eitaa logo
معارف و مقاتل آلُ الله
11.6هزار دنبال‌کننده
6 عکس
15 ویدیو
1 فایل
✅فضائل 📜تاریخ‌ 🩸مقاتل اهل‌البیت علیهم‌السلام 📚همه مطالب با ذکر منابع📚 🔻خادم کانال: @jaanamhosein (پژوهشگر در حوزهٔ حدیث و مقتل - قم مقدسه) ⚫ کانال فهرست مقاتل👈 @Maghaatel2 📌همین کانال در تلگرام👈 https://t.me/maghaatel
مشاهده در ایتا
دانلود
◾️حکایت «یحیای‌شهید» که شجاعانه از أسرای آل الله در راه شام، دفاع کرد و در آخر به شهادت رسید... نقل کرده‌اند: وقتی که سرمقدس سیدالشهداء علیه‌السلام را به شام می‌بردند، در بین راه به موضعی به نام «حرّان» رسیدند. در آن منطقه بربالای تپه‌ای منزل مردی یهودی بود که اورا «یحیی حرّانی» می‌گفتند. یحیی به استقبال این جمعیت آمده و سرهای مقدس را مشاهده کرد؛ ناگهان نگاهش به سر مبارک امام حسین علیه‌السلام افتاد و دید که لب های مبارکش حرکت می‌کند؛ یحیی نزدیک آن سر رفت و شنید که این آیه شریفه را تلاوت می‌کند: «وسَیَعلمُ الذین ظَلَموا أیَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبون» 🩸یحیی‌ از دیدن این حالت تعجب کرد وپرسید این سر چه کسی میباشد؟ گفتند: سر حسین علیه‌السلام است. یحیی گفت : پدرش چه کسی بود؟ گفتند: علی بن ابیطالب علیهماالسلام. یحیی پرسید: مادرش چه کسی بود؟ گفتند: فاطمه دخترمحمد مصطفی صلی الله علیه وآله وسلم. 🩸یحیی گفت: اگر دین جدّ حسین بن علی حق نبود من الان این معجزه را از سر او نمیدیدم؛ پس یحیی شهادتین گفت و عمامه خود را از سرش برداشت و آن را قطعه قطعه نمود و بین مخدرات تقسیم کرد و لباسی که به تن داشت را نزد امام زین العابدین علیه‌السلام فرستاد به همراه هزاردرهم که در موقع احتیاج مصرف فرماید. 🔹افرادی که مسئول نگهداری سرها بودند به یحیی نهیب زدند که این چه کارهایی است که انجام می‌دهی و چرا از دشمنان فرمانروای شام (یزید علیه اللعنة) حمایت می‌کنی؟ از این اسیران دور شو و إلا سر از بدنت جدا خواهیم کرد. 🩸پس یحیی به خادمان خوددستور داد که شمشیر او را آوردند سپس تکبیرگویان به سمت آنها حمله نمود تا اینکه پنج نفراز آنها را به جهنم فرستاد و سرانجام به شهادت رسید. زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها به وقت شهادت نام او را پرسیدند و برایش دعای خیر نمودند. 🔹امروزه مرقد او در دروازه حراّن بین مردم مشهور است و به او «یحیی شهید» می‌گویند و دعا در آنجا مستجاب می‌گردد. 📚مخزن البکاء ص۸۱۷ 📚روضة الشهداء ص۳۶۷ 📚بحرالمصائب ج۷ ص۲۰۸ @Maghaatel
🩸شتران را رَم می‌دادند تا نوامیس سیدالشهدا علیه‌السلام بر زمین بخورند... در نقلی آمده است: 🥀 در زمان قیام مختار، «سهیل بن عَریف خزاعی ملعون» را به نزد مختار آوردند. مختار گفت: 📋 ای سهیل! تو آن نیستی که سیخ بر شتران می‌زدی تا رَم کنند و اهل بیت «سلام‌الله‌علیهم‌اجمعین» از روی شتران بر زمین بیفتند؟ 🥀 سهیل انکار کرد. مختار گفت: اگر صد مصحف بسوزانی که من باور نمی‌کنم!پس دستور داد تا انگشتان چهار دست و پای او را بریدند و در آفتاب انداختند تا به جهنم واصل شد. 📚مخزن البکاء، ص ٧۴٨ @maghaatel
🩸 جهت مشاهده‌ فهرست لینک‌دارِ مصائب مستند ماه محرم و صفر می‌توانید به کانال «فهرست مقاتل» مراجعه بفرمایید 👇👇 👇 🆔 @Maghaatel2 🆔
