#معارف_علوی
🟢 یارِ غارِ حقیقیِ رسول خدا «صلیاللهعلیهوآله» ...
مولا امیرالمؤمنین علی علیهالسلام در اواخر خطبه قاصعه اینگونه فرمودند:
🔸در آن روزها، در هیچ خانهای اسلام راه نیافت جز خانه رسول خدا صلیاللهعلیهوآله که خدیجه هم در آن بود و من سوّمین آنان بودم.
📋 أَرَی نُورَ الْوَحْیِ وَ الرِّسَالَةِ وَ أَشَمُّ رِیحَ النُّبُوَّةِ وَ لَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّةَ الشَّیْطَانِ حِینَ نَزَلَ الْوَحْیُ عَلَیْهِ
🔻 من نور وحی و رسالت را میدیدم، و بوی نبوّت را میبوییدم؛ من هنگامی که وحی بر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرود آمد، ناله شیطان را شنیدم،
🔹گفتم: ای رسول خدا! این ناله کیست؟! فرمود: شیطان است که از پرستش خویش مأیوس گردید و فرمود:
📋 إِنَّکَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَی مَا أَرَی إِلَّا أَنَّکَ لَسْتَ بِنَبِیٍّ وَ لَکِنَّکَ وَزِیرٌ وَ إِنَّکَ لَعَلَی خَیْرٍ
🔻علی! تو آنچه را من میشنوم، میشنوی، و آنچه را که من میبینم، میبینی، جز اینکه تو پیامبر نیستی، بلکه وزیر من بوده و به راه خیر میروی.
📚نهج البلاغه، ص۳۰۱, خطبه قاصعه
✍ گرچه نبی نبود، وصی نبی که بود
مَسند نشین بیبدل این اریکه بود
مردی که همسرش به ملائک ملیکه بود
باید خدا شوی که بفهمی علی که بود
@maghaatel
#رسول_خدا_صلی_الله_علیه_وآله
#معارف_علوی
🟢 نالهٔ شیطان لعین، در دو عید مبعث و غدیر ...
در روایتی امام صادق علیهالسلام فرمودند که پدرم فرمود:
📋 إِنَّ إِبْلِیسَ رَنَّ أَرْبَعَ رَنَّاتٍ: یَوْمَ لُعِنَ وَ یَوْمَ أُهْبِطَ إِلَی الْأَرْضِ وَ یَوْمَ بُعِثَ النَّبِیُّ صلیاللهعلیهوآله وَ یَوْمَ الْغَدِیرِ
🔻شیطان، چهار مرتبه نالهای با صدای بلند و محزون کشید: ۱. روزی که لعن شد؛ ۲. روزی که به زمین انداخته شد؛ ۳. روز بعثت پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله؛ ۴. و روز غدیر.
📚قرب الاسناد، ج۱ ص۱۰
@Maghaatel
#مدینه_تا_کربلا
🩸 وداع حضرت سیدالشهداء علیهالسلام با قبر مطهر مادرش زهرای مرضیه سلاماللهعلیها...
در نقلی آمده است:
حضرت مولانا سیدالشهداء عَلَيْهِالسَّلَام آماده خروج از مدینه بود تا اینکه نیمههای شب، در دل تاریکی بالای سر قبر مطهر مادرش فاطمه زهرا سلاماللهعلیها آمد تا با آن وداع کند؛ بر سر قبر مطهر ایستاد و اینگونه مادر را خطاب نمود:
📋 السّلامُ عليكِ يا أُمّاه، حُسَينُكِ جاءَ لِوِداعِك و هذهِ آخرُ زيارتِهِ إيّاكِ.
▪️سلام بر تو ای مادرجان! حسینت آمده تا با شما وداع کند. و این آخر زیارت حسین (علیهالسلام) ، از قبر شماست.
🥀 ناگه از درون قبر ندا آمد:
📋 وَ عَليكَ السّلامُ يا مَظلومَ الأُمِّ و يَا شَهيدَ الأُمّ و يا غَريبَ الأُمّ.
