eitaa logo
معارف و مقاتل آلُ الله
11.6هزار دنبال‌کننده
6 عکس
13 ویدیو
1 فایل
✅فضائل 📜تاریخ‌ 🩸مقاتل اهل‌البیت علیهم‌السلام 📚همه مطالب با ذکر منابع📚 🔻خادم کانال: @jaanamhosein (پژوهشگر در حوزهٔ حدیث و مقتل - قم مقدسه) ⚫ کانال فهرست مقاتل👈 @Maghaatel2 📌همین کانال در تلگرام👈 https://t.me/maghaatel
مشاهده در ایتا
دانلود
◼️ شهادت یکی از دختران امام حسن مجتبی علیه السلام در مسیر اسارت... نقل شده است که: در یکی از منازل، دختری از امام حسن علیه‌السلام از شتر به زیر افتاد و فریاد زد: یا عمتاه، و یا زینباه... زینب کبری علیهاالسلام، مضطربانه از شتر پایین آمد و ناله‌کنان به اطراف بیابان نظر می‌کرد. چون او دختر را یافت، گمان نمود از هوش رفته است. اما همین که پیش آمد و او را در برگرفت، متوجه شد که آن دختر مظلومه زیر پای شتران، جان سپرده است. در این هنگام چنان ناله‌ی وا ضیعتاه، و وا غربتاه، و وا محنتاه، برکشید که آسمان و زمین را متزلزل گردانید. 🔹 برخی گفته اند که این دختر همان بانو سیده شریفه (سلام الله علیها) است که مزار آن بانو در نزدیکی شهر حله در عراق واقع شده است و امروزه به «طبیب اهلبیت علیهم السلام» در بین اهل عراق معروف است و کرامات و معجزات بسیاری از محل شهادت او دیده و شنیده شده است که سزاوار است کسانی که به زیارت عتبات مشرف می‌شوند از زیارت این بانوی مکرمه غفلت نورزند. 📚طراز المذهب (ناسخ التواریخ حضرت زینب علیهاالسلام)ج١ص٣۵۴ @maghaatel
◼️ هر منزل و روستا که بردند پای سرِ تو شراب خوردند... راوی گوید: من مشغول طواف کعبه بودم. ناگاه شنیدم که مردی می‌گوید: بار خدایا! مرا بیامرز، گرچه می‌دانم نمی آمرزی. من به وی گفتم: ای بنده خدا! از خدا بترس و یک چنین مقاله ای را مگوی، زیرا اگر گناهان تو به شماره قطرات باران‌ها و برگ درختان باشد و از خدا طلب آمرزش کنی، گناهان تو را می‌آمرزد، زیرا خدا آمرزنده و مهربان است. وی در جوابم گفت: بیا تا داستان خود را برای تو بگویم. وقتی من نزد او رفتم گفت: بدان که ما تعداد پنجاه نفر بودیم که سر مبارک امام حسین علیه السّلام را به طرف شام می‌بردیم. وَ کُنَّا إِذَا أَمْسَیْنَا وَضَعْنَا الرَّأْسَ فِی التَّابُوتِ وَ شَرِبْنَا الْخَمْرَ حَوْلَ التَّابُوتِ ▪️هنگامی که شب می‌شد، سر مقدس آن حضرت را در میان صندوقی می‌نهادیم و در اطراف آن مشغول شرب خمر می‌شدیم. یک شب رفقای من شرب خمر کردند و مست شدند، ولی من از آشامیدن خمر خودداری نمودم. وقتی تاریکی شب جهان را فرا گرفت، ناگهان دیدم رعد و برقی بوجود آمد، درهای آسمان باز شد و حضرت آدم، نوح، ابراهیم، اسماعیل، اسحاق، پیغمبر ما حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم، جبرئیل و گروهی از ملائکه نازل شدند. جبرئیل نزدیک صندوق آمد، آن سر مبارک را خارج کرد و به خود چسبانید و آن را بوسید. سپس کلیه پیغمبران همین عمل را انجام دادند. پیغمبر خدا صلّی اللَّه