🩸دیر راهب و سر مطهر سیدالشهداء علیه‌السلام در نقل‌ها آمده است: 🥀 در مسیر شام، هنگامی که سر امام حسین علیه‌السّلام را وارد «قِنَّسرین» کردند، راهبی از صومعه خود متوجه سر مقدس آن حضرت شد و دید نوری از دهان مبارک امام حسین علیه‌السلام خارج می‌شد و به طرف آسمان صعود می‌کرد. 🥀 آن راهب مبلغ ده هزار درهم آورد و سر امام حسین علیه‌السّلام را از آنان گرفت و داخل صومعه خویش نمود. راهب صدایی شنید، ولی صاحب آن صدا را ندید. آن گوینده به راهب می‌گفت: خوشا به حال تو! و خوشا به حال آن کسی که از حرمت حسین علیه السّلام آگاه شد. 🥀 راهب سر خود را بلند کرد و گفت: پروردگارا! تو را به حق عیسی قسم می‌دهم که این سر را مأمور کنی با من تکلم نماید. آن سر تکلم کرد و گفت: ای راهب! چه منظوری داری؟ راهب گفت: تو کیستی؟ فرمود: 📋 أَنَا ابْنُ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَی وَ أَنَا ابْنُ عَلِیٍّ الْمُرْتَضَی وَ أَنَا ابْنُ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ أَنَا الْمَقْتُولُ بِکَرْبَلَاءَ أَنَا الْمَظْلُومُ أَنَا الْعَطْشَانُ وَ سَکَتَ ▪️من پسر محمّد مصطفی هستم؛ من پسر علی مرتضی هستم؛ من پسر فاطمة الزهراء هستم؛ من مقتول در کربلایم؛ من مظلوم و عطشانم! بعد آن سر مقدس ساکت شد. 📋 فَوَضَعَ الرَّاهِبُ وَجْهَهُ عَلَی وَجْهِهِ فَقَالَ لَا أَرْفَعُ وَجْهِی عَنْ وَجْهِکَ حَتَّی تَقُولَ أَنَا شَفِیعُکَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَتَکَلَّمَ الرَّأْسُ ▪️راهب صورت به صورت امام حسین علیه‌السّلام نهاد و گفت: صورتم را از صورت تو بر نخواهم داشت تا این که بگویی که من روز قیامت شفیع تو خواهم بود. 🥀 آن سر مقدس به سخن آمد و فرمود: به دین جدم محمّد مصطفی صلّی اللَّه علیه و آله بازگرد. راهب گفت: «اشهدُ ان لا اله الا اللَّه و اشهدُ انّ محمدا رسول اللَّه.» 🥀 امام حسین علیه‌السّلام قبول کرد که شفیع وی شود. هنگامی که صبح شد، موکلین آن سر مبارک را با درهم‌ها از آن راهب گرفتند. وقتی به وادی رسیدند، دیدند آن درهم‌ها به سنگ تبدیل شده‌اند! 📚المناقب ج۴ ص۶۰ 📚بحارالانوار ج ۴۵ ص۳۰۳ ✍ این چه وضعی‌ست که در این سر و صورت باشد این سر سوخته مملوّ جراحت باشد روضه ی صورت تو دامنه‌اش بس باز است راهب دیر، پی ذکر مصیبت باشد از تنور آمده ای یا ز سر شاخ درخت ؟ هر چه کردند به این رأس جنایت باشد لبت از سنگ ترک خورده و یا چوب زدن ؟ این لب پاره گرفتار چه ضربت باشد ؟ لب و دندان تو مجروحِ عبیدالله است لب و دندان تو زخمی ز جسارت باشد گونه های تو چرا جای کبودی دارد این هم انگار که سوغات تلاوت باشد دِیر من آمدی و مسجد مردم نروی ای مسلمانِ تو عالم ! چه حکایت باشد؟ مریم و آسیه و هاجر و حوا دارند میرسانند زنی را که روایت باشد هودج فاطمه امشب به کلیسا آمد این پریشانی از آداب زیارت باشد دخترت کاش نبیند سر تو اینگونه دختران عاطفه دارند حواست باشد من سرت ریخته ام مشک و گلاب اما حیف دستِ فرزندِ زنا ، ظرف نجاست باشد برو ای سر به سلامت ! برو ای سر به سفر ! هر کجا میروی ای سر به سلامت باشد @Maghaatel
