eitaa logo
معارف و مقاتل آلُ الله
11هزار دنبال‌کننده
2 عکس
10 ویدیو
1 فایل
✅فضائل 📜تاریخ‌ 🩸مقاتل اهل‌البیت علیهم‌السلام 📚همه مطالب با ذکر منابع📚 🔻خادم کانال: @jaanamhosein (پژوهشگر در حوزهٔ حدیث و مقتل - قم مقدسه) ⚫ کانال فهرست مقاتل👈 @Maghaatel2 📌همین کانال در تلگرام👈 https://t.me/maghaatel
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹 گشتم، ندیدم ز تو آقا کریم تر... تمیم بن سعد موصلی گوید: در خانه بودم، والی موصل آمد و گفت: بیا برویم که امیر تو را می طلبد.امیر می گوید باید حتماً به جنگ حسین بن علی (علیه السلام) بروی. گفتم: من به جنگ حسین بن علی صلوات اللّه علیه نمی روم. گفت: اگر چنین نکنی تو را خواهم کُشت و خانه ات را خراب می کنم و خانواده ات را اسیر خواهم کرد. به ناچار قبول کردم،خواستم بروم دختری هفت ساله داشتم بی مادر؛ آمد اسب مرا گرفت و گفت: ای پدر! می روی سفر سوغاتی برایم بیاور. گفتم: چه می خواهی؟ گفت: مادر به هنگام مرگ، یاقوتی مرا داد، یاقوتی دیگر بیاور تا گوشواره کنم. گفتم: برایت می آورم. به کربلا آمدم و دیدم لشکریان از همه طرف مشغول فرار و گریختن هستند. رفیقی از موصل داشتم مرا شناخت و صدا زد : تمیم! فرار کن که علی اکبرِ حسین (صلوات اللّه علیه) کشته شده و حسین (صلوات اللّه علیه) قسم یاد کرده آن قدر بکشد تا رکاب اسبش را خون فرا بگیرد. نظر کردم دیدم چون علی مرتضی (صلوات اللّه علیه) حمله میکند و بسیار می کشد و بعد به نیزه تکیه می زند می گوید : ای نور دیده! ای علی اکبرم! اگر تمام عالم را از دم شمشیر بگذرانم، بهای یک تار مویت نمی شود. باز حمله می کرد. داشتم فرار می کردم که برق شمشیر حسین بن علی صلوات اللّه علیه پشت گردنم را گرفت. برگشتم و سلام کردم، عرض کردم: به حق جدّت الان من وارد این سرزمین شدم؛ من کاری نکردم. فرمود: تو تمیم بن سعد موصلی نیستی؟ گفتم: آری . فرمود: جلو بیا. ترسیدم اما خودش جلو آمد و دست به گوشه عمامه بُرد و یاقوتی در آورد و فرمود: برو این را به دخترت بده که انتظار تو را می کشد... 📚مقتل جامع المجالس ص١١٩ @maghaatel
💠 دعای حضرت رضا علیه‌السلام در قنوت برای فرج امام زمان عجّل الله فرجه الشریف مُقاتل گوید: روزی امام أبالحسن الرّضا صلوات‌ الله علیه از من‌ پرسیدند: در قنوت نماز جمعه‌هایتان چه می‌گوئید؟ عرض کردم: آنچه مردم می‌گویند. حضرت فرمودند: در قنوت نماز (ظهر) جمعه این دعا را بخوان: 🔸«اللَّهُمَّ أَصْلِحْ عَبْدَكَ وَ خَلِيفَتَكَ بِمَا أَصْلَحْتَ بِهِ أَنْبِيَاءَكَ وَ رُسُلَكَ وَ حُفَّهُ بِمَلَائِكَتِكَ وَ أَيِّدْهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ مِنْ عِنْدِكَ وَ اسْلُكْهُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً يَحْفَظُونَهُ مِنْ كُلِّ سُوءٍ وَ أَبْدِلْهُ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِ أَمْناً يَعْبُدُكَ لَا يُشْرِكُ بِكَ شَيْئاً وَ لَا تَجْعَلْ لِأَحَدٍ مِنْ خَلْقِكَ عَلَى وَلِيِّكَ سُلْطَاناً وَ ائْذَنْ لَهُ فِي جِهَادِ عَدُوِّكَ وَ عَدُوِّهِ وَ اجْعَلْنِي مِنْ أَنْصَارِهِ إِنَّكَ عَلىٰ كُلِّ شَيْ‌ءٍ قَدِيرٌ‌.» 🔹«خدایا! امر ظهور بنده شایسته و خلیفه‌ی راستینت حضرت بقیه الله الأعظم عجّل الله تعالی فرجه الشریف را اصلاح فرما، همانگونه که کار پیامبران و فرستادگانت را اصلاح نمودی، و از فرشتگانت نگهبانانی بر او بگمار، و از سوی خویش با روح القدس او را یاری و پشتیبانی فرما، و دیده‌بانانی از پیش رو و پشت سر همراه وی گردان، تا از شرّ هر سوئی نگاهش دارند، ترس و هراس او را به امن و امان مبدّل ساز، که او تو را می‌پرستد و هیچ چیز را همتا و همانند تو نمی‌داند، و برای هیچ یک از آفریدگانت برتری و غلبه بر ولیّت قرار مده، و او را در جهاد با دشمنت و دشمنش اجازه فرما، و مرا از یاران او قرار ده، که همانا تو بر هر امری توانایی.» 📚جمال الأسبوع، ص ۴۱۳ 📚بحار الانوار، ج ۸۹، ص ۲۵۱ @maghaatel
🔷 به اهل معرفت بگو که زائر سيدالشهدا عليه السلام در روز عرفه، زائر خداست در عرش الهی... بشیر دهان گوید:  در حالی که گروهی از شیعیان در محضر امام‌ صادق عليه السلام بودند،حضرت به من روی کرد و فرمود:  ای بشیر، امسال به حج رفتی؟ عرض کردم: خیر فدایت گردم! ولی به مزار امام حسین علیه السلام رفتم و سلام دادم. فرمود:  وَ اللَّهِ مَا فَاتَکَ شَیْ ءٌ مِمَّا کَانَ لِأَصْحَابِ مَکَّةَ بِمَکَّةَ 🔸ای بشیر، به خدا که چیزی از آنچه سالکان راه مکه داشته اند، از دست نداده ای. گفتم: فدایت گردم، عرفات در آنجاست، معنی این سخن چیست؟  فرمود: ای بشیر، مردمانی از شما بر ساحل فرات غسل می‌کنند و آگاه به حق امام‌حسین‌ علیه السلام به مزار وی می‌روند و خداوند به هر گامی که بردارد و بگذارد، صد حج مقبول و صد عمره بی خدشه و صد غزوه همراه پیامبر مرسل با بدترین دشمنان او، به وی عطا می‌کند. یَا بَشِیرُ اسْمَعْ وَ أَبْلِغْ مَنِ احْتَمَلَ قَلْبُهُ مَنْ زَارَ قَبْرَ الْحُسَیْنِ علیه السلام یَوْمَ عَرَفَةَ کَانَ کَمَنْ زَارَ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی فِی عَرْشِهِ 🔸ای بشیر، این سخن بشنو و به هر که دلش پذیرای آن است برسان که هر کس امام‌ حسین علیه السلام را در روز عرفه زیارت کند، چون کسی است که خدای تبار ک و تعالی را در عرش زیارت کند.  📚 کامل الزیارات: ص۱۷۱  @maghaatel
