست کسی رفت هم یادگار مادرت دست کسی رفت هم روسریِ دخترت دست کسی رفت هم خویش را پهلوی تو انداختم من هم چادرم را روی تو انداختم من @Maghaatel
🩸خدایا! مرا دیگر به برادرم برسان... در نَقلی آمده است: حضرت زینب سلام‌الله‌علیها پیش از آنکه چشم از این دنیا بر هم نهد، وضو گرفت و با خدای متعال نجوا نموده و فرمود: 📋 یا رَبِّ إنَّ قَلبي مِن هٰذِهِ الدُّنیا مُنزَجِرَةٌ، فَأَوصِلني إلیٰ أخِيَ المَظلومِ، وَلَیسَ لي صَبرٌ عَلیٰ مُفارَقَتِهِ ▪️پروردگارا! به راستی قلبم از این دنیا روی‌گردان است؛ پس مرا به برادر مظلومم برسان که دیگر تابِ جدایی از او را ندارم. 📚بشارة الباکین، تبریزی، ص۱۷۱ ✍ اگر دلواپسِ من بوده‌ای، من بیشتر بودم میان بستگان خود به تو وابسته‌تر بودم رسیده لحظه‌ی مرگم سراغم را نمیگیری؟! به شوق دیدنت از صبح هِی خیره به در بودم میان بسترم جان می‌دهم حالا تک و تنها منی که لحظه‌ی جان دادنِ چندین نفر بودم نگاه اولم را بین آغوش تو خندیدم از آن بدْو تولد با تو یک جور دگر بودم نگاه آخرم گودال بودی گریه می‌کردم وَ از موی سرِ آشفته‌ات آشفته تر بودم هنوزم با مرور خاطراتت جان به لب هستم سه ساعت زخم خوردی و سه ساعت محتضر بودم میان التماس من تو را هر کس که آمد زد چه بر می‌آمد از این دستِ تنها؟! یک نفر بودم به ابن سعد رو انداختم آخر سر از غربت منی که از سخن با یک غریبه بر حذر بودم به پیش چشم من ده اسب از روی تنت رد شد تو خونین پیکر و من بیشتر خونین جگر بودم تو شأنت دامن زهراست نه مخروبه‌ی خولی سرت را از تنورش در می‌آوردم اگر بودم بهانه تا نگیرند از نبود تو یتیمانت برای بچه‌ها هم عمه بودم هم پدر بودم سوار ناقه ها کردم همینکه دخترانت را برای محملم دنبال مَحرَم در به در بودم تویی که شرط ضمن عقد من بودی، خبر داری که من از کربلا تا شام با که همسفر بودم؟! مرا بازار بردند و مرا آزار می‌دادند منی را که به عصمت در دو عالم مفتخر بودم تورا با خیزران می‌زد مرا ساکت کند دشمن حلالم کن برادر جان برایت دردسر بودم @maghaatel
🩸بسترش را به زیر آفتاب انداخت و پیرهن پاره‌پاره برادر را بر روی سینه‌اش گذاشت... در برخی از نقل‌ها آمده است: 🥀لحظات آخر عمر پر محنت و درد زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها فرارسیده بود، تا اينكه نيمه های ظهر به همسر خويش عبدالله فرمود:‌ «بستر مرا در حياط به زير آفتاب قرار بده.» 🥀 عبدالله بن جعفر گوید: آن بانوی مظلومه را در حياط به زیر آفتاب جای دادم كه متوجه شدم چيزی را به روی سينه خويش نهاده و مدام زير لب سخنی می‌گوید. به او نزديك شدم ... 📋 و أخَذَتْ بَقمیصِ أخیهَا، المُلَطَّخِ بِالدِّماءِ و صارَتْ تَشُمُّهُ ▪️ديدم پيراهن پاره پاره و غرق در خون برادرش حسين عليه‌السلام را بر روی سينه نهاده و آن را می‌بویَد. 