▪️سلامِ مادر به تو ای مظلومِ مادر؛ سلامِ مادر به تو ای شهیدِمادر ؛ سلامِ مادر به تو ای غریبِ مادر!
🥀 با شنيدن اين جواب، قطرات اشک از چشمان مبارک ابیعبدالله علیهالسلام جاری گشت و به سمت قبر مطهر امام حسن علیهالسلام راهی شد و همینگونه، قبر برادر را زیارت نمود و قریب به طلوع فجر بود که به خانه برگشت.
📚 معالي السّبطين، ج۱ ص۲۱۲
✍ گل باغ جنان بودیم و رفتیم
پیمبر را نشان بودیم و رفتیم
مدینه! ای تمام خاطراتم!
(اگر بار گران بودیم و رفتیم)
وداعی تلخ کردم با پیمبر
نهادم صورتم بر قبر مادر
دلم تنگ حسن شد، ای خدایا
بقیع رفتم برای بار آخر
نوایی میزند آتش به سینه
رود همراه بابایش سکینه
رسد روزی که بی بابا بیاید!
خداحافظ... خداحافظ مدینه
ببین زینب که جانی در تنم نیست
دگر چاره به غیر از رفتنم نیست
چنان در این سفر غارت شوم من
که حتی بنگری پیراهنم نیست
نباشد این وداع آخر من!
بگفتا رازهایی مادر من
شود گودال، جمع پنج تن جمع
نَهَد بر دامنش مادر، سر من
دل ارباب از هجران کباب است
رقیه در بَرَش طفل رباب است
پدر گفتا: که خوش باشی عزیزم
بدان روزی رسد جایت خرابه است
@maghaatel
#مدینه_تا_کربلا
🩸 فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً یَتَرَقَّبُ ...
در نقلها آمده است:
در شب بیست و هشتم ماه رجب، هنگام خروج از مدینه و رهسپار شدن به سوى مکّه که فرزندان، برادرزادگان و برادران سیدالشهداء علیهالسلام با بیشتر خاندانش همراه او بودند، آن حضرت دائما این آیه شریفه را قرائت میفرمود:
📋 «فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً یَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّنی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمینَ»
🔹(موسى ترسان و نگران از آنجا بیرون رفت در حالى که میگفت: «پروردگارا، مرا از گروه ستمکاران نجات بخش».) قصص، ۲۱
🔻 طبق این آیه؛ حضرت موسی علیهالسلام برای رهایی از شرّ فرعونیان از مصر به سوی مَدین خارج شد.
📚 الإرشاد ج۲، ص۳۵
📚 إعلام الورى ج۱، ص۴۳۵
✍ امام حسین علیهالسلام با خواندن این آیه شریفه، حال خروج خود را از شهر مدینه به حال خروج حضرت موسی علیهالسلام از مصر تشبیه کرده که آنحضرت از ترس فرعون مصر ناچار به ترک شهر و دیار و فرار از شهر گردید، و امام حسین علیهالسلام نیز به خاطر شرّی که از جانب یزید و یزیدیان به آن حضرت میرسید، مجبور به ترک دیار و خانه و کاشانه خود شدند.
➖ در نَقلی آمده است:
حضرت سکینه سلاماللهعلیها جملاتی به این مضمون فرمودهاند:
هیچ شبی مانند آن شبی که ما از مدینه خارج شدیم، مضطرب و نگران نبودیم ...
📚 ریاض القدس ج۱ ص۸۰
📝 وقتی که میرفتند، دنیا گریه میکرد
شهر مدینه مثل زهرا گریه میکرد
وقتی که میرفتند، پشت پای آنها
چشمان جبرائیل حتی گریه میکرد
پائین پای ناقه مریم گریه میکرد
دورِ سر گهواره عیسی گریه میکرد
این است آن داغ عظیمی که برایش
حتّی میان تشت، یحیی گریه میکرد
بوسید اکبر دستهای مادرش را
در زیر چادر، امّ لیلا گریه میکرد
بر روی دامن مادری در گوش طفلش
آهسته تا میگفت "لالا" گریه میکرد
یک کاروانِ گریه شد وقتی رقیه
با گفتنِ "بابا بابا" گریه میکرد
در زیر پای محمل مستورهی عشق
منزل به منزل ریگِ صحرا گریه میکرد
وقتی که میرفتند، عالم سینه میزد
وقتی که میرفتند، دنیا گریه میکرد
@maghaatel
#مدینه_تا_کربلا
🩸گزارشی بسیار لطیف و جانسوز از لحظات خروج امام حسین علیهالسلام از مدینه...