🔷 ظهور و بروز عجائب و غرائب حرم امام‌ حسین علیه السـلام در شب عرفه... اسحاق بن عمار گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم، فدایت گردم ای پسر رسول خدا! در شب عرفه در حرم امام‌ حسین‌ عليه السلام بودم و حدود سه یا چهار هزار مرد خوش سیما و خوش عطر و بوی با جامه‌هایی بس سپید دیدم که تمام شب را نماز می‌گزاردند و می‌خواستم که به کنار مزار بیایم و بر آن بوسه زنم و دعاهایی بخوانم، ولی از فرط بسیاری زائران نمی توانستم به آن برسم و چون سپیده دمید سجده ای کردم و چون سر بر داشتم، احدی از ایشان را ندیدم.  امام صادق علیه السلام فرمود: آیا می‌دانی اینان که بودند؟ گفتم نه. پس فرمود: پدرم از پدرش چنین روایت کرد که چون امام حسین علیه السلام را شهید می‌کردند، چهار هزار فرشته از پیش روی او عبور کردند. ایشان به آسمان رفتند و خداوند به آنها وحی نمود که ای گروه فرشتگان، بر پسر حبیب و صفیّ من محمد صلی الله علیه و آله گذشتید حال آنکه وی را مظلوم و بی پناه مورد ستم قرار داده و به قتل می‌رساندند و شما او را یاری نکردید؟ پس اکنون به زمین به سوی مزار وی فرود آیید و تا روز قیامت با موهای پریشان و سر و روی خاک آلوده بر وی بگریید؛ و ایشان تا هنگامه رستاخیز نزد وی هستند. 📚 کامل الزیارات: ص۱۱۵ @maghaatel
💠 یک میلیون حج، پا به پای امام زمان علیه السلام... امام صادق علیه السلام فرمودند : هر که مزار امام حسین علیه السلام را در روز عرفه زیارت کند، خدای تعالی هزار هزار حج به همراه حضرت قائم علیه السلام و هزار هزار عمره به همراه رسول خدا صلی الله علیه و آله و آزادی هزار هزار بنده و بار هزار هزار اسب در راه خدا برای او بنویسد، و خداوند نام او را چنین برد که: عَبدِیَ الصّدِّیق بنده راستگوی من، به وعده من ایمان آورد و فرشتگان گویند که فلانی صدّیق است و خداوند از فراز عرش وی را پاک و وارسته کرده و در زمین، کرّوبی (سرآمد فرشتگان) نامیده شود. 📚 بحارالانوار ج ٩٨ص٨٨ @maghaatel
◼️ السلام‌ علیکَ یا مَن شَهدَ المِحنةَ و البلاء فی يوم عاشورا... ◼️امام باقر علیه السلام فرمودند: وَلَقَدْ قَتَلُوهُ قَتْلَةً نَهَی رَسُولُ الله صلی الله علیه وآله أَنْ یُقْتَلَ بِهَا الْکِلَاب. ◼️جدم اباعبدالله الحسین علیه السّلام را به نحوی کشتند که رسول‌خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله نهی کرده بود حتی سگ ها را بدین نحو بکشند. لَقَدْ قُتِلَ بِالسَّیْفِ وَالسِّنَانِ وَبِالْحِجَارَةِ وَبِالْخَشَبِ وَبِالْعَصَا.وَلَقَدْ أَوْطَئُوهُ الْخَیْلَ بَعْدَ ذَلِك. ◼️همانا او به وسیله شمشیر و نیزه و با سنگ و با چوب و با عصا کشته شد و بعد از آن بدنش را پایمال سم اسب نمودند. 📚بحارالأنوار ج۴۵، ص۹۱، ح۳۰ 📚مستدرك الوسائل، ج۸، ص۳۰۷ بر زین زهر خورده نشست آن که دیده بود جدش چگونه از سرِ زین بر زمین فتاد... @maghaatel
🔹 گریه های امام حسن علیه السلام، در کنار شطّ فرات... نوشته اند : بعد از شهادت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، امام حسن صلوات الله علیه فرمودند که از کوفه به مدینه برمیگردیم. موقع برگشتن در راه، محمد حنفیه مریض شده‌اند و به ‌شدت تشنه گشتند. امام حسن صلوات الله علیه به حضرت عباس صلوات الله علیه فرمودند : برادر جان!فرات نزدیک است؛مشک را ببر و از آن‌جا آبی برای برادرت بیاور. هنگامی‌که حضرت عباس صلوات الله علیه عازم فرات شدند،امام حسن صلوات الله علیه بسیار گریه نمودند. خواهرشان بی‌بی زینب علیها السلام پرسیدند که ای برادرم! سبب گریه شما چیست؟ امام حسن علیه السلام فرمودند: به خاطرم آمد روزی فرا می‌رسد که برادرم عباس علیه السلام در حوالی همین سرزمین، در طلب آب می‌رود اما دیگر بر نمی‌گردد... 📚کلیات دخیل ملاحسین مراغه ای ج ۶ ص٨ @maghaatel
