eitaa logo
معارف و مقاتل آلُ الله
11.5هزار دنبال‌کننده
6 عکس
13 ویدیو
1 فایل
✅فضائل 📜تاریخ‌ 🩸مقاتل اهل‌البیت علیهم‌السلام 📚همه مطالب با ذکر منابع📚 🔻خادم کانال: @jaanamhosein (پژوهشگر در حوزهٔ حدیث و مقتل - قم مقدسه) ⚫ کانال فهرست مقاتل👈 @Maghaatel2 📌همین کانال در تلگرام👈 https://t.me/maghaatel
مشاهده در ایتا
دانلود
◼️ فرشته ای که خبر قتل امام حسین علیه السلام را به رسول الله صلی الله علیه و آله داد... در روایتی آمده است: آن فرشته ای که پیش رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و خبر قتل امام حسین علیه السلام رابه رسول الله صلی الله علیه و آله داد، فرشته دریا ها بود و این به آن جهت بود که ملکی از ملائکه فردوس به دریا فرود آمد و بال هایش را بر دریا کرد سپس(به هنگام قتل امام حسین علیه السلام) فریاد بلندی زد و گفت: يا أهل البحار البسوا أثواب الحزن فإنّ فرخ الرّسول مذبوح ▪️ای اهل دریا لباس حزن بپوشید چراکه فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله ذبح شد. ثمّ حمل من تربته في اجنحته إلى السّماوات، فلم يبق ملك فيها إلّا شمّها، و صار عنده لها أثر، و لعن قتلته و أشياعهم، و أتباعهم. ▪️ سپس مقداری از تربت امام حسین علیه السلام را بر روی بال های خود گذاشت و به آسمانها برد و هیچ فرشته‌ ای در آسمان ها نبود مگر آنچه آن تربت را بویید و همیشه از آن تربت اثری نزد آن فرشته ماند و قاتلین امام حسین علیه السلام و اشیاع و اتباع آن ها را لعنت کرد. 📚أسرار الشّهادة، /ص ۴۳۰ @maghaatel
🩸وقتی که امیرالمومنین صلوات‌الله‌علیه برای مصائب امام سجاد علیه‌السلام گریه می‌کند ... در نقلی آمده است: 🥀 روزی امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه بالای منبر بودند، امام سجاد علیه‌السلام دو ساله بودند که داخل مسجد شدند. حضرت او را خواند و بسیار نوازش کرد مثل نوازش پیامبر صلی اللّه علیه وآله برای امام حسین صلوات اللّه علیه. 🥀 بعد شانه و سینه او را دست کشیدند و آهی کشیدند و فرمودند: چگونه است حال مردم کوفه وقتی این فرزند مرا با غل و زنجیر به همراه سر پدرش به کوفه بیاورند. 🥀 راوی گفت: من در کوفه بودم و دیدم که آن حضرت را به کوفه آوردند با غل و زنجیر در حالی که خون از بدن آن حضرت جاری بود. 📚مبکی العیون، ص١۴١ (نسخه خطی) ✍ ای مقتدای اهل بکا و دعا، علی ای بانی ارادت ما بر خدا، علی ای گریه هات، روضه ی بی انتها، علی ای مقتل مجسّم کرببلا، علی زخمی که مانده روی پرت فرق می کند داغی که مانده بر جگرت فرق می کند اصلا دلیل درد سرت فرق می کند از کربلای خون، خبرت فرق می کند داغ اسارت و غم هجران چشیده ای از کربلا به شام به چشمت چه دیده ای بر شانه بار شام غریبان کشیده ای پس بی دلیل نیست چنین قد - خمیده ای با نیزه پای نیزه ی دلدار بردنت بر روی ناقه با تن تب دار بردنت با دست بسته مجلس اغیار بردنت با دختران فاطمه بازار بردنت غم با حساب گریه ی تو بی حساب شد با روضه های آب تنت آبِ آب شد تا ذبح دیدی و دل زارت کباب شد هر شب گریز روضه ی آبت رباب شد @maghaatel
