.
سلام علیکم ، اَعظَمَ اللهُ اُجورَکم
اگر عزیزان میخواهند مثل فهرست بالا، به {{فهرست لینکدارِ}} مقاتلِ #محرم و #صفر، #فاطمیه و مصائب و مقاتل #امامانمعصوم علیهمالسلام دسترسی داشته باشند، به کانال فهرست مقاتل مراجعه فرمایند.
👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3209822579C0f720607da
.
#مطاعن_دشمنان
🔴 تولّد شرمآور مأمون عباسی ملعون ...
در نقلهای متقدّم اهل تسنن نیز این حکایت آمده است:
🔹 مأمون عباسی ملعون پس از کشتن امین (برادر خود) با «زبیده» مادر امین ملاقات کرد و عذرهای فراوان خواست ولی هر چه عذرخواهی مینمود، جوابی نمیشنید. در این بین متوجه شد که مادر أمین، زیر لب سخنانی میگوید ولی معنای آن را متوجه نمیشود.
🔸مأمون گفت: مادر! مرا نفرین میکنی؟ گفت: نه. ولی مأمون همچنان اصرار ورزید تا بداند مادر أمین چه میگوید!؟ تا این که زبیده چنین گفت: من به یاد میآورم مطلبی را که تمام مقدّرات تو در کشتن پسرم (حتی به قتل رساندن امام رضا علیهالسلام توسط وی در آینده) از همان ماجرا رقم میخورد! و آن ماجرا این است:
🔹روزی با پدرت هارون، شطرنج بازی میکردیم، به شرط آن که هر کس بُرد، آنچه از فرد بازنده خواست، عملی کند. در این بین پدرت بر من پیروز گردید و شرط عجیب خود را برای من گذاشت؛ هارون گفت: باید یک دور در قصر برهنه و عریان بگردی! و من هر چه عذر خواستم قبول نکرد و بالاخره خواستهی او را عملی کردم.
🔸پس از آن دوباره شروع به بازی کردیم و این دفعه من بر او غالب آمدم،
📋فأمَرتُهُ أنْ يَذهَبَ إلى المَطبخ، فَيَطَأ أقبَحَ جاريةٍ و أشوَهَها خِلقَةً
🔻پس پدرت را امر کردم که باید در آشپزخانه قصر با زشتترین و بدقواره ترین کنیز، همبستر شوی!
🔹پدرت هر چه به من التماس کرد، من نپذیرفتم؛ حتی گفت که خراج یک سال مصر را به من میدهد، ولی باز من قبول نکردم؛ در آخر دست او را گرفتم و به میان آشپزخانه بردم؛ خوب گشتم و کنیزی بدشکلتر و نجستر از مادر تو «مراجل» پیدا نکردم و گفتم باید با این کنیز، همبستر شوی! او اجباراً این عمل را انجام داد و نطفهی تو منعقد شد.
🔸حالا در ذهنم این ماجرا به یاد آمد و داشتم زیر لب به خود میگفتم: خدا لعنت کند مرا که به فشار و اصرار، سبب قتل پسر خودم شدم! مأمون ملعون هم گفت: آری؛ خدا اصرارکننده را لعنت کند؛ اگر من هم اصرار نمیکردم تو این ماجرا را برای من برملا نمیکردی!
📚حیاة الحیوان،دمیری، ج۱ ص۱۱۵
📚نوادر الخلفاء،إتلیدی، ج۱ ص۲۳۵
✍ و چه زیبا و دقیق، رسول خدا صلیاللهعلیهوآله به امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود:
📋 یَا عَلِیُّ لَا یُبْغِضُکُمْ إِلَّا ثَلَاثَةٌ وَلَدُ زِنًا وَ مُنَافِقٌ وَ مَنْ حَمَلَتْ بِهِ أُمُّهُ وَ هِیَ حَائِضٌ
🔻یاعلی! با شما اهلبیت، دشمنی نمیورزد مگر سه نفر: ولد زنا، منافق و کسی که مادرش در حال حیض به او حامله شده است.
📚علل الشرائع،ص۵۸
@Maghaatel
#مطاعن_دشمنان
🔴 «عِفریت مستکبر» نامی که خدای متعال، بر قاتل امام رئوف علیهالسلام گذاشت ...
