#اربعین
◼️ جابر و عطیه کنار قبر امام حسین علیه السلام
عطیه عوفی میگوید:
من با جابر بن عبدالله انصاری به زیارت قبر امام حسین علیه السلام رفتیم وقتی که به کربلا رسیدیم جابر کنار آب فرات رفت و غسل کرد.
قطیفه ای به کمر بست و قطیفه دیگری هم بر دوش افکند. سپس کیسه ای را که همراهش بود گشود و از آن آرد سعد (ریشه گیاه خوشبوی کوفی) در آورد و به تن خود پاشید و سپس به طرف مرقد مطهر حرکت کرد و در حالی که مشغول ذکر خدا بود قدم برمیداشت تا نزدیک قبور رسید.
به من گفت مرا به قبر حسین علیه السلام برسان تا دستم به قبر برسد (با توجه به اینکه جابر در این هنگام نابینا و پیر حدود ۷۵ ساله بود)
دستش راگرفتم هنگامی که دستش به قبر رسید از شدت اندوه بیهوش شد و به روی قبر افتاد. من آب به روی او پاشیدم تا به هوش آمد و سه بار گفت:
یا حُسَینُ یا حُسَینُ یا حُسَینُ
سپس گفت:
اَحَبِیبٌ لا یُجِیبُ حَبِیبَهُ؟!
▪️آیا دوست جواب دوستش را نمی دهد؟
بعد گفت:
چگونه جواب دهی که خون از رگهای گلویت بر سینه و شانه ات فرو ریخته و میان سر و بدنت جدائی افتاده است؟!
منظور جابر از این سخن ذکر مصیبت بود وگرنه او به مقام امامت معرفت داشت چنانکه کلمات زیارت جابر بیانگر این مطلب است.
آنگاه گفت:
من گواهی میدهم که تو فرزند بهترین پیامبران و سرور مومنان و مقتدای پرهیزکاران و زاده هادیان و رهبران پنجمین نفر از اصحاب کساء و فرزند سیده زنان هستی.
چرا چنین نباشی که دست سید مرسلین (رسول خدا) تو را پرورانید و در دامن پاک برخاستی و از پستان ایمان شیر خوردی و با اسلام از شیر باز گرفته شدی و پاک زیستی و پاک مردی.
ولی قلب مومنان از فراق تو سوخت و آنها شک ندارند که تو زنده ای و سلام و خشنودی خدا بر تو باد (و سپس کلمات زیارت را تا آخر خواند)
و بعد گفت:
سوگند به خدا ما با شما شریک بودیم در آنچه که شما در آن وارد شدید.
عطیه میگوید: ازجابر پرسیدم:
ما چگونه در اجر شهیدان شریک هستیم با اینکه نه جهاد کردیم و نه بدنمان مجروح شد؟
جابر در پاسخ گفت:
از حبیب خود رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم فرمود:
هر کس عمل قومی را دوست بدارد در آن عمل با آن قوم شریک میباشد سوگند به خدا نیت من و اصحاب من همان است که نیت امام حسین علیه السلام و اصحابش بود.
(توضیح اینکه: جابر بر اثر پیری و نابینائی از شرکت در جنگ معذور بود ولی حرکت امام حسین علیه السلام را قبول داشت و نیت و هدفش در راستای اهداف آن حضرت بود و چنین نیتی در صورت عذر از شرکت عملی انسان را در مرحله ای از پاداش شهید قرار میدهد و از این مطلب به عنوان شرکت در هدف یاد میشود؛ چنانکه این مطلب در خطبه ۱۲ نهج البلاغه آمده است.)
عطیه میگوید:
پس از زیارت جابر گفت: مرا به خانه (کوفه) ببر به سوی کوفه حرکت کردیم در مسیر راه فرمود:
ای عطیه به تو وصیتی کنم که گمان ندارم بار دیگر بتوانم باتو ملاقات کنم (زیرا جابر در مدینه سکونت داشت و عطیه در کوفه بود) ای عطیه! دوستان محمد صلی الله علیه و آله را دوست بدار که سزاوار دوستیند و دشمنان او را دشمن بدار که سزاوار دشمنیند گرچه روزه بسیار بگیرند. با دوستان این خاندان مهربان باش که اگر یک پای آنها به بسیاری گناه بلغزد پای دیگرشان به محبت خاندان نبوت استوار گردد و عاقبت کار دوستان بهشت و عاقبت کار دشمنان دوزخ است.
📚 نفس المهموم ص۳۲۲
📚منتهی الآمال ج۱ص۳۲۱
@maghaatel
#اربعین
◼️ نوحه سرایی عقیله بنی هاشم، زینب کبری علیها السلام بر سر مزار شهدای کربلا...