🩸آیا می‌خواهی زمین، ما را در خود فرو ببرد؟! عمر سعد ملعون گفت : 📋 یا شِمرُ أحبِسِ النِّساءَ فی الْخَیَمِ و أضرِمْ عَلَیْهِمُ النارَ ▪️ای شمر! زنان را در خیمه ها محبوس کن و بر روی سر آنها آتش بریز. 🥀یکی از لشکریان، که این را شنید، رو کرد به عمر سعد و گفت: 📋 اَیُّهَا الْاَمیرُ! أ تُریدُ أنْ یَخسِفَ بِنا الْاَرضُ؟ ▪️ای امیر می خواهی زمین ما را فرو برود؟! زنان دیگر چه گناهی دارند؟! 🥀 عمر سعد گفت: می خواهم یک نفر از اولاد علی (سلام الله علیه) باقی نماند... 📚ید و منبر(سبزواری) ص١١ @maghaatel
🩸چندین تن از اطفال آل الله، در حمله به خیام، جان سپردند... اندکی پس از شهادت حضرت امام حسین (صلوات الله علیه) سپاه دشمن با وحشیگری تمام سواره به خیام آن حضرت هجوم بردند؛ 📋 حَتّىٰ سَحِقَ سَبعَةٌ مِنَ الْأطفالِ تَحتَ حَوافِرِ الْخَيلِ... ▪️به گونه ای که هفت تن از کودکان در هجوم زیر سم اسب های آنان لگدکوب شدند؛ که تاریخ نام پنج تن از آنها را آورده است: دو دختر از حضرت امام حسن مجتبی (صلوات الله علیه) دو پسر از عبدالرحمان بن عقیل بن ابی طالب به نامهای سعد و عقیل، عاتکه دختر هفت ساله حضرت مسلم بن عقیل (صلوات الله علیه) محمد بن ابی سعید بن عقیل بن ابی طالب که او نیز هفت ساله بود. 📚معالي السبطين ج٢ص١٣۵ @maghaatel
🩸پدر جان! شاهدی که چگونه ما را کوچک کرده اند؟! در نقلی آمده است: 🥀 وقتی سر حضرت سیدالشهداء صلوات‌اللّه‌علیه را به کوفه آوردند، دیدند که سر مبارک آن حضرت از روی نیزه به جهت قبر امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام متمایل شد و صدای بلندی از سر مطهر بلند شد که می فرمود: 📋 السلام علیک یا امیرالمؤمنین و رحمة الله و برکاته؛ اُنظُر یا ابتا بما صَغُرَ بِوَلَدک ▪️ببین پدرجان که چگونه بچه ها و اهل و عیال تو را،کوچک کرده‌اند... 📚مبکی العیون، ص١۴٢ (نسخه خطی) ✍ یا قاهرَ العَدُوُّ وَ یا والیَ الوَلی یا مظهر العجائب و یا مرتضی علی پایانِ باشکوه، به کابوسِ بد بده زینب رسیده کوفه..، پدر جان مدد بده چشمان شور، آینه‌ات را نظر زدند در پیش خانه‌ی تو سرم را به در زدند در کوفه سهم دختر تو آهِ سرد شد پنجاه سال پرده‌نشین..، کوچه‌گَرد شد تا پای ما به معرکه‌ای نامراد رفت خلخال دخترانِ حسین‌ات به باد رفت این کوفیان به نسل تو، گمراه  گفته‌اند خیلی به دخترت بد و بیراه گفته‌اند بی حرمتی به آل تو وقت ورود شد از بس که سنگ خورد، حسین‌ات.. کبود شد نیزه‌نشینِ تو همه را پیر کرده است شکل سرش دو مرتبه تغییر کرده است این حرمله به کامِ همه زهرِ ناب ریخت این حرمله کنار رباب تو آب ریخت از دست این مصیبت جانکاه.. ،داد..، آه زینب کجا و مجلسِ اِبن زیاد...، آه در بزم او نمک به غمِ جاری‌ام زدند با چوب‌دست روی لب قاری‌ام زدند کوفه که زیر پاش نهاد احترام را... باید خدا بخیر کند شهر شام را @maghaatel