عبدالله بن سنان از پدربزرگش نقل میکند که وی گفت:
🥀 من با نامهای از مردم کوفه به نزد امام حسین علیهالسلام در مدینه رفتم. خدمت حضرت رسیدم و نامه را تحویل دادم و امام علیهالسلام آن را قرائت نمود و فرمود: سه روز به من مهلت بده. بنابراین من در مدینه ماندم تا اینکه امام علیه السلام تصمیم گرفت به عراق برود. من با خود گفتم: بروم و پادشاه حجاز (امام حسین علیهالسلام) و جلال و جبروت او را ببینم که چگونه از مدینه خارج می شود!
🥀 به درب خانه إمام حسین علیهالسلام آمدم، دیدم اسبها زین شدهاند و مردان ایستادهاند و امام حسین علیه السلام روی یک کرسی نشسته بود و بنیهاشم دور او تا دور او را گرفته بودند. امام حسین علیهالسلام در بین آنها چنان بود که گویی ماه کامل است در شب چهارده.
🥀 من حدود چهل محمل و کجاوه دیدم که آن ها را با پارچه های ابریشمی و نمادین تزئین كرده بودند. در همین زمان بود که امام حسین علیهالسلام به بنیهاشم دستور داد تا محارم خود را بر روی محمل ها و کجاوه ها سوار کنند.
🥀 در حالی كه من نگاه میكردم، دیدم جوانی از خانه امام حسین علیهالسلام خارج شد که قد بلند و تنومندی داشت و روی گونهاش، خال سیاهی بود و صورت او مانند ماه تمام بود. او، جوانان بنیهاشم را یک به یک کنار میزد و میگفت: کنار بروید؛ وقتی که آن جوان، از بین بنیهاشم، صَفی را شکافت.
🥀 دیدم که دو بانو از بانوان بنیهاشم از خانه خارج شوند و آن قدر با حیا و با وقار راه میرفتند که دنباله چادرشان بر روی زمین کشیده میشد. کنیزان، دور تا دور آن دو بانو را گرفته بودند تا اینکه به محمل ها رسیدند.
🥀 آن جوان رشید آمد و زانو زد و بازوان آن دو بانو را گرفت و در نهایت شکوه و جلال، آن دو بانو را سوار بر محمل کرد. من از برخی از مردم که در آن جا بودند پرسیدم که این دو بانو کیستند؟ گفتند: یکی از آن دو، زینب کبری و دیگری امّکلثوم، دختران امیرالمؤمنین علیهمالسلام هستند. پرسیدم آن جوان کیست؟ گفتند: قمر بنی هاشم اباالفضل العباس علیهالسلام است.
🥀 سپس دو دختر خردسال را دیدم که گویی خداوند متعال انسانی همانند آنها را خلق نکرده بود. یکی از آن دو همراه زینب کبری علیهاالسلام سوار بر محمل شد و دیگری با ام کلثوم علیهاالسلام. من در مورد آنها سوال کردم، به من گفتند: آن دو دختر، سکینه و فاطمه دختران امام حسین علیهماالسلام هستند.
🥀 سپس جوان رشید دیگری بیرون آمد که او هم همانند یک ماه کامل بود. بانویی که دورتادور او را کنیزان گرفته بودند، همراه آن جوان بود که آن جوان زانو گرفت و آن بانو را نیز سوار بر محمل کرد.
من در مورد آن جوان و آن بانو سوال کردم. گفتند: آن جوان، علی اکبر، پسر بزرگ امام حسین علیهالسلام است و آن بانو، مادرش، امّ لیلاست.