🩸غَمَت بابا ! بیابون پَرورُم کرد... جابر جعفی از امام باقر علیه السلام روایت نموده که ایشان فرمودند: 📋 کَانَ أَبِي عَلِي بْنُ الْحُسَیْنِ علیه‌السلام قَدِ اتَّخَذَ مَنْزِلَهُ مِنْ بَعْدِ مَقْتَلِ أَبِیهِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِي علیه السلام بَیْتاً مِنْ شَعْرٍ وَ أَقَامَ بِالْبَادِیَةِ ▪️پدرم علی بن حسین علیهماالسلام بعد از کشته شدن امام حسین علیه السلام، خیمه ای پشمی را بعنوان منزل برگزید و در بیابان ساکن شد 📋 فَلَبِثَ بِهَا عِدَّةَ سِنِینَ کَرَاهِیَةً لِمُخَالَطَةِ النَّاسِ وَ مُلَابَسَتِهِمْ ▪️و به دلیل بیزاری از اختلاط با مردم و همنشینی با آن‌ها چند سال در آنجا ماند 📋 وَ کَانَ یَصِیرُ مِنَ الْبَادِیَةِ بِمُقَامِهِ بِهَا إِلَی الْعِرَاقِ زَائِراً لِأَبِیهِ وَ جَدِّهِ علیهم السلام وَ لَا یُشْعَرُ بِذَلِکَ مِنْ فِعْلِهِ... ▪️از بیابانی که در آنجا ساکن بود بعنوان زائر پدر و جدش علیهما السلام رهسپار عراق می‌شد بی آنکه کسی از این امر مطلع شود ... 📚بحارالأنوار، ج٩٧ ص٢٩٦ ✍مرهم به زخم های جگر می زنم به اشک هر دم به کربلای تو سر می زنم به اشک قوتم پس از تو لحظه به لحظه فقط غم است هر روز من خلاصه ی ماه محرم است با من همیشه شادی عالم غریب بود در قاب چشم من غم شیب الخضیب بود من داغدار پیکر در خون تپیده ام صاحب عزای یک پدر سر بریده ام از قتل صبر او چه بگویم برایتان از نیزه و گلو چه بگویم برایتان قصد ثواب کرده و شمشیر می زدند نزدیک آمدند و سپس تیر می زدند سرنیزه های هار پدر را زمین زدند آنها به افتخار پدر را زمین زدند هنگام دفن او کمک از روستا رسید جای کفن به زخم تنش بوریا رسید من ماندم و جسارت و هتک حریم ها در کوفه شعله شد صدقه بر یتیم ها از کوفه تا به شام که تکفیر می شدیم مثل اسیر روم به زنجیر می شدیم از کوچه های شام قساوت زبانه زد هر کس رسید بر سر ما تازیانه زد سرنیزه ها تو را به تماشا گذاشتند ما را به کوچه ها به تماشا گذاشتند @maghaatel
🩸هر گاه که به یاد قتلگاه می‌افتم، گریه راه گلویم را سدّ می‌کند... در روایتی امام صادق علیه السلام فرمودند: 📋 الْبَکَّاءُونَ خَمْسَةٌ آدَمُ وَ یَعْقُوبُ وَ یُوسُفُ وَ فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ وَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام ▪️«افرادی که بسیار گریستند پنج نفر بودند: آدم، یعقوب، یوسف، فاطمه، دختر حضرت محمّد صلی اللَّه علیه و آله و علی بن الحسین علیهم السّلام. 🔖 در ادامه روایت حضرت فرمودند: 📜 وَ أَمَّا عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ فَبَکَی عَلَی الْحُسَیْنِ علیه السلام أَرْبَعِینَ سَنَةً مَا وُضِعَ بَیْنَ یَدَیْهِ طَعَامٌ إِلَّا بَکَی ▪️حضرت علی بن الحسین علیهم السّلام مدت بیست یا چهل سال بر حضرت امام حسین علیه السلام گریست. هر غذایی که مقابل آن حضرت می‌گذاشتند، او به گریه می‌افتاد. 🥀 کار آن حضرت به جایی رسید که یکی از غلامانش به وی گفت: «یاابن رسول اللَّه! فدای تو شوم، من می‌ترسم که خود را (به وسیله کثرت گریه) هلاک گردانی! » حضرت فرمودند: 📋 إِنَّما أَشْکُوا بَثِّی وَ حُزْنِی إِلَی اللَّهِ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ إِنِّی لَمْ أَذْکُرْ مَصْرَعَ بَنِی فَاطِمَةَ إِلَّا خَنَقَتْنِی لِذَلِکَ عَبْرَةٌ. ▪️فرمود: {چاره ای نیست، جز اینکه غم و اندوه خود را به خدا شکایت کنم من از خدا چیزهایی می‌دانم که شما نمی دانید. } (یوسف ۸۶) هر گاه که به یاد قتلگاه فرزندان فاطمه علیهم‌السّلام می‌افتم، گریه راه گلویم را سدّ می‌کند. 