#حضرت_زینب_علیهاالسلام
🩸مجالس روضهٔ برادرم را فراموش نکنید ...
در نقلی آمده است:
🥀 به هنگامه تبعید حضرت زینب کبری سلاماللّهعلیها از مدینه به شام، زن های مدینه دور محمل آن حضرت جمع شدند و به گریه و زاری پرداختند؛ در اینجا بود که آن حضرت سر از محمل بیرون آورده و فرمودند:
📋 اُقسِمُکُمُ اللهَ یا اَهلَ الْمَدینةِ اَنْ لا تَترُکوا بَیتَ جَدِّنا خالیاً
▪️ای زنان مدینه، شما را به خدا قسم میدهم که خانه جدّ ما را خالی نگذارید.
📋 بَلْ فِی کُلِّ الْاَیّامِ و الْلَیالي نُوحُوا و ابْکُوا أخِیَ الْحُسینَ الْمَظلومَ الْشهیدَ و ابْنُوا لَهُ الْعَزاءَ فی دارِ اَبي
▪️بلکه در تمام روزها و شب های بعد از آمدنتان، ماتم بگیرید و گریه کنید بر برادر مظلوم و شهیدم حسین علیهالسلام و برای او در خانه پدرم عزاداری کنید.
📋 و نُوحُوا مِن لِسانی و جانبی و لاتَنسونی مِن خَواطِرِکُم و ضَمائِرِکُم فَکَأنّی لااَرجِعُ مِن سَفَری
▪️ و از جانب من نیز سوگواری کنید و مرا از یاد خود فراموش نکنید که دیگر من از این سفر بر نمیگردم.
📚بشارة الباکین(نسخهخطی)،ص۱۷۰
✍ در هر مصیبت و محنی فَابکِ لِلحُسَین
در هر عزای دل شکنی فَابکِ لِلحُسَین
در خیمۀ مراثی و اندوه اهل بیت
قبل از شروع هر سخنی فَابکِ لِلحُسَین
در مکتب ارادت إبن شبیبها
هم ناله با اباالحسنی فَابکِ لِلحُسَین
شبهای جمعه مثل ملائک میان عرش
با بوی سیب پیرهنی فَابکِ لِلحُسَین
دیدی اگر میان هیاهوی تشنگی
طفلی و لب به هم زدنی، فَابکِ لِلحُسَین
لب تشنه جان سپرد اگر عاشقی غریب
یا روی خاک ماند تنی فَابکِ لِلحُسَین
گرم طواف، نیزه و شمشیر و تیرها
دور شهید بیکفنی فَابکِ لِلحُسَین
در لحظۀ تلاوت قرآن که دیده است؟
غرق به خون شود دهنی فَابکِ لِلحُسَین
با نعل تازه جای دگر غیر کربلا
تشییع شد مگر بدنی؟ فَابکِ لِلحُسَین
رحمی نکردهاند در آن غارت غریب
حتی به کهنه پیرهنی فَابکِ لِلحُسَین
شبهای جمعه دور و بر قتلگاه عشق
با نالۀ کبود زنی فَابکِ لِلحُسَین...
@Maghaatel
#حضرت_زینب_علیهاالسلام
🩸ای برادر جان! یک روز برایت جبران میکنم ...
در نقلی آمده است:
🥀 پس از آنکه حضرت زینب سلاماللّهعلیها با جناب عبدالله بن جعفر ازدواج کردند، روزی حضرت سیدالشهداء علیهالسلام دلتنگ خواهر شدند و به خانه عبدالله بن جعفر آمدند.
🥀 همینکه وارد خانه شدند، دیدند که زینب کبری سلاماللّهعلیها تنها داخل اتاق خوابیدهاند؛ سیدالشهداء علیهالسلام دلش نیامد که خواهر را بیدار کند و دیدند که از روزنهی اتاق، آفتاب به چهره مبارک زینب کبری سلاماللّهعلیها میتابد.