🔷 نمونه ای از جلوه های قدرت امام هادی عليه السّلام ابو القاسم بن قاسم از خادم حضرت هادى عليه السّلام نقل كرد كه گفت: متوكل حضرت امام على النقى علیه السـلام را تحت نظر گرفته بود و نمیگذاشت كسى خدمتش برسد. یك روز بيرون آمدم، امام در خانه متوكل بود. گروهى از شيعيان نيز پشت درب اجتماع داشتند پرسيد براى چه اینجا جمع شدهاید؟ گفتند: منتظر مولایمان هستيم تا جمال مباركش را زیارت كنيم و سلام به آن آقا بنمائيم . گفتم اگر ایشان را ببينيد ميشناسيد؟ گفتند ما همه میشناسيم. همين كه امام خارج شد از جاى حركت كرده ،سلام دادند . امام پياده شد و وارد خانه خود گردید آنها نيز تصميم بازگشت گرفتند. من رو به آن جمعيت كرده،گفتم بایستيد تا من یك سؤال از شما بكنم مگر شما امامتان را مشاهده نكردید؟ گفتند: چرا. گفتم برایم قيافه آقا را توصيف كنيد. یكى گفت: پير مردى بود كه مویهاى سرش سفيد شده بود و رنگ چهرهاش كمى ميل به قرمزى داشت. دیگرى گفت: دروغ نگو. داراى محاسن سياه و چهرهاى گندمگون بود. سومى گفت: نه بجان خودم سوگند چنين نبود. مردى بين چهل و پنجاه سال بود با چهرهاى بين سفيد و گندمى به آنها گفتم: مگر شما ادعا نمیكردید كه ایشان را میشناسيد بروید خوش آمدید در پناه خدا. 📚الخرائج و الجرائح ج ۱ص۴۰۳ @maghaatel
💠 تمام عوالم، عاجز از توصیف یک دهم از فضائل امام روز غدير.... رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در روایتی فرمودند : لو كانت البحار مدادا و الغياض أقلاما، و السموات صحفا، و الجن و الانس كتّابا، لنفد المداد و كلت الثقلان، أن يكتبوا معشار عشر فضائل إمام يوم الغدير، و كيف يكتبون و انّی يهتدون؟ 🔹اگر تمام دریاها مرکّب و جنگل ها قلم و آسمان ها کاغذ و انس و جن کاتب شوند، هر آینه مرکّب تمام و انس و جنّ عاجز آیند از نوشتن یک دهم از فضایل امام روز غدیر،چگونه مینویسند و از کجا هدایت می شوند به این عمل؟! 📚مشارق أنوار اليقين في أسرار أمير المؤمنين ص١٧١ @maghaatel
💠 یک جزء از هفتاد جزء نور امیرالمؤمنین علی علیه السلام.... روایت شده که امام صادق علیه السلام فرمودند : نور آفتاب جزء کوچکی از نور عرش است و نور عرش یک جزء از هفتاد جزء نور امیرالمؤمنین علی صلوات اللّه علیه است. 📚مبکی العیون(نجفی) ص١٩٩ @maghaatel
💠 امّتی که ولایت مرا انکار کردند، مسخ شدند... در روایتی امیرالمومنین علی علیه السلام فرمودند : أنا الذي جحر ولايتي ألف أمّة فمسخوهم . 🔹منم کسی که انکار کردند ولایت مرا هزار امت پس سگ و بوزینه شدند . (مسخ شدند ) . 📚مجمع النورین ص٢٣١(چاپ قدیم بیروت) @maghaatel
💠 هر جا نظر کردم، علی بود و علی بود... در روایت آمده است: در شب معراج وقتی پیامبراکرم صلی اللّه علیه وآله به مقام قرب الهی رسید و قدم به ساحت جبروت نهاد و مشاهده آثار عظمت کرد، ارتعاش بر اندام حضرت افتاد، ندا رسید: ای احمد! حال آنکه در جوار رحمت مایی از چه می لرزی؟ حضرت فرمود : محنت قرب از دوری بیشتر است. خطاب‌ رسید: چه کسی را در زمین دوست می داری؟ فرمود: إلهی! علی صلوات اللّه علیه را. ندا رسید بالای سرت را نظر کن. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نظر نمود و دید مولا علی صلوات اللّه علیه در قنوت است. در طرف راست نظر کرد، دید علی صلوات اللّه علیه در رکوع است.به چپ نظر کرد دید، علی صلوات اللّه علیه در سجده است نظر به پایین کرد، دید علی صلوات اللّه علیه در زمین ایستاده و محاسن به دست گرفته و مشغول مناجات است. 📚 مبکی العیون(نجفی) ص١٨٣ @maghaatel
💠 خربزه‌ای که حیدری نبود... راوی گوید: من و ابوذر و بلال روزی با علی بن ابی طالب علیه السلام سیر می نمودیم. مولا علی علیه السلام به خربزه ای نظر کرد و درهمی درآورد و آن را به بلال داد و فرمود: با این درهم این خربزه را برای من بیاور. مولا علی علیه السلام به خانه اش رفت. چیزی احساس نکردیم که بلال خربزه را آورد. مولا علی علیه السلام خربزه را گرفت و آن را برید و دید که تلخ است. فرمود: ای بلال! این خربزه را از من دور کن و به من رو کن تا برای تو حدیثی بگویم که آن را رسول خدا صلی الله علیه و آله برایم نقل کرد و در حالی که دستش بر شانه ام بود، به من فرمود: خداوند تبارک و تعالی حبّ من را بر سنگ و گُل و دریاها و کوه ها و درختان عرضه کرد، آنچه که محبت مرا پاسخ داد، گوارا شد و آنچه که محبت مرا جواب نداد، خبیث و تلخ شد و من گمان می کنم که این خربزه از آنهایی بود که محبت مرا پاسخ نداد. 📚بحارالانوار/ج۲۷/ص۲۸۱. 📚مستدرك الوسائل/ج۱۶/ص۴۱۴. @maghaatel