🩸زن های کوفی، چادر و روسری برای نوامیس سیدالشهدا علیه السلام می‌آوردند.... در نقل‌ها آمده است: 📋 و اِجتَمَعَ النّاسُ لِلنَّظَرِ إلىٰ سَبایا آلِ الرَّسولِ، و قُرَّةُ عَينِ الْبَتولِ، ▪️چون اهلبیت رسول خدا صلی الله علیه و آله، به نزديكى كوفه رسيدند، مردم كوفه براى تماشاى اسيران گرد آمدند. راوى گفت: «زنى از زنان كوفه سر برآورد و گفت: «شما اسيران از كدام فاميل هستيد؟ » گفتند: 📋 نَحنُ اُسارىٰ مُحَمَّدٍ صَلّىٰ اللّهُ عَلَيْهِ و آلِهِ ▪️«ما اسيران از آل محمديم.» 📋 فٕنَزَلَتْ، و جَمَعَتْ ملاءً، و إزاراً، و مَقانِعَ، و أعطَتْهُنَّ، فتغطّينَ، ▪️زن چون اين را شنيد، از بام خانه اش فرود آمد و هرچه چادر و روسرى داشت، جمع كرد و به اسيران داد و آنان پوشيدند 📋 و عَليُّ بنُ الْحسينِ زَينُ الْعابدينَ مَغلولٌ مُكَبَّلٌ بِالْحَديدِ وكانَ مَريضاً، و إذا نِساءُ أهلِ الْكوفَةِ يَندُبنَ مُشَقِّقاتِ الْجُيوبِ، وَ الرِّجالُ مَعَهُنَّ يَبكونَ ▪️امام سجاد علیه السلام از سر تا پایشان در غل و زنجیر بودوبه شدت بیمار بودند، و زنان کوفه با دیدن این وضع، گریبان پاره کردند و مردانشان هم گريستند و نوحه سرايى كردند 🥀 على بن الحسين عليه السّلام با صدایی نحيف، در حالی که بیماری بدنش را فرسوده کرده بود، فرمود: 📋 إنَّ هٰؤلاءِ يَبكونَ عَلَينا ، فمَنْ قَتَلَنا غَيرهم؟! ▪️اين ها هستند كه بر حال ما نوحه و گريه مى كنند؟ پس آن كس كه ما را كشت، كه بود؟! » 📚الاحتجاج ج٢ ص٢٩(باکمی اختلاف) 📚مثیرالاحزان ص۴۵ 📚مقتل الحسين علیه‌السلام،خوارزمي ج٢ ص۴٠ ✍ من از بیگانگان هرگز ننالم که هرچه کرد با من آشنا کرد بزرگ کوفه بودم روزگاری اسیری با وقار من چه‌ها کرد! خدا لالش کند آن ساربان را... میان خلق اسمم را صدا کرد کنار نیزه‌ی تو شمر آمد اراذل را به دور ما رها کرد سرت از روی نیزه هی می‌افتاد سرت را روی نی با زور جا کرد همان‌جایی که قرآن درس دادم زنی آمد جلو، توهین به ما کرد کنیزم آمد و نشناخت من را برایم سفره‌ی خیرات وا کرد الهی خیر از عمرش ببیند برایم چند معجر دست‌وپا کرد... اگر سر را زدم بر چوب محمل سر من به سر تو اقتدا کرد @maghaatel