در روایتی امام صادق علیهالسلام فرمودند:
در «لوح مبارک» مادرِ ما، صدیقه کبری فاطمه زهرا سلاماللهعلیها این کلام الهی مسطور است که خدای متعال در ضمن یک حدیث قدسی، وقتی به نام مبارک حضرت ثامنالحجج علی بن موسی الرضا علیهالسلام میرسد، اینگونه از آن حضرت، یاد کرده و میفرماید:
📜 إِنَّ الْمُکَذِّبَ بِالثَّامِنِ مُکَذِّبٌ بِکُلِّ أَوْلِیَائِی وَ عَلِیٌّ وَلِیِّی وَ نَاصِرِی وَ مَنْ أَضَعُ عَلَیْهِ أَعْبَاءَ النُّبُوَّةِ وَ أَمْنَحُهُ بِالاضْطِلَاعِ بِهَا
🔹بی شک کسی که هشتمین (امام) را تکذیب کند، همه اولیای مرا تکذیب کرده است؛ و علی بن موسی الرضا عليهماالسلام، ولی و یاور من است، او کسی است که سنگینی بار نبوّت را بر دوش او میگذارم و وی را با درگیر شدن با آن میآزمایم؛
📜 یَقْتُلُهُ «عِفْرِیتٌ مُسْتَکْبِرٌ» یُدْفَنُ بِالْمَدِینَةِ الَّتِی بَنَاهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ إِلَی جَنْبِ شَرِّ خَلْقِی
🔹او را عفریت مستکبر (دیوی خودخواه) به قتل میرساند و در شهری که آن را عبدصالح من (ذو القرنین) بنا کرده، در کنار بدترین آفریده من (هارون) دفن خواهد شد.
📚کمال الدین ص۱۷۹
📚الاحتجاج ص۴۱
📚الاختصاص ص۲۱۰
@Maghaatel
#معارف_حسینی
🩸به فدایت شوم حسین! که فرزندم «ابراهیم» را هم به فدای تو کردم ...
۱۸ ماه رجب، سالروز وفات طفل خردسال رسول خدا صلیاللهعلیهوآله، حضرت «ابراهیم» است.(۱)؛ به نقل کتاب شریف «المناقب»، جناب إبنعباس گوید:
🔹 روزی کنار رسول خدا صلیاللهعلیهوآله نشسته بودم و بر ران چپ، پسرش ابراهیم و بر ران راست خود امام حسین علیهالسلام را نشانده بود. یک مرتبه او و یک مرتبه ابراهیم را میبوسید.
🔸ناگهان جبرئیل با وحی از جانب خداوند فرود آمد و وقتی که جبرئیل دور شد، رسول خدا صلیاللهعلیهوآله به من فرمود: جبرئیل از طرف پروردگار پیش من آمد و گفت: ای محمد! خدای متعال تو را سلام میرساند و میفرماید: این دو را برای تو جمع نخواهم کرد، یکی را فدای دیگری کن!
🔹پس حضرت نگاهی به ابراهیم افکند و زیر گریه زد و به إمام حسین علیهالسلام نگاهی انداخت و گریه کرد. سپس فرمود: مادر ابراهیم کنیزی است و وقتی بمیرد به غیر از من کسی برای او ناراحت نمیشود. مادر حسین، فاطمه سلاماللهعلیها است و پدرش علی علیهالسلام است که پسر عموی من و به منزله گوشت و خون من است. وقتی که قرار باشد امام حسین علیهالسلام، از دنیا برود، دخترم فاطمه سلاماللهعلیها و پسر عموی من هر دو اندوهناک میشوند و من نیز بر او محزون میگردم؛ من حزن خود را بر حزن این دو ترجیح میدهم.
🔸 ای جبرئیل! ابراهیم را فدای حسین علیهالسلام کردم و به فوت او راضی گشتم. ابنعباس گوید: بعد از سه روز، خدای متعال، جان ابراهیم را گرفت.
📋 فَکَانَ النَّبِیُّ صلیاللهعلیهوآله إِذَا رَأَی الْحُسَیْنَ مُقْبِلًا قَبَّلَهُ وَ ضَمَّهُ إِلَی صَدْرِهِ وَ رَشَّفَ ثَنَایَاهُ
🔻 بعد از وفات ابراهیم، رسول خدا صلیاللهعلیهوآله هرگاه سیدالشهداء علیهالسلام را میدید او را میبوسید و به سینه مبارک خود میچسبانید و لبهای او را میمکید.
