eitaa logo
مغز سبز
468 دنبال‌کننده
150 عکس
66 ویدیو
4 فایل
عذرا رشیدنژاد متخصص مغز و اعصاب نیمی شاعر، نیمی طبیب 🧠✒️ نظراتتان‌ را در Heiran.blogfa.com به جان پذیرا هستم 🌱 ارتباط با ادمین: @join_hands
مشاهده در ایتا
دانلود
ما خوب می‌دانیم معنای شهادت در غربت را حوالی یک و بیست... ما خوب می‌فهمیم تلخی خبر شهادت غریبانه را برای چشم‌های منتظرِ امیدبسته به مردی در سفر... تهرانی‌ها! فردا شما نماینده‌ی مهمان‌نوازی ایرانیانید آبروداری کنید 💔 🇵🇸 @maghzesabz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دخترک نمی‌داند چشم‌هایش نابینا شده بهش می‌گویند: باید صورتت را تمیز کنیم، خیلی کثیف است. باور می‌کند. خانه‌اش را بی‌شرفان صهیون بمباران کرده‌اند و سهم او از این مبارزه، جز خانه و پناهگاهش، ‎ بود. روزی تو را خواهم دید مسجدالأقصی قدس، قدس، سرزمین ما... ‎ عزیز 🇵🇸🌱 @maghzesabz
نوشته بود: خیلی از دوستان از ما می‌پرسند حمله چه موقع آغاز میشه؟ وقتی امشب شب چهارمی هست که شهرک‌نشینان غاصب صهیونیستی مجبور هستن با موتور برق و باکس‌های آب و غذا که بعد از هجوم بردن به فروشگاه‌های مواد غذایی، تهیه کردن، ترسان و لرزان در پناه‌گاها مخفی بشن! وقتی بازار سرمایه و بورس آمریکا در وضعیت  نزولی بی‌سابقه قرار گرفته و کارشناسان اقتصادی جهان زیان ۲/۹ تریلیون دلاری رو بعد از تهدید ایران اعلام کردن! وقتی آمریکا مجبور هست برای انتقال ناوهای جنگی و هواپیماهای غول‌پیکر و جنگنده‌ها به منطقه میلیون‌ها دلار هزینه صرف کنه! وقتی فرودگاه‌های رژیم صهیونیستی به حالت تعطیل و نیمه تعطیل در اومدن و پروازها یکی پس از دیگری در حال کنسل شدن هست! وقتی دیگه هیچ صهیونیستی حاضر نیست به سرزمین‌های اشغالی برای اسکان مهاجرت کنه و مهاجرت معکوس چند برابر شده و بیشتر شهرها خالی از سکنه شده! وقتی بنا به گفته‌ی خودشون تا امروز بیش از ۵۰۰ هزار شهرک‌نشین که با وعده‌ی امنیت پا به این سرزمین اشغالی گذاشتن از اونجا خارج شدن و هم‌چنان در حال خروج هستن! وقتی موساد، ساختمون مرکزی خودشو از ترس تخلیه می‌کنه! وقتی کارخانه ها و بنادرشون دستور توقف فعالیت دریافت کردن و از چرخه‌ی فعالیت و تولید خارج شدن! وقتی ذلیلانه چندین کشور رو واسطه قرار میدن که جلوی اقدامات بعدی ایران اسلامی گرفته بشه و جرات اعتراف و اذعان به جنایتشون رو ندارند! و... یعنی حمله شروع شده، ما متوجه نیستیم! @maghzesabz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صائب چه خوب گفته ولی؛ به مطلب می‌رسد جویای کام آهسته آهسته ز دریا می‌کشد صیاد دام آهسته آهسته :) @maghzesabz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مبینا نعمت‌زاده: با امام زمان(عج) عهد کرده بودم مدال بگیرم، مدالم را تقدیم مردم ایران و آقا امام زمان(عج) کنم.... باعث افتخاری شیردختر😍 بالاست این پرچم 🇮🇷✌🏻 @maghzesabz