علیه و آله بالای سر امام حسین گریه کرد و مابقی پیغمبران به آن حضرت تعزیت گفتند. جبرئیل گفت: یا محمّد! خدای توانا مرا مأمور کرده که درباره امت تو مطیع تو باشم. اگر تو دستور دهی زمین را دچار زلزله و آن را زیر و زبر کنم، همچنان که درباره قوم لوط کردم. پیامبر خدا صلّی اللَّه علیه و آله فرمود: نه یا جبرئیل! زیرا فردای قیامت آنان با من نزد خدای توانا مخاصمه و موقفی خواهیم داشت. سپس آن بزرگواران بر سر امام حسین علیه‌السّلام صلوات و درود فرستادند. پس از این جریان بود که گروهی از ملائکه آمدند و گفتند: خدای تعالی ما را مأمور کرده که این پنجاه نفر را به قتل برسانیم. پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود: هر عملی که می‌خواهید با آنان انجام دهید. ملائکه ایشان را با حربه‌هایی زدند. بعد یکی از آن ملائکه با حربه‌ای بر من حمله کرد که مرا بزند. من گفتم: الامان! الامان! یا رسول اللَّه! پیغمبر خدا فرمود: برو، خدا تو را نیامرزد. وقتی صبح شد، دیدم یاران من همگی از پای در آمده و خاکستر شده‌اند! 📚لهوف ص١۵٢ 📚مقتل الحسين الخوارزمي ج٢ص٨٨ 📚بحارالانوار ج ۴۵ ص١٢۵ @maghaatel
🩸حکایت یک مجلس عروسی که از امام سجاد علیه‌السلام دعوت کردند تا در آن مجلس، شرکت نمایند ... در نقلی آمده است: 🥀 بعد از اینکه اهلبیت علیهم‌السلام به مدینه برگشتند، روزی زُهَری (از اصحاب خاصه امام سجاد علیه‌السلام) آمد خدمت حضرت سجاد صلوات‌اللّه ‌علیه و امام را به عروسی فرزند جوانش دعوت کرد. 🥀 حضرت برآشفتند و فرمودند: من نعش کشته برادرم علی اکبر علیه‌السلام را روی خاک دیدم. چگونه به مجلس عروسی جوان دیگر حاضر شوم!؟ 🥀 زُهَری خجالت زده شد آمد به خانه و به همسرش گفت. زوجه او گفت: بیا ذاکر به خانه دعوت کنیم و سیاه بپوشیم و مصیبت امام حسین صلوات‌اللّه‌علیه بخوانیم. زهری چنین کرد. 🥀 همسایه ها متوجه شدند و به امام سجاد صلوات‌اللّه‌علیه رساندند که مجلس روضه‌ای در خانه زُهَری تشکلیل شده است. 🥀 حضرت تشریف آوردند و اهل مدینه جمع شدند. ناگهان دیدند حضرت زینب کبری صلوات‌اللّه‌علیها در حالی که در یک دست سکینه صلوات‌اللّه‌علیها و دست دیگر فاطمه صلوات اللّه علیها (دختر بزرگ سیدالشهدا علیه السلام) است. وارد شدند. 🥀 مجلس غلغله شد ، زُهری متوجه شد که امام سجاد صلوات‌اللّه‌علیه از مجلس بیرون رفتند، آمد بیرون از خانه، دید دم درب، امام سجاد صلوات اللّه علیه دارد کفش ها را جفت می کند. 🥀 زُهَری عرضه داشت من سزاوار این کارم. حضرت فرمودند: در مجلسی که امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه حضور دارد و جدّه ام فاطمه زهرا صلوات‌اللّه‌علیها اشک چشم زنان را پاک می‌کند، من نیز به این خدمت باید مشغول باشم. 📚مبکی العیون ص۴٣١، (نسخه‌ خطی) @maghaatel