📋 وَ قَالَ:«فَدَیتُ مَنْ فَدَیْتُهُ بِابْنِی إِبْرَاهِیمَ»
🔻 و میفرمود: فدای تو شوم ای کسی که فرزندم ابراهیم را فدای تو کردم.(۲)
📚(۱)مصباح المتهجد،ج۱ ص۸۱۲
📚(۲)المناقب،ج۳ ص۲۳۵ ؛ الطرائف، ص۵۲
✍ آه یا رسول الله ...
نمیدانم چه بر قلب شریفتان گذشت در همان ساعتی که مقاتل نوشتهاند:
📋 فَدَعا يَزيدُ بِقَضيبٍ خَيزُرانٍ فَجَعَلَ يَنكُثُ بِهِ ثَنايَا الحُسَينِ عليهالسلام
▪️یزید خواست تا چوب خیزرانش را برایش آوردند و با آن به دندانهای مبارک سیدالشهداء علیهالسلام میزد.
📋 وَ هُوَ یَقول: لَقَد كانَ أبوعَبدِاللّهِ حَسَنَ المَنطِقِ!
▪️و میگفت: از این قرار که حسین (علیهالسلام)، خوشسخن بوده است! (۳)
📋 کَیفَ رَأَیتَ الضَّربَ یا حُسَینُ؟!
▪️حال، ضربهشَستم را چگونه میبینی ای حسین!؟(۴)
📚(۳)الفتوح ج۵ ص۱۲۹
📚(۴)مقتل الحسين عليهالسلام، مقرّم، ص۴۸۸
📝 تا چند زَنی ظالم، چوب این لب عطشان را
بردار از این لب ها، این چوب خزیران را
آخر نه تو را این سر، مهمان بُوَد ای کافر
تا چند روا داری، آزردن مهمان را
در نزد تو تقصیرش، جز خواندن قرآن نیست
با چوب نیازارد، کس قاری قرآن را
بهر چه زَنی هِی چوب، بر بوسهگهِ احمد؟!
او بوسه مدام از مِهر، زد این لب و دندان را
تا چند کنی ظالم، خون در دل اطفالش
مَنمای پریشان تر، این جمع پریشان را
گلزار پیمبر را، از کینه خزان کردی
الحال مکن خاموش، این بلبل خوشخوان را
@Maghaatel
#معارف_حسینی
#امام_کاظم_علیه_السلام
🩸قدردانی حضرت موسی بن جعفر "علیهماالسلام" از روضهخوانِ حضرت سیدالشهداء "علیهالسلام"...
در روایت آمده است:
منصور دوانیقی ملعون یک روز به مناسبتی، حضرت موسی بن جعفر "علیهماالسلام" را با اکراه به قصر خود دعوت کرد. وقتی که حضرت تشریف آوردند و جلوس فرمودند، پادشاهان و امیران و سربازان میآمدند و تهنیت میگفتند و هدایا و تحفههای خود را پیشکش ایشان میکردند. خادمِ منصور هم بالای سر حضرت موسی بن جعفر "علیهماالسّلام" بود و هر چه میآوردند را صورت مینوشت.آخرین نفری که آمد پیرمردی کهن سال بود که عرض کرد:
📋 یَا ابْنَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ إِنَّنِی رَجُلٌ صُعْلُوکٌ لَا مَالَ لِی أُتْحِفُکَ
🔻ای فرزند دختر رسول خدا! من مرد تهیدستی هستم که مالی ندارم که تحفه دهم،
📋 وَ لَکِنْ أُتْحِفُکَ بِثَلَاثَةِ أَبْیَاتٍ قَالَهَا جَدِّی فِی جَدِّکَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ علیه السلام.
🔻تحفه من سه بیت شعر است که جدّ من، درباره جدّ شما حسین بن علی علیهالسلام سروده است:
📝 عَجِبْتُ لِمَصْقُولٍ عَلَاکَ فِرِنْدُهُ / یَوْمَ الْهِیَاجِ وَ قَدْ عَلَاکَ غُبَارٌ
▪️تعجب میکنم از برق شمشیرها که در روز تشنگی بر بالای سر تو بودند و غباری بر فرازت بلند شده بود یا اباعبدالله!
