eitaa logo
ماه مــــهــــــــــر
5.3هزار دنبال‌کننده
11.1هزار عکس
12.7هزار ویدیو
398 فایل
آیدی کانال👇 @mah_mehr_com 🌹کاربران می توانند مطالب کانال با ذکر منبع فوروارد کنند🌹 مطالب کانال : 👈قصــــــــــــّه و داستان آمـــــــــــــوزشی 👈کلیب آموزشی و تربیتی ***ثبت‌شده‌در‌وزرات‌ارشاداسلامی
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
علیه السلام انیمیشن روایتی کودکانه از امام حسین علیه السلام برای کودکان 🌺حتما برای دوستان خودبفرستید🙏 ┄┄┅🍃🌸♥️🌸🍃┅┅ @mah_mehr_com
37.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸 اوّلین زائر 🔸داستان زندگی جابر بن عبدالله انصاری @mah_mehr_com
10.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ نماهنگ شور اربعین ❤️با اجرای مداح نوجوان عباس ناهیدی @mah_mehr_com
ما را به کربلا ببرید_کانال قصه های کودکانه.mp3
13.88M
🖤ما را به کربلا ببرید چندهفته‌ای می‌شد که یزید بعد از پدرش، معاویه، خلیفه شده بود و می‌‌خواست به اجبار و زور از دایی‌جانِ ما، امام حسین(ع)، بیعت بگیرد... بهتر است ادامه‌ی داستان را بشنوید. چند هفته‌ای می‌شد که یزید بعد از پدرش، معاویه، خلیفه شده بود و می‌خواست به اجبار و زور از دایی‌جانِ ما بیعت بگیرد؛ یعنی دایی‌جان بپذیرد که او از طرف خداوند خلیفه‌‌ی مسلمانان است و بعد هم زیر بار حرف‌‌های زور و نادرستش برود، اما دایی‌جان نپذیرفت. همه‌ی ما در مدینه بودیم. دایی‌جان همه‌ی اقوام را جمع کرد و قرار بر این شد که به سمت مکه حرکت کنیم تا از دستِ حاکم ستمگر مدینه رها شویم. ما هرچه که لازم داشتیم جمع کردیم و به مکه رفتیم. اما دشمنان دایی‌جان در آنجا هم ما را راحت نگذاشتند. دائم پیک می‌فرستادند و از دایی‌جان بیعت می‌خواستند. بزرگ‌‌ترهای ما از این کار خیلی ناراحت بودند. مخصوصاً مادرم که آرام و قرار نداشت و مثل پروانه دور دایی‌جان می‌چرخید. آن‌‌روز ما در صحرای عرفات بودیم که دایی‌جان گفت: «آماده باشید، از اینجا می‌‌رویم.» مادر پرسید: به کجا حسین جان!؟ دایی‌جان گفت: «به سمت شهر کوفه در سرزمین عراق!» 👆بهتره ادامه قصه را خودتون بشنوید 🌸🍂🖤🍃🌸 @mah_mehr_com