🩸نان و خرما آوردن کوفیان برای أسرای آل الله ... علامه مجلسی می‌نویسد: 🥀 در بعضی از کتب معتبره دیدم که از مسلم جصّاص نقل شده که گفت: ابن زیاد مرا خواست تا دار الاماره کوفه را تعمیر نمایم. در آن حینی که من درها را گچکاری می‌کردم، ناگاه شنیدم فریادهایی از اطراف کوفه بلند شد. من متوجه خادم خود شدم و گفتم: چه شده که کوفه دچار ضجه گردیده است؟ 🥀 گفت: الساعه سرِ یکی از خارجی‌ها را که بر یزید خروج کرده است آورده‌اند. گفتم: آن خارجی کیست!؟ گفت: حسین بن علی علیهماالسّلام است. من صبر کردم تا خادم خارج شد و آنچنان سیلی به صورت خود زدم که ترسیدم چشمم نابود شود، سپس گچ‌ها را از دست خود شُستم و از پشت قصر فرود آمدم و وارد کناسه کوفه شدم. 🥀 در آن حینی که من ایستاده بودم و مردم در انتظار ورود اسیران و سر شهیدان بودند، ناگاه دیدم تعداد چهل هودج بر پشت چهل شتر نصب شده که زنان و دختران فاطمه زهرا علیهاالسّلام در میان آنها جای دارند. 📋 وَ إِذَا بِعَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام عَلَی بَعِیرٍ بِغَیْرِ وِطَاءٍ وَ أَوْدَاجُهُ تَشْخُبُ دَماً وَ هُوَ مَعَ ذَلِکَ یَبْکِی ▪️ناگاه حضرت علی بن الحسین علیهماالسّلام را دیدم که سوار بر شتر عریان و خون از رگ‌های گردنش روان بود و اشک چشمان آن حضرت هم جاری بود. 🔖 ... راوی می‌گوید: 📋 صَارَ أَهْلُ الْکُوفَةِ یُنَاوِلُونَ الْأَطْفَالَ الَّذِینَ عَلَی الْمَحَامِلِ بَعْضَ التَّمْرِ وَ الْخُبْزِ وَ الْجَوْزِ ▪️اهل کوفه به کودکانی که در میان محمل‌ها بودند، خرما و نان و گردو می‌دادند. 📋 فَصَاحَتْ بِهِمْ أُمُّ کُلْثُومٍ وَ قَالَتْ یَا أَهْلَ الْکُوفَةِ إِنَّ الصَّدَقَةَ عَلَیْنَا حَرَامٌ ▪️ ولی‌ حضرت ام کلثوم بر آنان فریاد زد و فرمود: ای اهل کوفه! صدقه بر ما حرام است. 🥀 سپس آن بانو، آن نان و خرماها را از دست و دهان کودکان می‌گرفت و به روی زمین می‌ریخت. اهل کوفه با این جنایاتی که درباره آنان کرده بودند، برای مصیبت ایشان گریه می‌کردند. 📋 ثُمَّ إِنَّ أُمَّ کُلْثُومٍ أَطْلَعَتْ رَأْسَهَا مِنَ الْمَحْمِلِ وَ قَالَتْ لَهُمْ صَهْ یَا أَهْلَ الْکُوفَةِ تَقْتُلُنَا رِجَالُکُمْ وَ تَبْکِینَا نِسَاؤُکُمْ فَالْحَاکِمُ بَیْنَنَا وَ بَیْنَکُمُ اللَّهُ یَوْمَ فَصْلِ الْقَضَاءِ ▪️سپس‌ام کلثوم علیهاالسلام سر خود را از محمل خارج کرد و به اهل کوفه گفت: ای اهل کوفه! آرام باشید. مردان شما ما را می‌کشند و زنان شما برای ما گریه می‌کنند؟ خدا در روز قیامت بین ما و شما داوری خواهد کرد. 📚 بحارالانوار، ج۴۵ ص١١۵ ✍دگر پایان ندارد دردِ من،هجرانِ من ای داد تو را کم دارد این مَحبَس،تو را زندانِ من ای داد به جایِ مجلسِ دَرسَم،عجب بد مجلسی دارم تماشاچیِ من هستند،شاگردانِ من ای داد یتیمت بِینِ راه از ناقه‌اش اُفتاد، بد اُفتاد ببین از درد خوابیده،رویِ دامان من ای داد سرم بر چوبِ محمل خورد، تا مثلِ سرت باشد چه می‌شد می‌شکست از سنگ هم دندانِ من ای داد تنورِ خانه‌ی خولی برای پُخت روشن بود وگرنه کم نمی‌شد از سرت سامانِ من ای داد به ما خرما و نان دادند، قدری چادر و روبند به من خیرات می‌شد بارِ نخلستانِ من ای داد حرامی با غضب میزد قضیبی را به روی تو زد و پاشید از هم صفحه‌ی قرآنِ من ای داد رُبابت دید اُفتادی بغل کردت در آغوشش نشد افسوس یک لحظه سرت مهمان من ای داد... @Maghaatel