📚 الخصال،ج۱ ص۱۳۱ ✍ نگفته ام غم دل را نگفته بسیار است.. غمی که میکُشدم عاقبت غم یار است به یاد خواب رقیه به یاد حمله زجر.. زمان خواب،دو چشمم همیشه بیدار است تورو خدا جلویم گوسفند سر نبرید دلم ز دیدن این صحنه سخت بیزار است صدای‌ گریه نوزاد میکشد مارا! خداکند که بخوابد! رباب تبدار است نمیروم سر بازار دردسر دارد عذاب هرشب من ازدحام بازار است.. حصیر پهن نکردم به خانه ام اصلا حصیر روضه ی مکشوفه ی من زار است هنوز بعد چهل سال درد پا دادم هنوز بر کف پایم نشانی خار است هنوزجای غل وسلسله ب گردنم است هنوز چشم من از مشت بی هوا تاراست آهای مردم "اَذَلَّ عزیزنا"یعنی محله ای بروی که هجوم اشرار است مقابلم به زن و بچه ام اهانت شد امان ز غربت مردی که بدگرفتار است @maghaatel
🩸مرا بر این گریه‌ها، ملامت نکنید... از وجود مقدّس امام سجاد علیه‌السلام در خصوص کثرت گریه‌ ایشان بعد از واقعه‌ی عاشورا سوال شد؛ حضرت فرمودند: 📋 لَا تَلُومُونِي فَإِنَّ يَعْقُوبَ فَقَدَ سِبْطاً مِنْ وُلْدِهِ فَبَكَى حَتَّى ابيَضَّتْ عَيناهُ وَ لَمْ يَعْلَمْ أَنَّهُ مَاتَ ▪️«مرا ملامت نکنید! یعقوب نبی علیه‌السلام برای فقدان پسری از فرزندانش آنقدر گریست تا چشمانش نابینا شد، در حالی که نمی‌دانست واقعاً مرده باشد؛ 📋 وَ قَدْ نَظَرْتُ إِلَى أَرْبَعَةَ عَشَرَ رَجُلًا مِنْ أَهْلِ بَيْتِي فِي غَدَاةٍ وَاحِدَةٍ قَتْلَى فَتَرْوَن حُزْنَهُمْ يَذْهَبُ مِنْ قَلْبِي. ▪️ اما چهارده مرد از خاندانم را در برابر دیدگانم در نصف روزی کشتند، چگونه توقّع دارید اندوه و غصه از قلبم بیرون شود؟! 📚کشف الغمّة (اربلی)، ج۲، ص۱۰۲ 📚حلیة الابرار (بحرانی)، ج۴، ص۳۱۳ 📚تهذیب الکمال (المزی)، ج۲۰، ص۳۹۹ 📚تاریخ دمشق (ابن عساکر)، ج۴۱، ص۳۸۶ ✍ تا اشک هست در بصرم گریه می کنم با این توان مختصرم گریه می کنم تنها نه با دو چشم ترم گریه می کنم با خون مانده بر جگرم گریه می کنم رنگم زمان دیدن مذبوح می پرد یا لحظه ای که طفل گلوبند می خرد یا مادری که کودک شش ماهه می برد با هر چه هست دور و برم گریه می کنم روح صحیفه پر شده از گریه کردنم خمس عشر، بهانه شده بهر شیونم گاهی گریز بین ابوحمزه می زنم بین نوافل سحرم گریه می کنم از خنده های حرمله زجری کشیده ام من که عقیله را سر بازار دیده ام بر دردهای عمه ی قامت خمیده ام بر غربت بزرگ حرم گریه می کنم ناموس خود به ناقه ی عریان که دیده است؟ آتش میان زلف پریشان که دیده است؟ افتادن قطار اسیران که دیده است؟ عمری است با غم سفرم گریه می کنم باید چه کرد بین گلو آه و ناله را زخم عمیق پهلو و بازوی لاله را خیلی زدند خواهر من را، سه ساله را یاد رقیه با پسرم گریه می کنم وقتی عقیله وارد بزم شراب شد وقتی که خواهرم به کنیزی خطاب شد روی سرم تمام زمانه خراب شد بر خاک ریخته به سرم گریه می کنم یادم نمی رود پدرم را پیاده بود هر طور بود روی دو پا ایستاده بود بر نیزه ی غریبی خود تکیه داده بود بر حال غربت پدرم گریه می کنم عمامه اش به خاک لگد مال مانده بود خیلی غریب در ته گودال مانده بود با کام تشنه، زخمی و بی حال مانده بود از اوج روضه با خبرم، گریه می کنم بالم زمان پا شدنم تیر می کشد از داغ زهر کل تنم تیر می کشد حالا که تشنه ام... بدنم تیر می کشد... ... یاد عموی تشنه ترم گریه می کنم @Maghaatel