◼️ به مناسبت سالروز شهادت میثم تمّار 🔹 سه دیوانه...!؟ یا سه عاشقِ شیدا...؟! فضيل بن زبير گويد: در نزديكى محفلى از محفل هاى بنى اسد، حبيب بن مظاهر و ميثم تمّار، سواره با يكديگر، ديدار كردند و به گفتوگو پرداختند; چنان به يكديگر نزديك شده بودند كه گردنِ اسبانِ شان در كنارِ هم قرار گرفته بود. حبيب بن مظاهر گفت: گويا پيرمردى «اَصْلَعْ» ـ موى پيشِ سر ريخته اى ـ را با شكمى برآمده مى بينم كه در «دارالرِّزق» هندوانه(یه به نقلی خرما) مى فروشد. و به خاطر محبت و دوستى اهل بيت پيامبر (صلى الله عليه وآله) ، در حالى كه شكم او را دريده اند، به دار آويخته شده است. ميثم تمّار، نيز در پاسخ حبيب بن مظاهر، چنين گفت: گويا مى بينم مردى سرخ روى را با گيسوانى بافته شده و از دو سوى آويخته، كه به يارى فرزند پيامبرش(امام حسین علیه السلام) بپاخاسته و در اين راه كشته مى شود و آن گاه سر او را در كوفه مى چرخانند. سپس از يكديگر جدا شدند. اهل محفل كه سخنان اين دو بزرگ مرد را شنيده بودند گفتند: *ما كسى را دروغگوتر و دیوانه تر از اين دو، نديده ايم* فضيل گويد: هنوز اهل محفل پراكنده نشده بودند، كه «رشيد هَجَرى» در رسيد و از حبيب بن مظاهر و ميثم تمّار جويا شد. گفتند: هم اكنون از اين جا رفتند و گفت و گوى آن ها را براى رشيد بازگو كردند. رشيد گفت: و امّا ميثم ـ كه خداى او را رحمت كند ـ فراموش كرده است كه بگويد: افزون بر اين ها، به آورنده سرِ حبيب بن مظاهر، صد درهم بيش از آن چه انتظار مى رود، جايزه خواهند داد. رشيد اين سخن را گفت و رفت. بنى اسد گفتند: به خدا سوگند! اين; يعنى رشيد، از آن دو مرد، دروغگوتر و دیوانه تر است. و امّا بنى اسد همين ها كه در اين محفل سخنان عجیب حبيب بن مظاهر و ميثم تمّار و همين طور، سخنان رشيد هجرى را شنيده بودند، گفتند: چندی بيش نگذشت كه آن چه گفته بودند،اتفاق افتاد و ما خود ديديم كه ميثم تمّار بر درِ خانه عمرو بن حريث، به دار آويخته شد و همين طور، سر حبيب را، كه با امام حسين صلوات الله علیه كشته شده بود، آوردند و در كوفه چرخانيدند و به عطای سر، صد درهم زیاده کردند و هر چه گفته بودند را از امیرالمومنین صلوات الله علیه شنیده بودند. 📚 الهداية الكبرى ص١۶٠ @maghaatel
💠 من چهره هایی را مشاهده میکنم، که با دعایشان کوه ها متلاشی می شود... در روز شریف مباهله، وقتی که اصحاب کساء در عرصه مباهله حاضر شدند، اسقف نصرانی‌ها، تا که هیبت رسول خدا صلی الله علیه و آله و اهلبیت آن حضرت را مشاهده نمود، خطاب به هم کیشان خود گفت: یَا مَعْشَرَ النَّصَارَی إِنِّی لَأَرَی وُجُوهاً لَوْ شَاءَ اللَّهُ أَنْ یُزِیلَ جَبَلًا مِنْ مَکَانِهِ لَأَزَالَهُ بِهَا فَلَا تُبَاهِلُوا فَتَهْلِکُوا وَ لَا یَبْقَ عَلَی وَجْهِ الْأَرْضِ نَصْرَانِیٌّ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ 🔹 ای جماعت نصاری، من چهره‌هایی را می‌بینم که اگر خداوند اراده کند کوهی را به دعای آن‌ها درهم شکند، این کار را به وسیله آن‌ها انجام می‌دهد. با او مباهله نکنید که هلاک خواهید شد و هیچ نصرانیی تا روز قیامت بر روی زمین نخواهد ماند. 📚الطرائف ج١ص۴۵ 📚بحارالانوار ج٢١ص٢٨١ @maghaatel
یک سگ پیسی را در خواب دیدم که مرا می‌خواهد به قتل برساند... وقتی که امام حسین(علیه السّلام) در سفر از مکه به سمت کوفه به منزل «شقوق» رسیدند، فرزدق شاعر امام حسین(عليهالسلام) را ملاقات نمود. امام حسین(السّلام) از او پرسید : اَخبِرنِی عَنِ النَّاسِ خَلفَکَ؟ 🔹مرا خبر ده از وضع مردمی که آنها را پشت سر گذاشتی! فرزدق به امام(السلام) عرض کرد : قُلُوبُ اَلنَّاسِ مَعَكَ وَ أَسْيَافُهُمْ عَلَيْك 🔹دلهای کوفیان با توست و شمشیرهایشان علیه توست!(۱) ◾ابن اعثم می نویسد : فَلَمَّا كَانَ وَقْتُ السَّحَرِ خَفَقَ الْحُسَيْنُ بِرَأْسِهِ خَفْقَةً ثُمَّ اسْتَيْقَظَ فَقَالَ :أَ تَعْلَمُونَ مَا رَأَيْتُ فِي مَنَامِي السَّاعَةَ 🔹سحرگاهان امام حسین(علیه السّلام) را خوابی مختصر ربود. وقتی بیدار شد، فرمود : می‌دانید هم اینک در خواب چه دیدم؟ آنان پرسیدند : ای پسر رسول خدا(صلی اللّه علیه و اله)! چه در خواب دیدید؟ امام(ع) فرمود : رَأَيْتُ كَأَنَّ كِلَاباً قَدْ شَدَّتْ عَلَيَّ لِتَنْهَشَنِي وَ فِيهَا كَلْبٌ‏ أَبْقَعُ‏ رَأَيْتُهُ أَشَدَّهَا عَلَيَّ وَ أَظُنُّ أَنَّ الَّذِي يَتَوَلَّى قَتْلِي رَجُلٌ أَبْرَصُ مِنْ بَيْنِ هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ 🔹در خواب سگ‌هایی را دیدم که بر من حمله آورده‌اند و مرا می‌درند. در میان آن‌ها سگ خال خالی بود که بر من بیشتر حمله می‌آورد، فکر می‌کنم آن‌که قاتل من است، مردی لک و پیس دار از این گروه است.(۲) ◾از یاران امام حسین(عليهالسلام) در کربلا نقل شده است که؛ كُنّا مَعَ الحُسَينُ(عليه السّلام) بِنَهرِ كَربَلاءَ، فَنَظَرَ إلى شِمرِ بنِ ذِي الجَوشَنِ وكانَ أبرَصَ فَقَالَ :اَللهُ أَكْبَرُ! اَللهُ أَكْبَرُ! صَدَقَ اللّه ُو رَسولُهُ(صلی اللّه علیه و آله)!قالَ رَسولُ اللهُ(صلی اللّه علیه و آله) : كَأَنّي أنظُرُ إلَى كَلبٍ أَبقَعَ يَلَغُ فِي دِمَاءِ أهلِ بَيتِي 🔹ما در كنار نهر كربلا به همراه حسين(علیهالسّلام) بوديم. حضرت به شمر بن ذى الجوشن نگاهى كرد و شمر برص(پیسی) داشت، پس امام(علیه السلام) فرمود : الله اکبر! خدا و رسول(صلی اللّه علیه وآله) او راست فرمود. رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فرمود : گويى سگِ پيسه اى(خال خالی) را مى بينم كه در خون اهل بيت من دهان مى زند.(۳) 📚منابع : ۱)الفتوح ابن اعثم، ج۵، ص۱۱۱ / الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۶۷ ۲)بحارالانوار مجلسی، ج۴۵، ص۵۶ ۳)الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۹۶ @maghaatel
