eitaa logo
معارف و مقاتل آلُ الله
11.6هزار دنبال‌کننده
6 عکس
15 ویدیو
1 فایل
✅فضائل 📜تاریخ‌ 🩸مقاتل اهل‌البیت علیهم‌السلام 📚همه مطالب با ذکر منابع📚 🔻خادم کانال: @jaanamhosein (پژوهشگر در حوزهٔ حدیث و مقتل - قم مقدسه) ⚫ کانال فهرست مقاتل👈 @Maghaatel2 📌همین کانال در تلگرام👈 https://t.me/maghaatel
مشاهده در ایتا
دانلود
🩸وقتی که فرمانده سپاه ابن زیاد لعین، صورت بر پای ذوالجناح می‌نَهَد و سر تعظیم در برابر سیدالشهدا علیه‌السلام فرود می‌آورد... در نقلی آمده است: 📋 اِنَّ الْحُرَّ لَمّا دَنَیٰ نَحوَ الْحسینِ، نَزَلَ عَن جَوادهِ و قَبَّلَ رِکابَه ثُمَّ وَضَعَ وَجْهَهُ عَلیٰ سُنْبُکِ فَرَسِهِ فَبَکیٰ و جَزَعَ ▪️وقتی که حرّ نزدیک امام حسین علیه‌السلام رسید از اسب پیاده شد و رکاب آن حضرت را بوسید و صورت به سُم اسب آن حضرت گذاشت و شروع کرد به گریه و بی تابی. 🥀 سپس عرض کرد: یابن رسول الله، برایم تمرّد و طغیان و عصیان لشکر شیطان روشن شد. 📋 اَتَیتُکَ نادِماً و أنتَ مَعدَنُ الْجُودِ وَ الْاِحْسانِ، فَاقْبَلْ عُذرِی وَ تَجاوَزْ ع‍‌‍َنِ الَّذِی صَنَعتُ بِکَ. اَلْاَمان بِما صَدرَ عَنِّی اِلَیکَ مِنَ الرُّجُوعِ مِن هٰذَا الْمَکانِ ▪️حال پشیمان آمده‌ام و شما معدن جود و احسان هستید. عذر مرا بپذیر و از کاری که انجام داده‌ام درگذر. امانم بده از کاری که از من سر زد و نگذاشتم از اینجا بروید. 📚 مقتل الحسين علیه‌السلام و مصرع اهل بیته، ص٨٢ 📚 بحرالمصائب ج۴ ص۴٧ ✍ فرمانده بودی آمدی سرباز دین باشی دُر باشی و حر باشی و مرد آفرین باشی ازحضرت زهرا شفاعت را طلب داری باید بگویم هر چه داری از ادب داری چون در حقیقت حضرت زهرا نگاهت کرد با یک نظر فرمانده ی کل سپاهت کرد معنی حر کربلا اینطور شد ساده هرکس که زهرا شد خریدارش، شد آزاده نعلین را در کربلا انداختی بر دوش یعنی به فرمانت شدم آقا سراپا گوش سرباز اربابی و حکم آمد از آن بالا فرماندهی لشکر صدیقه ی کبرا تو در حقیقت چون که بر ارباب پیوستی روز نخستین راه را روی خودت بستی روز نخستین صحبت ارباب پاکت کرد روز دهم تاثیر کرد و سینه چاکت کرد پیوستنت تاریخ را یکدفعه برگرداند بیش ازهمه این بازگشتن شمر را سوزاند یک بار با برگشتنت یک بار با جنگت یعنی دودفعه شمر افتاده ست در چنگت فرمانده ی محض سپاه توبه کارانی ازاین جهت درد مرا هم خوب میدانی یک آیت از مجموع اعجاز حسینی تو چون اولین سردارِ سرباز حسینی تو درکربلا ازاین جهت مثل علی هستی که بر سر خود دستمال زرد را بستی آن دستمالی که حسین از مادرش دارد حر مثل سربندی همان را بر سرش دارد پیداست بر انگشتر کرب و بلا درّی زهرا خریدار تو شد ازاین جهت حرّی یعنی گریز روض‌ ی حر میشود کوچه یعنی از آن نامردها پُر میشود کوچه @maghaatel