🥀 در آن هنگام امام حسین علیهالسلام در مقابل نور آفتاب ایستادند و با عبای خود از خوردن آفتاب به چهره مبارک خواهر، جلوگیری نمودند.
🥀 زینب کبری سلاماللّهعلیها از خواب بیدار شدند و زمانی که این صحنه را دیدند، برادر را در آغوش گرفتند و فرمودند: آیا زمانی میرسد که این محبت تو را جبران کنم؟!(۱)
✍ تمام همّ و غمّ زینب کبری سلاماللّهعلیها این بود که لااقل در بین «گودال» و به زیر «آفتاب سوزان کربلا»، این محبت برادر را جبران کند ... اما چه بگوییم و چگونه گریه کنیم بر آن ساعتی که مقاتل نوشتهاند:
... قبل از آنی که شمر، سر از بدن مبارک سیدالشهداء علیهالسلام جدا کند، زینب کبری سلاماللّهعلیها خود را به قتلگاه رسانده و بر روی بدن مبارک برادر انداخت و با او نجوا نمود؛
📋 و إذًا بِالسَّوطِ يَلتَوي عَلَى كِتفِها، و قائلٍ يَقولُ لَها
▪️در همین هنگام کسی با تازیانه بر پشت او میزد و میگفت:
📋 تَنَحّي عَنهُ و إلّا ألحَقتُكِ بِه.
▪️از او فاصله بگیر که اگر کنار نروی تو را نیز ملحق به او خواهم کرد.
📋 فَالْتَفَتَتْ إلَيه فإذاً هُو شِمر فَاعتَنَقتْ أخاها و قالت:
▪️تا زینب کبری سلاماللّهعلیها سرش را برگرداند، دید که شمر است؛ پس به پیکر نیمهجان برادر پناه آورد و فرمود:
📋 وَ اللّه لا أتَنَحّىٰ عَنه، و إنْ ذَبِحتَه فَاذْبِحني قَبلَه
▪️به خدا من از پیش برادرم نمیروم؛ اگر میخواهی سر او را جدا کنی، قبل از او سر من را جدا کن!
📋 فَجَذَبَها عَنهُ قَهرًا، و ضَرَبَها ضَربًا عَنيفاً
▪️اما شمر نانجیب پیش آمد و با زور و لگد، زینب کبری سلاماللّهعلیها را از گودال قتلگاه، دور کرد...(۲)
📝یابنالشبیب عمّهی ما راه دور رفت
میخواست قتلگاه بماند، به زور رفت
آتش گرفت چادرش؛ اما کسی ندید
پنجاه و پنج سال قدش را کسی ندید
پنجاه و پنج سال بدون غمی نبود
تا آن زمان مقابل نامحرمی نبود
پنجاه و پنج سال پرش را گرفتهاند
مردانِ خانه دور و برش را گرفتهاند
یابنالشبیب عمهی ما احترام داشت
چندین امام زاده و چندین امام داشت
پیش بزرگ قافله فریاد میزدند
یابنالشبیب بر سرِ او داد میزدند
داغی کمر شکن کمرش را شکسته بود
یک نیزهی بلند سرش را شکسته بود
یابنالشبیب بسکه زمین خورد جان نداشت
میخواست راه علقمه گیرد، توان نداشت
یابنالشبیب! دختر دلگیر را زدند
پنجاه و پنج ساله زنی پیر را زدند
از پیش نیزههای شکسته عبور کرد
او را به دستهای خودش جمع و جور کرد
او را به ریگهای پریشان سپرد و رفت
او را به آفتاب بیابان سپرد و رفت
او را به مردمان دهاتی سپرد و رفت....
📚(۱) طریق البُکاء،ص۲۲۳
📚(۲) تظلّم الزّهراء علیهاالسلام، ص۲۱۸ ؛و معالی السبطین، ج۲ ص۳۹
@Maghaatel
#حضرت_زینب_علیهاالسلام
🩸به آسمانها رفته بودم تا ملائکه را آرام کنم...