🥀 نزدیک‌تر شدم که بشنوم چه بر لب دارد؟! شنیدم که مدام می‌گويد: «حسين، حسين، حسين!... » لحظاتی نگذشت که دیگر روح مطهرش از این عالم مفارقت نمود. برگرفته از: 📚العبرة الساکتة،ج۲ ص ۴۲۴ 📚زینب قهرمان، ص۱۳۰ 📚عقیله بنی هاشم،محلاتی، ص۵٧ ✍ هر دَم به آخرین سخنت گریه می‌کنم یاد غروب و زخم تنت گریه می‌کنم یکدَم بیا ببین که فتادم ز پا حسین دائم به غصه و محنت گریه می‌کنم پیراهنت به سینه گرفتم بیا ببین بر خون روی پیرهنت گریه می‌کنم یادم نمی‌رود که چه دیدم به قتلگاه با یاد دست و پا زدنت گریه می‌کنم در زیر آفتابم و یادِ تنِ توأم از طرز زیر و رو شدنت گریه می‌کنم شد بوریا کفن به تن نعل خورده‌ات هر لحظه من، بر آن کفنت گریه می‌کنم کی میرود ز خاطر من مجلس شراب بر چوب دشمن و دهنت گریه می‌کنم @maghaatel
🩸مجالس روضهٔ برادرم را فراموش نکنید ... در نقلی آمده است: 🥀 به هنگامه تبعید حضرت زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها از مدینه به شام، زن های مدینه دور محمل آن حضرت جمع شدند و به گریه و زاری پرداختند؛ در این‌جا بود که آن حضرت سر از محمل بیرون آورده و فرمودند: 📋 اُقسِمُکُمُ اللهَ یا اَهلَ الْمَدینةِ اَنْ لا تَترُکوا بَیتَ جَدِّنا خالیاً ▪️ای زنان مدینه، شما را به خدا قسم می‌دهم که خانه جدّ ما را خالی نگذارید. 📋 بَلْ فِی کُلِّ الْاَیّامِ و الْلَیالي نُوحُوا و ابْکُوا أخِیَ الْحُسینَ الْمَظلومَ الْشهیدَ و ابْنُوا لَهُ الْعَزاءَ فی دارِ اَبي ▪️بلکه در تمام روزها و شب های بعد از آمدن‌تان، ماتم بگیرید و گریه کنید بر برادر مظلوم و شهیدم حسین علیه‌السلام و برای او در خانه پدرم عزاداری کنید. 📋 و نُوحُوا مِن لِسانی و جانبی و لاتَنسونی مِن خَواطِرِکُم و ضَمائِرِکُم فَکَأنّی لااَرجِعُ مِن سَفَری ▪️ و از جانب من نیز سوگواری کنید و مرا از یاد خود فراموش نکنید که دیگر من از این سفر بر نمی‌گردم. 📚بشارة الباکین(نسخه‌خطی)،ص۱۷۰ ✍ در هر مصیبت و محنی فَابکِ لِلحُسَین در هر عزای دل شکنی فَابکِ لِلحُسَین در خیمۀ مراثی و اندوه اهل بیت قبل از شروع هر سخنی فَابکِ لِلحُسَین در مکتب ارادت إبن شبیب‌ها هم ناله با اباالحسنی فَابکِ لِلحُسَین شب‌های جمعه مثل ملائک میان عرش با بوی سیب پیرهنی فَابکِ لِلحُسَین دیدی اگر میان هیاهوی تشنگی طفلی و لب به هم زدنی، فَابکِ لِلحُسَین لب تشنه جان سپرد اگر عاشقی غریب یا روی خاک ماند تنی فَابکِ لِلحُسَین گرم طواف، نیزه و شمشیر و تیرها دور شهید بی‌کفنی فَابکِ لِلحُسَین در لحظۀ تلاوت قرآن که دیده است؟ غرق به خون شود دهنی فَابکِ لِلحُسَین با نعل تازه جای دگر غیر کربلا تشییع شد مگر بدنی؟ فَابکِ لِلحُسَین رحمی نکرده‌اند در آن غارت غریب حتی به کهنه پیرهنی فَابکِ لِلحُسَین شب‌های جمعه دور و بر قتلگاه عشق با نالۀ کبود زنی فَابکِ لِلحُسَین... @Maghaatel