اهلبیت سیدالشهدا علیه السلام در بالای مزار شهدای کربلا نشسته بودند و مشغول نوحه سرایی بودند و عقیله بنی هاشم زینب کبری علیها السلام اینگونه نوحه سرایی میکرد :
فَقَدنا هاهُنا قَمَراً مُضِیئاً
بِنُورِ هُداهُ یُهدَی التّائهِینا
▪️همین جا بود که ما ماه درخشنده (امام حسین علیه السلام) را از دست دادیم که گمراهان با نور وجود او هدایت میشوند و تاریکیها روشن میگردند.
فَقَدنا هاهُنا رُوحاً وَ رَوحاً
وَ رَیحاناً وَ زَیتُوناً وَ طِینا
▪️در همین جا بود که ما جان و نسیم دل انگیز خود را از دست دادیم او که برگ سبز خوشبو و (معنی) زیتون و انجیر (در قرآن) بود.
هُنا ذُبِحَ الحُسَینُ بِسَیفِ شِمرٍ
هُنا قَد تَرَّبُوا مِنهُ الجَبِینا
▪️در همین جا سر حسین علیه السلام با شمشیر شمر بریده شد در همین جا بود که پیشانی او را بر خاک زمین نهادند.
هُنا العَبّاسُ فی یَومٍ عَبُوسٍ
حِیالَ الماءِ قَد اَمسی رَهِیناً
▪️همین جا بود که: حضرت عباس علیه السلام در روز سخت (عاشورا) کنار فرات نگه داشته شد و نگذاشتند زنده به خیمهها بازگردد.
هُنا ذَبَحوا الرَّضِیعَ بِسَهم حِقد
فَما رَحِمُوا الصِّغارَ المُرضَعِینا
▪️همین جا بود که: با تیر کینه سر (علی اصغر) شیرخوار را بریدندو به کودکان شیرخوار رحم نکردند.
هُنا صَبغَت نَواصِیناً دِماءٌ
بِذِبحِ بَنیِ اَمِیرِ المُومِنینا
▪️همین جا بود که: با خون فرزندان امیرمومنان علی علیه السلام فرق سر ما را به خون رنگین کردند.
هُنا شالَت رُووسَ بَنِی عَلِیٍّ
رُووُسَ بَنِی عَقِیلِ العاقِلِینا
▪️همین جا بود که: سرهای بریده فرزندان علی علیه السلام و فرزندان عقیل را بر بالای نیزهها کردند.
هُنا مَزَقُوا الخِیامَ وَ حَرَّقُوها
وَ قُسِّمَ فَیئُنا فِی الخائِنِینا
▪️همین جا بود که: خیمهها را دریدند و آتش زدند و اموال ما را بین خائنان تقسیم نمودند.
هُنا قَد طَیَّرَت اَسیافُ جَورٍ
اَکُفَّ القانِتِینَ المُنفِقِینا
▪️همین جا بود که شمشیرهای ظلم و ستم دستهائی را جدا کرد (و به سوی بهشت به پرواز درآورد) که آن دستها در برابر خدا خاضع بودند و به مستمندان کمک وانفاق مینمودند.
📚 تذکره الشهداء ص۴٣٩
📚معالی السبطین ج۲ ص۱۹۹
@maghaatel
#اربعین
#حضرت_زینب_علیهاالسلام
🩸ای برادر! اگر نامحرم در اینجا نبود، پشتم را نشانت می دادم تا ببینی چقدر بر من تازیانه زدند...
در نقلها آمده است:
🥀 وقتی که مخدرات آل الله بر سر مزار سیدالشهدا علیه السلام رسیدند، فاطمه دختر امام حسین علیه السلام خود را روی قبر پدر انداخت، گریه شدیدی نمود تا غش کرد. دختران علی مرتضی علیهالسّلام یتیمهای فاطمه زهرا علیهاالسلام به نزدیک قتلگاه آمدند، همگی چون برگ خزان از شترها بر روی خاک ریختند و هر یک قبر شهیدی را در بغل گرفتند، و صدا به گریه و ناله بلند کردند.
🥀 زینب کبری علیها السلام ، جامه را چاک زده و خود را بر روی قبر مبارک امام مظلوم انداخت و به آواز حزین فریاد کشید:
📋 «وا أخاهُ، وا حُسیناهُ، وا حَبیبَ رَسولِ اللهِ، یَابنَ مَکَّةِ و مِنیٰ، یَابنَ فاطِمَةَ الزَهراءِ، یَابنَ عَلی الْمُرتَضَیٰ ».