حرّ ، به قتال سیدالشهدا علیه السـلام می رود اما مژده بهشت را می‌شنود... وقتی امام حسین علیه السّلام وارد رهینه (منزلی در بین مکه تا کوفه) شد و این خبر به گوش ابن زیاد رسید، ابن زیاد ،حر بن یزید را با تعداد هزار نفر سوار به سمت امام حسین علیه السلام فرستاد. حر می‌گوید: فَلَمَّا خَرَجْتُ مِنْ مَنْزِلِی مُتَوَجِّهاً نَحْوَ الْحُسَیْنِ علیه السلام نُودِیتُ ثَلَاثاً یَا حُرُّ أَبْشِرْ بِالْجَنَّةِ فَالْتَفَتُّ فَلَمْ أَرَ أَحَداً 🔹هنگامی که از منزل خود به سمت امام حسین علیه السلام خارج شدم، سه مرتبه شنیدم منادی می‌گفت: ای حر، مژده باد تو را به بهشت! وقتی متوجه صاحب این ندا شدم کسی را ندیدم. با خود گفتم: مادرت به عزایت بنشیند، تو برای جنگ با پسر رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم می‌روی و بشارت بهشت به تو داده می‌شود؟! 📚امالی صدوق ص۱۵۴ 📚بحارالانوار ج ۴۴ص۳۱۴ @maghaatel
حکایت درس آموز طرمّاح و بازماندن از یاری سیدالشهدا صلوات الله علیه در یکی از منازل بین راه، طرماح بن عدى به امام حسین علیه السلام رسيد و عرض کرد: «به خدا من عده همراه تو را زیاد نمى بينم، اگر جز همين عده كه تو را محاصره و بازداشته اند (حر و لشگر او) كسى با تو جنگ نكند، همين عده براى قتال تو كافى خواهند بود.من روز قبل از خروج از كوفه در پيرامون كوفه، مردم را در يك قرارگاه ديدم كه همه براى نبرد تو مجهّز و آماده لشكركشى بودند. تاكنون چشم من به زیادیِ آن عده نديده بود.من تو را به خدا سوگند مى دهم كه تا میتوانی يك وجب سوى آنها پيش مرو! چنين بكن و اگر بخواهى در بلادى كه مانع هجوم و دست درازى آنها باشد، سكنى اختيار كنى بهتر خواهد بود تا بر يك كار تصميم بگيرى و بدانى چه خواهى كرد و همه چيز براى تو روشن و آشكار شود. بيا برويم تا من تو را به كوهستان خودم ببرم كه نام آن "اجا" باشد.به خدا سوگند ما در آن كوه از هجوم پادشاهان غَسان و حِميَر و نعمان بن منذر و از هر سرخ و سفيد (كنايه از انسان) در آن كوهستان پناه مى برديم و هرگز خوارى به ما راه نيافت. من با تو به سير و سفر خود ادامه مى دهم تا تو را به آن شهر برسانم و منزل بدهم.آن گاه مردان اهل "آجا" و سَلمى و طىّ (قبايل) را به همه جا بفرست و دعوت كن.به خدا ده روز نخواهد گذشت كه از قبيله "طى" مرد و سوار خواهد رسيد (به يارى تو). آن گاه تو ميان ما تا هر وقتى كه بخواهى، بمان! اگر از حادثه بيمناك شوى، من تعهّد مى كنم كه بيست هزار مرد طايى، (از طى) پيشاپيش تو شمشير بزنند. به خدا سوگند هرگز كسى به تو نخواهد رسيد (كه آسيبى برساند) مادام كه يك چشم باز باشد.» ▪️سیدالشهدا علیه السلام به او فرمود: «خداوند تو را پاداش نيكى دهد.همچنين قوم تو خداوند به آنها جزاى خير بدهد؛ ولى بدان كه ميان من و اين قوم، قول (عهد و نامه و وعده) بوده [است] و من قادر (بر نقض آن) ردّ آن نمى باشم.صبر مى كنم تا اوضاع و احوال چگونه خواهد بود.» 🔹 طرماح(وقتی که این جواب امام علیه السلام را شنید) با امام حسین علیه السلام وداع كرد و رفت و وعده داد كه چون بارهاى خواربار و طعامی را که به همراه دارد به خانواده خود برساند، به يارى او بازخواهد گشت.و او چنين كرد (رفت و برگشت). *پس از مراجعت (براى يارى امام حسين عليه السلام ) چون به محل "عذيب الهجانات" رسيد، خبر قتل سیدالشهدا علیه السلام را شنيد، باز نزد خانواده خود برگشت. 📚مثیر الاحزان ص۲۰ 📚الکامل ج۳ص۲۸۱ ↩️ درس مهمی در قضیه طرماح برای همه دوستداران سیدالشهداء عَلَيْهِ السَّلَام وجود دارد،این است که کسی که محبت اهلبیت علیهم السلام را به دل دارد، گاهی به بهانه های به ظاهر صلاح، و یا مقدم داشتن برخی امورات دنیوی، از یاری امام خود باز می ماند و توفیق شهادت و جان نثاری در رکاب امام علیه السلام از او گرفته می‌شود. @maghaatel
◼️صلی الله علیک یا ابا عبدالله◼️ با توجه به فرا رسیدن ماه عزای سید و سالار شهیدان، حضرت مولانا اباعبدالله الحسین علیه السلام، با مدد از ساحت قدسی آن حضرت، مقاتل و مطالب مربوطه، در ایام پیشرو بارگذاری میشود. عزیزان با توجه به سابقه سه ساله و آشنایی که با مطالب این کانال دارند، در صورت تمایل، کانال را به عزیزانی که قابل استفاده برای ایشان می باشد، معرفی نمایند. اجرکم عندالله 🔹آدرس کانال " معارف و مقاتل آلُ الله" در واتساپ https://chat.whatsapp.com/IflPPxXfaV31l3P5CtuzLn 🔹آدرس کانال در پیام‌رسان ایتا https://eitaa.com/maghaatel