📝 وَ لِأَسْهُمٍ نَفَذَتْکَ دُونَ حَرَائِر/ یَدْعُونَ و جَدَّکَ وَ الدُّمُوعُ غِزَارٌ
▪️از تیرهایی که در مقابل زنان آزاده بر تو نفوذ میکردند و آنها با اشکهای جاری جدّت رسول خدا "صلیاللهعلیهوآله" را میخواندند.
📝 أَلَّا تَغَضْغَضَتِ السِّهَامُ وَ عَاقَهَا / عَنْ جِسْمِکَ الْإِجْلَالُ وَ الْإِکْبَارُ
▪️چگونه آن تیرها نشکستند!؟ و چرا بزرگواری و عظمت تو مانع از آنها نشد!؟
🔹 حضرت موسی بن جعفر "علیهمالسلام" فرمودند:
📋 قَبِلْتُ هَدِیَّتَکَ اجْلِسْ بَارَکَ اللَّهُ فِیکَ
🔻هدیه تو را پذیرفتم، بنشین، خدا تو را برکت دهد!
🔸 سپس سر خویش را به سمت خادم بلند نموده و فرمودند: پیش امیرت برو و صورت این اموال را به او نشان بده و بپرس میخواهد آنها را چه کند؟! خادم رفت و برگشت و خبر آورد که امیرالمؤمنین (منصور دوانیقی ملعون) میگوید: همه آنها، هدیهای از طرف من به ایشان باشد، هر چه میخواهند با آنها بکنند. امام علیهالسّلام به پیرمرد فرمودند:
📋اقْبِضْ جَمِیعَ هَذَاالْمَالِ فَهُوَ هِبَةٌ مِنِّی لَکَ
🔻همه اینها را بردار، هدیهای از طرف من به توست.
📚المناقب ج۳ ص۴۳۲
✍ گر لطف دوست میطلبی از غم حسین
آتش بگیر و اول و ، آتش بزن به خلق ...
@maghaatel
#امام_کاظم_علیه_السلام
🩸به فدای آن امامی که تاوانِ گناهِ شیعیان را به جان خرید ...
در روایتی حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام فرمودند:
📋 إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ غَضِبَ عَلَى الشِّيعَةِ فَخَيَّرَنِي نَفْسِي أَوْ هُمْ فَوَقَيْتُهُمْ وَ اللَّهِ بِنَفْسِی
▪️خداوند عزوجل بر شيعیان غضب كرد، پس مرا مخير ساخت كه يا من و يا آنها فدا شويم، به خدا من با دادن جان خودم، ايشان را حفظ كردم.
📚الكافی،ج۱ ص۶۴۶
🥀 به همین جهت است که «تاریخ» وضعیت آن حضرت را اینگونه شرح میدهد:
📋 لا یَزالُ یُنتَقَلُ مِن سِجنٍ اِلَی سِجنٍ
▪️آن حضرت همواره از زندانی به زندان دیگر منتقل می شد.
📚المناقب، ج۴، ص۴۳۲
✍ شکر، آن ربّی که نعمت داد بر ما اینچنین
با دعای مادر و لطف امیرالمومنین
شد تمام دلخوشی مردم ایران زمین
سفره موسی بن جعفر، سفره امّالبنین
بارها دیدیم وقتی کار غم بالا گرفت
دست ما را روضهی باب الحوائج ها گرفت
حضرت موسای ما قعر سجون را طور کرد
کوه صبرش چشم فرعون زمان را کور کرد
او سیه چال بلا را نور فوق نور کرد
خون دل ها خورد و از شیعه بلا را دور کرد
او بدی ها دید اما با کسی بد تا نکرد
مرگ خود را خواست اما لب به نفرین وا نکرد
باز هم زنجیر با هارون تبانی میکند
بی قرارت کینه ی سندی ِ جانی میکند
لال گردد ؛ باز دارد بد دهانی میکند
یاس را سیلی دوباره ارغوانی میکند
بی هوا زد ، بی هوا زد ، بی هوا زد بی هوا
دم گرفتی زیر لب ، یا فاطمه ، یا مجتبی
بعد تو اینجا سر پیراهنت دعوا که نیست
جسم تو بر جسر بغداد است زیر پا که نیست
ساق مرضوضِ تو کارِ نعل مرکبها که نیست
حرفی از آوارگیِ طفل بی بابا که نیست
بعد تو سیلی جوابِ دیدهی گریان نبود
گوش شیطان کر، زنی بر ناقهی عریان نبود
@maghaatel
#امام_کاظم_علیه_السلام
🩸 خدایا ! دیگر مرا از این سیاهچال، نجات بده ...