روزنوشت پانزدهم آوردگاه کد ۷۲۴ قسمت اول ساعت یک ظهر بود. برای رسیدن به اتوبوس تربت-مشهد، منتظر راننده‌ی بیمارستان نماندم. اسنپ گرفتم که زودتر به خانه برسم و ساک ببندم و بروم. تا مقابل در خانه رسیدم موبایلم زنگ خورد. آقای ب پرستار بامعرفت اورژانس بود که با لحن غمناکی گفت بیمار کد ۷۲۴ داری. می‌دانست عجله دارم؛ خیلی هوایم را داشت که به سفرم برسم. سپرده بودم که چون آنکالی‌ام تا یک ونیم ظهر است و اتوبوس نهایتا یک ونیم تا دو حرکت می‌کند، حواسشان بهم باشد. آقای ب گفت بیمار از دو ساعت پیش دست و پای راستش فلج شده. خواستم با خودم حساب کتاب کنم که اگر الان بروم تا مریض را ببینم، معاینه کنم، شرح حال بگیرم، سی‌تی شود، اگر کد بود یک ساعت تزریقش طول می‌کشد و... اما وقت حساب و کتاب نبود. بدون فکر گفتم برمی‌گردم. به راننده‌ی اسنپ گفتم: «دور بزن برگردیم اورژانس ذوالفقاری». تا رسیدم اورژانس، نگهبان می‌خواست در را ببندد؛ دست انداختم و گفتم نه! و سریع وارد شدم. در راهروی اورژانس می‌دویدم که چشمم به تخت بیمار افتاد و پزشک اورژانس و همراهان بیمار و آقای ب که داشتند می‌بردندش سی‌تی اسکن مغز شود. همان‌جا نگهشان داشتم و شرح حال گرفتم. همه چیز برای تزریق مناسب بود: زمان از دست نرفته بود، سابقه‌ی مصرف داروهای ضدانعقاد قلبی نداشت، فلج خفیف نبود و ظاهر بیمار به خونریزی مغزی هم نمی‌خورد. گفتم سریع سی‌تی‌اش کنند. تا برگردد دستورات و شرح حال را نوشتم جز مواردی که مربوط به تزریق بود تا اول مطمئن شوم خونریزی نیست. صفحه‌ی پکس را هی ریفرش می‌کردم تا سی‌تی بیمار را ببینم. لحظه‌ای از ذهنم گذشت اگر خونریزی مغزی باشد نیاز به تزریق ندارد و می‌توانم به اتوبوس برسم. خودم و شیطان را لعنت کردم. دعا کردم خونریزی نباشد، و بتوانم سریع تزریق کنم تا فلجش درمان شود. ثانیه‌شمار ساعت مچی‌ام روی صفحه‌ی سفیدش خیلی کُند می‌لغزید. سپردم به خدا. بیمار برگشت. پسرش برای رضایت تزریق مقابل استیشن پرستاری آمد و من برایش توضیح دادم که ما هنوز زمان داریم و اگر داروی ضدلخته را تزریق کنیم شاید حالش خوب شود و بتواند دوباره راه برود، هرچند ریسک خونریزی هم دارد اما احتمالش خیلی کم است. گفتم باید رضایت بدهید چون احتمال خطر هست. با درماندگی مکثی کرد؛ ازم پرسید: «نظر شما چیه خانم دکتر؟ بزنیم بهتره یا نزنیم؟» ساعت یک و نیم شده بود. عجب مخمصه‌ای..‌. عجب امتحانی... خانواده‌ام در مشهد چشم به راهم بودند. خودم هم دلم تنگ شده بود. فشار و قند بیمارم خوب بود. هیچ دلیلی برای تزریق نکردن نداشتم. پیرزن هفتادو پنج ساله‌ای بود. برخی از همکارانم در شرایط عادی هم برای بیمار ۷۵ ساله دارو تزریق نمی‌کنند. نه بخاطر خطرش، که از نظر علمی هیچ فرقی ندارد سی سالت باشد یا نود سالت، سکته‌ی مغزی با یک سری شرایط خاص در ساعات اول دلیل کافی برای تزریق در هر سنی‌ست. برخی تزریق نمی‌کنند چون دنبال بهانه می‌گردند که چند ساعتی معطل یک بیمار نشوند و اگر