🩸محبّت بی‌نظیر سیدالشهدا علیه‌السلام به حرّ بن یزید ریاحی | تو مهمان مایی ای حرّ … برای جنگ، کمی صبر کن … در نقل‌ها آمده است: 🥀 وقتی که سیدالشهدا علیه السلام، سر حرّ را بالا گرفت و از توبه او استقبال نمود، حر عرض کرد: ای مولای من! فدای تو گردم! مرا رخصت ده تا جانم را در پیش پای مبارکتان فدا نمایم. 🥀 سیدالشهدا علیه السلام فرمودند: تو مهمان مایی! هنوز رایحه راحت از جانب ما به مشامت نرسیده است؛ پس کمی صبر کن تا ابتدای جنگ از جانب غیر از تو باشد. 🥀 حرّ گفت: چون اول من بر سر راه شما آمده‌ام، می‌خواهم که اول کسی باشم که در راه محبت شما کشته می‌شود. شاید بدین عمل رتبه کسانی را يابم که با جدت رسول خدا صلی الله علیه و آله مصافحه می‌کنند. 🥀 پس امام علیه‌السلام به او اذن میدان دادند. 📚ریاض المصائب(خطی) ص١٧٩ 📚محرق القلوب ص٣۵۵ 📚بحرالمصائب ج۴ص۴٩ ✍ من خطا کارم جفا کردم به تو اما ببخش گرچه بد کردم - پشیمانم - مرا حالا ببخش راه بستم بر تو و ترسید از من دخترت علتِ دلشوره ی زینب شدم من را ببخش دل اگر سوزاندم از اهلِ حرم ، در آتشم یا مرا در آتش این غم بسوزان یا ببخش احترامِ مادرت را داشتم ، دیدی حسین این پشیمان را برای خاطرِ زهرا ببخش راه را بستم که حالا آب را هم بسته اند خیمه گاهت تشنه ماند و رفت اگر سقّا ، ببخش ساعتی دیگر به مقتل می روی ، شرمنده‌ام می‌روی منزل به منزل بر سرِ نی ها، ببخش از تو دوری کردم و دور از خدا ماندم ببین هاربٌ مِنکم ولی برگشتم ای مولا ببخش تا مرا در خون نبینی راضی از خود نیستم حُر پشیمان آمده ای بهترین آقا ببخش @maghaatel
🩸حُرّ، به پشت خیمهٔ مخدّرات رفت و بر زمین نشست و خاک بر سر می‌ریخت … در نقلی آمده است: 🥀 وقتی‌که سیدالشهداء علیه‌السلام توبه حرّ را پذیرفت، حر عرضه داشت: مرا با قبول توبه‌ام سرفراز نمودی؛ اما هنوز از خجالت اهلبیت شما بیرون نیامده‌ام؛ مرا اذن بفرما تا خدمت مخدّرات حرم رفته و از ایشان حلالیت بطلبم! 🥀 آن حضرت به او اذن دادند و آمد پشت خیمه زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها و دیگر مخدّرات؛ صدایش را بلند کرد و گفت: «السّلامُ علیکُنَّ یا أهل‌بیتِ النُبوّة» 🥀 منم آن کسی که از روی خجالت سر بر آستان شما فرود آورده‌ام! منم آن کسی که راه شما سدّ کرده و دل شما را به لرزه در آوردم! الان از کردهٔ خود پشیمانم و میخواهم مرا عفو نمایید و شکایت مرا به محضر فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها نبرید! 🥀 چون اهل حرم، صدای عجز و زاری حر را شنیدند، صدای ناله و شیون آن‌ها نیز بلند شد؛ تا صدای گریه و زاری آن‌ها به گوش حرّ رسید، بر روی خاک نشست و خاک بر سر می‌ریخت و می‌گفت: کاش دست و پایم فلج می‌شد و مانع راه شما نمی‌شدم! 🥀 در این‌جا بود که صدای برخی از مخدّرات از درون خیمه به گوش حر رسید که برایش دعا کردند و او را تسلّی خاطر دادند. 