🩸اشعار جگرسوز زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها با مشاهده سر مطهر سیدالشهداء در کوفه ... | سر به چوبه محمل کوبیدن عقیله بنی هاشم... مسلم جصّاص گوید: 📋 ... فَبَیْنَمَا هِیَ تُخَاطِبُهُنَّ إِذَا بِضَجَّةٍ قَدِ ارْتَفَعَتْ فَإِذَا هُمْ أَتَوْا بِالرُّءُوسِ یَقْدُمُهُمْ رَأْسُ الْحُسَیْنِ علیه السلام ▪️در آن حینی که آن بانو (حضرت ام کلثوم سلام‌الله‌علیها) آنان (زنانی که نان و خرما آورده بودند) را مخاطب قرار داده بود، ناگاه صدای ضجه بلند شد و سر شهیدان را که سر امام حسین علیه‌السلام در جلوی آنان بود آوردند. 📋 وَ هُوَ رَأْسٌ زُهْرِیٌّ قَمَرِیٌّ أَشْبَهُ الْخَلْقِ بِرَسُولِ اللَّهِ وَ لِحْیَتُهُ کَسَوَادِ السَّبَجِ قَدِ انْتَصَلَ مِنْهَا الْخِضَابُ وَ وَجْهُهُ دَارَةُ قَمَرٍ طَالِعٍ وَ الرُّمْحُ تَلْعَبُ بِهَا یَمِیناً وَ شِمَالًا ▪️سر آن حضرت، سری بود نورانی، نظیر ماه، و شبیه ترین مردم بود به رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله. محاسن شریف امام حسین علیه‌السّلام مشکی بود و رنگ خضاب از آن رفته بود. صورت آن حضرت مثل ماه تابان و گرد بود. نیزه سر و محاسن آن امام مظلوم را به طرف راست و چپ حرکت می‌داد. 📋 فَالْتَفَتَتْ زَیْنَبُ فَرَأَتْ رَأْسَ أَخِیهَا فَنَطَحَتْ جَبِینَهَا بِمُقَدَّمِ الْمَحْمِلِ حَتَّی رَأَیْنَا الدَّمَ یَخْرُجُ مِنْ تَحْتِ قِنَاعِهَا وَ أَوْمَأَتْ إِلَیْهِ بخرقة [بِحُرْقَةٍ] وَ جَعَلْتْ تَقُولُ: 👈 هنگامی که زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها متوجه سر مبارک امام حسین علیه‌السّلام شد، پیشانی خود را به نحوی به جلوی محمل زد که دیدم خون از زیر مقنعه آن بانو خارج شد. سپس با یک قطعه پارچه به سر امام حسین علیه السّلام اشاره کرد و این اشعار را خواند: 📋 یَا هِلَالًا لَمَّا اسْتَتَمَّ کَمَالًا / غَالَهُ خَسْفُهُ فَأَبْدَا غُرُوبَا ▪️ای ماه شب اول! اکنون که به سر حد کمال رسیدی، خسوف تو را به ناگهانی ربود و غروب تو را ظاهر نمود. 📋 مَا تَوَهَّمْتُ یَا شَقِیقَ فُؤَادِی / کَانَ هَذَا مُقَدَّراً مَکْتُوبَا ▪️ای پاره قلبم! من گمان نمی‌کردم که این مصیبت عظمی مقدر و نوشته شده باشد یَا أَخِی فَاطِمَ الصَّغِیرَةَ کَلِّمْهَا / فَقَدْ کَادَ قَلَبُهَا أَنْ یَذُوبَا ... ▪️ای برادر من! با فاطمه صغیره (حضرت رقیه سلام‌الله‌علیها) تکلّم کن، زیرا نزدیک است که قلبش از مصیبت تو، ذوب بشود... 