هزاران دوستَت دارم،
به گوشِ باد نَجوا شُد
رِسَد آیا کمی از آن...
به گوشِ دِلبَرَم اِمروز؟!
-به چه میاندیشی؟
به دو چَشمی که " تو" را هیچ ندید؟
به دو دستی که " تو" را هیچ نخواست؟
به رفیقی که غِبارِ غَمَت از چهره نَرُفت؟
یا به قلبی که برایت سخن از عشق نگفت؟
به چه میاندیشی؟
من به میلِ خود به پایتسرنهادم،جانبخواه
جان به قربانت! چرا این پا و آن پا میکنی؟!
یک حدیثِ دیگَری دارد خُدا با بوسِهاَت
"لا لَبی اِلا لَبَت لا بوسِه اِلا بوسهاَت . . ."