📚ریاض المصائب (خطی) ص۱۷۹ 📚بحرالمصائب، ج۴ ص۶۰ ✍ خدایا قطره بودم متصل کردی به دریایم برون آورد دست رحمتت از دار دنیایم من آن آواره‌ای بودم که کوی یار را جستم و یا گمگشته‌ای بودم که مولا کرد پیدایم به جای آنکه از درگاه لطف خود کند دورم صدا کرد و پذیرفت و پناهم داد مولایم بود بهر من از امروز نام حرّ برازنده همانا افتخارم بس که دیگر حرّ زهرایم سر و دست و تن و جانم هزاران بار قربانش که مولا کرد زنجیر اسارت باز از پایم سراپا غرق اشک خجلتم یارب نمی‌دانم که چشم خود چگونه بر روی عباس بگشایم یقین دارم یقین دارم که می‌بخشد مرا زینب اگر بیند که دامن پر شده از خون سیمایم دعا کن یابن زهرا تا ز تیر و نیزه و خنجر به جای اکبرت از هم شود پاشیده اعضایم به خود گفتم که شاید از کرم بخشی گناهم را ندانستم که در نزد حبیبت می‌دهی جایم @Maghaatel
🩸سیدالشهداء علیه‌السلام، هر گونه بود لشکر را شکافتند و جنازه مطهر حرّ را به خیمه‌ها آوردند... در نقل‌ها آمده است: 🥀 وقتی که لشکر عمر بن سعد ملعون، نتوانست حریف دلاوری های جناب حرّ بشود، عمر سعد ملعون صدایش را بلند کرد و گفت: 📋 وَیلَکم!‌ إرشَقوهُ بِالنَّبلِ؛ فَجَعلوا یَرشُقونَ حتّی صارَ جِلدُهُ کالقُنفذ ▪️وای بر شما! او را تیرباران کنید؛ پس لشکریان به گونه‌ای به سمت او تیر پرتاب کردند که تن او همانند خارپشت شد. 🥀 در همین اثناء، ملعونی به نام قسورة بن کنانه، به پیش آمد و نیزه‌ای بر سینه حرّ زد و سینه‌ او را شکافت و حر بر روی زمین افتاد. در این‌جا بود که سیدالشهداء علیه‌السلام به قلب لشکر حمله کردند و به هر گونه بود بر بالای جنازه حرّ حاضر شدند. 📋 وَ حَمَلهُ و أتٰی بِهِ عِندَ القَتلی و وَضَعَهُ عَلی الأرض ▪️و برای اینکه دیگر جسارتی به پیکر او نکنند، خود آن حضرت، جنازه حرّ را حمل کردند و او را خیمه شهدا آوردند و بر زمین گذاشتند. 📚ناسخ التواریخ،امام حسین علیه‌السلام،ص۲۶۱ 📚نور العین ص۳۸ 📚بحر المصائب ج۴ ص۶۴ ✍ یا أباعبدالله... هر گونه و به هر زحمتی که بود، جنازه تک تک شهداء حتی جنازه حرّ را هم حمل کردی و به خیمه‌ها آوردی... تا مبادا به پیکر آن‌ها جسارتی بشود... تا مبادا لگدمال سُم ستوران بشوند... اما چه کسی بود که پیکر نازنینت را از بین آن کفتارها به گوشه‌ای ببرد؟! انگار اینگونه مقدّر شده بود که مولای‌ما حضرت صاحب الزمان علیه‌السلام ، هر روز برایت خون گریه کند و اینگونه روضه‌ات را بخواند: 📜 ... فَهَوَیْتَ إِلَی الْأَرْضِ جَرِیحاً، تَطَئُوکَ الْخُیُولُ بِحَوَافِرِهَا ▪️ای جدّ غریبم! با بدنی پُر از زخم، نقش بر زمین شدی و در آخر با سُمّ اسب هایشان بدنت را لگدمال کردند. 📚المزار الکبیر ،ص۵۰۴ @Maghaatel