مرحوم «جزایری» در کتاب شریف «خصائص الزینبیة» نقل میکند:
🥀 سیدی جلیل القدر که به تقوا و عبادت معروف بود و در درس میرزای شیرازی شرکت میکرد، در عالَمی، به محضر امام زمان حضرت ولى عصر ارواحنافداه شرفیاب شده و آن حضرت را بسيار غمگين و آشفته حال میبیند.
🥀 از آن حضرت علت آشفتگی و پریشانی ایشان را سوال نموده که امام زمان ارواحنافداه در جواب او میفرمایند:
◾️ امروز روز وفات عمهام حضرت زينب کبری سلاماللّهعلیها است. از آن روزى كه عمهام زينب کبری سلاماللّهعلیها وفات كرده، تاكنون، هر سال در روز وفات او، فرشتگان در آسمانها مجلس عزا به پا مىكنند، آن چنان مىگريند كه من بايد بروم و آنها را ساكت كنم؛ آنها خطبهای را که زينب کبری سلاماللّهعلیها در بازار كوفه خواند، مىخوانند و گریه و زاری میکنند. من هم اكنون از آن مجلس عزای فرشتگان برمیگردم.
📚خصائص الزینبیه، ص٧٧
✍ زینب و کوچه و بازار ، امان از کوفه
بین جمعیت و انظار ، امان از کوفه
حجة بن الحسن آقا دَمِ دروازه ببین
عمّهات گشت گرفتار ، امان از کوفه
حرمله گشته عنان گیر و نگهبان، خولی
شمر هم قافله سالار ، امان از کوفه
سنگهایی که ز گودال زیاد آمده بود
خورد او از در و دیوار ، امان از کوفه
آبروریزی این شهر کم از شام نبود
کم ندید از همه آزار ، امان از کوفه
آبرو داشت در این شهر به این روز افتاد
دختر حیدر کرار ، امان از کوفه
نشنود کاش پیمبر ، صدقه میدادند
همه بر عترت اطهار ، امان از کوفه
وسط خطبه او همهمه در شهر افتاد
دید بر نیزه سرِ یار ، امان از کوفه
چه سری خونی و خاکستری و خاک آلود
وای از لحظه دیدار ، امان از کوفه
تا رسید امّ حبیبه زخجالت شد آب
هیچ عزیزی نشود خار ، امان از کوفه
زینبِ پردهنشین، حبسنشین شد آخر
داد از کوفیِ بیعار ، امان از کوفه
طعنه ها بود که بر اشک دو عینش میزد
با عصا بر لب و دندان حسینش میزد
@maghaatel
#حضرت_زینب_علیهاالسلام
🩸بیت شعر منسوب به امام زمان «ارواحنافداه» در وصف زینب کبری «سلاماللّهعلیها» ...
مرحوم علامه مُقرّم نقل میکند:
روزی مرحوم شیخ هادی کاشف الغطاء در سوگ حضرت زینب کبری سلاماللّهعلیها اشعاری میسرود و بر روی کاغذ نوشت که:
📋 قَد تَرَكَت عَزيزَها على الثَّرَی
و خَلَّفَتهُ في الهَجيرِ و العَرى
▪️« زینب کبری سلاماللّهعلیها، عزيز خود را بر روي خاک گذارده و زير آفتاب سوزان با بدن برهنه او را راها كرد و رفت».
📋 اِنْ نَظَرتْ لَهَا العُيونُ وَلوَلَت
اَو نَظَرَتْ اِلَى الرُءوسِ اَعوَلَت
▪️«اگر چشمها به آن بدنهای پاک چاکچاک شهیدان بنگرند، فریاد و فغان سر میدهند و چنانچه آن سرهای بریده را نگاه کنند، اشکشان جاری میگردد».
📋 تَوَدُّ أنّ جِسمَها مَقبورٌ
وَ لَا يَرَاها الشَّامتُ الكَفورُ
▪️«زینب کبری سلاماللّهعلیها آرزو مىكرد كه اى كاش مُرده بود و زير خاك پنهان مىشد و دشمن ناسزاگوى ناسپاس، او را نمىديد».