🥀 بعد از او دیدم نوجوانی که صورت او، پارهای از ماه بود از خانه بیرون آمد و بانویی همراه او بود. در مورد او و آن بانو سوال کردم، گفتند: گفتند او قاسم بن الحسن علیهماالسلام و آن بانو، مادرش، همسر امام مجتبی علیهالسلام است.
🥀 سپس بقیه اطفال و کودکان حرم بر روی محمل ها سوار شدند. در این هنگام امام حسین علیهالسلام ندا داد:
📋 أينَ أخي؟ أين كَبشُ كَتيبتي؟ أين قمرُ بني هاشم؟
🔹 برادرم کجاست؟ پهلوان لشکر من کجاست؟ ماه بنی هاشم کجاست؟
🥀 اباالفضل العباس علیهالسلام در پاسخ امام علیهالسلام فرمود:
📋 لبّيك لبّيك يا سيّدي
🔹جانم! جانم! ای آقای من!
🥀 امام علیه لسلام به او فرمود: برادرم! اسب مرا بیاور. اباالفضل العباس علیهالسلام ذوالجناح را آورد و بنیهاشم دور تا دور امام علیهالسلام را گرفته بودند. قمر بنی هاشم، عنان اسب را گرفت و امام علیهالسلام سوار بر اسب شد و بعد، دیگر بنیهاشمیان سوار بر مرکب شدند.
🥀 اباالفضل العباس علیهالسلام سوار بر مرکب شد و پرچم را به دست گرفت و در جلوی قافله حرکت کرد. در این هنگام، صدای اهل مدینه و بازماندگان از بنیهاشم به گریه بلند شد و میگفتند:
«الوداع، الوداع، الفراق، الفراق»
🥀 اباالفضل العباس علیهالسلام در جواب آنان فرمود:
📋 هٰذا وَاللّهِ يَومُ الفِراق و المُلتَقَى يَومَ القِيامَة
🔹آری به خدا، دیگر امروز روز جدایی است و دیدار بعدی ما رفت تا روز قیامت.
📚أسرارالشّهادة، ص۳۶۷
📚معاليالسّبطين، ج۱ ص۲۲۰
✍ ای ساربان آهسته ران، کز دیده دریا میرود
از شهر زهرا نیمهشب، فرزند زهرا میرود
قلب سکینه مشتعل، اشکش به رخ، خونش به دل
با دیدهی دریائیاش، دنبال سقّا میرود
اصغر ز دامان رباب، پَر میزند بر دوش باب
با شوق پیکان بلا، همراه بابا میرود
آید زصحرا زمزمه، خون ریزد از چشم همه
سقّای آل فاطمه، عطشان به دریا میرود
زینب شده محملنشین، با نالههای آتشین
منزل به منزل کو به کو، صحرا به صحرا میرود
@maghaatel
#مدینه_تا_کربلا
🩸حضرت سیدالشهداء علیهالسلام به هنگام خروج از مدینه، «گودالقتلگاه» را نشان أمّسلمه میدهد ...
در نقلها آمده است:
🥀 هنگامی که امام حسین علیهالسلام تصمیم گرفت از مدینه خارج شود، امسلمه نزد آن حضرت آمد و گفت: پسرم! مرا با خارج شدن خود به سمت عراق محزون مکن، زیرا من از جدّ بزرگوارت شنیدم که میفرمود: فرزندم در عراق، در سرزمینی که آن را کربلا میگویند کشته خواهد شد.
🥀 امام حسين عليهالسلام در جوابش فرمود: ای مادر! به خدا قسم من این موضوع را میدانم. من به ناچار کشته خواهم شد و چارهای هم نخواهم داشت.
🍂 به خدا قسم من آن روزی را که شهید میشوم میدانم.
🍂 من میدانم چه کسی مرا شهید خواهد کرد.
🍂 من آن بقعهای را که در آن دفن میشوم میشناسم.
🍂 من میدانم چه افرادی از اهل بیت و خویشاوندان و شیعیانم کشته خواهند شد.
🥀 اگر بخواهم، قبر و آرامگاه خود را به تو نشان میدهم!