🩸إمام سجاد علیه‌السلام به وقت افطار آن‌قدر گریه می‌کردند که جلوی لباس‌شان، خیس از اشک می‌شد و مکرّر می‌فرمودند: پدرم را با لب تشنه کشتند... در احوالات امام سجاد «علیه الصلاة و السلام» آمده است: 📋 بَكَى أَرْبَعِينَ سَنَةً بِدَمْعٍ مَسْفُوحٍ وَ قَلْبٍ مَقْرُوحٍ ▪️ آن حضرت چهل سال با ديدگانى اشكبار و قلبى داغدار بر مصیبت کربلا مى‌گريست. 📋 یَقطَُع نَهارَه بِصیامِهِ و لَیلَهُ بِقیامِه ▪️شبانه روزش به روزه‌دارى و شب‌زنده‌دارى مى‌گذشت! 🥀 هنگامى كه غذا براى افطارش حاضر مى‌شد، از قتلگاه پدر و شهيدان به خون خفتۀ كربلا ياد مى‌كرد و مى‌فرمود: آه از غم و اندوه! اى واى بر اين مصيبت! و مکرّر زمزمه مى‌كرد و اشك مى‌ريخت و اين جمله را بر زبان مى‌آورد كه: 📋 قُتِلَ اِبْنُ رَسُولِ اَللَّهِ جَائِعاً ▪️ پسر پيامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله گرسنه به شهادت رسيد! 📋 قُتِلَ اِبْنُ رَسُولِ اَللَّهِ عَطْشَاناً ▪️پسر پيامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله را با لب تشنه كشتند! 📋 حَتّی یَبُلُّ بِالدَّمعِ ثِیابُه. ▪️و آنقدر این جمله را می‌فرمود و مى‌گريست كه جلوی پیراهن حضرت، خیس از اشک می‌شد. 📚مثیرالاحزان،ابن نما حلی، ج١ ص١١۵ ✍ دست بردم به گلو، حنجرت آمد یادم سر تکان دادم و بر نی سرت آمد یادم یا بنی…چقدر مادر تو گفت و گریست دم گودال دم مادرت آمد یادم هر زمان آب کسی داد به دستم فورأ لب خشکیده ی آب آورت آمد یادم چشمم افتاد به قد خم یک مادر پیر بی هوا قد خم دخترت آمد یادم مادری کودک خود ناز و نوازش میکرد هم رباب تو و هم اصغرت آمد یادم خواهرم داشت روی دوشم عبا می انداخت داغ تشیع علی اکبرت آمد یادم حرف گودال شد و آب شد از غم جگرم روی تل,دست به سر خواهرت آمد یادم در نیامد شبی انگشترم از انگشتم ساربان و شب و انگشترت آمد یادم لحظه ای خشک نشد در غم تو دیده ی من گریه ها کردم و چشم ترت آمد یادم @maghaatel
🩸آه ای بابا ! نگاه آخرت را ... فریاد غریبی‌ات را ... تن عریانت را ... چگونه فراموش کنم ؟! در نقلی، زید بن صوحان گوید: 🥀 سه سال بعد شهادت سیدالشهدا «صلوات اللّه علیه» بر امام سجاد علیه‌السلام داخل شدم، دیدم حضرت در محراب عبادت نشسته مناجات می‌کند و می‌فرماید: 📋 یا ربّ و یا مَن علَیه مُعوّلی طَوَّلَ اَحزانُنا و اَجرَی دُموعُنا و اَحرَقَ قلوبُنا عَلَی مُصیبةِ ابنِ بِنتِ نبیّکَ الحُسین علیه‌السلام و یَبکی و یَصیحُ و یقولُ ▪️ای پروردگار و ای کسی که تکیه گاه من به اوست؛ حزن ما طولانی شد و اشک ما جاری گشت و قلب های ما سوخت بر مصیبت پسر پیغمبر تو حسین صلوات اللّه علیه. 🥀 امام سجاد علیه‌السلام گریه می‌کرد و فریاد می‌کشید و می‌فرمود: 📋 آه آه کیفَ اَنسَیٰ اِستغاثتَک یا اَبی؟! و کیف اَنسیٰ نَظرَتَک بَعد نَظرَةٍ؟! و کیف اَنساکَ و راَیتُک عُریانًا مُرمّلًا بالدّماءِ مُخضّبًا شَیبتُک بِدَمِک ▪️آه آه چگونه فراموش کنم فریاد غریبی‌ات را ای پدر؟! چگونه فراموش کنم آن نگاه های مکرّر تو را؟! چگونه فراموش کنم عریان و غرقه به خون بودی و محاسنت خضاب از خون بود؟! 