#داستان_کودکانه
#ضرب المثل
#آموزشی
آستین نو بخور پلو🍚
معنی آستین نو پلو بخور یعنی چه؟
۱- یعنی کسی که به خاطر لباس انسان برای او اهمیت قائل می شود و او را به میهمانی اش دعوت می کند، همان بهتر که لباسش غذا را بخورد نه خودش!
۲- به کسانی این ضرب المثل را به کار می برند که از روی ظاهر افراد به آنها احترام می گذارند و اگر کسی ظاهر خوبی نداشته باشد در نزد آنها از احترام کمتری برخوردار است.
این ضرب المثل حکایتی دارد که با خواندن آن بهتر مفهومش را متوجه می شوید:
روزي ملا نصرالدين به يك مهماني رفت و لباس كهنه اي به تن داشت . صاحبخانه با داد و فرياد او را از خانه بيرون كرد .
او به منزل رفت و از همسايه خود ، لباسي گرانبها به امانت گرفت و آنرا به تن كرد و دوباره به همان ميهماني رفت .
اينبار صاحبخانه با روي خوش جلو آمد و به او خوش آمد گفت و او را در محلي خوب نشاند و برايش سفره اي از غذاهاي رنگين پهن كرد .
ملا از اين رفتار خنده اش گرفت و پيش خود فكرد كرد كه اين همه احترام بابت لباس نوي اوست .
آستين لباسش را كشيد و گفت : آستين نو بخور پلو ، آستين نو بخور پلو .
صاحبخانه كه از اين رفتار تعجب كرده بود از ملا پرسيد كه چكار مي كني .
ملا گفت : من هماني هستم كه با لباسي كهنه به ميهماني تو آمدم و تو مرا راه ندادي و حال كه لباسي نو به تن كرده ام اينقدر احترام مي گذاري . پس اين احترام بابت لباس من است نه بخاطر من . پس آستين نو بخور پلو ، آستين نو بخور پلو ..
@mah_mehr_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ
#نماهنگ
#کودکانه
#ضرب المثل
#انیمیشن
آستین نو بخور پلو
معنی آستین نو پلو بخور یعنی چه؟
۱- یعنی کسی که به خاطر لباس انسان برای او اهمیت قائل می شود و او را به میهمانی اش دعوت می کند، همان بهتر که لباسش غذا را بخورد نه خودش!
۲- به کسانی این ضرب المثل را به کار می برند که از روی ظاهر افراد به آنها احترام می گذارند و اگر کسی ظاهر خوبی نداشته باشد در نزد آنها از احترام کمتری برخوردار است.
این ضرب المثل حکایتی دارد که با خواندن آن بهتر مفهومش را متوجه می شوید:
روزي ملا نصرالدين به يك مهماني رفت و لباس كهنه اي به تن داشت . صاحبخانه با داد و فرياد او را از خانه بيرون كرد .
او به منزل رفت و از همسايه خود ، لباسي گرانبها به امانت گرفت و آنرا به تن كرد و دوباره به همان ميهماني رفت .
اينبار صاحبخانه با روي خوش جلو آمد و به او خوش آمد گفت و او را در محلي خوب نشاند و برايش سفره اي از غذاهاي رنگين پهن كرد .
ملا از اين رفتار خنده اش گرفت و پيش خود فكرد كرد كه اين همه احترام بابت لباس نوي اوست .
آستين لباسش را كشيد و گفت : آستين نو بخور پلو ، آستين نو بخور پلو .
صاحبخانه كه از اين رفتار تعجب كرده بود از ملا پرسيد كه چكار مي كني .
ملا گفت : من هماني هستم كه با لباسي كهنه به ميهماني تو آمدم و تو مرا راه ندادي و حال كه لباسي نو به تن كرده ام اينقدر احترام مي گذاري . پس اين احترام بابت لباس من است نه بخاطر من . پس آستين نو بخور پلو ، آستين نو بخور پلو ..
@mah_mehr_com
#آموزشی
#کودکانه
#ضرب المثل
پنج انگشت باهم برادرند،اماباهم برابر نیستند.🖐
پنج انگشت با هم برادرند، اما با هم برابر نیستند.
ضرب المثل شیرین ایرانی مالامال از درس زندگی و پند حکمت آموز است، از دیرباز تا به امروز بسیار مورد استفاده قرار گرفته.
این ضرب المثل شیرین در مورد برادری و دوستی میان انسان ها است که باید هم دیگر را با تمام تفاوت ها ی رفتاری بشناسیم.
اگر به آدم ها نگاه کنی میبینی که آن ها با هم فرق دارند. بعضی از آدم ها سفید پوستند و بعضی سرخ پوست. بعضی ها زرد پوستند و بعضی سیاه پوست.
بعضی از آدم ها قد کوتاه هستند و بعضی قد بلند. عده ای از آن ها صدای بلند دارند و بعضی از آن ها صدای ضعیفی دارند. حتی در یک خانواده هم می بینی که یک برادر با برادر دیگرش فرق دارد. یکی از برادرها چاق است و یکی لاغر. یکی به فوتبال علاقه دارد و آن یکی به دوچرخه سواری.
ما آدم ها مثل انگشتان یک دست هستیم. انگشتان یک دست، همه انگشت هستند ولی شکل و اندازه آن ها با هم فرق می کند.