بعدها عارضه‌ای داشت از گرفتاری‌هایش جسته باشند. البته که شرایط بیمار برای تزریق هم مهم است و باید فراهم باشد. پسر بیمارم منتظر پاسخ من بود. همان لحظه یاد چند روز پیش افتادم: کلاس کد ۷۲۴ که برای پرسنل EMS برگزار کرده بودم. آن‌جا گفته بودم هر دقیقه دو میلیون نورون مغز می‌میرند و هیچ‌وقت دوباره جایگزین نمی‌شوند. گفته بودم هر لحظه که از دست بدهید ظلم در حق مریض است. گفته بودم تصور کنید بیمار خودتان یا عزیزتانید، همان‌قدر باید برای بیمارتان بسوزید و لحظه‌ها را دریابید، چون تاخیر شما می‌تواند باعث شود انسانی که می‌توانست سال‌های سال زندگی مستقل و عملکرد طبیعی داشته باشد، وابسته به دیگران شود، و نه تنها زندگی آن یک نفر، که زندگی و آینده‌ی خانواده‌ای را به باد می‌دهید. چقدر تأکید کردم که اگر من آنکال بودم حتماً برای بیمار واجد شرایط تزریق می‌کنم و مهم نیست بقیه چطور عمل می‌کنند، اگر من بودم فلان و بهمان... انگار خدا از مَن‌مَن‌کردنم بدش آمده بود. باید حالم گرفته می‌شد. دوباره در صدم ثانیه‌ای به زمان حال برگشتم. درنگ نکردم، گفتم: «ببین آقا، اگه تزریق کنیم بهش یه شانس دادیم برای خوب شدن. برای زندگی کردن و فلج نبودن و راه رفتن و وابسته‌ی دیگران نبودن. ریسک تزریق هم کمه» گفت امضا می‌کنم. و من نفس راحتی کشیدم. با این‌که ته دلم ناراحت بودم و غرغر می‌کردم، اما انگار باری از دوشم برداشتند. انگار امتحان سخت خدا را پاس کرده بودم، شده حتی لب مرزی. دستور تزریق دادم و ناهارم را همان‌جا در آشپزخانه‌ی کوچک اورژانس باعجله خوردم. قبل از رفتن خانم میم را در اورژانس دیدم، ماجرا را که گفتم گفت: «حتما خیر و صلاحی هست، خودتون همیشه می‌گفتین، خدا بهتر می‌دونه خیر ما رو». تأیید کردم و لبخندی از مِهر زدم. ادامه دارد... @maghzesabz http://heiran.blogfa.com/post/24
آوردگاه کد ۷۲۴ قسمت دوم کارم که تمام شد دوباره رفتم خانه و وسایلم را بی‌لحظه‌ای معطلی جمع کردم و سوار اسنپ شدم تا سر جاده‌ی تربت مشهد. ته دلم دعا می‌کردم اتوبوس نرفته باشد. ساعت؟ دو و ۲۶ دقیقه‌ی بعدازظهر. از دور اتوبوس را دیدم، ته دلم جیغ شادی کشیدم و به راننده گفتم همان‌جا نگه دارد و سوار شدم؛ تنها دوتا صندلی خالی بود! نشستم، و وسایلم را روی صندلی کناری گذاشتم. ساعت دو و ۲۸ دقیقه اتوبوس راه افتاد! و من گیج از همه چیز، از اینکه دو دقیقه تاخیر بیشتر من باعث می‌شد نتوانم بروم مشهد، و زودتر هم اگر می‌رسیدم باید در گرمای ظهر مرداد منتظر اتوبوس یا منتظر پر شدنش می‌نشستم، خیره بودم به شیشه‌ی اتوبوس‌، و گاهی به صندلی خالی کنارم که باعث شده‌بود راحت‌تر بنشینم و برای وسایلم هم جا داشته باشم. بیست دقیقه به سه‌ی ظهر با اورژانس تماس گرفتم. پرستار پشت تلفن گفت: «حرکت دست و پاش بهتر شده» لشکر اشک‌ها طوری به صورتم هجوم آوردند که بی‌دفاع روی صندلی رها شدم و سپر انداختم. درست شبیه نوزادی که تازه از تاریکی و ابهام دنیای درون رحم مادرش، وارد هجمه‌ی نور و صدا و آرامش و رهایی دنیای خاکی شده و کاری جز گریه از دستش ساخته نیست. خدایا برای تمام این لحظه‌ها، از اعماق جانم از تو ممنونم. نور تمام زندگی‌ام تویی، آرامش دنیایم تویی، مهربان‌ترین کسی که حواسش بهم هست تویی... مرا به حال خودم ثانیه‌ای وانگذار. پ.