🥀 آنقدر گریست و خاک قبر منور برادر را بر سر ریخت که بی هوش شد. چون به هوش آمد، عرض کرد:
🥀 ای برادر، در راه شام آنقدر تازیانه بر پشت من زدند که پشتم مجروح شده است و هنوز جراحت آن باقی است، و اگر در این صحرا نامحرم نبود پیراهن خود را بالا میزدم تا جراحت پشت مرا مشاهده نمائی.
🥀 سکینه مظلومه گفت: ای پدر، وقتی که ما را در مجلس یزید میبردند کعب نیزه و تازیانه بر سر و صورت ما میزدند، و چون و عصا بر سر ما یتیمان میکوبیدند. مرا و خواهرم فاطمه را میخواستند به کنیزی ببرند.
🥀 حضرتام کلثوم علیهاالسلام خود را روی قبر برادر بزرگوارش انداخت و عرض کرد:
📋 جُعِلتُ فِداکَ، قَتَلوکَ فَما عَرَفوکَ، و تَرَکوکَ عُریاناً، و ذَبَحوکَ عَطشاناً، و لَم یَوجدُ أحَدٌ أن یَرحَمَکَ و یَرحَمَ عَیالَکَ
▪️به فدایت شوم ای برادر، تو را کشتند در حالی که به مقام و منزلت تو معرفت نداشتند، و تو را برهنه ترک کردند، و تو را شهید کردند در حالی که تشنه بودی، و هیچ کس از این قوم جفاکار پیدا نشد که بر تو و بر عیالت رحم نماید.
📚معالی السبطین:ج٢ص١١٧
📚انوار الشهادة:ص ۲۵۲
📚بحر المصائب: ج۴.ص۴١٣
@maghaatel
#اربعین
◼️ ای کربلا! یک جسم بی غسل و کفنی را در تو به یادگار گذاشتیم...
بعد از اینکه اهلبیت علیهم السلام سه روز درکربلا بر سر قبور شهدا اقامه عزا کردند امام سجاد علیه السلام چاره ای ندیدند جز اینکه به طرف مدینه حرکت کنند.
لِأنَّهُ رأىٰ عَمّاتَهُ و نِساءَهُ و صَبيَّتَهُ نائِحاتِ الْلَّيلِ والنَّهارِ يَقُمنَ مِن قَبرٍ، و يَجلِسنَ عِندَ آخَرَ
▪️چرا که میدیدند عمه ها و دختران و باقی زن ها صبح و شب مشغول نوحه و عزاداری هستند و از سر قبری بلند می شوند و سر قبر دیگری می نشینند و زاری می کنند.
📚مقتل الحسين عليه السلام، مقرم / ص ۴۸۵
***
🔹 وقتی که روز چهارم اقامت اهلبیت علیهم السلام در کربلا فرارسید، بارها را بستند و آماده حرکت شدند،حضرت سکينه عليها السلام اهل حرم را با ناله و فرياد به جانب مزار مقدس امام جهت وداع حرکت داد و همگی در اطراف قبر مقدس گرد آمدند.
فَحَضَنَتِ الْقَبرَ الشَريفَ و بَكَتْ بُكاءً شَديداً حَتّىٰ غُشِيَ عَلَيْها، فَلَمَّا أفاقَتْ جَعَلَتْ تَنشُدُ و تَقولُ:
▪️حضرت سکينه علیهاالسلام قبر پدر را در آغوش گرفت و شديدأ گريست و به سختي می ناليد تا از هوش رفت. وقتی که به هوش آمد، اين ابياتی به این مضمون را زمزمه می کرد:
رَحَلنا يا أبي بِالرَّغمِ مِنّا
ألا فَانْظُر إلىٰ ما حَلَّ فينا
ألا يا كَربَلاءُ أودَعت جِسماً
بِلا غُسْلٍ ولا كَفْنٍ دَفينا
ألا يا كَربَلاء أودعت نوراً
لِباري الْخَلقِ طرّاً أجمعينا
ألا يا كربلاء أودعت كَنزاً
وذخر القاصدين الزّائرينا
▪️ای پدر،! به ناچار داریم از کنار تو می رویم. حال تو برآنچه که بر ما گذشته نظری کن.
ای کربلا! یک جسمی را که نه غسل و کفن شد، در تو به یادگار می گذاریم.
ای کربلا! یک نوری را در تو به یادگار برای خدای متعال از جانب ما می گذاریم.
ای کربلا! یک گنجی را در تو به یادگار می گذاریم تا ذخیره ای باشد برای کسانی که قصد زیارت این جا را دارند.
📚أسرار الشّهادة، ص۵۲۶
@maghaatel
#معارف_حسینی
◼️ به استقبال و دیدن زائرانِ قبور ما اهلبیت بروید...