📋 ثُمَّ أَشَارَ إِلَی جِهَةِ کَرْبَلَاءِ فَانْخَفَضَتِ الْأَرْضُ حَتَّی أَرَاهَا مَضْجَعَهُ وَ مَدْفَنَهُ وَ مَوْضِعَ عَسْکَرِهِ وَ مَوْقِفَهُ وَ مَشْهَدَهُ
🔹سپس آن حضرت به سمت کربلا اشاره نمود و زمین به قدری فرو نشست که امام حسین علیهالسلام، قتلگاه و لشکرگاه و موقف و محل شهید شدن خود را به امسلمه نشان داد.
📋 فَعِنْدَ ذَلِکَ بَکَتْ أُمُّ سَلَمَةَ بُکَاءً شَدِیداً وَ سَلَّمَتْ أَمْرَهُ إِلَی اللَّهِ
🔹 در همین موقع بود کهام سلمه به شدت گریان شده و تسلیم قضا و قدر خداوند گردید.
🥀 امام حسین علیهالسلام پس از این جریان به امسلمه فرمود: خدا خواسته مرا در حالی که با دشمنی دشمنان، مقتول و سر بریده هستم بنگرد. مشیت خدا بر این قرار گرفته که اهل بیت و زنان من اسیر و تبعید گردند، کودکانم سر بریده و مظلوم شوند، آنان اسیر و دچار قید و بند گردند، ایشان استغاثه کنند ولی یار و یاوری نداشته باشند.
➖ در روایت دیگری آمده است:
🥀 امسلمه به امام حسین علیهالسلام گفت: جدّتان رسول خدا صلیاللهعلیهوآله تربتی به من عطا کرد که آن را در میان شیشه نهادهام. امام علیهالسّلام فرمود: به خدا قسم من کشته خواهم شد. اگر به سوی عراق هم نروم باز کشته خواهم شد.
🥀 سپس آن حضرت مقداری تربت برداشت و در میان شیشه ریخت و به امّسلمه داد و به وی فرمود:
📋 إجْعَلْهَا مَعَ قَارُورَةِ جَدِّی فَإِذَا فَاضَتَا دَماً فَاعْلَمِی أَنِّی قَدْ قُتِلْتُ.
🔻این تربت را نزد آن تربتی که جدّم به تو داده بگذار. هر گاه دیدی خون از آنها جاری شد، بدان که من شهید شدهام.
📚بحارالانوار ج۴۴ ص۳۳۲
✍ هر قدم این قافله،سوی خزان میرود
مشک به مهمانیِ،تیر و کمان میرود
با دم لالاییِ، زنگ دل کاروان
خفته هزاران امید، در نگه کودکان
در آسمان این هلال، خنجر تقدیر ماست
قافله آهسته رو، کشور دل کربلاست
عطر تو ای سرزمین، بر من عجب آشناست
وعده دیدار تو، در دل من سالهاست
@maghaatel
#مدینه_تا_کربلا
🩸وعدهٔ من و شما در «گودالِقتلگاه»
إمام صادق علیهالسلام در روایتی فرمودند:
🥀 هنگامى كه امامحسين عليهالسّلام شبانه از مدينه به سمت مكّه حركت كردند، دستهای از فرشتگان با صفهاى آراسته و پشت سر هم، اسلحه به دست و هريك بر اسبى از اسبهاى بهشتى سوار، خدمت حضرت رسيدند و سلام دادند و عرض كردند:
🥀 « اى آن كه پس از جدّ و پدر و برادر، حجّت خداوند بر خلق، هستى! همانا كه خداوند عزّوجلّ جدّ تو را در جاهاى بسيارى به وسيله ما كمك و يارى فرموده و اكنون نيز ما را به يارى تو فرستاده است.»
🥀 سیدالشهداء علیهالسلام فرمود:
📋 الْمَوْعِدُ حُفْرَتِی وَ بُقْعَتِیَ الَّتِی أُسْتَشْهَدُ فِیهَا وَ هِیَ کَرْبَلَاءُ فَإِذَا وَرَدْتُهَا فَأْتُونِی
▪️وعدهگاه من و شما در گودال قتلگاه! در همان بقعهاى كه آن جا شهيد خواهم شد كه همان كربلا است؛ چون به آن جا رسيدم، نزد من بياييد.