👈 علامه مقرم در مقتل خود مینویسد:
از مرحوم شیخ هادی کاشف الغطاء سراینده اشعار فوق شنیدم که میگفت: بعد از این ابیات بسیار گریستم و فردا صبح هنگامی که میخواستم اشعار فوق را پاکنویس کنم وقتی به آخرین شعر رسیدم که «تَوَدُّ أنّ جِسمَها مَقبورٌ….» دیدم این بیت به دنبالش نوشته شده است:
📋 وَ هِيَ بِأستَارٍ مِنَ الأنوارِ
تَحجُبُها عَن أَعيُنِ النُظَّارِ
▪️«پرده هایی از نور، زینب کبری سلاماللّهعلیها را فرا گرفته بودند، که همان پرده ها مانع نگاه أغیار به او میشد.»
🔻از مشاهده این بیت تعجب کردم و هنگامی بر تعجبم افزوده شد که پس از پاکنویس کردن وقتی به پیش نویس مراجعه کردم، آن شعر را ندیدم و یقین کردم که وجود مقدس حضرت بقية الله الاعظم" ارواحنا له الفداء" چنین چیزی را نوشتهاند.
📚علىٍّ الأكبر علیهالسلام ، مقرم، ص۲۱
✍ شمس حجاب کبریا زینب است
تجلی شرم و حیا زینب است
روح مناجات و دعا زینب است
شان نزول «انّما» زینب است
فاطمه کربوبلا زینب است
دوای درد بی دوا زینب است
ای نفس حضرت ختمی مآب
دختر آسمانی بوتراب
در صدف بحر شرف دُرّناب
روی تو حسرت دل آفتاب
موی تو «شب» ندیده حتی به خواب
مصحف مستور خدا زینب است
پلک بزن شام و سحر خلق کن
چشم بچرخان و قمر خلق کن
حماسه ای بار دگر خلق کن
به بانگ «اُسکتُوا» جگر خلق کن
خطبه بخوان تیغ دو سر خلق کن
آیینه دار مرتضی زینب است
در کف تو «چرخ»، چو دستاس بود
با نفست دهر پر از یاس بود
خاک رهت گوهر و الماس بود
بس که به اکرام تو حسّاس بود
پلّهی منبر تو عباس بود
ستون خیمهٔ سما زینب است
آمده بر جنگ تو غم از اَلَست
کرببلا غم به بلا داد دست
جنگ تو را حق به تماشا نشست
قامت تو قامت غم را شکست
دخت علی را نتوان دست بست
فصل خطاب خطبه ها زینب است
@maghaatel
#حضرت_زینب_علیهاالسلام
🩸امام سجاد علیهالسلام بر بالین عمهجان خود زینب کبری سلاماللّهعلیها به وقت احتضار ...
در برخی از گزارشها آمده است:
🥀 امام سجاد علیهالسلام را هم همراه زینب کبری سلاماللّهعلیها و چند تن دیگر از مخدّرات، به شام تبعید کردند و بعد از وفات حضرت زینب سلاماللّهعلیها مجدداً به مدینه برگشتند.
🥀 ... زمانی که امام سجاد علیهالسلام متوجه لحظات آخر حیات عمهجان خود، حضرت زینب سلاماللّهعلیها شدند، شروع به گریه کردن نمودند که در این هنگام زینب کبری سلاماللّهعلیها به هوش آمدند،
📋 و رَاَتْ اَنَّ علیَ بنَ الحسینِ علیهماالسلام جالِساً عِندَ رَأسِها باکیاً حَزیناً
▪️دیدند که امام سجاد علیهالسلام بالای سر او ،گریان و اندوهگین نشسته است.