از امام صادق علیه السلام روایت است که حضرت فرمودند:
إِذَا اِنْصَرَفَ اَلرَّجُلُ مِنْ إِخْوَانِكُمْ مِنْ زِيَارَتِنَا أَوْ زِيَارَةِ قُبُورِنَا فَاسْتَقْبِلُوهُ وَ سَلِّمُوا عَلَيْهِ وَ هَنِّئُوهُ بِمَا وَهَبَ اَللَّهُ لَهُ
▪️هرگاه شخصی از برادران شما از زیارت ما یا زیارت قبرهای ما برگردد، از او استقبال کنید، و بر او سلام دهید، و به خاطر چیزی که خداوند به او بخشیده است، به او تهنیت بگویید.
فَإِنَّ لَكُمْ مِثْلَ ثَوَابِهِ وَ يَغْشَاكُمْ ثَوَابٌ مِثْلُ ثَوَابِهِ مِنْ رَحْمَةِ اَللَّهِ وَ إِنَّهُ مَا مِنْ رَجُلٍ يَزُورُنَا أَوْ يَزُورُ قُبُورَنَا إِلاَّ غَشِيَتْهُ اَلرَّحْمَةُ وَ غُفِرَتْ لَهُ ذُنُوبُهُ
▪️که برای شما ثوابی مثل ثواب او خواهد بود، و از روی رحمتی که خداوند دارد، ثوابی مانند ثواب او شما را دربر میگیرد؛ زیرا هیچ شخصی نیست که ما یا قبر های ما را زیارت نماید، مگر اینکه رحمت خداوند او را دربر گیرد و گناهانش آمرزیده گردد.
📚 بحار الأنوار ج ٩٩ ص ٣٠٢
@maghaatel
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
◼️ حکایت مسمومیّت غریب مدینه و عاقبت آن جعده ملعونه...
جُعده دختر اشعث همسر امام حسن (علیه السلام) بود، معاویه صد هزار درهم برای او فرستاد و برای او پیام داد که اگر حسن (علیه السلام) را زهر بدهی تو را به همسری فرزندم یزید در میآورم، جُعده قبول کرد و امام حسن (علیه السلام) را مسموم نمود.
معاویه سم آبکی را برای جُعده فرستاد، امام حسن (علیه السلام) روزه بود، و هوا گرم بود، هنگام افطار، جعده آن سم را در میان ظرف شیر ریخت و آن ظرف را نزد امام حسن (علیه السلام) گذارد، امام آن را آشامید و هماندم احساس مسمومیت کرده به جُعده فرمود:
عَدُوَّةَ اللَّهِ قَتَلْتِینِی قَتَلَکِ اللَّهُ وَ اللَّهِ لَا تُصِیبِینَ مِنِّی خَلَفاً وَ لَقَدْ غَرَّکِ وَ سَخِرَ مِنْکِ وَ اللَّهُ یُخْزِیکِ وَ یُخْزِیهِ
▪️ « ای دشمن خدا! مرا کشتی خدا تو را بکشد، سوگند به خدا به آرزویت نمی رسی و خداوند تو را رسوا خواهد کرد»،
دو روز بعد از این مسمومیت، آن حضرت به شهادت رسید، و معاویه در مورد جعده به قول خود وفا نکرد و او را همسر یزید ننمود.
🔹او بعد از امام حسن (علیه السلام) با مردی از خاندان طلحه ازدواج کرد، و دارای فرزندانی شد، هرگاه بین آن فرزندان و سایر افراد قریش نزاعی میشد، به آنان میگفتند:
یا بَنِی مُسِمَّةُ الاَزواجِ
: «ای پسران آن زنی که شوهران را زهر میخوراند».
🔹در روایت دیگر آمده:
جُعدِه نزد معاویه آمد و گفت: مرا همسر یزید گردان، معاویه گفت:
اِذْهَبِی فَاِنَّ اِمْرَأَةً لا تَصْلُحُ لِلْحَسَن بْنِ عَلِیٍ لا تَصْلحُ لابْنی یَزید
▪️ برو دور شو، زنی که برای حسن (ع) شایسته نباشد برای پسرم یزید، شایسته نخواهد بود.
🔹عمر بن اسحاق میگوید:
من با حسن و حسین (علیهما السلام) در خانه بودیم، پس امام حسن (علیه السلام) برای تطهیر بیرون رفت و هنگام بازگشت فرمود:
«بارها مرا زهر دادند ولی هیچگاه مانند این بار نبود. زیرا قسمتی از کبد خود را از دست دادهام و احساس میکنم آن را با چوبی زیر و رو میکنم.