◾حکایت دلداگی زهير بن قين... گروهى از قبيله فزاره و بجيله گويند: ما به همراه زهير بن قين بجلى بوديم.آن گاه كه از مكّه بيرون آمديم و با قافله امام حسين عليه السّلام هم سفر بوديم (و هم چنان كه او با همراهانش به سوى كوفه مى رفت، ما نيز جداگانه به همراه زهير مى رفتيم و از آن جا كه از بنى أميّه انديشه داشتيم، نمى خواستيم با او هم منزل شويم) و چيزى نزد ما ناخوش تر از اين نبود كه در جايى با او هم منزل شويم.تا اين كه امام حسين عليه السّلام برفت و در جايى فرود آمد كه ما نيز جز اين چاره نداشتيم كه در آن جا فرود آييم.پس امام حسين عليه السلام در يك سو فرود آمد و ما نيز در سوى ديگر فرود شديم.در اين ميان كه ما نشسته بوديم و مشغول خوردن غذايى بوديم، ناگاه مردى از طرف امام حسين عليه السّلام نزد ما آمده، سلام كرد.سپس بر ما درآمده گفت: «اى زهير بن قين! همانا ابا عبد اللّه الحسين عليه السّلام مرا به سوى تو فرستاده است كه (بگويم) به نزد او بروى.» پس هركه با ما نشسته بود، آنچه در دست داشت، انداخت و خموش نشستيم مانند اين كه پرنده بر سر ماست (هيچ جنبش نمى كرديم).زن زهير به او گفت: «سبحان اللّه! آيا پسر پيغمبر خدا به سوى تو مى فرستد و تو به سوى او نمى روى؟ چه شود كه نزدش بروى و سخنش را بشنوى، سپس بازگردى؟ » زهير بن قين به نزد آن حضرت عليه السّلام رفت و چيزى نگذشت كه خوشحال برگشت؛ چنان كه صورتش مى درخشيد و دستور داد خيمه هاى او را بكنند و بارها و اسباب سفر او را به سوى امام حسين عليه السّلام ببرند.آن گاه به زنش گفت: «تو را طلاق دادم و آزادى.پيش كسان خود برو؛ زيرا من دوست ندارم به سبب من گرفتار شوى.» سپس به همراهان خود گفت: «هركس از شما مى خواهد پيروى من كند، وگرنه اين جا آخرين ديدار ما است.من براى شما حديثى بيان كنم (و آن اين است كه): ما در دريا (در راه دين) جنگ كرديم و خداوند، پيروزى بهره ما كرد و غنيمتهايى به چنگ آورديم.سلمان فارسى رحمه اللّه (كه در آن جنگ بود) به ما گفت: «آيا بدانچه خداوند از اين پيروزى بهره شما كرده [است] و به اين غنيمتها كه به دست آورده ايد، خرسند و شادان هستيد؟ » گفتيم: «آرى! » سلمان گفت: « هنگامى كه آقاى جوانان آل محمّد را ديدار كنيد، آن گاه در جنگ كردن به همراه او شادانتر باشيد از اين غنيمتها كه امروز به دست شما رسيده [است].«سپس زهير گفت: » اكنون من همه شما را به خدا مى سپارم و پس از آن به خدا سوگند پيوسته در ميان همراهان امام حسين عليه السّلام بود تا آن كه شهید شد. 📚الارشاد، شیخ مفید ، ج۲/ص ۷۳ 📚بحارالانوار ج ۴۴ص۳۷۱ @maghaatel
◼️ امام حسین علیه السلام حتی به اسب های لشکر حرّ هم، آب نوشاندند... سپس امام حسین علیه السلام رهسپار شد تا به منزل "شراف* " رسيد.چون سحرگاه شد، به جوانان دستور فرمود آب بسيار بردارند.سپس به راه افتاد و تا نيمه روز راه رفت و همچنان كه به راه مى رفت، مردى از همراهان گفت: «اللّه اكبر! » امام حسين عليه السّلام نيز فرمود: «اللّه اكبر! چرا تكبير گفتى؟ » عرض كرد: «درختان خرما ديدم.» گروهى از اصحاب گفتند: «به خدا اين جا سرزمينى است كه ما هرگز درخت خرما در آن نديده ايم.» امام حسين عليه السّلام فرمود: «پس چه مى بينيد؟ » گفتند: «به خدا مى بينيم گوشهاى اسب است.» فرمود: «من نيز به خدا همان را مى بينم.» سپس فرمود: «ما در اين جا پناهگاهى نداريم كه بدان پناه بريم و آن را در پشت سر قرار داده و از يك رو با اين لشكر روبه رو شويم؟ » ما به او گفتيم: «چرا! اين منزل "ذو حَسم" است كه در سمت چپ شما است، اگر بدان جا پيشى گيريد، آن جا چنان است كه شما مى خواهيد (يعنى تپه اى هست كه آن را پشت سر قرار داده و از يك سو با اين لشكر كه مى رسند روبه رو خواهيد شد).» پس آن حضرت سمت چپ راه را گرفته ما نيز با او بدان سو رفتيم، چيزى نگذشت كه گردنهاى اسبان پيدا شد و چون نيك نگريستيم، از راه به يك سو شديم، و چون كه ديدند ما راه را كج كرديم، آنان نيز راه خود را به سوى ما كج كردند و گويا سرهاى نيزه ايشان چون پرنده يعسوب بود («يعاسب» جمع «يعسوب» است و مقصود از آن در اين جا، پرنده هايى است که عرب چيزهاى باريك را به دم آن حيوان يا خود آن تشبيه مى كنند) و پرچمهاى آنان گويا بالهاى پرندگان بود، پس آنان براى به چنگ آوردن آن پناهگاه به سوى "ذوحَسم" پيشى گرفتند، و ما از آنان پيشى جسته، آن مكان را در تصرف خويش درآورديم. ▪️امام حسين عليه السّلام دستور داد خيمه‌ها و چادرها را در آن جا برپا كردند، و آن لشكر رسيدند و نزديك هزار نفر سوار بودند همراه حر بن يزيد تميمى. پس بيامد تا با لشكر خود در گرماى طاقت فرساى نيمه روز در برابر حسين عليه السّلام ايستاد، و حسين عليه السّلام با ياران خود عمامه‌ها بر سر بسته، شمشيرها را به گردن آويزان نموده بودند.