🩸به وقت وداع، سیدالشهداء‌ و حضرت قاسم علیهماالسلام آن قدر گریه کردند تا از هوش رفتند ...| سیدالشهداء علیه‌السلام چگونه قاسم علیه‌السلام را روانه میدان نمود... در نقل‌ها آمده است: 🥀 حضرت قاسم علیه‌السلام خود را آماده ساخت و محضر مبارک عمویش رسید؛ همین که نظر مبارک آن حضرت به او افتاد که عازم جهاد گردیده است؛ 📋اِعْتَنَقَهُ وَ جَعَلا یَبْکِیانِ حَتّی غُشِیَ عَلَیْهِما. ▪️حضرت دستها را به گردن قاسم درآورد و آن قدر هر دو گریستند که بیهوش شدند. 🥀 پس همین که به هوش آمدند، قاسم علیه‌السلام عرض کرد: ای عموجان! مرا رخصت فرما تا به جنگ اعداء بروم. سیدالشهداء علیه‌السلام ابا کردند از اجازه دادنِ به او. 📋 فَلم یَزَلِ الغُلامُ یُقبّلُ یَدَیه وَ رِجلَیه ▪️در این‌جا بود که قاسم علیه‌السلام به دست و پای عموجانش افتاد و پیوسته آن‌ها را می‌بوسید. 🥀 سیدالشهداء علیه‌السلام وقتی که اصرار و پافشاری او را مشاهده نمود، 📋 شَقَّ اَزْیاقَ الْقاسِمِ وَ قَطَعَ عِمامَتَهُ نِصْفَیْنِ نِصْفا اَدْلاها عَلی وَجْهِهِ بِصُورَةِ الْکَفَنِ وَ شَدَّ نِصْفَهَا الاْخَرِ عَلی رَأْسِهِ ▪️جامه قاسم را چاک زد و عمامه او را دو قسمت نمود و قسمتی را به سر او بست و صورتش را پوشانید و قسمت دیگر را به صورت کفن بر قامتش پوشانید و شمشیری حمایل او کرد و روانه قتالش نمود. 📚مقتل الحسين علیه‌السلام،خوارزمی،ج۲ ص۲۷ 📚المنتخب ج۲ ص۳۷۲ 📚الدمعة الساکبة،ج۴ ص۳۱۵ 📚انوار الشهاده، ص۱۶۵ ✍ نجمه در خیمه پریشان شدنت را چه‌کند یک حرم چاک گریبان شدنت را چه‌کند گفت دنبالِ تو عمه چقدر ماه شدی حسرتِ مثلِ حسن جان شدنت را چه‌کند سعی کردم که نفهمند چه شد با تو ، عمو قدِ عباس نمایان شدنت را چه کند بی زره رفتی و عباس به قربانت رفت حال ای حنجره قربان شدنت را چه‌کند اینقدر چگ مزن روی زمین پیشِ حسن پدرت دست به دامان شدنت را چه‌کند دیدم انگشت به دندان شدن لشکر را مانده بود اینهمه طوفان شدنت را چه‌کند کاش می‌شد که نفهمند یتیمی  که نشد نیزه هم ماند خرامان شدنت را چه‌کند با همین پیرهنِ ساده تو را چشم زدند سنگ فهمید به میدان شدنت را چه‌کند آنقدر خورد که دندانِ تو را با خود بُرد سنگ دانست که خندان شدنت را چه‌کند هِی سپاه از روی تو رد شده و برمی‌گشت حال این دشت فراوان شدنت را چه‌کند سینه‌ات نرم که شد مادرم آمد اما... مادرم پاره‌ی قرآن شدنت را چه‌کند خوش دلم بود عزیزم ضربانم باشی نوجوانم نشد آخر که جوانم باشی @Maghaatel
🩸بابایت حسن علیه‌السلام کجاست تا که حال و روز تو را ببیند؟! در نقلی آمده است: 🥀 وقتی که سیدالشهداء علیه‌السلام بر بالین حضرت‌ قاسم علیه‌السلام حاضر شدند، گریه می‌کردند و می‌فرمودند: 📋 أینَ أبوکَ الحسنِ المُجتبی أن یَراکَ فِی هٰذِهِ الحالة؟! ▪️بابایت،‌حسن مجتبی علیه‌السلام کجاست تا تو را در این حال و روز ببیند؟! 🥀 سپس فرمودند: 📋 صَوتٌ وَالله کَثُرَ واتِرُهُ و‌قَلَّ ناصِرُه ▪️این صدای غریبیّ کسی است که قاتلینش بسیارند و ناصرینش کم. 📚بحر المصائب، ج۴ ص۲۱۴ 📚مخزن البکاء، ص۵۵۱ ✍ سپرت سينۀ مجروح و زره پيرهنت اجلت يار و عسل لختۀ خون در دهنت سيزده سورۀ قرآن عمو با چه گنه شسته با خون گلويت شده آيات تنت؟ روي هر زخم تو باشد اثر زخم دگر جاي مرهم که گذارند به زخم بدنت آب غسلت شده خون و کفنت زخمِ فزون تو شهيدي، چه‌نياز است به غسل و کفنت؟ مي‌زند چاک، گريبان جگر را يوسف گر ببيند که به خون شسته شده پيرُهنت جگر سنگ بسوزد ز غمت چون دل من تو چه‌کردي که شودسنگ، جواب سخنت؟ قتلگاه تو شده حجلۀ دامادي تو مي‌‌چکد خونِ سر از زلف شکن در شکنت چاک‌ چاک است تنت چون جگر پاک حسن اي ز سر تا به ‌قدم حُسن ِ حَسن در حَسَنت من نگه کردم و تو ديده به هم دوخته‌اي جگرم سوخت از اين ديده به هم دوختنت @Maghaatel
🩸قاسم علیه‌السلام را سنگ‌باران کردند تا که او را از پای انداختند… در نقل‌ها آمده است: 🥀 وقتی‌که عمر بن سعد ملعون و لشکریانش حریف جنگ تن به تن با قاسم علیه‌السلام نشدند، آن نانجیب فریادش را بلند کرد و گفت: 📋أرضَخوهُ بالحِجارة ▪️او را سنگ باران کنید! 🥀 و دائماً با صدای نحسش فریاد می‌زد و می‌گفت: 📋 اُقتلوا ابنَ الخارجيّ. ▪️پسر آنکه را که خروج کرده بر امیر یزید بن معاویه، بکشید! 📋 فأحاطوهُ بالنَّبل. ▪️عده‌ای دیگر نیز دور تا دورش گرفتند و او را تیر باران کردند. 📚المنتخب؛ ج۲ ص۳۳۶ 📚مهیج الاحزان ص۳۵۸ 📚روضة الشهداء،ص۳۲۳ 📚ریاض القدس ج۳ ص۵۸۳ 🔖 در نقلی دیگر آمده است: 🥀 نانجیبی به نام «ظفر بن ملجم» را به نزد مختار آوردند. مختار رو به او‌ کرد و گفت:ای لعین! در کربلا چه می کردی؟! چرا زره پوشیدی و سنگ بر بدن قاسم بن الحسن علیهماالسلام به چه عداوت زدی؟! 📚سرور المومنین، نائینی، ص۱۱۵ (نسخه خطی) ✍ سنگ‌ها بر سرِ تو مرثیه خوانی کردند نیزه‌ها زار زدند اشک فشانی کردند فصلِ خندیدنِ تو بود نه گُل چیدنِ باد چهره‌ات را چقدر زود خزانی کردند نجمه در خیمه رویِ دامن زینب اُفتاد عمه را اینهمه زخمِ تو کمانی کردند پا مکش روی زمین ، جان به لبم آورده آنچه با روی تو نامردمِ جانی کردند تا که دیدند یتیم حسنی خندیدند دوره کردند و چه بد سنگ پرانی کردند هرچه کردند حریفت نشدند و آخر تشنگی و نظر و نیزه تبانی کردند خوب پیداست از این وضعِ بهم ریخته‌ات اسب‌ها رد شده و سینه‌تکانی کردند @Maghaatel
. 📌 پیشنهاد عضویت در کانالِ «فهرست مقاتل» ، خصوصاً برای خطباء و ذاکرین جهت دسترسی موضوعی و دسته‌بندی شده به مقاتل ده شب اول محرم 👇👇👇 @Maghaatel2 @Maghaatel2 @Maghaatel2
🩸مادر قاسم علیه‌السلام از فراق او به حالت احتضار در آمده بود... در نقلی آمده است: 🥀 وقتی که قاسم علیه‌السلام از میانه میدان به خیمه‌ها برگشت تا نفسی تازه کند، سیدالشهداء علیه‌السلام به او فرمودند: 📋 أدرِک اُمَّكَ بِنَظرَةِِ و لِقاءِِ فَإنَّها کَالمُحتَضَرَةِ فی فِراقِك ▪️برو و‌ مادرت را دریاب؛ ولو به مختصر دیداری؛ چرا که از فراق تو به حال احتضار در آمده است! 🥀 قاسم علیه‌السلام رو به خیمه مادر آورد؛ دید مادر با تازه‌عروسش مقابل یکدیگر نشسته و گریه می‌کنند. مادر تا قاسم علیه‌السلام را دید، فریاد برآورد: 📋 أينَ أنتَ يا قُرَّةَ عَيني؟ أينَ أنتَ يا ثَمَرَةَ فُؤادي؟ ▪️ای نور دیده‌ام! ای میوه دلم! کجایی؟! 