امام حسین (علیه السلام) فرمود: چه کسی تو را زهر داد؟
امام حسن (علیه السلام) فرمود:
از آن کس چه میخواهی؟ آیا میخواهی او را بکشی؟ اگر آن کسی باشد که من میدانم، خشم و عذاب خداوند بر او بیش از تو است، و اگر او نباشد که من دوست ندارم بی گناهی به خاطر من گرفتارگردد»
📚بحارالأنوار ج۴۴ ص۱۴۸و۱۵۴
@maghaatel
#معارف_فاطمی
#تبری
#فضیلت_لعن
◼️ بی حرمتی به مقدّسات، از کجا شروع شد؟!
🔻 اولین کسی که آتش افروخت...
... فاطمه زهرا سلام الله علیها پشت درب خانه اش آمد و ندا سر داد:
ای عمر! آیا حیا نمی کنی؟!
اما این عمر بود که با فتیله آتشی که در دست داشت، جلو آمد و هیزم های تلمبار شده را آتش زد و فریاد کشید:
ﺃﺣﺮﻗﻮﺍ ﺩﺍﺭﻫﺎ ﺑﻤﻦ ﻓﻴﻬﺎ.
▪️این خانه را بر روی سر اهلش آتش بزنید...
فریاد فاطمه زهرا سلام الله علیها از پشت در بلند شد:
پدر جان! یا رسول الله! کجایی که ببینی عمر و ابوبکر بعد از تو با ما چه می کنند؟!
ﻓﺎﺧﺬﺕ ﺍﻟﻨﺎﺭ ﻓﻲ ﺧﺸﺐ ﺍﻟﺒﺎﺏ ﻭ ﺩﺧﻞ ﺍﻟﺪﺧﺎﻥ ﺍﻟﺒﻴﺖ
▪️در همین هنگام بود که چوبه های در، آتش گرفت و دود همه جای خانه زهرا علیهاالسلام را گرفت...
📚 الهجوم علی بیت فاطمه سلام الله علیها ص١٢٠، به نقل از منابع حدیثی و تاریخی شیعه و سنی
🔻 اولین کسی که چاقو زد...
درب خانه آتش گرفته بود و کمی داخل خانه، پیدا بود...
فاطمه زهرا علیهاالسلام از شکاف در، فریاد میزد و میفرمود:
تا جان در بدن دارم نمی گذارم پسر عموی مرا ببرید!
فسحب عمر ابن الخطاب سكّينٌ وضرب بها بطن الزهراء
▪️در این هنگام بود که عمر چاقویی از کمر کشید و آن در شکم مبارک حضرت زهرای مرضیه علیها السلام فرو کرد...
📚تذكرة الائمه علیهم السلام، علامه مجلسي،ص ۶١.(چاپ سنگي ص ٩٨)
📚مقتل قرن سيزدهم كتابخانه مجلس شماره ١٨٣۶٢ ص ١۴۵
🔻 اولین کسی که قرآن مجسّم را لگدمال کرد...
... قباله فدک در دست زهرای مرضیه علیهاالسلام بود که به خانه برمیگشت.
عمر راه را در کوچه بر آن بانو سدّ کرد و گفت:
آن قباله را به من بده!
حضرت امتناع فرمود از اینکه قباله فدک را به عمر بدهد و کمی عقب رفت.
اما عمر جلو آمد.
فلَطَمَ على وَجهِها فَاْنكسَرط قُرطَها
▪️پس چنان با دستش بر صورت فاطمه زهرا سلام الله علیها سیلی زد که گوشواره روی گوش آن حضرت شکست.
صدای ناله صدیقه کبری علیها السلام به ناله بلند شد و مردم دور آن حضرت جمع شدند.
عمر که وضع را اینگونه دید، رنگش تغییر کرد و گفت:
فاطمه (علیها السلام) میخواهد مرا با این کارش بترساند.
فَتقَدّمَ إليها و رَفَسَها بِرِجْلِه...
▪️عمر خیز دوباره ای کرد و با پایش چنان لگدی به زهرای مرضیه علیهاالسلام زد که آن بانو نقش بر زمین شد...
📚 جامع النورین ص٢٠۶
📚الهجوم علی بیت فاطمه علیهاالسلام ص٣٢١
🔷 به همین جهت است که امام صادق علیه السلام به کمیت اسدی فرمودند:
یاکُمَیْتَ بْنَ زَیْدٍ! مَا أُهَرِیقَ فِی الْإِسْلَامِ مِحْجَمَةٌ مِنْ دَمٍ وَ لَا اکْتُسِبَ مَالٌ مِنْ غَیْرِ حِلِّهِ وَ لَا نُکِحَ فَرْجٌ حَرَامٌ إِلَّا وَ ذَلِکَ فِی أَعْنَاقِهِمَا إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ حَتَّی یَقُومَ قَائِمُنَا
🔸ای کُمیت! اگر در اسلام به اندازه یک حجامت خون ریخته شود؛ یا مالی از راه حرام بدست آید و یا زنا و زناشویی حرامی انجام شود، گناه آن به گردن آن دو نفر(عمر و ابوبکر) است تا روز قیامت و تا زمانی که قائم ما قیام کند.