🥀 پس جگرگوشه برادر را به آغوش گرفته و فرمودند: ای نور چشمان من! ای برادر زادهام! عمرم به آخر رسیده است و به زودی نزد مادرم فاطمه زهرا سلاماللهعلیها و برادر شهیدم حسین علیهالسلام خواهم رفت و اگر سخنی دارید که به آنها بگویم، بفرما تا به محضر آنها برسانم!
🥀 امام سجاد علیهالسلام به آن حضرت فرمود: ای عمهجان! از کجا میدانید که دیگر لحظات آخر حیات شماست؟ زینب کبری سلاماللّهعلیها فرمودند: شب گذشته در خواب، مادرم زهرا سلاماللهعلیها را دیدم که مرا در آغوش گرفت و فرمود: دخترم! زندگی تو در این دیار غربت، قلب مرا سوزانده و گریههای زیاد تو بهشت را برای من بیت الاحزان ساخته و دیگر بر فراقت مرا صبری نیست. فردا با اهل خانه وداع کن که فردا در بهشت مهمان ما خواهی شد.
📋 فَلَمّا سَمِعَ الْامامُ مَقالَتَها بَکیٰ بُکاءً شَدیداً و قالَ یا عَمَّتي … تَرَکتِنا فی هذه الذِلَّة؟!
▪️امام علیهالسلام چون سخنان حضرت را شنید، به شدت گریه کرد و گفت: ایعمهجان! ما را در این ذلّتی که از جانب دشمنان بر ما رسیده، تنها میگذارید…!؟
📋 إذا حَضَرتِ الی حَضرَةِ جَدّی و جَدَّتی و اَبی، سَلِّم مِنِّی و خَبِّرهِم بما صَنَعوا بنا الاَعداء بعد قَتلِ اَبی المَظلوم
▪️ای عمهجان! اگر نزد جدّ ، جدّه و پدرم رفتید، سلام مرا به ایشان برسانید و بگویید که پس از کشتن پدر مظلومم، دشمنان با ما چه کردند!
📚بشارة الباکین (نسخهخطی)،ص۱۷۱
✍ آه ای صبور قافلهی غم سفر بخیر
راوی روضه های محرّم سفر بخیر
خلوت نشین نیمه شب ندبههای اشک
دلگیر بغض های دمادم سفر بخیر
یکسال و نیم غربت و دلتنگی و فراق
یکسال و نیم گریهی نم نم سفر بخیر
ای شاهد مراثی گودال قتلگاه
ای وارث مصیبت اعظم سفر بخیر
بغض غریب خاطره های کبودِ شام
اَمّن یُجیبِ کوچهی ماتم سفر بخیر
روی کبود و نیلی و آشفتهی فراق
موی سپید و خاکی و درهم سفر بخیر
زلفی بخون نشسته سرِنیزهها رهاست
بانو به زیر سایهی پرچم سفر بخیر
@Maghaatel
#حضرت_زینب_علیهاالسلام
🩸عمهجانمن زینب «سلاماللّهعلیها» اینگونه بود ... | چرا زینب کبری «سلاماللّهعلیها» در مسیر اسارت، نوافلش را «نشسته» میخواند ...
طبق نقلی امام سجاد علیهالسلام فرمودند:
📋 إنَّ عَمَّتی زَیْنَب کانَتْ تُؤَدّی صَلَواتِها مِنْ قِیام الفَرائِضَ وَ النَّوافِلَ، عِنْدَ مَسیرِنا مِنَ الکُوفَةِ الَی الشّامِ،
▪️به درستی که عمّهام حضرت زينب کبری سلاماللّهعلیها در راه كوفه تا شام، همه نمازهاى واجب و مستحبّ را مىخواندند
📋 وَ فی بَعْضِ المَنازِل تُصَلّی مِنْ جُلُوسٍ لِشِدَّةِ الجُوعِ وَ الضَّعْفِ مُنْذُ ثَلاثِ لَیالٍ؛
▪️و در برخى منازل به خاطر شدّت گرسنگى و ضعف، سه شب نشسته نماز مىخواندند،
📋 لَانَّها کانَتْ تَقْسِمُ ما یُصیبُها مِنَ الطَّعامِ عَلَی الاطْفالِ، لِانَّ القَوْمَ کانُوا یَدْفَعُونَ لِکُلِّ واحِدٍ مِنّا رَغِیفاً واحِداً مِنَ الخُبْزِ فِی الیَوْمِ وَ اللَّیلَةِ.