📋 فَاحتَضَنَتهُ اُمُّهُ و زَفَرَت زَفرَةً و بَکَت حَسرَةً. ▪️مادر خون‌جگر از جایش سریع برخاست و قاسم علیه‌السلام در آغوش گرفت و ناله سر می‌داد و آه حسرت از دل می‌کشید. 📚ریاض القدس ج۳ ص ۵۹۸ ✍ نجمه در خیمه پریشان شدنت را چه‌کند یک حرم چاک گریبان شدنت را چه‌کند گفت دنبالِ تو عمه چقدر ماه شدی حسرتِ مثلِ حسن جان شدنت را چه‌کند سعی کردم که نفهمند چه شد با تو ، عمو قدِ عباس نمایان شدنت را چه کند بی زره رفتی و عباس به قربانت رفت حال ای حنجره قربان شدنت را چه‌کند اینقدر چگ مزن روی زمین پیشِ حسن پدرت دست به دامان شدنت را چه‌کند دیدم انگشت به دندان شدن لشکر را مانده بود اینهمه طوفان شدنت را چه‌کند کاش می‌شد که نفهمند یتیمی که نشد نیزه هم ماند خرامان شدنت را چه‌کند با همین پیرهنِ ساده تو را چشم زدند سنگ فهمید به میدان شدنت را چه‌کند آنقدر خورد که دندانِ تو را با خود بُرد سنگ دانست که خندان شدنت را چه‌کند هِی سپاه از روی تو رد شده و برمی‌گشت حال این دشت فراوان شدنت را چه‌کند سینه‌ات نرم که شد مادرم آمد اما... مادرم پاره‌ی قرآن شدنت را چه‌کند خوش دلم بود عزیزم ضربانم باشی نوجوانم نشد آخر که جوانم باشی @Maghaatel
🩸وقتی‌که قاسم علیه‌السلام چشمان بی‌رمقش را باز می‌کند و سیدالشهداء علیه‌السلام با صدای بلند بر بالین او گریه می‌کنند... در نقل‌ها آمده است: 🥀 سیدالشهداء علیه‌السلام بدن قاسم علیه‌السلام را به خیمه آورد و در خیمه شهداء گذاشت. 📋 و بِهِ رَمَقٌ فَفَتَحَ الْقاسِمُ عَینَهُ فرأی الْحسینَ قد اِحتَضَنَهُ و هو یَبکی‌ ▪️هنوز رمقی در جان قاسم علیه‌السلام بود؛ چشمانش را باز کرد؛ سیدالشهداء علیه‌السلام تا نگاهش به چشمان قاسم علیه‌السلام افتاد، او را در آغوش گرفت و گریه می‌کرد. 📋 و یَقولُ: یا وَلَدی لَعَنَ اللّهُ قاتِلیکَ یَعَزُّ و اللّهِ عَلیٰ عَمِّکَ أن تَدعوهُ و أنتَ مَقتولٌ یا بُنَیَّ قَتَلوکَ الْکُفّارُ کَأنَّهُم ما عَرَفوا مِن جَدِّکَ و أبُوکَ، ▪️و می‌فرمود: ای پسرم، خدا قاتل تو را لعنت کند، به خدا سوگند برای عمویت سخت است که تو او را در این حال، صدا بزنی؛ ای پسرم، کفار تو را کشتند؛ انگار که پدر و پدربزرگت را نمی‌شناختند. 📋 ثُمَّ إنَّ الْحسینَ عَلَیْهِ‌السَّلامُ بَکیٰ بُکاءً شَدیداً و جَعَلَتْ اِبنَةُ عَمِّهِ تَبکی و جَمیعُ مَن کانَ مِنهم لَطَموا الْخُدودَ و شَقّوا الْجُیوبَ و نادوا بِالْوَیلِ و الثَّبُورُ ▪️در این‌جا بود که سیدالشهداء علیه‌السلام شدیداً گریه کردند و دختر عموی قاسم علیه‌السلام نیز گریه می‌کرد؛ همه آن کسانی که آنجا بودند، بر گونه‌های خود سیلی زدند و گریبان خود را چاک زدند و صدای واویلا سر دادند. 