در طی سالیان متمادی، حضرت موسي بن جعفر علیهماالسلام را از این زندان به زندانی دیگر منتقل میکردند تا اینکه امام "علیهالسلام" را به زندان مخوف و تاریک سِندی بن شاهک ملعون منتقل کردند و تحت شکنجه های شدید آن لعین قرار گرفت. تا جایی که در پی این شکنجه ها، امام علیهالسلام برای خلاصی از زندان، اینگونه دعا مینمودند:
📋 یَا سَیِّدِی! نَجِّنِی مِنْ حَبْسِ هَارُونَ وَ خَلِّصْنِی مِنْ یَدِهِ.
▪️ای مولای من! مرا از زندان هارون و از دست او نجات عنایت فرما.
📚عیون أخبار الرّضا علیهالسلام، ج۱ ص۹۳.
✍اینگونه دعاکردن، دل یک دلسوخته را به همان روزهایی میکشاند که یک مادر هجده ساله پهلوشکسته ، دائماً با خدای خود اینگونه نجوا میکرد و میفرمود:
📋 یَا إِلَهِی عَجِّلْ وَفَاتِی سَرِیعاً ؛ فَلَقَدْ تَنَغَّصَتِ الْحَیَاةُ یَا مَوْلَائِی
▪️ای خدای من! مرگ مرا به سرعت برسان که دیگر زندگانی در این دنیا برای تیره و تار گشته است.
📚بحارالانوار ج۴۳ ص۷۷
✍یارب به حق مادرم خَلِّصنی یارَب
یارب به جدّ اطهرم خَلِّصنی یارَب
او هم نوا با چاه شد من با سیه چال
من از علی تنهاترم خَلِّصنی یارَب
یارب به آن زندانیِ زندان کوفه
به عمه جانِ مضطرم خَلِّصنی یارَب
تا کی از این زندان به آن زندان خدایا
ذکر و دعای آخرم خَلِّصنی یارَب
تا کی نبینم ای خدا معصومهام را
دل تنگِ روی دخترم خَلِّصنی یارَب
زندان تاریک و نمورم مثل قبر است
خاک سیه شد بسترم خَلِّصنی یارَب
بین قفس بسته چرا صیاد بی رحم
زنجیر بر بال و پرم خَلِّصنی یارَب
زیر غل و زنجیر و ضرب تازیانه
چیزی نماند از پیکرم خَلِّصنی یارَب
شلاق خون گرید به حال غربت من
زخمی شده پا تا سرم خَلِّصنی یارَب
تا کی زند سیلی به رویم این یهودی
شد تار چشمان ترم خَلِّصنی یارَب
راضی به مرگ خود شدم از بس که گوید
او ناسزا بر مادرم خَلِّصنی یارَب
هر لحظه خون میریزد از زخم گلویم
یاد گلوی اصغرم خَلِّصنی یارَب
@maghaatel
#امام_کاظم_علیه_السلام
🩸شرح مختصری از مصیبتِ «غل و زنجیر» ...
چند گزارش از این مصیبت دردناک به ما رسیده است که به آنها اشاره میکنیم:
➖ در زیارتنامهای که مرحوم سید بن طاووس در کتاب شریف "مصباح الزائر" نقل میکند، چنین آمده است:
📜 ... وَالمُعَذَّبِ فی قَعرِ السُّجونِ وَظُلَمِ المَطامِیرِ، ذی السّاقِ المَرضوضِ بِحِلَقِ القُیودِ
▪️سلام بر آن امامی که در قعر زندانها و در تاریکی سیاهچال ها، او را عذاب میدادند و به واسطه غل و زنجیرها، ساقِ پایش خُرد شده بود...(۱)
؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛
➖ در زیارتنامه معروف به زیارت "ائمةالمؤمنين" وقتی که به مصیبت حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام میرسد، اینگونه از آن حضرت یاد میکند:
📜 وَ مُکَبَّلٍ فِی السِّجْنِ قَدْ رُضَّتْ بِالْحَدِیدِ أَعْضَاؤُهُ...