▪️چون غذايشان را بين بچّهها تقسيم مىكردند، به خاطر اين كه آن قوم، براى هر روز و شبى يك تكّه نان به هر نفر مىدادند.
📚معالی السبطین، ج۲ ص۲۲۱
📚رياحين الشّريعة، ج۳، ص۶۲
✍«بشکستهدلی» شکسته میخواند نماز
در سلسله دستْبسته میخواند نماز
تا قامت دین خَم نشود روح نماز
با قامت خَم نشسته میخواند نماز
@Maghaatel
.
سلام علیکم ، اَعظَمَ اللهُ اُجورَکم
اگر عزیزان میخواهند مثل فهرست بالا، به {{فهرست لینکدارِ}} مقاتلِ #محرم و #صفر، #فاطمیه و مصائب و مقاتل #امامانمعصوم علیهمالسلام دسترسی داشته باشند، به کانال فهرست مقاتل مراجعه فرمایند.
👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3209822579C0f720607da
.
#مطاعن_دشمنان
🔴 تولّد شرمآور مأمون عباسی ملعون ...
در نقلهای متقدّم اهل تسنن نیز این حکایت آمده است:
🔹 مأمون عباسی ملعون پس از کشتن امین (برادر خود) با «زبیده» مادر امین ملاقات کرد و عذرهای فراوان خواست ولی هر چه عذرخواهی مینمود، جوابی نمیشنید. در این بین متوجه شد که مادر أمین، زیر لب سخنانی میگوید ولی معنای آن را متوجه نمیشود.
🔸مأمون گفت: مادر! مرا نفرین میکنی؟ گفت: نه. ولی مأمون همچنان اصرار ورزید تا بداند مادر أمین چه میگوید!؟ تا این که زبیده چنین گفت: من به یاد میآورم مطلبی را که تمام مقدّرات تو در کشتن پسرم (حتی به قتل رساندن امام رضا علیهالسلام توسط وی در آینده) از همان ماجرا رقم میخورد! و آن ماجرا این است:
🔹روزی با پدرت هارون، شطرنج بازی میکردیم، به شرط آن که هر کس بُرد، آنچه از فرد بازنده خواست، عملی کند. در این بین پدرت بر من پیروز گردید و شرط عجیب خود را برای من گذاشت؛ هارون گفت: باید یک دور در قصر برهنه و عریان بگردی! و من هر چه عذر خواستم قبول نکرد و بالاخره خواستهی او را عملی کردم.
🔸پس از آن دوباره شروع به بازی کردیم و این دفعه من بر او غالب آمدم،
📋فأمَرتُهُ أنْ يَذهَبَ إلى المَطبخ، فَيَطَأ أقبَحَ جاريةٍ و أشوَهَها خِلقَةً
🔻پس پدرت را امر کردم که باید در آشپزخانه قصر با زشتترین و بدقواره ترین کنیز، همبستر شوی!
🔹پدرت هر چه به من التماس کرد، من نپذیرفتم؛ حتی گفت که خراج یک سال مصر را به من میدهد، ولی باز من قبول نکردم؛ در آخر دست او را گرفتم و به میان آشپزخانه بردم؛ خوب گشتم و کنیزی بدشکلتر و نجستر از مادر تو «مراجل» پیدا نکردم و گفتم باید با این کنیز، همبستر شوی! او اجباراً این عمل را انجام داد و نطفهی تو منعقد شد.
🔸حالا در ذهنم این ماجرا به یاد آمد و داشتم زیر لب به خود میگفتم: خدا لعنت کند مرا که به فشار و اصرار، سبب قتل پسر خودم شدم! مأمون ملعون هم گفت: آری؛ خدا اصرارکننده را لعنت کند؛ اگر من هم اصرار نمیکردم تو این ماجرا را برای من برملا نمیکردی!