🩸مرگ جانسوز شتر امام سجاد علیه‌السلام... در روایتی امام باقر علیه‌السلام فرمود: پدرم، شتر ماده‌ای داشت که ۲۲ سفر با او به حج رفته بود و حتی یک تازیانه به او نزده بود، بعد از شهادت آن حضرت، ما بی خبر بودیم، ناگاه یکی از خدمتگزاران آمد و گفت: ناقه بیرون رفته و کنار قبر امام سجاد علیه‌السلام زانو زده است، گردنش را به قبر میمالد و می‌نالد، با اینکه هنوز قبر را ندیده بود. 🔖 و در نقل دیگر آمده است: 🥀 امام باقر علیه‌السلام نزد آن شتر آمد، دید در خاک می‌غلطد و اشک می‌ریزد، به او فرمود: اکنون بس است؛برخیز به جایگاه خود برو. او برخاست و به جایگاه خود بازگشت، بعد از چند لحظه سراسیمه کنار قبر امام سجاد علیه‌السّلام رفت و در خاک غلطید و اشک می‌ریخت. 🥀 امام باقر علیه‌السلام کنار او آمد و فرمود: اکنون بس است برخیز. او برنخواست. امام علیه السلام فرمود: آزادش بگذارید، او دارد وداع می‌کند. سه روز به همان حالا بود تا جان داد. 📚بحارالانوار ج۴۶ ص١۴٧ 📚انوار البهیه ص۱۲۸ @maghaatel
🩸در شام از پشت‌بام‌‌ها، آتش به روی سرم ریختند … دستم بسته بود … عمامه‌ام آتش گرفت و سرم سوخت … در نقلی که امام سجاد علیه‌السّلام هفت مصیبت وارده در شهر شام را برای نُعمان بن مُنذر بیان می‌داشتند، در سومین مصیبت فرمودند: 📋 ألقوا علَينَا الماءَ وَ النّارَ الموقدَة مِن سُطُوحِ الدّورِ وَ البُيوتِ حتّى أوقَدوا عمّامَتي فَما قدَرتُ على إطفائِها لأنّهُم قَد غلُّوا يدَيَّ وَ رِجلَيَّ فَما رَحِموا علَيَّ وَ ما أطفَؤُا النّارَ إلى أن احتَرَقَ رَأسي، ▪️آن نانجیبان آب و آتش از بالاى خانه‌ها و منزل‌ها بر سر ما ريختند، و آن‌قدر آتش بر سرم ريختند كه عمّامه‌ام آتش گرفت و مشتعل شد، و قدرت نداشتم كه او را خاموش نمايم زيرا كه دستها و پاهاى مرا غل و زنجیر نموده بودند، پس آن بى‌رحمان بر من رحم نكردند و آتش را از عمّامه خاموش نكردند تا آنكه از سوز آتش، سرم سوخت. 📚تذکرة الشهداء، ص۵۶۱ 📚سفینة النجاة ج۱ ص۳۷۲ ✍ منی که آسمان خاک رهم بود تمام هستیم زیر و زبر شد تمام مردها رفتند اما نصیب من فقط خون جگر شد اگر چه نیمه جان بودم پدر جان ولی خیلی بجانت راه رفتم برایم باورش سخت است اما کنار قاتلانت راه رفتم میان نیزه داران حرامی کجا آخر مجال خواب میشد بروی ناقه‌ی رم کرده بودم تکان میخورد و پایم آب میشد نمک نشناس های شهر کوفه به اشک چشم عمه خنده کردند به ما خرما و نان خیرات دادند مرا پیش سرت شرمنده کردند میان حلقه دستم جا نمیشه نمیدانم چرا بازش نکردند گل آتش سرم افتاد بابا ولی عمامه را بازش نکردند همه بر بام خانه جمع بودند امان از اتش و از دود در شام در آن اوضاع سهل ساعدی دید تمام چکمه ام خون بود در شام میان مجلس یک عده عیاش توان خویش را از دست دادیم همه بر صندلی هاشان نشستند ولی ما چند ساعت ایستادیم نمیخواهم بدانی اصلا از کاخ نمیخواهم بدانی اوج غم را که من بر هیچکس حتی تو بابا نگفتم روضه ناموسیم را @Maghaatel