📋 و یُکرّر ذلِک حتّی صاحَ و غشَّ فقربتُ الیه و بَکیتُ علَی حُزنِه فَأفاقَ ▪️و این جملات را مکرّر می‌فرمود تا از هوش رفت. نزدیک شدم و کنار حضرت گریه کردم؛ وقتی به هوش آمد، فرمود: 📋 لا عینٌ أحبَّ اِلَی الله مِن عَینٍ جَرَی دَمعُها علَینا و لا قلبٌ اَکرمَ عندَ الله مِن قلبٍ حَزنَ فی حُزننا و فَرِح لِفَرَحِنا. ▪️هیچ چشمی محبوب تر نزد خدا نیست از چشمی که برای ما گریه کند و قلبی محترم تر نزد خدا نیست از قلبی که برای ما محزون است و برای ما شاد است. 📚 بشارة الباکین،حسین بن عبدالرزاق تبریزی، (خطی) ص ۱۲۱ ✍ بخاطر تو چهل سال محتضر بودم به یاد تشنگی ات یک جهان شرر بودم میامدم سر سفره غذا نمیخوردم چون از گرسنگی ات خوب باخبر بودم شبیه عمه تنم رج به رج ز شلاق است شبیه عمه برای همه سپر بودم برای تو ولیِ‌دم شدم ولی ای وای میان قافله با شمر همسفر بودم شتر که رم بکند میپرد به هر سمتی بروی ناقه ی رم کرده در خطر بودم غم قضیه ناموسی است در دل من امان ز لحظه تلخی که در گذر بودم به خواهرم زن رقاصه ای جسارت کرد تو حق بده به من اینقدر خون جگر بودم همان زمان که غلامی کنیزی از ما خواست میان حلقه آهن شکسته پر بودم ولی نشد که سرش را جدا کنم ز تنش ولی نشد که گرفتار صدنفر بودم سفیر روم به هم ریخت تا که من را دید ببین چقدر پدر بین دردسر بودم @Maghaatel
🩸آیا این گوسفند را آب داد‌ه‌اید؟! در نقلی آمده است: 🥀 روزی امام زین العابدین علیه‌السلام از بازار مدینه عبور می‌کرد، دید قَصّابی گوسفندی را می‌کشاند تا آن را در کشتارگاه ذبح نماید. 🥀 إمام علیه‌السلام به او فرمودند: آیا این گوسفند را آب داده‌ای. قصاب گفت: ما قَصّاب‌ها تا آب به گوسفند ندهیم او را ذبح نمی‌کنیم. امام سجاد علیه‌السلام گریه کرد و فرمود: 📋 وا لَهفاهُ عَلَیکَ یا اَبا عَبدِالله، الشّاةُ لا تُذبَحُ حَتّی تُسقی الماءُ وَ اَنتَ اِبنُ رَسُولُ الله تَذبَحُ عَطشانا. ▪️ای داد و بیداد بر مصائب تو ای اباعبدالله! گوسفند بدون نوشاندن آب ذبح نشود ولی با اینکه تو پسر رسول خدا «صلّی الله علیه و آله و سلّم» بودی با لب تشنه سر از بدنت جدا کردند. 📚مأساة الحسین علیه‌السلام، ص‌۱۵۳ 📚زندگانی امام سجاد علیه‌السلام، اشتهاردی ص۵۷. ✍ گریه بر هر درد بی‌درمان دواست جز غم من که غمی بی‌انتهاست سال‌ها با هر قدم گفتم حسین شب‌به‌شب سینه زدم گفتم حسین روضه می‌خواندم دلم بی‌تاب بود روضه‌ی من کاسه‌های آب بود غصه‌، دنیا را به کامم زهر کرد بعد تو لبخند با من قهر کرد ظاهراً جسمم میان خانه بود باطناً قلبم در آن ویرانه بود راه می‌رفتم دو چشمم تار بود فرش زیر پام مثل خار بود هرزمان از بین کوچه رد شدم گریه کردم به مصیبات خودم دادوبیدادِ سر بازارها... کشت من را کشت من را بارها... ذبح را بی‌تاب دیدن مشکل است خنجر قصاب دیدن مشکل است صحنه‌ای دیدم که رنگ من پرید ذبح خود را آب داد و سر برید نیمه‌شب آیات نور آمد به یاد بوی نان آمد، تنور آمد به یاد خلق وقتی‌که سلامم می‌کنند داغدار داغ شامم می‌کنند گفته‌ام با کودکان خانه‌ام داغدار خواهری دردانه‌ام هرزمان خلخال نو پا می‌کنید یادی از آن بی‌کس صحرا کنید کرده این یک جمله حالم را خراب آه...ناموس علی...بزم شراب بعد از آن مجلس دگر من ای عزیز به کنیزانم نمی‌گویم کنیز @Maghaatel
