eitaa logo
ماه مــــهــــــــــر
4.8هزار دنبال‌کننده
10.1هزار عکس
11.5هزار ویدیو
380 فایل
آیدی کانال👇 @mah_mehr_com 🌹کاربران می توانند مطالب کانال با ذکر منبع فوروارد کنند🌹 مطالب کانال : 👈قصــــــــــــّه و داستان آمـــــــــــــوزشی 👈کلیب آموزشی و تربیتی ***ثبت‌شده‌در‌وزرات‌ارشاداسلامی
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ « » یکی بود یکی نبود زهره دختر مهربان و با ادبی بود که با خانواده اش در شهری کوچک زندگی میکرد روزی از روزها مامان زهره به او گفت: " زهره جون من امروز برای انجام کاری باید از خانه بیرون بروم شما رو میبرم خونه ی خاله سارا زهره خیلی خوشحال شدچون میتوانست با پسر خاله اش بردیا بازی کند. مامان زهره در راه به او گفت دختر قشنگم یادت باشه که اگر احتیاج به دستشویی داشتی خودت به تنهایی بروی و بعد از آن دستهایت را با آب و صابون بشویی اگر گرسنه شدی به خاله سارا بگو راستی یادت باشه هر اتفاقی افتاد که ناراحتت میکنه به من سریع زنگ بزنی مراقب خودت باش مادر زهره او را به خانه خاله سارا رساند، زهره از مامانش خدا حافظی کرد. بردیا با دیدن زهره خیلی خوشحال شد و از زهره خواست تا به اتاقش بروند و بازی کنند آنها توپ بازی خونه سازی نقاشی و رنگ بازی کردند. بعد از رنگ بازی دست و صورتشان رنگی شد و خاله سارا از آنها خواست تا دست و صورتشان را در دستشویی یا حمام بشویند. وقتی خاله سارا از اتاق بیرون رفت تا برای بچه ها لباس و حوله بیاورد بردیا به زهره گفت : بیا باهم بریم حموم آب بازی کنیم. راستی برای اینکه لباسات خیس نشه همه لباساتو دربیار زهره از این حرف بردیا تعجب کرد و به یاد حرفهای مادرش افتاد که همیشه می گفت زهره جون هیچ کس بجز مامان و بابا اجازه نداره زیر لباستو ببینه اگر هم جایی قرار باشه لباست رو در بیاری باید قبلش به ما بگی زیر لباس بخش خصوصی بدن انسانهاست. و به بردیا "گفت این کار اصلا درست نیست تو خودت برو و دست و بدنت رو بشور. بعد من میرم بردیا با خنده گفت : تو چقدر لوسی فقط بچه های ننر از این حرفها میزنن و زهره را هل داد زهره هم که از مادرش یاد گرفته بود که در این جور مواقع باید چه کار کند، جیغ بلندی زد و خاله سارا را صدا کرد. خاله سارا خیلی سریع به داخل اتاق آمد و زهره از او خواست تا تلفنش را به او بدهد. زهره با مامانش تماس گرفت و ماجرا را توضیح داد و از او خواست به دنبالش بیاید. وقتی مامان زهره به آنجا آمد برای زهره يك عروسک خیلی قشنگ هدیه خریده بود. مامان زهره به دخترش "گفت آفرین بهت دختر گلم تو بهترین کار رو کردی که با صدای بلند خاله رو خبر کردی و به من زنگ زدی حق با توئه هیچ کسی به جز مامان و بابا حق نداره بدنتو لمس کنه یا ببینه مامان زهره روی او را بوسید هر دو از خاله سارا خدا حافظی کردند و به خانه شان برگشتند. پایان... @mah_mehr_com