وَ نَحْنُ مَعَاشِرَ بَنِی هَاشِمٍ نَأْمُرُ کِبَارَنَا وَ صِغَارَنَا بِسَبِّهِمَا وَ الْبَرَاءَةِ مِنْهُمَا
🔸 ما بنی هاشم به بزرگ و کوچک خود دستور میدهیم که به آنها ناسزا گویند و از ایشان بیزاری بجویند.
📚رجال کشی: ص۱۳۵
🔘 وَ سَیَعلَمُ اللَّذینَ ظَلَموا اَیَّ مُنقَلبٍ یَنقَلبون...
@maghaatel
#حضرت_سکینه_علیهاالسلام
🔰 حضرت سکینه عليهاالسلام، غرق در ذات الهی...
امرؤالقیس بن عَدی مردی نصرانی بود که در زمان خلیفه دوم مسلمان شد.
او سه دختر به نامهای (مُحَیَّاة) و (سَلمی) و (رباب) داشت که از فرط علاقه و ارادت به امیرالمومنین(علیه السّلام) به ترتیب به ازدواج مولا علی(علیه السّلام) و امام حسن(علیه السّلام) و امام حسین(علیه السّلام) درآورد.(۱)
📌 به نقل شیخ مفید؛ امام حسین(علیه السلام) بعد از ازدواج باذرباب (عليهالسلام)، صاحب دختری به نام سکینه(عليهالسلام) و پسری به نام عبدالله رضیع( به عقیده خیلی از صاحبان مقاتل،همان حضرت علی اصغر علیه السّلام)شد.(۲)
📜 امام حسین(السلام) نسبت به رباب(عليهالسلام) و دخترش سکینه(عليهالسلام) علاقه زیادى داشت.
نقل شده است که امام حسین(السلام) در مورد رباب(عليهالسلام) و سکینه(عليهالسلام) سروده است:
📋اِنِّى لَاَُحِبُّ دَارَاً،
تَکُونُ بِهَا السَّكِينَةُ وَ الرُّبَابُ،
أُحِبُّهُمَا وَ اَبذِلُ جُلَّ مَالِي،
وَ لَيسَ لِعَاتِبِِ عِندِي عِتَابُ
🔹من آن خانه اى را که سکینه و رباب در آن باشند را دوست دارم.
آن دو را دوست مي دارم و مالم را بذل مي كنم، و عتاب كننده را نزد من حق عتاب نيست.(۳)
🔹نقل است که؛ هنگامی که حسن مثنی فرزند امام حسن مجتبی(عليه السّلام)،حضرت سکینه(عليهالسلام) را از امام حسین(علیه السّلام) خواستگاری كرد، حضرت فرمود:
سكينه براي زندگی تو مناسب نيست،
📜 کَانَ الغَالِبُ عَلَيهَا الاِستِغرِاقَ فِي الله
🔸چراکه او غالباً غرق جلال و جمال خداست.
اما خواهر سكينه آن دختر ديگرم برای ازدواج با تو آماده است و فاطمه دختر دیگر امام به ازدواج حسن مثنی در آمد.(۴)
📚منابع:
۱)تاريخ مدينة دمشق ابن عساكر، ج۶۹، ص۱۱۹
۲)الإرشاد شيخ مفيد، ج۲، ص۱۳۵
۳)بحارالانوار مجلسی، ج۴۵، ص۴۷
۴)مقتل الحسين(عليه السّلام) مقرّم، ص۳۰۷
@Maghaatel
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
◼️ ای آقای اهلبیت من! برايم جرعه ای آب بیاور...
◼️ لحظات شهادت مظلومانه اَبَا الحجة، حسن بن علی العسکری علیهم السلام...
ابو سلیمان داود بن غسان میگوید:
به خدمت ابوسهل اسماعیل بن علی نوبختی رسیدم و سلام کردم. ابوسهل گفت: «ولادت (م ح م د) فرزند حسن بن علی علیه السلام ، به سال ۲۵۶ در سامره اتفاق افتاد. مادرش صیقل و کنیه اش ابوالقاسم است، و همین کنیه است که پیغمبر خبر داده و فرموده است: «نام او چون نام من و کنیه اش مثل کنیه من است؛ لقبش مهدی و حجت و منتظر است و هم او صاحب الزمان میباشد. »
سپس ابوسهل گفت:
«در هنگام مسمومیت امام حسن عسکری علیه السلام که مجر به شهادت آن حضرت شد ، روزی من در خدمتش بودم. حضرت به «عقید»، خادم خود که غلامی سیاه چهره و اهل «نوبه» بود و پیش از آن حضرت، خدمتکار پدرش امام علی النقی علیه السلام بود و امام حسن عسکری علیه السلام را بزرگ کرده بود، فرمود: «ای عقید! قدری آب مصطکی برای من بجوشان! »
عقید هم آب را روی اجاق نهاد و صیقل مادر امام زمان علیه السلام، آن را به خدمت حضرت آورد.