حضرت (كه آثار تشنگى در لشگر حر ديد) به جوانان خود فرمود: « اين مردم را آب دهيد و سيرابشان كنيد و دهان اسبانشان را نيز تَر كنيد.» پس چنان كردند، و پيش آمده كاسه‌ها و جامها را از آب پر كرده نزديك دهان اسبها مى بردند و همين كه سه دهن يا چهار يا پنج دهن مى خوردند، از دهان آن اسب دور مى كردند و اسب ديگرى را آب مى دادند تا همه را به اين كيفيت آب دادند. 🔹على بن طعان محاربى گويد: من آن روز در لشكر حر بودم و آخرين نفرى بودم كه دنبال لشكر بدان جا رسيدم.چون امام حسين عليه السّلام تشنگى من و اسبم را ديد، فرمود: «راويه را بخوابان! » (راويه به معناى شتر آبكش، و به معناى مشك آب نيز آمده [است]). على بن طعان گويد: «راويه پيش من به معناى مشك بود» (و مراد حضرت شتر آبكش بود.از اين رو من مقصود او را نفهميدم.امام عليه السّلام كه متوجّه شد، من نفهميدم) فرمود: «اى پسر برادر! شتر را بخوابان.» من شتر را خواباندم.فرمود: «بياشام! » من هرچه مى خواستم بياشامم، آب از دهان مشك مى ريخت. امام حسين عليه السّلام فرمود: «سر مشك را بپيچان! » من ندانستم چه بكنم.پس خود آن جناب برخاست و آن را پيچاند.پس آشاميدم و اسبم را نيز سيراب كردم. 🔹پس حر همچنان برابر امام حسين عليه السّلام ايستاد تا هنگام نماز ظهر شد.پس آن حضرت عليه السّلام، حجّاج بن مسروق (و در بعضی از مقاتل، حضرت علی اکبر علیه السلام) را دستور فرمود، اذان نماز گويد، و چون هنگام گفتن اقامه و وقت خواندن نماز شد، امام حسين عليه السّلام لباس پوشيده و نعلين برپا كرد و از بهر نماز بيرون آمد.پس، حمد و ثناى خداى را به جا آورد.سپس فرمود: «اى گروه مردم! من به نزد شما نيامدم تا آن گاه كه نامه هاى شما به من رسيد و فرستادگان شما به نزد من آمدند كه به نزد ما بيا؛ زيرا ما امام و پيشوايى نداريم، و اميد است خدا به وسيله تو ما را به راهنمايى و حقيقت فراهم آورد.پس اگر بر سر همان گفته‌ها و سخن خود هستيد، من به نزد شما آمده‌ام و شما پيمان و عهدى به من بدهيد (و بيعت خود را با من تازه كنيد) كه به سبب آن آسوده خاطر باشم، و اگر اين كار را نمى كنيد و آمدن مرا خوش نداريد، از آن جا كه آمده ام، به همان جا بازمى گردم.» همگی خاموش گشته، كسى از آنان سخن نگفت.حضرت به اذانگو فرمود: «اقامه بگو! » و نماز برپا شد.پس به حرّ فرمود: «آيا مى خواهى تو هم با همراهان خود نماز بخوانى؟ » عرض كرد: «نه! بلكه شما نماز بخوان و ما نيز پشت سر شما نماز مى خوانيم.» پس حسين عليه السّلام با ايشان نماز خواند.سپس به خيمه خود درآمد و اصحابش نزد او گردآمدند و حر نيز به جاى خويش بازگشت و به خيمه اى كه براى او در آن جا برپا كرده بودند، درآ
مد و گروهى از همراهانش به نزد او آمده، و بقيه آنان به صف لشكر كه در آن بودند، بازگشتند.هر مردى از آنان دهنه اسب خود را گرفت و در سايه آن نشست.چون هنگام عصر شد،امام حسين عليه السّلام دستور فرمود آماده رفتن شوند.همراهان حضرت آماده رفتن شدند.سپس به منادى خود دستور داد براى نماز عصر آواز دهد و اقامه نماز گفته، امام حسين عليه السّلام پيش آمده، ايستاد و نماز عصر خواند و چون سلام داد، به سوى آن مردم برگشت و حمد و ثناى خداى را بجا آورد.سپس فرمود: «اما بعد اى گروه مردم! همانا اگر شما از خدا بترسيد و حق را براى اهل آن بشناسيد، بيشتر باعث خوشنودى خداوند از شما مى باشد و ما خاندان محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم هستيم و سزاوارتر به فرمانروايى بر شماييم از اينان كه ادعاى چيزى كنند كه براى ايشان نيست و به زور و ستم در ميان شما رفتار كنند، و اگر فرمانروايى ما را خوش نداريد و مى خواهيد درباره حق ما نادان بمانيد و انديشه شما اكنون جز آن است كه در نامه‌ها به من نوشتيد و فرستادگان شما به من گفتند، هم اكنون از نزد شما بازگردم؟ » حر گفت: «من به خدا نمى دانم اين فرستادگان و اين نامه‌ها كه مى گويى چيست! » امام عليه السّلام به برخى از يارانش (كه نام او عقبة بن سمعان بود) فرمود: «اى عقبة بن سمعان، آن دو خرجين (و دو كيسه بزرگى) كه نامه هاى ايشان در آن است، بيرون بيار! » پس آن مرد دو خرجين پر از نامه و كاغذ بيرون آورد و جلوى آن حضرت ريخت.حر گفت: «ما از آن كسان نيستيم كه اين نامه‌ها را به تو نوشته اند و ما تنها دستور داريم كه چون تو را ديدار كرديم، از تو جدا نشويم تا تو را در كوفه بر عبيد اللّه درآوريم.» امام عليه السّلام فرمود: «مرگ براى تو نزديكتر از اين آرزو است.» سپس رو به اصحاب خود كرده، فرمود: «سوار شويد! » همراهان آن حضرت سوار شده و درنگ كردند تا زنان نيز سوار شده، آن گاه فرمود: « (به راه مدينه) بازگرديد.» همين كه رفتند بازگردند، آن لشكر از بازگشت آنان جلوگيرى كردند.