📚 بحارالانوار ج۴۵ ص١١۵ ✍ ماهِ تمامم! خسته و مهجور ماندم ای وای… از آغوش گرمت دور ماندم خسته شدم از بس که طفلان را شمردم جای تمام بچه‌ها شلاق خوردم اطراف محمل قاتلانی مست بودند بی رحم‌هایی پست و سنگین‌دست بودند دیدی که در گرمای سخت و بی امانم فوراً سرت از روی نی شد سایه‌بانم سختی هجرانت چه کاری داد دستم دیدم سرت را روی نیزه، سر شکستم از بس مرا این داغ‌ها پیر و کمان ساخت اُم حبیبه هم مرا در کوفه نشناخت کوفه نگو، شهر مریدان دروغی کوچه به کوچه، هی شلوغی، هی شلوغی شهری که ریزه خوار خوان مرتضی شد وادی سختِ دختران مرتضی شد طاقت نیاوردم وجود لات‌ها را با گریه برگردانده‌ام خیرات‌ها را تسبیح می‌گفتم به لب، شد نیمه کاره با دست، سوی خواهرت کردند اشاره خیلی هوای غیرتت را کرده بودم وقتی میان محملِ بی پرده بودم همسایه‌ی دیروز، بر ما انگ می‌زد شاگرد تفسیرم مرا با سنگ می‌زد من که به روی دامنت سر می‌نهادم آشفته حال از مجلس ابن زیادم با ذوالفقار خطبه‌ام پیکار کردم ابن زیاد بد دهان را خوار کردم وای از اسیری، از مصیبات جگر سوز زندان ندیده بود زینب، دید امروز بی تو دگر با که دلم آرام باشد؟! قرآن بخوان تا که دلم آرام باشد امید قلبم، نور چشمم، جان خواهر در قلب خواهر تا ابد هستی برادر @maghaatel
◼️ آیا اصحاب کهف و رقیم از نشانه های ما، در عجب اند... حارث بن وكيده مى گويد: در کوفه نزدیک غروب آفتاب مشاهده نمودم عده ای با سنگ به طرف سر مطهر امام حسین علیه السلام که بر شاخه درخت آویزان بود به شتاب می‌رفتند تا بر آن سنگ بزنند و سر منور هم این آیه را تلاوت می‌کرد: «اَمْ حَسِبْتَ اَنَّ اَصْحابَ الْکَهْفِ وَالرَّقِیمِ کانُوا مِنْ ایاتِنا عَجَبا» چون قرائت سوره مبارک قرآن را از سر مطهر امام حسین علیه السلام شنيدم، سخت تعجب کردم و در شگفتى ماندم و در شك افتادم كه آيا اين بانگ ابى عبد اللّه است كه مى شنوم؟ حارث گوید: همین که در این فکر بودم و نگاهم را به سر مطهر سیدالشهدا علیه السلام دوخته بودم، لب های سر بریده باز به سخن آمد و فرمود: يا ابن وكيدة! أما علمت أنّا معشر الأئمّة أحياء عند ربّنا؟ ▪️«اى پسر وكيده! آيا نمى دانى كه ما ائمه هدى و فرزندان رسول خدا در نزد پروردگار هميشه زنده ايم و هرگز نخواهيم مرد؟ » چون اين كلمات را شنيدم، در خاطر نهادم كه فرصتى به دست آورم و آن سر مبارك را از دست اين كفار بربايم و پوشيده بدارم. فنادى: يا ابن وكيدة! ليس لك إلى ذلك سبيل.سفكهم دمي أعظم عند اللّه تعالى من تسييرهم إيّاي، فذرهم فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ.إِذِ الْأَغْلالُ فِي أَعْناقِهِمْ وَ السَّلاسِلُ يُسْحَبُونَ ▪️آن سر مبارك مجددا بانگ سر داد كه: «اى پسر وكيده! تو را به اين كار دسترسی نيست.ريختن خون من، در نزد خداوند بزرگتر از آن است كه سر مرا در كوى و بازار عبور دهند.دست بازدار از ايشان.زود باشد كه كيفر كردار خويش ببینند، ( ان گاه که غل و زنجیر دوزخ و سلاسل جهنم را بر دوش کشند) 📚 دلائل الإمامة، /ص ۷۸، 📚 نوادر المعجزات، / ص۱۱۰- ۱۱۱- 📚مدينة المعاجز، /ص ۲۳۹؛ 📚ناسخ التواريخ، سيد الشهدا عليه السّلام،ج ۳/ ص۷۳ @maghaatel
