eitaa logo
ماه مــــهــــــــــر
5.1هزار دنبال‌کننده
10.6هزار عکس
12.1هزار ویدیو
390 فایل
آیدی کانال👇 @mah_mehr_com 🌹کاربران می توانند مطالب کانال با ذکر منبع فوروارد کنند🌹 مطالب کانال : 👈قصــــــــــــّه و داستان آمـــــــــــــوزشی 👈کلیب آموزشی و تربیتی ***ثبت‌شده‌در‌وزرات‌ارشاداسلامی
مشاهده در ایتا
دانلود
👦🍃 🍃 °•° °•° بچه‌هایے که بازے میـکنند درمـقابل بیمارےها قوےتر از کودکانے هستند که بےتحرک ‌اند. این یک قانون عمومے است: «عـدم تحـرک موجب ضعف عمومے سیـستم دفاعـے بدن میـشود» •| •| •• @mah_mehr_com 🍃 👦🍃
‍ 💕🐥سیمین بد اخلاق نباش🐥💕 سیمین همیشه عصبانی بود و حرف های بد می زد برای همین هیچ کس باهاش دوست نمی شد و همیشه در حیاط کودکستان تنها بود. سیمین وسط حیاط مهدکودکستان ایستاده بود . بچه ها در حیاط کودکستان بازی می کردند ولی سیمین با هیچ کس بازی نمی کردصورت سیمین از عصبانیت قرمز شده بود ،چون سارا و مینا دوست نداشتند با او بازی کنند. سیمین با عصبانیت داد میزد:ای دخترهای بد ،ای دخترهای بد خانم ناظم تا صدا را شنید جلو آمد و پرسید: چرا داد می زنی؟ چرا آن قدر عصبانی هستی؟ سیمین باز هم داد میزد و بلند بلند می گفت: آخه این ها من را بازی نمی دهند خانم ناظم به آرامی گفت: پس بهتره بری و باهاشون حرف بزنی ولی نه با عصبانیت سیمین به خانم ناظم گفت: الان هم دارم همین کار و می کنم دارم باهاشون حرف می زنم. خانم ناظم گفت: نه عزیزم، تو داری فریاد می زنی و حرف بد می زنی. این جوری هیچ کس حرف تو را گوش نمی دهد. .سیمین زیر چشمی با صدا آروم به خانم ناظم گفت: ای بی ادب ها . ای بی ادب ها. خانم ناظم سر تکان داد وبه سیمین گفت:این طوری هم نشد تو با ز هم حرف بد زدی. ساراو مینا دوان دوان پیش خانم ناظم آمدند.خانم ناظم گفت:حالا که بچه ها آمدند با هم بازی کنید و دیگه به هم حرف بد نزنید. سیمین تصمیم گرفت هیچ وقت حرف بد نزنه وبد اخلاق نباشه چون اون موقع هیچ کس دوستش نداره وتنها می مونه . وقتی این قول و داد دوباره دوستانش باهاش دوست شدند و کلی تو حیاط کودکستان با هم بازی کردند بچه ها هیچ وقت عصبانی نباشید و به هم حرف بد نزنید تا یک عالمه دوستان خوب داشته باشید. 🐥 💕🐥 🐥💕🐥 join 👉 @mah_mehr_com
به فرزندتان بیاموزید زورگویی وقلدری راه معقول و پسندیده‌ای برای رسیدن به خواسته‌ها نیست بهتراست برای حل مشکلاتش راه‌ منطقی وآرام را پیش گیرد تا محبوبیتش پیش اطرافیان بیشتر شود. 👉 join @mah_mehr_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یک روز با مادر روزی که باران بود رفتیم آنجا که نامش جماران بود مادر برایم گفت از انقلاب ما از او که عکسش بود سرتاسر آنجا ‌می‌گفت او بوده بابای مرد و زن آمد که آزادی باشد در این میهن ما بچه‌ها را هم امّید خود نامید تا زل زدم بر او عکسش به من خندید من هم شبیه او در فکر ایرانم سربازی از نسلِ پیر جمارانم 👉 join @mah_mehr_com