🥀 فرشتگان عرض كردند: «خداوند ما را مأمور فرموده است كه گوش به فرمان و فرمانبردار شما باشيم و اگر از دشمنى بيمناك هستىد، ما به همراه شما باشيم؟!»
🥀 سیدالشهداء علیهالسلام فرمود: «آنان راهى ندارند كه آسيبى به من برسانند تا آنکه به بقعه خويش (کربلا) برسم.»
📚 لهوف، ص۶۳
@maghaatel
#معارف_حسینی
🟢 حالات حضرت زهرا سلاماللهعلیها در ششماهِ باردار بودنِ آن حضرت به إمام حسین علیهالسلام ...
✓ طولانی امّا خواندنی 👌
مقداد بن أسود کِندی گوید:
🔹 روزی بر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله وارد شدم؛ دیدم که آن حضرت در میان حسنین علیهماالسلام نشست، ابتدا سر امام حسین علیهالسلام را روی زانوی راست خود و بعد سر امام حسن علیهالسلام را روی زانوی چپ خویشتن گذاشت و آن دو خوابیدند...
🔸مقداد گوید: من گفتم: «به نظر میرسد که امام حسین علیهالسّلام در نزد شما بزرگتر است!» رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرمودند:
📋 إِنَّ لِلْحُسَیْنِ فِی بَوَاطِنِ الْمُؤْمِنِینَ مَعْرِفَةً مَکْتُومَةً ؛ سَلْ أُمَّهُ عَنْهُ
🔻«مؤمنین در باطن خود، معرفت خاصی نسبت به امام حسین علیهالسلام دارند. این مطلب را از مادرش بپرس.»
🔹 پس از این اتفاق من پشت در خانه فاطمه زهرا سلاماللهعلیها رفتم. ناگاه دیدم کنیزی آمد و گفت: «ای برادر کِندی!» گفتم: «چه کسی به تو گفت که من پشت در خانهام؟» گفت: «بانویم به من گفت که مردی از قبیله کِنده، پشت در خانه ایستاده و در نظر دارد درباره نور چشمم حسین علیهالسلام، مطلبی را از من جویا شود.»
🔸 ... آنگاه وارد خانه شدم و از صدیقه کبری سلاماللّهعلیها سؤال نمودم: «مقام و منزلت إمام حسین علیهالسلام چگونه است؟» آن بانوی مکرّمه فرمود: «...هنگامی که امام حسن علیهالسلام متولد شد، یک روز رسول خدا صلیاللهعلیهوآله به خانه ما آمده و به من فرمودند: در مقابل صورت تو نوری را میبینم. این نور علامت آن است که تو به زودی فرزندی به دنیا خواهی آورد که برای خلق جهان حجت خواهد بود.
🌿 هنگامی که یک ماه از حمل من به فرزندم حسین علیهالسلام گذشت، درد و حرارتی در خود احساس کردم. این مطلب را با پدرم در میان گذاشتم. پدرم یک کوزه آب خواست، دعایی به آن کوزه خواند و فرمود که از آن آب بیاشامم. وقتی که از آن آب آشامیدم، خدای رئوف آن حرارت و دردی را که احساس میکردم برطرف کرد.
🌿 ماه دوم از حمل من گذشت. پس از آن دچار اضطراب و حرکت جنین شدم. حسین علیهالسلام حرکت میکرد و من نمیتوانستم به خوراکیها و آشامیدنیها لب بزنم. خدای توانا به شکلی مرا محافظت کرد که گویا شیر میآشامیدم.
🌿 هنگامی که سه ماه از حمل من گذشت، خیر و برکت در منزل من فراوان شد.
🌿 در چهارمین ماه بارداریام، خدا وحشت مرا به وسیله انس با حسین علیهالسلام بر طرف کرد. من همواره در محراب عبادت بودم و جز در مواقعی که کاری داشتم، از عبادت غفلت نمیکردم. هر چه میگذشت خود را سبکتر احساس میکردم،همواره بر همین حال بودم تا اینکه ماه پنجم تمام شد.