◼️ شهادت یکی از دختران امام حسن مجتبی علیه السلام در مسیر اسارت... نقل شده است که: در یکی از منازل، دختری از امام حسن علیه‌السلام از شتر به زیر افتاد و فریاد زد: یا عمتاه، و یا زینباه... زینب کبری علیهاالسلام، مضطربانه از شتر پایین آمد و ناله‌کنان به اطراف بیابان نظر می‌کرد. چون او دختر را یافت، گمان نمود از هوش رفته است. اما همین که پیش آمد و او را در برگرفت، متوجه شد که آن دختر مظلومه زیر پای شتران، جان سپرده است. در این هنگام چنان ناله‌ی وا ضیعتاه، و وا غربتاه، و وا محنتاه، برکشید که آسمان و زمین را متزلزل گردانید. 🔹 برخی گفته اند که این دختر همان بانو سیده شریفه (سلام الله علیها) است که مزار آن بانو در نزدیکی شهر حله در عراق واقع شده است و امروزه به «طبیب اهلبیت علیهم السلام» در بین اهل عراق معروف است و کرامات و معجزات بسیاری از محل شهادت او دیده و شنیده شده است که سزاوار است کسانی که به زیارت عتبات مشرف می‌شوند از زیارت این بانوی مکرمه غفلت نورزند. 📚طراز المذهب (ناسخ التواریخ حضرت زینب علیهاالسلام)ج١ص٣۵۴ @maghaatel
◼️ هر منزل و روستا که بردند پای سرِ تو شراب خوردند... راوی گوید: من مشغول طواف کعبه بودم. ناگاه شنیدم که مردی می‌گوید: بار خدایا! مرا بیامرز، گرچه می‌دانم نمی آمرزی. من به وی گفتم: ای بنده خدا! از خدا بترس و یک چنین مقاله ای را مگوی، زیرا اگر گناهان تو به شماره قطرات باران‌ها و برگ درختان باشد و از خدا طلب آمرزش کنی، گناهان تو را می‌آمرزد، زیرا خدا آمرزنده و مهربان است. وی در جوابم گفت: بیا تا داستان خود را برای تو بگویم. وقتی من نزد او رفتم گفت: بدان که ما تعداد پنجاه نفر بودیم که سر مبارک امام حسین علیه السّلام را به طرف شام می‌بردیم. وَ کُنَّا إِذَا أَمْسَیْنَا وَضَعْنَا الرَّأْسَ فِی التَّابُوتِ وَ شَرِبْنَا الْخَمْرَ حَوْلَ التَّابُوتِ ▪️هنگامی که شب می‌شد، سر مقدس آن حضرت را در میان صندوقی می‌نهادیم و در اطراف آن مشغول شرب خمر می‌شدیم. یک شب رفقای من شرب خمر کردند و مست شدند، ولی من از آشامیدن خمر خودداری نمودم. وقتی تاریکی شب جهان را فرا گرفت، ناگهان دیدم رعد و برقی بوجود آمد، درهای آسمان باز شد و حضرت آدم، نوح، ابراهیم، اسماعیل، اسحاق، پیغمبر ما حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم، جبرئیل و گروهی از ملائکه نازل شدند. جبرئیل نزدیک صندوق آمد، آن سر مبارک را خارج کرد و به خود چسبانید و آن را بوسید. سپس کلیه پیغمبران همین عمل را انجام دادند. پیغمبر