▪️و آن امامی که در زندانها، سر تا پایش در غل و زنجیر بود به گونهای که آهن ها، استخوانها و اعضای بدن مبارکش را خُرد کرده بود... (۲)
؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛
➖ در نقلی دیگر نیز آمده است:
📜 و يُقَيِّدَهُ بِثَلَاثَةِ قُيُودٍ مِنْ ثَلَاثَةِ أَرْطَالِ حَدِيدٍ وَ يُلْزِمَهُ إِبْقَاءَهُ وَ يُطْبِقَ عَلَيْهِ وَ يُغْلِقَ الْبَابَ فِي وَجْهِهِ إِلَّا وَقْتَ الطَّعَامِ وَ وُضُوءِ الصَّلَاةِ
▪️ هارون الرشید لعین به سندی بن شاهک یهودی، امر کرد تا امام علیهالسلام را در سه غل و زنجیر ببندد و بر او سخت گرفته و درب زندان را به روی او باز نکند مگر برای طهارت و غذا. (۴)
📚(۱)مصباح الزائر ص٥٨٩
📚(۲)المزار الکبیر ص۹۴
📚(۳)مصباح الزائر ص۲۳۹
📚(۴)الهداية الكبرى، ج۱ ص٢٦٥
✍ دستش به زنجیر است و پایش را شکستند
با ناسزا بغض صدایش را شکستند
سجاده را از زیر پایش مىکشیدند
تا حرمت یا ربّنایش را شکستند
این چند زندانبان که دورش را گرفتند
زیر لگدها چندجایش را شکستند
برخاست امّا ناگهان با صورت افتاد
نامردها حتّى عصایش را شکستند
حتّى دمِ افطار هم چیزى نمىخورد
وقت اذان ظرف غذایش را شکستند
سِندى و همدستان او، تا روضه مىخواند
با خنده قلب مبتلایش را شکستند
هرچه زدند او را به یاد کربلا بود
حتّى گریز کربلایش را شکستند
یاد دَمى که زیر سم ها رفت جدّش
یاد دَمى که دنده هایش را شکستند
از ابتداى صبح تا پایان مغرب
از ابتدا تا انتهایش را شکستند ...
@maghaatel
#امام_کاظم_علیه_السلام
🩸به فدای آن امامی که در زندان، غذای خود را به دیگر زندانیان میداد ...
شخصی به نام «موسی بن هامان» گوید:
📋 رَأَيْتُ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ عَلَيْهِالسَّلاَمُ فِي حَبْسِ الرَّشِيدِ وَ تَنْزِلُ عَلَيْهِ مَائِدَةٌ مِنَ السَّمَاءِ،
▪️در زندان هارون الرشید ملعون، موسی بن جعفر علیهماالسلام را دیدم که از آسمان، طعامی بر آن حضرت نازل شد.
📋 وَ يُطْعِمُ أَهْلَ السِّجْنِ كُلَّهُمْ ثُمَّ يُصْعَدُ بِهَا مِنْ غَيْرِ أَنْ يُنْقَصَ مِنْهَا شَيْ ءٌ
▪️ حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام تمام زندانیان را از آن طعام، اطعام داد و بدون آنکه چیزی از آن غذا کم بشود، دوباره به طرف آسمان برگشت.
📚دلائل الإمامة، ج۱ ص۳۲۲
📚إثبات الهداة، ج۵ ص۵۶۷
✍ کسی بدون دلیل از صدا نمیافتد
لب کلیم ز سوز دعا نمیافتد
کریم در غل و زنجیر هم کریم بُوَد
به دست بسته شده، از عطا نمیافتد
اگرچه خاک نشسته به روی لب هایت
عقیق، پا بخورد از بها نمیافتد
مگر چه گفته به تو این زبان دراز یهود؟
همیشه از دهنش ناسزا نمیافتد
چه آمده به سرت پنجه میکشی بر خاک؟
به هر نفس، لب تو از ندا نمیافتد
کسی که در تن او پیرهن شده پاره
به یاد بی کفن کربلا نمیافتد؟!