ما آدم ها هم، همه آدمیم و باید با هم دوست باشیم. ولی فرق هایی هم با یک دیگر داریم. هرکدام از انگشتان دست، کاری انجام می دهد. آدم ها هم هر کدام کاری می کنند.
اگر آدم ها همه شبیه هم بودند، زندگی خیلی یک نواخت و خسته کننده می شد. نباید توقع داشته باشیم که همه مثل ما باشند و مثل ما فکر کنند. همه باید هم دیگر را دوست داشته باشیم: ولی باید بدانیم که هیچ کدام کاملا مثل دیگری نیستیم.
آن چه گفتم: توضیح این ضرب المثل شیرین فارسی است که می گوید:
پنج انگشت باهم برادرند اما با هم برابر نیستند
@mah_mehr_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ضرب المثل
*** بــــــــادآورده را باد می برد***
╔═🌸🌿☃️.══════╗
𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
#ضرب المثل روغن ریخته نذر امامزاده (مسجد)است ازکجا آمده؟
در یكی از روزها كه متولی و بنا و كارگران امامزاده به انتظار ایستاده بودند ( مردك خسیس چند تا از قاطرهایش را پوست و روغن بار كرده بود كه به تجارت و مسافرت برود . ) اتفاقاً گذارش از مقابل امامزاده بود .
ناگهان یكی از قاطرهایش به سوراخ موشی رفت و به زمین خورد و یكی از پوستهای روغن پاره شد .
آن مرد فوراً زرنگی كرد . پوست را جمع كرد ولی كمی روغن آن به زمین ریخت پیش خودش گفت : این روغن حیف است اینجا بماند .
این طرف و آن طرف را نگاه كرد و متولی امامزاده را دید آنها را صدا كرد .
متولی بیچاره به كارگرها گفت : دست به كار شوید كه ارباب پول آورده و دوان دوان پیش ارباب آمده و سلامی كرد و گفت : خدا عز و عزت ارباب را زیاد كند گفتم : بناها دست بكار شوند .
مرد خسیس با خونسردی گفت :
ببین آنجا قاطرم به زمین خورده و یكی از پوستهای روغن پاره شده است و مقداری روغن ریخته ، برو آنها را جمع كن و خرج امامزاده كن .
این هم سهمیه من برای امامزاده !
متولی نگاه كرد و دید خاك فقط كمی چرب شده است بدون اینكه جوابی بدهد پشیمان و ناراحت برگشت و بقیه پرسیدند : پس پول چطور شد ؟
متولی گفت : ای بابا ول كنید ،
یارو روغن ریخته را نذر امامزاده کرده است.
#ضربالمثل
@mah_mehr_com
یک #ضرب _المثل قدیمی میگوید:📚
اگر میخواهید قوی باشید
تظاهر به قدرت کنید.
اگر جسمتان فعال باشد
اتوماتیک وار
این حالت در شما پدید میآید.
حالتهای جسمی و تصورات درونی
کاملاً به هم ارتباط دارند.
اگر یکی از آنها را تغییر دهید
دیگری نیز تغییر خواهد کرد.
وقتی از نظر جسمی خسته هستید
یا بدنتان درد میکند
دید شما به دنیا
متفاوت از زمانیاست که
سرحال هستید.
تغییرات بدنی ابزار قدرتمندی
برای کنترل مغز است...
#آنتونی_رابینز
@mah_mehr_com
🔸#داستانضربالمثلها
🔹#ضرب المثل روغن ریخته نذر امامزاده (مسجد)است ازکجا آمده؟
✍در یكی از روزها كه متولی و بنا و كارگران امامزاده به انتظار ایستاده بودند مردك خسیس چند تا از قاطرهایش را پوست و روغن بار كرده بود كه به تجارت و مسافرت برود.
اتفاقاً گذارش از مقابل امامزاده بود .
🔹ناگهان یكی از قاطرهایش به سوراخ موشی رفت و به زمین خورد و یكی از پوستهای روغن پاره شد.
آن مرد فوراً زرنگی كرد.
پوست را جمع كرد ولی كمی روغن آن به زمین ریخت پیش خودش گفت :
این روغن حیف است اینجا بماند.
🔸این طرف و آن طرف را نگاه كرد و متولی امامزاده را دید آنها را صدا كرد .
متولی بیچاره به كارگرها گفت :
دست به كار شوید كه ارباب پول آورده و دوان دوان پیش ارباب آمده و سلامی كرد و گفت :
خدا عز و عزت ارباب را زیاد كند گفتم : بناها دست بكار شوند .
🔹مرد خسیس با خونسردی گفت :
ببین آنجا قاطرم به زمین خورده و یكی از پوستهای روغن پاره شده است و مقداری روغن ریخته، برو آنها را جمع كن و خرج امامزاده كن .
این هم سهمیه من برای امامزاده !
متولی نگاه كرد و دید خاك فقط كمی چرب شده است بدون اینكه جوابی بدهد
🔸پشیمان و ناراحت برگشت و بقیه پرسیدند :
پس پول چطور شد ؟
متولی گفت :
ای بابا ول كنید ،
یارو روغن ریخته را نذر امامزاده کرده است.
🔰 #داستان_وضرب_المثل 🔰
╔═. ♡♡♡.══════╗
❣🌻🌻🌻🌻
#مــــاه_مــــــهــر
🌷▶═🌸🌿☃️.══════╗
𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
#مــــــاهـ_مـــــــــهـر
╚══════. ♡♡♡.═╝