خدا صلّی اللَّه علیه و آله بالای سر امام حسین گریه کرد و مابقی پیغمبران به آن حضرت تعزیت گفتند. جبرئیل گفت: یا محمّد! خدای توانا مرا مأمور کرده که درباره امت تو مطیع تو باشم. اگر تو دستور دهی زمین را دچار زلزله و آن را زیر و زبر کنم، همچنان که درباره قوم لوط کردم. پیامبر خدا صلّی اللَّه علیه و آله فرمود: نه یا جبرئیل! زیرا فردای قیامت آنان با من نزد خدای توانا مخاصمه و موقفی خواهیم داشت. سپس آن بزرگواران بر سر امام حسین علیه‌السّلام صلوات و درود فرستادند. پس از این جریان بود که گروهی از ملائکه آمدند و گفتند: خدای تعالی ما را مأمور کرده که این پنجاه نفر را به قتل برسانیم. پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود: هر عملی که می‌خواهید با آنان انجام دهید. ملائکه ایشان را با حربه‌هایی زدند. بعد یکی از آن ملائکه با حربه‌ای بر من حمله کرد که مرا بزند. من گفتم: الامان! الامان! یا رسول اللَّه! پیغمبر خدا فرمود: برو، خدا تو را نیامرزد. وقتی صبح شد، دیدم یاران من همگی از پای در آمده و خاکستر شده‌اند! 📚لهوف ص١۵٢ 📚مقتل الحسين الخوارزمي ج٢ص٨٨ 📚بحارالانوار ج ۴۵ ص١٢۵ @maghaatel
🩸حکایت یک مجلس عروسی که از امام سجاد علیه‌السلام دعوت کردند تا در آن مجلس، شرکت نمایند ... در نقلی آمده است: 🥀 بعد از اینکه اهلبیت علیهم‌السلام به مدینه برگشتند، روزی زُهَری (از اصحاب خاصه امام سجاد علیه‌السلام) آمد خدمت حضرت سجاد صلوات‌اللّه ‌علیه و امام را به عروسی فرزند جوانش دعوت کرد. 🥀 حضرت برآشفتند و فرمودند: من نعش کشته برادرم علی اکبر علیه‌السلام را روی خاک دیدم. چگونه به مجلس عروسی جوان دیگر حاضر شوم!؟ 🥀 زُهَری خجالت زده شد آمد به خانه و به همسرش گفت. زوجه او گفت: بیا ذاکر به خانه دعوت کنیم و سیاه بپوشیم و مصیبت امام حسین صلوات‌اللّه‌علیه بخوانیم. زهری چنین کرد. 🥀 همسایه ها متوجه شدند و به امام سجاد صلوات‌اللّه‌علیه رساندند که مجلس روضه‌ای در خانه زُهَری تشکلیل شده است. 🥀 حضرت تشریف آوردند و اهل مدینه جمع شدند. ناگهان دیدند حضرت زینب کبری صلوات‌اللّه‌علیها در حالی که در یک دست سکینه صلوات‌اللّه‌علیها و دست دیگر فاطمه صلوات اللّه علیها (دختر بزرگ سیدالشهدا علیه السلام) است. وارد شدند. 🥀 مجلس غلغله شد ، زُهری متوجه شد که امام سجاد صلوات‌اللّه‌علیه از مجلس بیرون رفتند، آمد بیرون از خانه، دید دم درب، امام سجاد صلوات اللّه علیه دارد کفش ها را جفت می کند. 🥀 زُهَری عرضه داشت من سزاوار این کارم. حضرت فرمودند: در مجلسی که امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه حضور دارد و جدّه ام فاطمه زهرا صلوات‌اللّه‌علیها اشک چشم زنان را پاک می‌کند، من نیز به این خدمت باید مشغول باشم. 📚مبکی العیون ص۴٣١، (نسخه‌ خطی) @maghaatel