📚حیاة الحیوان،دمیری، ج۱ ص۱۱۵
📚نوادر الخلفاء،إتلیدی، ج۱ ص۲۳۵
✍ و چه زیبا و دقیق، رسول خدا صلیاللهعلیهوآله به امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود:
📋 یَا عَلِیُّ لَا یُبْغِضُکُمْ إِلَّا ثَلَاثَةٌ وَلَدُ زِنًا وَ مُنَافِقٌ وَ مَنْ حَمَلَتْ بِهِ أُمُّهُ وَ هِیَ حَائِضٌ
🔻یاعلی! با شما اهلبیت، دشمنی نمیورزد مگر سه نفر: ولد زنا، منافق و کسی که مادرش در حال حیض به او حامله شده است.
📚علل الشرائع،ص۵۸
@Maghaatel
#مطاعن_دشمنان
🔴 «عِفریت مستکبر» نامی که خدای متعال، بر قاتل امام رئوف علیهالسلام گذاشت ...
در روایتی امام صادق علیهالسلام فرمودند:
در «لوح مبارک» مادرِ ما، صدیقه کبری فاطمه زهرا سلاماللهعلیها این کلام الهی مسطور است که خدای متعال در ضمن یک حدیث قدسی، وقتی به نام مبارک حضرت ثامنالحجج علی بن موسی الرضا علیهالسلام میرسد، اینگونه از آن حضرت، یاد کرده و میفرماید:
📜 إِنَّ الْمُکَذِّبَ بِالثَّامِنِ مُکَذِّبٌ بِکُلِّ أَوْلِیَائِی وَ عَلِیٌّ وَلِیِّی وَ نَاصِرِی وَ مَنْ أَضَعُ عَلَیْهِ أَعْبَاءَ النُّبُوَّةِ وَ أَمْنَحُهُ بِالاضْطِلَاعِ بِهَا
🔹بی شک کسی که هشتمین (امام) را تکذیب کند، همه اولیای مرا تکذیب کرده است؛ و علی بن موسی الرضا عليهماالسلام، ولی و یاور من است، او کسی است که سنگینی بار نبوّت را بر دوش او میگذارم و وی را با درگیر شدن با آن میآزمایم؛
📜 یَقْتُلُهُ «عِفْرِیتٌ مُسْتَکْبِرٌ» یُدْفَنُ بِالْمَدِینَةِ الَّتِی بَنَاهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ إِلَی جَنْبِ شَرِّ خَلْقِی
🔹او را عفریت مستکبر (دیوی خودخواه) به قتل میرساند و در شهری که آن را عبدصالح من (ذو القرنین) بنا کرده، در کنار بدترین آفریده من (هارون) دفن خواهد شد.
📚کمال الدین ص۱۷۹
📚الاحتجاج ص۴۱
📚الاختصاص ص۲۱۰
@Maghaatel
#معارف_حسینی
🩸به فدایت شوم حسین! که فرزندم «ابراهیم» را هم به فدای تو کردم ...
۱۸ ماه رجب، سالروز وفات طفل خردسال رسول خدا صلیاللهعلیهوآله، حضرت «ابراهیم» است.(۱)؛ به نقل کتاب شریف «المناقب»، جناب إبنعباس گوید:
🔹 روزی کنار رسول خدا صلیاللهعلیهوآله نشسته بودم و بر ران چپ، پسرش ابراهیم و بر ران راست خود امام حسین علیهالسلام را نشانده بود. یک مرتبه او و یک مرتبه ابراهیم را میبوسید.
🔸ناگهان جبرئیل با وحی از جانب خداوند فرود آمد و وقتی که جبرئیل دور شد، رسول خدا صلیاللهعلیهوآله به من فرمود: جبرئیل از طرف پروردگار پیش من آمد و گفت: ای محمد! خدای متعال تو را سلام میرساند و میفرماید: این دو را برای تو جمع نخواهم کرد، یکی را فدای دیگری کن!