📚المنتخب، ص ۳۷۴ 📚مخزن البکاء، ص ۵۵۳ ✍ چشمی که بسته‌ای به رُخَم وا نمی‌شود یعنی عمو برای تو بابا نمی‌شود؟! ای مهربان خیمه، حرم را نگاه کن عمه حریف گریه‌ی زنها نمی‌شود تا جان نداده مادرت از جا بلند شو زخم جگر به گریه مداوا نمی شود باید مرا به سمت حرم با خودت بری من خواستم که پا شوم اما نمی‌شود باور نمی‌کنم چه به روزت رسیده است اینقدر تکه سنگ که یکجا نمی‌شود تقصیر استخوان سر راه مانده است راه نفس گمان نکنم، وا نمی‌شود این نعل های تازه چه کردند با تنت عضوی که از تو گمشده پیدا نمی‌شود بی تو عمو اسیر تماشا شده ببین قدت شبیه قامت سقا شده ببین مثل دلم تمام تنت زیر و رو شده دشتی از آه شعله زنت زیر و رو شده پیراهنی که بر بدنت بود کنده‌اند پیراهنی که شد کفنت زیر و رو شده از بس که اسب بر بدنت تاخت با سوار حتی مسیر آمدنت زیر و رو شده با من بگو به دست که افتاده کاکلت این طور موی پر شکنت زیر و رو شده از بس که سنگ بر سر و پای تو ریخته از بس که نیزه روی تنت زیر و رو شده انگار جای فاصله ها پر نمی‌شود از بس تمامی بدنت زیر و رو شده @Maghaatel
⚫️ شب هفتم // ورقی از دفتر مصیبت عظمای شش‌ماهه آل الله حضرت علی اصغر علیه‌السلام ⚫️
🩸بر هر آن‌که یادِ «أصغر» شعله بر قلبش زَنَد / دیدنِ شش‌ماهه‌ها هم کارِ مشکل می‌شود... در نقلی آمده است: 🥀 روزی کُمیت شاعر به محضر إمام صادق علیه‌السلام آمد و حضرت به او فرمودند: 📋 أنشِدنی فی جَدِّیَ الحُسین علیه‌السلام ▪️یک روضه‌ای از جدّ غریبم، امام حسین علیه‌السلام برایم بخوان! 🥀 وقتی که کُمیت شروع به خواندن کرد، امام علیه‌السلام شدیداً گریه کردند و زنان و فرزندان حضرت نیز، در هر جای خانه که بودند، شروع به گریه و زاری نمودند. در همین حین که صدای گریه و زاری بلند بود، 📋 خَرَجتْ جاریةٌ مِن خَلفِ السِتْرِ ... و فی یَدِها طِفلٌ صَغیرٌ فَوَضَعَتْهُ فی حِجرِ الإمام علیه‌السلام ▪️از پشت پرده، کنیزکی آمد و در حالی که یک طفل شیرخوار را هم به همراه داشت، آن طفل را در دامن إمام علیه‌السلام گذاشت. 🥀 در این هنگام گوئیا مصیبتِ حضرت علی اصغر علیه‌السلام تداعی شد و إمام صادق علیه‌السلام با نگاه به آن طفل شیرخوار به شدت می‌گریستند و صدای گریه و زاری زنان و فرزندان حضرت بالا گرفته بود ... 📚معالی السبطین ص۳۹۲ 📚الوقایع والحوادث ج۳ ص۲۹۹ ✍چگونه داغ تو باشد، جگر کباب نباشد چگونه نام تو باشد، سخن از آب نباشد به رغم خواندن لای لای عمه خواب نرفتی زمان غربت بابا که وقت خواب نباشد به حنجر پسری اینچنین سه شعبه نخورده محاسن پدری اینچنین خضاب نباشد ز گبر و کافر و از هر شکارچی که بپرسند بریدن گلوی نازکی صواب نباشد خراب کرد گلوی تو را سه شعبه‌ی داغی چگونه حال دل مادرت خراب نباشد نداشت شیر، تو بودی؛ و شیر داشت، نبودی برای مادر از این سخت‌تر عذاب نباشد کنار نیزه‌ی تو مادری دوباره کتک خورد خدا کند که عروس ابوتراب نباشد سرت به نیزه بلند است در مقابل محمل خدا کند که فقط محمل رباب نباشد نجات می‌دهد از دست نیزه‌دار سرت را اگر رباب اسیر غل و طناب نباشد شده‌ست مشکل زینب، شده‌ست حاجت زینب عروس فاطمه دیگر در آفتاب نباشد @maghaatel