🩸به خدا اگر پيامبر به جاى سفارش به ما نمود، امر به جنگیدن با ما مى‌كرد، بیشتر از آنچه که بر سر ما آوردند، نمى‌توانستند انجام دهند... حضرت آقا امام سجاد صلوات‌الله‌علیه فرمودند: 📋 وَ اللَّهِ لَوْ أَنَّ النَّبِيَّ (صلی الله علیه و آله) تَقَدَّمَ إِلَيْهِمْ فِي قِتَالِنَا كَمَا تَقَدَّمَ إِلَيْهِمْ فِي الْوِصَايَةِ بِنَا لَمَا زَادُوا عَلَى مَا فَعَلُوا بِنَا ▪️سوگند به خدا اگر پيامبر به جاى سفارشاتى كه در احترام به حقّ ما نمود، سفارش به جنگیدن با ما مى كرد، بیشتر از آنچه که بر سر ما آوردند، نمى توانستند انجام دهند.. 📚مثير الأحزان ص ١١٣ 📚لهوف ص ٢٠٢ 📚بحارالأنوار ج‏۴۵ ص ١۴٩ @maghaatel
🩸امام سجاد علیه‌السلام، بعد از عاشورا دیگر کلّه گوسفند نخوردند ... در نقلی آمده است: 🥀 از وقتی سر مقدس حضرت سیدالشهداء «سلام اللّه علیه» در طبقی مقابل یزید ملعون نهادند، وقتی نظر مبارک امام سجاد «سلام الله علیه» به آن سر افتاد سیلاب اشک خونین از دیده ایشان جاری شد و بعد آن هرگز کله گوسفند نخوردند. 🥀 یک بار که خدّام حضرت، کله گوسفندی را تهیه نموده و داخل حیاط خانه حضرت گذاشته بودند، تا نگاه حضرت سجاد علیه‌السلام به آن کله گوسفند افتاد، سراسیمه به پشت بام خانه رفتند و با صدای بلند گریه کردند. 📚تذکرة المصائب ص١۵٣ (نسخه خطی) ✍ شب‌های غربت تو گذشت و سحر نداشت حتی سحر غم از دل تو دست برنداشت در حیرتم که سلسلۀ آهنین مگر جایی ز زخم گردن تو خوب‌تر نداشت زخم تن تو را همه دیدند و هیچکس غیر از خدا ز زخم درونت خبر نداشت دنیا چه کرد با تو که هجده عزیز تو تن‌هایشان به روی زمین بود، سر نداشت سنگت زدند بر سر بازارهای شام با آنکه جز تو یوسف زهرا پسر نداشت هجده سر بریده برایت گریستند آهت هنوز در دل دشمن اثر نداشت سوزم بر آن عزیز که در آفتاب سوخت یک سایبان به جز سرِ پاکِ پدر داشت حال تو بود در دل گودال قتلگاه چون بسملی که بال زد و بال و پر نداشت مهمان شام بودی و بهر تو میزبان جز گوشۀ خرابه مکانی دگر نداشت @maghaatel
🩸هر گاه یکی از ما گریه می‌کرد، سر پدرم را با کعب نی می‌زدند... در روایتی که از امام سجاد علیه السلام نقل شده است حضرت فرمودند: 📋 کُلّما دَمعَت عینٌ لِاَحدِنا قُرِعَ رأسُ أبي بِکَعبِ الرُّمح. ▪️(در زمان اسارت) هر زمان یکی از ما گریه می کرد،سر پدرم را با کعب نیزه می زدند. 📚العبرة الساکتة ج٣ص۵٧ @maghaatel
◼️ برای اسارت ناموس خود گریه می کنم... در نقلی از حضرت سلمان آمده است که گوید: سید الشهدا علیه السلام چهار سال داشتند. روزی مشاهده کردم که آن حضرت گریه می کند. نزدیک شدم و عرضه داشتم: چرا گریان هستید؛ فدایتان شوم؟ حضرت فرمود : جبرئیل خبر شهادت مرا به جدّم صلی اللّه علیه وآله رساند. عرضه داشتم: فدایت شوم برای شهادت گریه می کنید؟ فرمود :خیر سلمان! برای (اسارت) عیال و ناموس خود گریه می کنم. 📚مقتل خطی آقا قلعه ای ص ٢٣٠ @maghaatel
◼️ می خواستند ما را غرق کنند... در روایتی از امام سجاد صلوات الله علیه نقل است که فرمودند: در مسیر اسارت ما به طرف شام، گاهی از نهر ها و رودخانه ها ما را عبور می دادند که نزدیک بود، فاطمیات و کودکان در آب غرق شوند. 📚بیان الولایه ص٢٣٩ @maghaatel