🩸ای برادر جان! یک روز برایت جبران می‌کنم ... در نقلی آمده است: 🥀 پس از آنکه حضرت زینب سلام‌اللّه‌علیها با جناب عبدالله بن جعفر ازدواج کردند، روزی حضرت سیدالشهداء علیه‌السلام دلتنگ خواهر شدند و به خانه عبدالله بن جعفر آمدند. 🥀 همینکه وارد خانه شدند، دیدند که زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها تنها داخل اتاق خوابیده‌اند؛ سیدالشهداء علیه‌السلام دلش نیامد که خواهر را بیدار کند و دیدند که از روزنه‌ی اتاق، آفتاب به چهره مبارک زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها می‌تابد. 🥀 در آن هنگام امام حسین علیه‌السلام در مقابل نور آفتاب ایستادند و با عبای خود از خوردن آفتاب به چهره مبارک خواهر، جلوگیری نمودند. 🥀 زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها از خواب بیدار شدند و زمانی که این صحنه را دیدند، برادر را در آغوش گرفتند و فرمودند: آیا زمانی می‌رسد که این محبت تو را جبران کنم؟!(۱) ✍ تمام همّ و غمّ زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها این بود که لااقل در بین «گودال» و به زیر «آفتاب سوزان کربلا»، این محبت برادر را جبران کند ... اما چه بگوییم و چگونه گریه کنیم بر آن ساعتی که مقاتل نوشته‌اند: ... قبل از آنی که شمر، سر از بدن مبارک سیدالشهداء علیه‌السلام جدا کند، زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها خود را به قتلگاه رسانده و بر روی بدن مبارک برادر انداخت و با او نجوا نمود؛ 📋 و إذًا بِالسَّوطِ يَلتَوي عَلَى كِتفِها، و قائلٍ يَقولُ لَها ▪️در همین هنگام کسی با تازیانه بر پشت او می‌زد و می‌گفت: 📋 تَنَحّي عَنهُ و إلّا ألحَقتُكِ بِه. ▪️از او فاصله بگیر که اگر کنار نروی تو را نیز ملحق به او خواهم کرد. 📋 فَالْتَفَتَتْ إلَيه فإذاً هُو شِمر فَاعتَنَقتْ أخاها و قالت: ▪️تا زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها سرش را برگرداند، دید که شمر است؛ پس به پیکر نیمه‌جان برادر پناه آورد و فرمود: 📋 وَ اللّه لا أتَنَحّىٰ عَنه، و إنْ ذَبِحتَه فَاذْبِحني قَبلَه ▪️به خدا من از پیش برادرم نمی‌روم؛ اگر میخواهی سر او را جدا کنی، قبل از او سر من را جدا کن! 📋 فَجَذَبَها عَنهُ قَهرًا، و ضَرَبَها ضَربًا عَنيفاً ▪️اما شمر نانجیب پیش آمد و با زور و لگد، زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها را از گودال قتلگاه، دور کرد...(۲) 📝یابن‌الشبیب عمّه‌ی ما راه دور رفت می‌خواست قتلگاه بماند، به زور رفت آتش گرفت چادرش؛ اما کسی ندید پنجاه و پنج سال قدش را کسی ندید پنجاه و پنج سال بدون غمی نبود تا آن زمان مقابل نامحرمی نبود پنجاه و پنج سال پرش را گرفته‌اند مردانِ خانه دور و برش را گرفته‌اند یابن‌الشبیب عمه‌ی ما احترام داشت چندین امام زاده و چندین امام داشت پیش بزرگ قافله فریاد می‌زدند یابن‌الشبیب بر سرِ او داد می‌زدند داغی کمر شکن کمرش را شکسته بود یک نیزه‌ی بلند سرش را شکسته بود یابن‌الشبیب بسکه زمین خورد جان نداشت می‌خواست راه علقمه گیرد، توان نداشت یابن‌الشبیب! دختر دلگیر را زدند پنجاه و پنج ساله زنی پیر را زدند از پیش نیزه‌های شکسته عبور کرد او را به دست‌های خودش جمع و جور کرد او را به ریگ‌های پریشان سپرد و رفت او را به آفتاب بیابان سپرد و رفت او را به مردمان دهاتی سپرد و رفت..‌‌.. 📚(۱) طریق البُکاء،ص۲۲۳ 📚(۲) تظلّم الزّهراء علیهاالسلام، ص۲۱۸ ؛و معالی السبطین، ج۲ ص۳۹ @Maghaatel