🔹پس حضرت نگاهی به ابراهیم افکند و زیر گریه زد و به إمام حسین علیهالسلام نگاهی انداخت و گریه کرد. سپس فرمود: مادر ابراهیم کنیزی است و وقتی بمیرد به غیر از من کسی برای او ناراحت نمیشود. مادر حسین، فاطمه سلاماللهعلیها است و پدرش علی علیهالسلام است که پسر عموی من و به منزله گوشت و خون من است. وقتی که قرار باشد امام حسین علیهالسلام، از دنیا برود، دخترم فاطمه سلاماللهعلیها و پسر عموی من هر دو اندوهناک میشوند و من نیز بر او محزون میگردم؛ من حزن خود را بر حزن این دو ترجیح میدهم.
🔸 ای جبرئیل! ابراهیم را فدای حسین علیهالسلام کردم و به فوت او راضی گشتم. ابنعباس گوید: بعد از سه روز، خدای متعال، جان ابراهیم را گرفت.
📋 فَکَانَ النَّبِیُّ صلیاللهعلیهوآله إِذَا رَأَی الْحُسَیْنَ مُقْبِلًا قَبَّلَهُ وَ ضَمَّهُ إِلَی صَدْرِهِ وَ رَشَّفَ ثَنَایَاهُ
🔻 بعد از وفات ابراهیم، رسول خدا صلیاللهعلیهوآله هرگاه سیدالشهداء علیهالسلام را میدید او را میبوسید و به سینه مبارک خود میچسبانید و لبهای او را میمکید.
📋 وَ قَالَ:«فَدَیتُ مَنْ فَدَیْتُهُ بِابْنِی إِبْرَاهِیمَ»
🔻 و میفرمود: فدای تو شوم ای کسی که فرزندم ابراهیم را فدای تو کردم.(۲)
📚(۱)مصباح المتهجد،ج۱ ص۸۱۲
📚(۲)المناقب،ج۳ ص۲۳۵ ؛ الطرائف، ص۵۲
✍ آه یا رسول الله ...
نمیدانم چه بر قلب شریفتان گذشت در همان ساعتی که مقاتل نوشتهاند:
📋 فَدَعا يَزيدُ بِقَضيبٍ خَيزُرانٍ فَجَعَلَ يَنكُثُ بِهِ ثَنايَا الحُسَينِ عليهالسلام
▪️یزید خواست تا چوب خیزرانش را برایش آوردند و با آن به دندانهای مبارک سیدالشهداء علیهالسلام میزد.
📋 وَ هُوَ یَقول: لَقَد كانَ أبوعَبدِاللّهِ حَسَنَ المَنطِقِ!
▪️و میگفت: از این قرار که حسین (علیهالسلام)، خوشسخن بوده است! (۳)
📋 کَیفَ رَأَیتَ الضَّربَ یا حُسَینُ؟!
▪️حال، ضربهشَستم را چگونه میبینی ای حسین!؟(۴)
📚(۳)الفتوح ج۵ ص۱۲۹
📚(۴)مقتل الحسين عليهالسلام، مقرّم، ص۴۸۸
📝 تا چند زَنی ظالم، چوب این لب عطشان را
بردار از این لب ها، این چوب خزیران را
آخر نه تو را این سر، مهمان بُوَد ای کافر
تا چند روا داری، آزردن مهمان را
در نزد تو تقصیرش، جز خواندن قرآن نیست
با چوب نیازارد، کس قاری قرآن را
بهر چه زَنی هِی چوب، بر بوسهگهِ احمد؟!
او بوسه مدام از مِهر، زد این لب و دندان را
تا چند کنی ظالم، خون در دل اطفالش
مَنمای پریشان تر، این جمع پریشان را
گلزار پیمبر را، از کینه خزان کردی
الحال مکن خاموش، این بلبل خوشخوان را
@Maghaatel