فَلَمَّا صَارَ الْقَدَحُ فِی یَدَیْهِ وَ هَمَّ بِشُرْبِهِ فَجَعَلَتْ یَدُهُ تَرْتَعِدُ حَتَّی ضَرَبَ الْقَدَحَ ثَنَایَا الْحَسَنِ فَتَرَکَهُ مِنْ یَدِهِ
▪️حضرت کاسه را گرفت و خواست بیاشامد، ولی دست مبارکش لرزید و کاسه به دندان نازنینش خورد. سپس آن را رویزمین گذاشت.
آنگاه رو به عقید کرد و فرمود:
«برو به اندرون، کودکی را میبینی که در سجده است، او را نزد من بیاور. »
ابوسهل میگوید:
عقید گفت: «وقتی به اندرون برای جستجوی او رفتم، دیدم کودکی سجده میکند و انگشت سبابه خود را به سوی آسمان گرفته است. من سلام کردم و او نمازش را کوتاه کرد. »
سپس گفتم:
«آقا شما را میطلبد که به خدمتش درآیی. »
در این وقت مادرش صیقل آمد، دست او را گرفت و او را نزد پدرش آورد.
ابوسهل میگوید:
موقعی که بچه خدمت حضرت رسید، سلام کرد. رنگش همچون درّ (سفید)، موهای سرش کوتاه و میان دندان هایش باز بود.
فَلَمَّا رَآهُ الْحَسَنُ بَکَی وَ قَالَ یَا سَیِّدَ أَهْلِ بَیْتِهِ اسْقِنِی الْمَاءَ فَ إِنِّی ذاهِبٌ إِلی رَبِّی وَ أَخَذَ الصَّبِیُّ الْقَدَحَ الْمَغْلِیَّ بِالْمُصْطُکَی بِیَدِهِ ثُمَّ حَرَّکَ شَفَتَیْهِ ثُمَّ سَقَاهُ
▪️وقتی امام حسن عسکری علیه السلام او را دید، گریست و فرمود:
«ای آقای خاندانم! این آب را به من بده که من اینک به سوی خدای خود میروم. بچه کاسه آب داغ را برداشت و به دهان پدر بزرگوارش نزدیک ساخت تا آن را نوشید.
آنگاه امام حسن عسکری علیه السلام فرمود:
مرا آماده نماز کنید.
بچه حوله ای در دامن امام پهن کرد و بدین گونه حضرت، یک یک اعضا را شست و سر و پای را مسح کرد.
آنگاه امام حسن عسکری علیه السلام فرمود: «ای فرزند! به تو مژده میدهم که صاحب الزمان و مهدی و حجت خدا در روی زمین تویی. تو فرزند من و جانشین من هستی؛ از من متولدشده ای و تو (م ح م د) فرزند حسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب علیه السلام میباشی و هم از نسل پیغمبر صلی الله علیه و آله و خاتم ائمه طاهرین علیهم السلام هستی. پیغمبر صلی الله علیه و آله مژده تو را داده و نام و کنیه تو را تعیین فرموده است. این را پدرم از پدران پاک سرشتش به من اطلاع داد. صلوات خدا و پروردگار ما بر اهل بیت. او ستوده با عظمت است. » حضرت این را فرمود و همان موقع به شهادت رسید.
📚غیبت طوسی: ص۲۷۱
@maghaatel
#رسول_خدا_صلی_الله_علیه_وآله
💠 گوشه ای از معجزات ولادت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله...
در روز ولادت آن حضرت هر بُتى كه در هر جاى عالم بود به رو در افتاد و چهارده كنگره از ايوان كسرى فرو ريخت. درياچه ساوه كه آن را مى پرستيدند خشك و بدل به نمكزار شد. در وادى ساوه كه سالها بود كسى در آن آب نديده بود آب جارى شد. آتشكده فارس كه هزار سال خاموش نشده بود در شب ولادت آن حضرت خاموش شد. علم كاهنان و سحر ساحران باطل گرديد، و طاق كسرى از ميان به دو نيم شد كه تا امروز نمايان است.
🔹هنگام ولادت آن حضرت اين ندا از آسمان شنيده شد:
«جاء الحق و زهق الباطل، ان الباطل كان زهوقاً».