امام عليه السّلام به حر فرمود: «مادر به عزايت بنشيند! (از ما) چه مى خواهى؟ » حر گفت: «اگر كسى از عرب جز تو در چنين حالى كه تو در آن هستى، اين سخن را به من مى گفت، من نيز هركه بود، نام مادرش را به عزا گرفتن مى بردم؛ ولى به خدا من نمى توانم نام مادر تو را جز به بهترين راهى كه توانايى بر آن دارم، ببرم.» امام عليه السّلام فرمود: «پس چه مى خواهى؟ » گفت: «مى خواهم شما را به نزد امير (يعنى عبيد اللّه) ببرم.» فرمود: «به خدا من همراه تو نخواهم آمد.» حر گفت: «من نيز به خدا دست از تو بازندارم.» و سه بار اين سخنان ميان آن حضرت و حر ردوبدل شد، و چون سخن ميانشان بسيار شد، حر گفت: «من دستور جنگ كردن با شما ندارم.جز اين نيست كه دستور دارم از تو جدا نشوم تا شما را به كوفه ببرم.اكنون كه از آمدن به كوفه خوددارى مى كنى، پس راهى در پيش گير كه نه به كوفه برود و نه به مدينه، و ميانه (گفتار) من و (گفتار) شما انصاف برقرار گردد.تا من در اين باب نامه به امير (يعنى) عبيد اللّه بنويسم. شايد خدا كارى پيش آرد كه سلامت دين من در آن باشد و آلوده به چيزى در كار تو نشوم.از اين جا روانه شو! » 📚الارشاد شیخ مفید ج ۲ص۷۸ 📚بحارالانوار ج ۴۴ص۳۷۵ @maghaatel
◼️ ضرورت برپایی مجالس روضه ... در روایتی امام باقر علیه السلام فرمودند: مَنْ لَمْ يَعْرِفْ سُوءَ مَا أُوتِيَ إِلَيْنَا مِنْ ظُلْمِنَا وَ ذَهَابِ‏ حَقِّنَا وَ مَا نُكِبْنَا بِهِ فَهُوَ شَرِيكُ مَنْ أَبَى إِلَيْنَا فِيمَا وَلَّيْنَاهُ. ▪️کسی که نفهمد و نشناسد آنچه را که بر ما اهل بیت (سلام اللّه علیهم) وارد شد از سختی ها و ناروائی ها، و آن ظلم و ستم هایی که بر ما روا داشتند و حقوقی که از ما به یغما بردند و گرفتاری ها و مصائبی که ما به آن دچار شدیم،در تمامی اینها با کسانی که مرتکب این ستم ها شده اند(با ظالمان و دشمنان ما)شریک خواهد بود. 📚ثواب الأعمال و عقاب الأعمال ٢٠٨ @maghaatel
◼️ یک درهم برای امام حسین علیه السلام تا هفتاد برابر برکت پیدا می کند... در حدیث قدسی خدای متعال خطاب به حضرت موسی علیه السلام چنين وحی نمود : وَ مَا مِنْ عَبْدٍ أَنْفَقَ مِنْ مَالِهِ فِی مَحَبَّةِ ابْنِ بِنْتِ نَبِیِّهِ طَعَاماً وَ غَیْرَ ذَلِكَ دِرْهَماً إِلَّا وَ بَارَكْتُ لَهُ فِی الدَّارِ الدُّنْیَا الدِّرْهَمَ بِسَبْعِینَ دِرْهَماً ▪️و نیست بنده ای که در راه محبّت پسر دختر پیامبرصلی الله علیه واله وسلم (امام حسین علیه سلام) غذایی را انفاق کند و یا درهمی را خرج کند مگر آن که برای او در این دنیا هر یک درهم را تا هفتاد درهم برکت می دهم. 📚مجمع البحرين ج٣ص ۴٠۵ @maghaatel
🩸امام صادق علیه‌السلام شب اول ماه محرم، دم درِ مجلس عزای سیدالشهداء عَلَيْهِ‌السَّلَام نشستند / حضور حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها در مجالس عزاء ... در نقلی آمده است: 🥀 فُضیل بن یسار، شب اول ماه محرم در محفل عزایی برای امام حسین علیه‌السلام شرکت کرد و از آن مجلس خبر به امام صادق علیه‌السلام نداد. 🥀روز بعد وارد بر امام صادق علیه‌السلام شد. امام علیه السلام فرمودند: ای فضیل! شب گذشته کجا بودی؟ عرضه داشت‌: آقای من! کاری مرا مشغول کرده بود. 🥀 امام علیه‌السلام فرمودند: ای فضیل! بر من مخفی نیست که شب گذشته کجا بوده‌ای! آیا در محفل عزاداری جدّ من حسین علیه‌السلام حضور نداشتی!؟ عرضه داشت: بله آقا جان! حضرت فرمودند: 📋 نَوّرَ الله قَلبَکَ و شَرَحَ صَدرَکَ و آجَرَکَ عَلَی حُسنِ صُنعِک و َوِلاءِ اَهْلِ بَیتِ نَبیّک ▪️ خدا قلبت را نورانی کند و به تو شرح صدر دهد و تو را بر این عمل نیکو و موالات تو با اهل بیت پیامبرت علیهم‌السلام پاداش دهد. 🥀 سپس امام علیه‌السلام فرمودند: من هم در آنجا حاضر بودم. فضیل عرضه داشت: پس چرا شما را من ندیدم؟ کجا نشسته بودید؟ امام علیه السلام فرمودند: لحظه ای که خواستی از خانه خارج شوی آیا در کنار درب خانه، پایت به لباسی نخورد؟ گفت :بله آقا جان. 🥀 امام علیه السلام فرمودند:من آنجا نشسته بودم. فضیل گوید: گفتم: آقاجان پس چرا در کنار درب خانه نشسته بودید و به بالای مجلس تشریف نیاوردید؟ 🥀 امام علیه السلام فرمودند: وقتی که خواستم وارد شوم دیدم رسول خدا و جدّم امیرالمؤمنین علی و جدّه‌ام فاطمه زهرا «سلام الله علیهم» در بالای مجلس نشسته بودند و به جهت احترام، من شرم کردم از اینکه به بالای مجلس بیایم . جده‌ام فاطمه زهرا سلام الله علیها در هر عزایی که برای پسرش امام حسین علیه‌السلام گرفته می‌شود، حاضر می‌شود همانگونه که بعد از ظهر روز عاشورا در کنار قتلگاه او حاضر شد. 📚 ثمرات الاعواد ج١ ص٣٢ @maghaatel