◼️ حکایت رأس مطهر سیدالشهدا علیه السلام و صومعه راهب... هنگامی که سر امام حسین علیه السّلام را وارد قِنَّسرین کردند، راهبی از صومعه خود متوجه سر مقدس آن حضرت شد و دید نوری از دهان مبارک امام حسین علیه السلام خارج می‌شد و به طرف آسمان صعود می‌کرد. آن راهب مبلغ ده هزار درهم آورد و سر امام حسین علیه السّلام را از آنان گرفت و داخل صومعه خویش نمود. راهب صدایی شنید، ولی صاحب آن صدا را ندید. آن گوینده به راهب می‌گفت: خوشا به حال تو! و خوشا به حال آن کسی که از حرمت حسین علیه السّلام آگاه شد. راهب سر خود را بلند کرد و گفت: پروردگارا! تو را به حق عیسی قسم می‌دهم که این سر را مأمور کنی با من تکلم نماید. آن سر تکلم کرد و گفت: ای راهب! چه منظوری داری؟ راهب گفت: تو کیستی؟ فرمود: أَنَا ابْنُ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَی وَ أَنَا ابْنُ عَلِیٍّ الْمُرْتَضَی وَ أَنَا ابْنُ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ أَنَا الْمَقْتُولُ بِکَرْبَلَاءَ أَنَا الْمَظْلُومُ أَنَا الْعَطْشَانُ وَ سَکَتَ ▪️ من پسر محمّد مصطفی هستم؛ من پسر علی مرتضی هستم؛ من پسر فاطمة الزهراء هستم؛ من مقتول در کربلایم؛ من مظلوم و عطشانم! بعد آن سر مقدس ساکت شد. فَوَضَعَ الرَّاهِبُ وَجْهَهُ عَلَی وَجْهِهِ فَقَالَ لَا أَرْفَعُ وَجْهِی عَنْ وَجْهِکَ حَتَّی تَقُولَ أَنَا شَفِیعُکَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَتَکَلَّمَ الرَّأْسُ. ▪️راهب صورت به صورت امام حسین علیه السّلام نهاد و گفت: صورتم را از صورت تو بر نخواهم داشت تا این که بگویی که من روز قیامت شفیع تو خواهم بود. آن سر مقدس به سخن آمد و فرمود: به دین جدم محمّد مصطفی صلّی اللَّه علیه و آله بازگرد. راهب گفت: «اشهد ان لا اله الا اللَّه و اشهد ان محمدا رسول اللَّه. » امام حسین علیه السّلام قبول کرد که شفیع وی شود. هنگامی که صبح شد، موکلین آن سر مبارک را با درهم‌ها از آن راهب گرفتند. وقتی به وادی رسیدند، دیدند آن درهم‌ها به سنگ تبدیل شده اند! 📚المناقب ج۴ص۶٠ 📚بحارالانوار ج ۴۵ص٣٠٣ @maghaatel
یک وقت مصائبی را که بر سر اهل‌بیت‌ عليهم السّلام آورده اند و مقاتل نقل کرده اند، انکار نکنیم... در نقلی آمده است: یکی از شیعیان نزد امام سجاد عليه السّلام رسيد و عرض کرد: برخی از دوستان و محبین شما، قول ما را در این مصائبی که بر شما آورده اند، تصدیق نمی کنند و می گویند: منافی شأن و صلابت شما اهلبیت است؟ حضرت فرمودند: چه می شود ایشان را !؟(كنايه از اینکه چرا این مصائب را تصدیق نمیکنند؟!) می خواهند قبایح اعمال دشمنان ما را اصلاح نمایند و حال آنکه هر ظلمی که دشمنان ما توانستند بر ما کردند و هر ستمی که تصور بشود بر سر ما آوردند. 📚خلاصة المصائب (شیرازی)ص۳۹ @Maghaatel