سوره اسراء: آيه ۸۴.
📚 قلائد النحور ص ١٠١
@maghaatel
#امام_صادق_علیه_السلام
💠 مولایم جعفر بن محمد عليهماالسلام را ديدم كه تمام مشرق و مغرب را پُر كرده بود...
هنگامى كه منصور دوانیقی، امام صادق عليه السلام را احضار كرد و آن حضرت از مدينه به بغداد آمد، در كنار دجله نزول اجلال فرمود.
پيرمردى از شيعيانش با او ملاقات كرد و عرض كرد: آقای من! خودت را به من بشناسان.
امام عليه السلام فرمود: آيا مى خواهى مرا بشناسى؟
عرض كرد: بلى.
امام عليه السلام به اصحاب خود كه در خدمتش بودند فرمود: او را در دجله بيندازيد.
آنها هم اطاعت كردند و او را در ميان دجله انداختند، آن بنده خدا كه چنين ديد، شروع كرد به فرياد كردن و تعجّب كردن از آنچه در مقابل خواسته اش ملاقات كرد، در ميان آب دست و پا زد، بالا و پائين رفت تا آنكه خود را با شناورى از دجله خارج كرد، او اظهار تعجّب مى كرد كه اين چه كارى بود و چرا امام عليه السلام چنين دستورى داد.
امام عليه السلام دستور داد دوباره او را در دجله بيندازند، و اطرافيان او را گرفته و در دجله انداختند، آتش خشم او برافروخته گرديد و كلماتى كه تعجّب او را نشان مى داد پشت سر هم مى گفت تا اينكه اين بار هم با زحمت خود را خارج كرد و آن حضرت را مورد سرزنش قرار داد و چنين كارى را از ايشان بعيد شمرد.
امام عليه السلام دستور داد براى بار سوّم او را در ميان دجله بيندازند، و لحظه اى بعد خود را در ميان آب ديد كه توان شناكردن ديگر برايش نمانده بود، امواج آب هم او را در وسط رودخانه برده بود، در چنين وضعى حالت انقطاع به او دست داد.
امام عليه السلام چون ناتوانى او را از شناكردن و خارج شدن مشاهده فرمود، دست كريمانه خود را دراز كرد و او را كه در وسط دجله بود خارج كرد، همينكه از آب بيرون آمد خود را بر قدم هاى حضرت انداخت و اظهار كرد كه امام را به خوبى شناخته است.
اطرافيان از او سئوال كردند: چگونه شناختى؟
عرض كرد:
هنگامى كه از شناكردن عاجز شدم و يقين به هلاكت و نابودى خود كردم از همه جا و همه چيز دل بريدم و خدا را صدا زدم، چيزى نمانده بود كه در ته آب فرو روم و خفه شوم كه پردهها از مقابل چشمانم كنار رفت، مولایم جعفر بن محمد عليه السلام را ديدم كه تمام مشرق و مغرب را پُر كرده بود و غير از او چيزى را نمى ديدم، او مرا نجات داد.
📚القطره ج١ص۵۵۶
↩️ اين احاطه وجودى امام عليه السلام است كه در دعاى رجبيّه مى خوانيم:
« بهم ملأتَ سماءَك و أرضَك »
يعنى آسمان و زمين را به وجود ايشان پُر كردى، اين ذوات مقدّسه همه جا هستند، در همه زمانها و مكانها و با همه موجودات بوده و هستند، و هيچ زمان و مكانى خالى از وجود ايشان نبوده و نيست، كه آنها مظهر اسماء پروردگارند.
@maghaatel
#امام_صادق_علیه_السلام
💠 گوشه ای دیگر از جلوه های قدرت خدا در دستان مبارک امام صادق علیه السلام
ابراهيم بن سعد گوید:
به امام صادق عليه السلام عرض كردم:
أتقدر أن تمسك الشمس بيدك؟
🔹آيا مى توانید خورشيد را با دست خود نگه دارید و متوقّف كنید ؟
حضرت فرمود:
لو شئتُ لحجبتها عنك
🔹اگر بخواهم آن را از تو مى پوشانم.
عرض كردم:
اين كار را انجام میدهید؟!
آنگاه ديدم امام عليه السلام آن را كشانيد همانطور كه يك نفر افسار چهارپائى را مى گيرد و مى كشاند، پس سياه گرديد و پوشيده شد، و اين معجزه در مقابل ديدگان همه اهل دنيا صورت گرفت و سپس امام عليه السلام آن را رها كرد و به حال اوّل برگردانيد.
📚نوادر المعجزات: ص۱۳۸ ح۵،
📚دلائل الإمامة: ص۲۴۹ ح۵،
📚مدينة المعاجز: ج۲۱۵/۵ ح۷
@maghaatel