📋 فَلَمَّا صَارَتِ السِّتَّةُ کُنْتُ لَا أَحْتَاجُ فِی اللَّیْلَةِ الظَّلْمَاءِ إِلَی مِصْبَاحٍ وَ جَعَلْتُ أَسْمَعُ إِذَا خَلَوْتُ بِنَفْسِی فِی مُصَلَّایَ التَّسْبِیحَ وَ التَّقْدِیسَ فِی بَاطِنِی
🔻 وقتی ماه ششم فرا رسید، دیگر در شب تاریک احتیاجی به چراغ نداشتم. هر گاه تنها در میان محراب عبادت بودم، از باطن خود صدای تسبیح و تقدیس میشنیدم.
🔸 هنگامی که نُه روز بیش از این شد، قدرت و قوت من زیاد شد. من این جریان را برای امّسلمه که یار و یاور من بود شرح دادم.
🌿 موقعی که ده روز اضافه شد، در عالم خواب دیدم که ملکی نزد من آمد و بال خود را بر پشت من کشید و از خواب بیدار شدم. برخاستم، وضو گرفتم و دو رکعت نماز بهجای آوردم.
🌿 برای دومین بار که به خواب رفتم، در عالم خواب دیدم مردی که جامههای سفید در بر داشت نزد من آمد و نشست. آنگاه بر صورت و پشت من دمید. من که هراسان شده بودم از خواب بیدار شدم، وضو گرفتم و چهار رکعت نماز بهجای آوردم.
🌿 برای سومین بار که خوابم برد، دیدم شخصی آمد و مرا نشاند و دعا و تعویذ بر من خواند.
🔹 صبح که شد، من لباسهای «حَمامه» کنیز خود را پوشیدم و به حضور پدرم که در اتاق امّسلمه بود مشرف شدم. موقعی که نگاه آن حضرت به من افتاد، آثار شادی و مسرّت را در صورت مبارکش مشاهده کردم و آن ترس و بیمی که دچارش شده بودم بر طرف گردید.
.
🔸 آنگاه جریان خوابهایی را که دیده بودم برای پدرم شرح دادم. پدرم به من فرمود: «مژده باد تو را! زیرا آن مرد اول دوست من عزرائیل بوده که موکّل است بر رحم زنان؛ مردم دوم میکائیل بوده که موکل رحم زنان اهل بیت علیهمالسلام است … آنگاه پدرم به گریه افتاد، مرا در بر گرفت و فرمود: «آن مرد سوم حبیب من جبرئیل بوده که خدای رئوف او را خدمتگزار فرزندان تو قرار داده است.» آنگاه من به منزل بازگشتم و پس از چندی إمام حسین علیهالسلام متولد شد.
📚الخرائج و الجرائج، ج۲ ص۸۴۱
@Maghaatel
#معارف_حسینی
🔰 غِیَاثُ الْمُسْتَغِیثِینَ وَ کَهْفُ الْمُسْتَجِیرِین ...
در روایتی رسول خدا صلیاللهعلیهوآله وقتی که نام مبارک سیدالشهداء علیهالسلام رسیدند، فرمودند:
📋وَ أَمَّا الْحُسَیْنُ علیهالسلام فَإِنَّهُ مِنِّی وَ هُوَ ابْنِی وَ وَلَدِی وَ خَیْرُ الْخَلْقِ بَعْدَ أَخِیهِ
🔻اما حسین علیهالسلام ؛ او از من است و پسر من و فرزند من است. او برترین خلق بعد از برادرش بوده است.
📋 وَ هُوَ إِمَامُ الْمُسْلِمِینَ وَ مَوْلَی الْمُؤْمِنِینَ وَ خَلِیفَةُ رَبِّ الْعَالَمِینَ
🔻و امام مسلمانان و مولای مؤمنان و جانشین خداوند جهانیان
📋 وَ غِیَاثُ الْمُسْتَغِیثِینَ وَ کَهْفُ الْمُسْتَجِیرِینَ
🔻و فریادرس درماندگان و پناه پناهندگان
📋 وَ حُجَّةُ اللَّهِ عَلَی خَلْقِهِ أَجْمَعِینَ وَ هُوَ سَیِّدُ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ بَابُ نَجَاةِ الْأُمَّةِ
🔻 و حجت خداوند بر همه مخلوقات است. او سرور جوانان بهشت و درب نجات امّت است.