ن: کد ۷۲۴ به بیماری گفته می‌شود که در ۳ الی ۴/۵ ساعت اول بعد از بروز علائم سکته‌ی مغزی‌ست و در صورت انطباق شرایط کاندید دریافت آلتپلاز (داروی رقیق‌کننده‌ی خون) است که می‌تواند علائم بیمار را بهبود قابل توجهی دهد. @maghzesabz http://heiran.blogfa.com/post/24
می‌خوام روز پزشک رو به تو تبریک بگم تو که با مرگ، زندگی می‌کنی هم‌نفس با مرگ، حیات می‌بخشی هر روز میلیون‌ها بار تو ذهن خودت زیر آوار، تو بمباران، یا یه گوشه از بیمارستان یا خیابون می‌میری ولی دوباره می‌ایستی و می‌جنگی چون تو فقط برای خودت زنده نیستی تو باید باشی تا زندگی تو غزه ادامه پیدا کنه... روزت مبارک همکار فلسطینی من! @maghzesabz
چند خطی درباره‌ی رأی اعتماد مجلس انقلابی به کابینه‌ی دولت چهاردهم: اول و پیش از خواندن متن، درخواست دارم لطفاً کمی از فضای دوقطبی‌سازی و خط‌کشی‌های صفر و صدی فاصله بگیرید و این را بخوانید، سپس آن را در چارچوب ذهنی خودتان تفسیر کنید. فرض کنید شما در جایگاه رئیس مجلس هستید و نفوذ و اثر زیادی روی نماینده‌ها دارید. رئیس دولت جدید کسی‌ست که در دید کلی مدعی ارادت به رهبر انقلاب است، اما در رویکرد سیاسی با شما مخالف بوده و چه بسا از نگاه حضرت آقا هم فاصله داشته باشد. اما سال‌ها با شما در یک مجلس بوده و رابطه‌ی دوستانه و خوبی هم با هم دارید (صرف نظر از اختلاف سیاسی و حزبی). از طرفی این رئیس دولت، از نظر اقتدار سیاسی ضعیف است، پس نیاز به حمایت یک ارگان یا چهره‌ی سیاسی مقتدر دارد. این شخص یا حزب می‌تواند حزب مخالف شما باشد که ایشان را به همان سمت بکشاند، می‌توانید شما باشید، بسته به رویکردتان. فضای کلی جامعه هم آماده‌ی یک بحران بزرگ است. پروپاگاندای عظیم اپوزسیون تماماً برای یک جنگ تبلیغاتی تجهیز شده تا بگوید مجلس اجازه نداد دولت شروع به کار کند، مجلس همه‌ی کابینه را رد کرد، مجلس همان ابتدا چوب لای چرخ دولت گذاشت و... چه بسا تنش‌ها را به حدی بالا ببرند که باعث استعفای رئیس دولت یا از هم پاشیدن کابینه، و یا در بهترین حالت کشمکش طولانی و فرسایشی بین دو قوه شوند. شما چند راه دارید: یک، اینکه کلا بگذارید به همین منوال پیش برود، هرچه بادا باد، رئیس‌جمهور طبق چارت حزبی خودش و هم‌رأی با هم‌حزبی‌هایش ۱۹ وزیر معرفی کند، به احتمال خیلی زیاد از این ۱۹ نفر اکثر قریب به اتفاقشان اصلاحاتی و بعضاً طرفداران جریان فتنه و انحراف خواهند بود، شاید در این میانه سه چهار نفر سیاست‌مداران غیرحزبی و مستقل هم باشند. خیلی بخواهند لطف کنند یک یا دو نفر نزدیک‌تر به طیف فکری سیاسی شما. مجلس انقلابی واکنشش چیست؟ یک واکنش قابل پیش‌بینی: بخش زیادی از کابینه با دعوا و بحث و جدل و آرای پایین رأی اعتماد می‌گیرند، بخشی هم که قطعا کم نخواهد بود، رأی اعتماد نمی‌گیرند و دولت در همان ابتدای کار با یک چالش خیلی بزرگ مواجه می‌شود و ماه‌ها جدل سیاسی در مجلس و دولت و جامعه داریم. دو، می‌توانید سفت و سخت بایستید و به رئیس‌جمهور منتخب بگویید مجلس در هر صورت از خطوط قرمزش میلی‌متری کوتاه نخواهد آمد. به دولت فشار بیاورید تا کابینه‌ی انقلابی‌تر و متعدل‌تر معرفی کند، و بعد در مرحله‌ی رأی اعتماد هم نماینده‌ها رأی اعتماد ندهند و خطوط قرمز انقلاب را در همان چارچوب حفظ کنند. اینجا دوتا مشکل هست، اول اینکه رئیس‌جمهور اگر موضع غیرمنعطف شما را ببیند قاعدتاً با شما همکاری نمی‌کند، چه دلیلی دارد کوتاه بیاید؟! ضمن اینکه حمایت اصلاحات اینجا پررنگ‌تر و موثرتر از حمایت شماست. پس گزینه‌های رادیکال‌تر را وارد گود می‌کنند. دوم اینکه در بحث رأی اعتماد هم اگر مجلس به آن تعداد نماینده‌ی هم‌طیف رئیس‌جمهور رأی ندهد و آن‌ها را هم مردود کند، عملاً دولت دیگر دولت اصلاحات نیست! دولت اصولگراهاست. این رییس‌جمهور چطور می‌تواند بپذیرد؟ چطور پاسخگوی هم‌طیف‌های خودش باشد؟ چطور با شما تعامل کند؟ سروصدای بوقچی‌های اصلاحات را چطور می‌خواهد جمع کند؟ سه، راه حل سوم که من اسمش را می‌گذارم عقلانیت انقلابی این است: شما یک معامله انجام می‌دهید. به این صورت که از این رئیس‌جمهور ضعیف با قدرت و اقتدار خودتان حمایت می‌کنید. تضمین می‌کنید که اگر با شما همراهی کند و به نگاه و خطوط قرمز شما پایبند باشد و در موارد زیادی به خاطر شما کوتاه بیاید، شما هم متقابلاً مجلس را هم‌سو می‌کنید و کابینه را بدون دردسر راهی پاستور می‌کنید. حالا این خطوط قرمز چه هستند؟ وقتی امتیاز می‌گیرید، باید مقابلش امتیاز بدهید. این امتیازهایی که می‌دهید چیستند؟ تعداد کمی از وزرا که احتمالاً از نقطه نظر امنیتی، ملی، و فکری خیلی قرار نیست موثر باشند، و بیشتر حوزه‌ی عملشان تخصصی‌ست به انتخاب خودش واگذار می‌کنید که البته از طرفی قاعدتاً باید از نظر امنیتی تایید شوند، و از طرف دیگر توانایی و تخصصشان در حیطه‌ی کاریشان زبانزد باشد. اینجا کمی از موضع‌گیری‌های سیاسیشان چشم‌پوشی می‌کنید. چرا؟ این خط قرمزها مهم نبودند و نیستند؟ البته که مهمند. اما داریم خطر بزرگ‌تری را دفع می‌کنیم. پس یک بده بستان سیاسی شکل می‌گیرد. از بحران و تنش پیش‌گیری می‌شود، از معرفی وزرای سابقه‌دار امنیتی و به دنبالش هوچی‌گری رسانه‌های برانداز جلوگیری می‌شود، و در واقع دفع افسد به فاسد می‌شود. تمام این‌ها را وارد چارچوب صحبت‌های حضرت آقا کنید درباره‌ی اینکه هرچه سریع‌تر دولت باید تشکیل شود و کارش را شروع کند. یا بیانات دیگرشان که گفتند موفقیت دولت موفقیت همه‌ی ماست. خودتان قضاوت کنید. آیا راه سوم راه وادادگی و زیرپا گذاشتن خون شهداست یا درایت و مصلحت و عقلانیت؟ @maghzesabz