🩸 وقتی که امام زين العابدين علیه‌السلام با شنیدن روضه اسارت آل الله، سر به دیوار کوبیده و خون از سر مبارکشان جاری می‌شود... در روایتی نقل شده است: 🥀 روزی خوراک و نوشیدنی نزد امام سجاد «صلوات الله علیه» نهادند، گرسنگی و تشنگی پدرش امام حسین علیه‌السلام در صحرای کربلا به یادش آمد و اشک گلویش را بست و سخت گریست تا جامه هایش از گریه و اشک بر پدرش خیس شد. دستور داد تا خوراک را از نزد او ببرند. 🥀 مردی یهودی وارد شد و سلام کرد و دست إمام علیه‌السلام را گرفت و شهادتین گفت و به امامت به إمام سجاد علیه‌السلام اقرار نمود. حضرت فرمودند: برای چه از دین خود و نیاکانت دست کشیدی؟ گفت: خوابی دیدم. فرمودند: چه خوابی دیدی؟ 🥀 آن مرد یهودی گفت: خواب دیدم از خانه برای دیدار برادری بیرون شدم و راه را گم کردم و بیچاره شدم. در این فکر بودم که پشت سرم ناله و گریه و آواز تکبیر و تهلیل بلند شد. وقتی نگریستم لشکری بود و پرچم ها و سرها بالای نیزه و پشت سرشان شترهای لاغر که بر آن‌ها زنان غارت زده و کودکان دست بسته سوار بودند. 🥀 میان آن ها جوانی بر شتر تنومندی در نهایت رنج و سختی، دست و سرش با غل آهنی بسته و از پاهایش خون می‌ریخت و اشکش بر گونه روان بود. گویا شما بودید و همه زن ها و کودکان عزادار بودند و وامحمّداه! واعلیاه!… می‌گفتند. 🥀 در این میان که کاروان در راه بود ناگاه گنبدی در سینه بیابان عیان شد، چون خورشید درخشان جلوی قافله سه بانو بودند. تا گنبد را دیدند خود را به زمین انداختند و خاک بر سر ریختند و سیلی بر رخ زدند و فریاد زدند: «واحسناه! واحسیناه!…» 🥀 مردی کوسه و کبود چشم به آن ها رسید و آن ها را زد و به زور سوار کرد و دیدم که خون از زیر سرپوش یکی از زنان که به گمانم بزرگتر آن ها بود از شدت غم روان شد. 🥀 ای آقا! جلوی سرها سری نورانی بود که بر پرتو خورشید و ماه چیره بود و چون بدان گنبد درخشان رسیدند مردی که آن سر را می‌برد، ایستاد. یارانش او را نهیب زدند و سر را از او گرفتند و گفتند: ای مرد پَست! تو از بردنش ناتوانی. 🥀 گفت:کسی نبود که در بردنش کمک کند و سر را از آن گرفتند و به دیگری دادند و تا سی تن آن را دست به دست کردند و همه میخکوب شدند و همه واماندند و کمکی نیافتند. به امیر قوم گزارش دادند از اسب پیاده شد و چادری زدند بلندتر از سی ذراع و او در میان آن نشست و دیگران در گرد او. 🥀 آن زنان وکودکان را بی فرش و بستر روی زمین ریختند و خورشید روی آنها را می‌سوزاند و نیزه ها که سرها برآن بود به عمد در برابر آنها گذاشتند تا آنها را دلشکسته کنند و بیشتر دل آنها را بسوزانند و جگر آن ها را پاره کنند. 🥀 ترسا (آن مرد یهودی) گفت: ای آقا! من سخت بی تاب شدم و سیلی بر چهره زدم و از غم و اندوه، جامه های کهنه را دریدم و در نزدیک زن ها و کودکان با دلی شکسته و چشمی گریان نشستم و ناگاه نیزه‌ای که سر شریف بر آن بود، به سوی گنبد درخشان برگشت و با زبانی رسا گفت: پدرجان! ای امیرمؤمنان! بر تو سخت است آنچه به ما رسید از کشتن و سر بریدن… 🥀 من با خود گفتم: صاحب این سر نزد خدا مقامی بزرگ دارد و دلم به دوستی او مایل شد. در این میان که با خود اندیشه داشتم و خود را در میان کفر و اسلام مخیر می‌دیدم، ناگهان شیون زنان بلند شد و روی پا ایستادند و چشم به آن گنبد درخشان دوختند. من هم روی پا بلند شدم و نگریستم دیدم زنانی از آن گنبد فرود آمدند که در آن ها خانمی پر از هیبت و نور است و جامه ای خون آلود به دست دارد و مو پریشان وگریبان دریده است دامن می‌کشد و سیلی بر رخ می زند، به انبیاء و پدرش رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله و امیرالمؤمنین علیه‌السلام با دلی داغدار، استغاثه دارد و داد می زند: «واولداه! واحبیب قلباه!