📋 أَمْرُهُ أَمْرِی وَ طَاعَتُهُ طَاعَتِی مَنْ تَبِعَهُ فَإِنَّهُ مِنِّی وَ مَنْ عَصَاهُ فَلَیْسَ مِنِّی
🔻 امر او امر من، اطاعت از او اطاعت از من است. هر که از او پیروی کند از من است و هر که با او مخالفت ورزد با من مخالفت ورزیده است.
📚الأمالی،شیخ صدوق، ص۱۱۵
✍ از روى حسین تا نقاب افکندند
در عالم عشق، انقلاب افکندند
تبریک به طوفانزدگان غم و درد!
کشتى نجات را به آب افکندند
@Maghaatel
#معارف_حسینی
🔰 نَخِ قنداقهای شد دستگیرِ عالم بالا ...
طبق روایات علاوه بر فطرس مَلَک، فرشتگانی به نام دُردائیل و صَلصائیل هم به برکت قنداقه امام حسین علیهالسلام بخشوده شدند و به جای خود برگشتند.
⚡️ در نقلی دیگر هم آمده است که رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرمودند:
🔹 ملائکه آمدند تا برای تولد امام حسین علیهالسلام به من تبریک و تهنیت بگویند؛ همراه آنها ملکی بود که دو بال، پاها و دستانش شکسته بود. من به او گفتم: کیستی ای ملک، تو را چه شده چیست؟
🔸آن مَلک گفت: یا رسول الله! من از ملائکه مقربین بودم؛ روزی دیدم درِ آسمان باز است پس به دنیا نگاه کردم دیدم روی زمین انسانی دست و پا ندارد! با خود گفتم: این مرد بمیرد بهتر است! آخر زندگی با این حالت هیچ خیری ندارد!
🔹 وقتی این را گفتم از جای خود تکان نخورده بودم که خداوند مرا به این حالت در آورد و مرا روی زمین گذاشت و در جزیرهای هفتصد سال محبوس هستم. وقتی ملائکه نازل میشدند و مرا شناختند، مرا خدمت شما آوردند تا مرا به درگاه الهی به حق حسین علیهالسلام شفاعت بفرمایید!
🔸 رسول خدا صلیاللهعلیهوآله میفرماید: من هم به درگاه الهی دعا کردم که جبرئیل نازل شد و گفت: ای محمد! خداوند دعایت را دربارۀ او مستجاب کرد.
📋 فَاحلُل قُماطَ الحُسینِ عَلَیهِالسّلامِ فَاخرُجْ یَدَهُ الیُمنَی مِنهُ حتّی یَمسَحَهُ مِنه
🔻قنداق حسین علیهالسلام را باز کن و دست راست او را بیرون بیاور تا این ملک به آن مسح کند.
🔹من هم این کار را انجام دادم، ملک همان وقت شفا یافت. وقتی خلقتش تماماً صحیح شد شروع کرد به گریستن گفتم: ای ملک، دیگر برای چه گریه میکنی؟ گفت: برای خودم گریه نمیکنم بلکه برای شهادت کسی گریه میکنم که میلادش بشارت اهل آسمانها و زمین است. گفتم: چه کسی او را میکشد؟
🔸 آن مَلک گفت: جبرئیل مأمور است که به شما خبر بدهد که چه کسی او را میکشد!؟ گفتم: ای جبرئیل، آیا سخن او درست است؟ جبرئیل گفت: بلی یا رسول الله! گفتم: از کجا این مطلب را میداند؟ گفت: خداوند او را هزار سال قبل از متولد شدنِ امام حسین علیهالسلام آفریده است و چنین مقدّر کرده که او محافظ قبر إمام حسین علیهالسلام بعد از شهادتش باشد.
📚بحر المصائب، ج۱ ص۹۳
✍ در روز اول فُطرس و در روز آخر حُرّ
سرتاسرِ عمرش تماماً دستگیری بود ...
@Maghaatel