از محمدعلی بهمنی، که فردا پس از تشییع، در آرام‌گاه ابدی‌اش و بر دامان مهربان خدای شاعران به رهایی و آرامش می‌رسد: من با غزلی قانعم و با غزلی شاد تا باد ز دنیای شما قسمتم این باد ویرانه‌نشینم من و بیت غزلم را هرگز نفروشم به دوصد خانه‌ی آباد من حسرت پرواز ندارم به دل آری در من قفسی هست که می‌خواهدم آزاد ای بال تخیل ببر آنجا غزلم را كش مردم آزاده بگویند مریزاد من شاعرم و روز و شبم فرق ندارد آرام چه می‌جویی از این زاده‌ی اضداد ؟ می‌خواهم از این پس همه از عشق بگویم یک عمر عبث داد زدم بر سر بیداد مگذار كه دندان‌زده‌ی غم شود ای دوست این سیب كه ناچیده به دامان تو افتاد خدایش بیامرزد 🌱 @maghzesabz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در ظلمت شب، شعله‌ی ایمان ماییم بر قلعه‌ی شن، سیل خروشان ماییم وحشت‌زدگانِ «هفت اکتبر»، شما بر خانه‌ی عنکبوت، «طوفان» ماییم @maghzesabz
43.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ایستاده در خون! 🔸 ۱۵۰ ثانیه سکوت به احترام یک سال جنایت و مقاومت… 🔻جهان هیچ گاه به قبل از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ برنخواهد گشت. ببینید... روایتی کوتاه از یکسال پر حادثه @maghzesabz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کسی که با دیدن این لحظه‌ها بیدار نشه، امیدی به بیداریش نیست... تصاویر دردناک از قربانیان حمله‌ی رژیم منحوس صهیونیستی به مدرسه‌ی رفیده در غزه 💔 با ۲۸ شهید و ۵۴ زخمی... أین صاحبنا؟ @maghzesabz
روزنوشت شانزدهم رنج‌هایی به وسعت بشریت قسمت اول نوای اذان از تبلت روی میز بلند شد. صدای قل‌قل آبِ به جوش آمده در کتری، با جوشش درون سینه‌ام همراه شده بود: او تبخیر می‌شد، من اشک می‌شدم. می‌خواستم از روی صندلی بلند شوم، اما هجمه‌ی افکار نمی‌گذاشت. با خودم گفتم چه پناهی بهتر از سجاده؟ بیهوده نبود که سید آوینی می‌گفت یاد بگیر در این سیاره‌ی رنج صبورترین انسان‌ها باشی. کاش رنج نفهمیدن داشتیم. رنجی که می‌کشیم، رنج دوست داشتن است. رنج عشق ورزیدن به آدم‌هایی‌ست که ندانستن‌هاشان، ندیدن‌ها و نشنیدن‌هاشان، چشم‌بسته به در و دیوار خوردن‌هاشان و زخم‌هایی که از این ضربه‌ها می‌خورند، آبت می‌کند. می‌سوزی و می‌جوشی و تبخیر می‌شوی از درون، درست مثل آب درون کتری. حس می‌کنی دیگر چیزی از تو نمانده‌است. مگر نه اینکه عشق باید فزاینده باشد؟ پس چرا چون شمع قطره قطره جانت بر زمین می‌چکد؟ شهر برایم کوچک شده. دیوارهای بیمارستان به هم نزدیک‌تر شده‌اند. این چه آشوبی‌ست که جانم را می‌تپاند؟ بلند شدم و قامت نماز بستم. آرام اقامه می‌خواندم: الله اکبر... آری خدا بزرگ‌تر است، از هراس‌هایی که به دل داریم. از غم نان، که مگر نه این است که روزی‌رسان، اوست؟ الله اکبر... آری خدا بزرگ‌تر است، بزرگ‌تر از تانک‌ها و موشک‌ها. بزرگ‌تر از تهدیدهای سخیف پلیدترین موجودات جهان اشهد ان لا اله الا الله... شهادت می‌دهم قدرتی در جهان، یارای ایستادن مقابل دوستانت را ندارد اشهد ان لا اله الا الله... گواهی می‌دهم تنها ابرقدرت دنیا تویی! اشهد ان محمد رسول الله... کجاست پیام‌برت که بگویی‌اش: لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ أَلَّا يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ. ای پیامبر! تو چنان در اندیشه‌ی هدایت خلقی که خواهی جان عزیزت را از غم اینکه ایمان نمی‌آورند هلاک سازی! اشهد ان محمد رسول الله... وای بر ما... چه خون دلی می‌خورد پیامبر رحمت (ص) که از ما دوست‎‌تر داردمان اشهد ان علیاً ولی الله... علی(ع)، دوستِ ابدی خدا، آرامش یتیمان کوفه... سایه‌ی کودکان رنج‌کشیده و پناه مظلومان و بی‌پناهان... تنگ است سینه‌اش حتماً این روزها، از پاره‌پاره شدن تن‌های کودکان، از جوشیدن خون از زمینِ فلسطین و لبنان؛ از آبیاری درخت‌های زیتون، با سرخ‌ترین و داغ‌ترین خون‌های جهان، از جنین‌های در رحم مادر مرده، از زنانِ باردارِ شکم‌دریده، از گورهای دسته‌جمعی و خانوادگی، از کفن‌های گلگون کنار هم چیده‌شده، از فریادِ سوزان حنجره‌های زخمی، چه می‌کشد علی(ع)؟ چه می‌کشد؟ اشهد ان علیاً حجت‌الله... علی(ع)، شیر میدان نبرد و حجت خداوند بر زمین، حیدر کرار، خیبرشکن و فاتح قلعه‌های یهود، فخر می‌کند امروز به فرزندان خلف ایرانی و لبنانی و یمنی و عراقی و سوری‌اش که داد مظلوم می‌ستانند و با نورافشانی‌شان در شب‌های ظلمت، سوسوی چراغ امیدند در قلب‌های شکسته حی علی الصلاة... بشتابید مسلمان‌ها! کجایید که نماز این روزها آغشته به خون است. بشتابید که قبله‌ی اولتان را جلادان مدرن زیر آتش گرفته‌اند! حی علی الصلاة... نماز چگونه می‌خوانید وقتی مقابل ننگین‌ترین کشتار جهان لالید؟ برای که به سجده می‌روید وقتی پیش خدایگان طاغوت و جنایت سر بر زمین ساییده‌اید؟! ادامه دارد... @maghzesabz https://heiran.blogfa.com/post/25
رنج‌هایی به وسعت بشریت قسمت دوم حی علی الفلاح... چگونه صبح می‌کنید وقتی دست‌هایی به سوی شما برای کمک دراز شده؟ چگونه سر بر بالین می‌گذارید و نوزادهای دوقلوی یک روزه‌ای در خون خویش می‌غلتند در حالی که حتی پدرشان یک بار صورتشان را ندیده؟ چگونه احساس نیک‌بختی دارید وقتی نگون‌بختی بر سر مردمانی بی‌گناه فروریخته و روزگارشان را جهنم کرده؟ حی علی الفلاح... بخدا که رستگاری جز در فریادِ بی‌صدایان شدن نیست حی علی خیر العمل... کجایید آزادگان جهان؟ کجایید که امروز، روز فروشکستن بتِ شیشه‌ای اسرائیل خون‌خوار است، و چه کاری بهتر از این؟ حی علی خیر العمل... هرکس یک تبر، هرکس یک واژه، یک سنگ، یک گلوله، با کلام، با سلاح، با فریاد، با کلیک با هرچه در دست دارد قد قامت الصلاه... ایستاده‌اند به نماز میت، پیرمردها برای نوه‌های دنیاندیده‌شان ایستاده‌اند به نماز میت، مجاهدین برای فرماندهان شجاع‌دلشان قد قامت الصلاه... قامت جهاد ببندید و رخت رزم بپوشید که فجر نزدیک است و نماز صبح را در مسجدالاقصی خواهیم خواند. الله اکبر... بگویید خدا بزرگ‌تر است. بگویید و بفهمید و بفهمانید و ایمان بیاورید که اوست پشتیبان و فریادرس الله اکبر... بگویید و فریاد بزنید که دل‌های ایمان‌آورندگان به او، سخت‌تر از پولاد گردد و برای حق بایستند، که سید عزیز گفت: «نحن لانهزم، عندما ننتصر، ننتصر، و عندما نُستشهد ننتصر» ما شکست نمی‌خوریم پیروز اگر شویم، پیروزیم و شهید اگر شویم، باز هم پیروزیم لا اله الا الله... ما می‌ایستیم. حتی اگر غم بی‌دردی مردمان پیرمان کند، چرا که اوست معبود و معشوق و حبیب و یاورمان. و پیروزی جز برای حزب خدا نیست، چه باک اگر این پیروزی، به رنج و خون و خاک آمیخته باشد. این وعده‌ی حتمی خداست که «وَ لَیَنصُرَنَّ اللَهُ ‌مَن یَنصُرُه». نماز را خواندم. کمی آرام‌تر شدم. بی‌دلیل نیست که مهربانْ خدای عالم، نماز را مایه‌ی رحمت و آرامش ما قرار داده. حالا می‌توانم برای دوز وارفارین بیمار دریچه‌ای‌ام، برای انتوبه کردن یا نکردن بیمار دیسترس‌تنفسی‌ام، برای تزریق کردن یا نکردن tpa در بیماران سکته‌ی مغزی، برای انتخاب و تغییر داروها، برای لبخند نشاندن به لب‌های بیمارانم و برای لحظه‌های زندگی‌ام، با فراغ روح و جان تصمیم بگیرم. و البته در تمام این حالات، دست از مبارزه برنخواهم داشت. شاید مبارزه‌ی من و امثال من، همین بیان حقیقت به آدم‌های دوروبرمان باشد، هرچند آمیخته با کنایه‌ها و زخم‌زبان‌ها و رنج‌هاست. این هم سهم اندک ماست از جهادی که خدا بر گردنمان گذاشته. می‌رسد روزی که زیر پرچم سبز امام حاضرمان یکدل و همراه و هم‌نفس شویم در جهانی که نه جنایت و جنایت‌کاری هست، و نه رنجی. @maghzesabz https://heiran.blogfa.com/post/25
اینجاست نقطه‌ای که مرد خدا، امام روح‌الله (ره) می‌گفت: «ما از مرگ نمی‌ترسیم؛ و شما هم از مرگ ما صرفه ندارید». اینجا دیگر جایی برای حبّ و بغض‌های شخصی و سلیقه‌های سیاسی نیست. ایستادن در این معرکه، مرد می‌خواهد. خدا پشت و پناهت باشد سردار... پ.ن: دکتر قالیباف، رئیس مجلس جمهوری اسلامی ایران، وسط آوار ضاحیه‌ی بیروت، زیر سایه‌ی پهبادهای رژیم کودک‌کش @maghzesabz
هدایت شده از علیرضا زادبر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شب زیارتی امام مجاهدان عالم است بهترین محبین‌تان یک به یک شهید می‌شوند قاسم، نصرالله، رضی، زاهدی، صفی الدین سنوار و... اگر در این جنگ نابرابر نام شما نبود هیچ کس انگیزه و توان مقاومت نداشت. اصلا به گودال رفتی تا ذلت را نپذیریم. این مجاهدان تربیت یافته روضه اند روضه های انسان ساز ما را از شر خودمان نجات بده
بابای دلسوزِ وطن، بفشار دستم را فردای ایران را به دست کوچکم بسپار فردای میهن می‌شود با دست ما آباد دل‌های عالم می‌شود از بانگ ما بیدار دست دختر خردسال شهید جهاندیده در دستان امام امت (حفظه‌الله) @maghzesabz