…». 🥀 ای آقا! چون آن بانو به سرها و کودک‌ها نزدیک شد، افتاد و بی هوش شد وپس از مدتی به هوش آمد و با چشمانش بدان سراشاره کرد وسر با نیزه خم شد و در دامنش افتاد و او سر را گرفت و به سینه چسباند و بوسید وگفت: پسر جانم! تو را مثل جد و پدرت نشناختند و کشتند. ای وای آب را به رویت بستند…ای پسرم! چه کسی سینۀ تو را خُرد کرد؟ 🥀 ای اباعبدالله! چه کسی عیالت را اسیر و اموالت را غارت کرد؟چه کسی تو را و پسرانت را سر برید؟ چه دلیرند بر هتک حرمت خدا و رسول خدا! 🥀 راوی گفت: در همین حین که این قضیه را برای امام سجاد علیه‌السلام نقل میکردم، 📋 قامَ عَلی طولهِ و نَطحَ جِدارَ البیت بِوَجههِ فکَسرَ أَنفُه و شَجَّ رأسُه و سالَ دَمُهُ عَلی صَدره و خَرَّ مغشیّاً علیه مِن شِدّةِ الحُزن والبکاء ▪️امام سجاد علیه‌السلام تمام قامت برخاست و سر به دیوار اتاق کوبید و بینی مبارکش شکست و خون از بینی و سرش به سینه‌اش سرازیر شد و از شدت اندوه افتاده و بی‌هوش شد. 📚دارالسلام،محدث نوری، ج٢ ص١٧٠ @maghaatel
🩸مواجهه امام سجاد علیه‌السلام با مردی که ناله می‌زد و می‌گفت: «من غریبم» در نقلی آمده است: 🥀 امام سجاد «صلوات الله علیه» در مدینه از مسیری عبور می‌کردند که مردی را دیدند که صدا میزند: 📋 اَیّهَا النّاس اَنا الغریبُ فَارْحَمُونی ▪️ای مردم! من غریبم؛ به من رحم کنید! 🥀 امام سجاد علیه السلام او را صدا زدند و فرمودند: تو غریبی؟ گفت: بله. حضرت فرمود: 📋 اذا عَطشْتَ فهَل تَسقِی الماء؟ ▪️اگر تشنه شوی به تو آب می دهند؟ گفت: بله. حضرت فرمود: 📋 اِذا فاجٰاکَ الموتُ هَل تُدفَن بلا کفنٍ؟ ▪️اگر در اینجا ناگهان بمیری، این مردم تو را کفن می‌کنند؟ 🥀 گفت: الله اکبر؛ چرا نکنند؟! من بین مسلمانان هستم. گریه راه گلوی امام سجاد علیه‌السلام را بست و فرمود: 📋 اِذاً لَستَ بِغَریبٍ؛ الغَریبُ هُوَ الحَسین علیه‌السلام ثَمّ وَجَّهَ نَحوَ الکربلا و قال: ▪️پس تو غریب نیستی؛ همانا غریب، حسین «صلوات الله علیه» است،پس حضرت توجه کردند به سمت کربلا و فرمودند: 📋 یا اَسَفاه علیکَ یابنَ رسول الله! تَبقَی ثلاثةِ اَیّامٍ عاریاً علی رَمضاءِ کربلاء ▪️هزار اندوه برای تو باید خورد ای پسر رسول خدا؛ که سه شبانه روز عریان بر روی ریگ و رمل بیابان کربلا افتادی بودی. 📚سيرة الأئمة الاثني عشر علیهم‌السلام،‌ معروف، ج۳، ص۱۱۵ 📚العبرة الساکتة ج٢ ص۴۴٣ 📚سوگنامه آل محمّد صلی‌الله‌علیه‌وآله، اشتهاردی،ص۳ ✍ یعقوب کربلا چه قدر گریه می کنی از صبح زود تا به سحر گریه می کنی یعقوب را که غصه ی یوسف شکسته کرد داری برای چند نفر گریه می کنی وقتی که چشمهات می افتد به معجری حق داری ای عزیز اگر گریه می کنی این طفل را به جان خودت آب داده اند دیگر چرا میان گذر گریه می کنی از صبح تا غروب فقط نیزه می زدند داری به قتل صبر پدر گریه می کنی چشمت چرا ضعیف شده بی رمق شده یعقوب کربلا چقدر گریه می کنی با دیدن اسیر کجا می رود دلت با دیدن فقیر کجا می رود دلت @maghaatel