تو گیر یک نفر افتادهای چنین شدهای
تن تو در گذر گرگها نمیافتد
@Maghaatel
#امام_کاظم_علیه_السلام
🩸كنج زندان بلا تا كه ز پا افتادم
ناخودآگاه فقط ياد «رضا» افتادم ...
به روایت مرحوم «شیخ صدوق» در کتاب شریف «عیون أخبارالرضا علیهالسلام»:
🥀 حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام سه روز قبل از شهادت خود، «مسیّب» که وکیل امورشان بود را خواستند و به او فرمودند: ای مسیّب!
📋 إِنِّی ظَاعِنٌ فِی هَذِهِ اللَّیْلَةِ إِلَی الْمَدِینَةِ مَدِینَةِ جَدِّی رَسُولِ اللَّهِ لِأَعْهَدَ إِلَی عَلِیٍّ ابْنِی مَا عَهِدَهُ إِلَیَّ أَبِی وَ أَجْعَلَهُ وَصِیِّی وَ خَلِیفَتِی وَ آمُرَهُ بِأَمْرِی
▪️من امشب عازم مدینه هستم، همان مدینه جدم رسول خدا صلیاللهعلیهوآله تا آن چه را پدرم با من عهد کرده بود، با پسرم علی علیهالسلام عهد کنم و او را وصی و جانشین خود قرار دهم و امور خود را به او بسپارم.
🥀 مسیّب گوید: عرض کردم: چطور به من امر مینمایید که درها و قفلهای این زندان را باز کنم و حال آن که نگهبانان جلوی درها ایستادهاند؟ إمام علیهالسلام فرمودند: ای مسیّب! مگر یقین تو درباره خداوند عزّوجلّ و درباره ما اهلبیت، ضعیف است!؟ عرض کردم: نه ای سروَر من!
🥀 ... آن گاه فرمودند: من خداوند عزّوجلّ را با همان اسم اعظمی که عاصف بن برخیا خواند و تخت بلقیس را قبل از چشم به هم زدنی آورد و در مقابل سلیمان گذاشت، میخوانم، تا خداوند مرا پیش فرزندم علی علیهالسلام در مدینه ببرد.
🥀 مسیّب گوید: شنیدم که ایشان دعایی کردند و ناگاه متوجه شدم در محل نماز خود نیستند؛ همان جا ایستادم تا به سر جای خود بازگشتند و دوباره غل و زنجیرها را به پاهایشان بستند. من به شکرانه نعمت معرفت امام که خدا به من ارزانی کرده بود، به سجده افتادم. آنگاه امام علیهالسلام من فرمودند: ای مسیب!
📋 ارْفَعْ رَأْسَکَ یَا مُسَیَّبُ وَ اعْلَمْ أَنِّی رَاحِلٌ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی ثَالِثِ هَذَا الْیَوْمِ
▪️سرت را بلند کن و بدان که من سه روز دیگر، به سوی خدای عزّوجلّ از این دنیا، رحلت خواهم نمود ...
🥀 مسیب گوید: با این کلامِ امام علیهالسلام، دیگر نتوانستم جلوی گریه خود را بگیرم و ناگاه به گریه افتادم ...
📚عیون أخبار الرضا علیهالسلام، ج۱ ص۱۰۰.
✍ كنج زندان بلا تا كه ز پا افتادم
ناخودآگاه فقط ياد رضا افتادم
دشمنم كرد گمان تا كه ببندد دستم
ديگر از مرحمت و جود و عطا افتادم
آنقدر بزم مناجات مرا ريخت بهم
با وجودى كه كليمم ز دعا افتادم
وسط سجده چنان ضربه به پهلويم زد
صورتم خورد زمين و ز نوا افتادم
بعد از آنى كه ز سيلى دهنم پرخون شد
مثل بانوى مدينه ز صدا افتادم
بسكه پيچيده بهم ساق دو پايم، هربار
خواستم تا كه بمانم سرِ پا افتادم
تا كه سنگينى پا را به تنم حس كردم
ياد گودال و شهِ كرببلا افتادم
دست و پا مىزنم امّا بخدا خوشحالم
دخترم نيست ببيند كه كجا افتادم
تا كه عمّامه كشيد از سرم آن پست يهود
ياد معجركشى شام بلا افتادم ...
@Maghaatel