eitaa logo
ماه مــــهــــــــــر
4.6هزار دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
11هزار ویدیو
372 فایل
آیدی کانال👇 @mah_mehr_com 🌹کاربران می توانند مطالب کانال با ذکر منبع فوروارد کنند🌹 مطالب کانال : 👈قصــــــــــــّه و داستان آمـــــــــــــوزشی 👈کلیب آموزشی و تربیتی ***ثبت‌شده‌در‌وزرات‌ارشاداسلامی
مشاهده در ایتا
دانلود
در یک شهر شلوغ و پر سر و صدا ، روی بالاترین شاخه ی بلندترین درخت شهر ، خانواده ی کلاغ خان زندگی می کردند . این خانواده یک بچه کلاغ بنام کاکل سیاه داشتند که همه ی همسایه ها به او بچه کلاغ لجباز میگفتند . چون همیشه صدای قارقار و داد و بیداد او از لانه شان به گوش می رسید . صدای مامان کلاغه می آمد که میگفت : کاکل سیاه ، بیا غذایت را بخور و کاکل سیاه میگفت نمیخورم ، دوست ندارم ، بد مزه است . یا اینکه : بچه بیا بنشین سر تکالیفت ، چند باربگم ؟ پس کی میخواهی تمامشون کنی ؟ و کاکل سیاه دفتر و کتابش را پرت میکرد و میگفت نمیخوام نمیخوام بنویسم . خلاصه سر هر چیزی که بگویید ، خانواده کلاغ خان با هم مشکل داشتند . راستش بچه ها ، خود کاکل سیاه از این وضع خسته شده بود ، دلش میخواست لانه شان آرام باشد ، هم کارهایی که خودش دوست داشت را انجام بدهد و هم به حرفهای پدر و مادرش گوش کند یک روز که غمگین و تنها روی پایین ترین شاخه ی بلندترین درخت نشسته بود . متوجه صدای خنده و صحبت بچه بلبل همسایه با مادرش شد. او شنید که مامان بلبل می گفت : بلبلکم میشه اتاقت را مرتب کنی ؟ بچه بلبل گفت : مامان جون ! هنوز دلم میخواد بازی کنم . میشه چند دقیقه ی دیگر بازی کنم و بعد اسباب بازیهام را جمع کنم؟ کاکل سیاه یاد خودش افتاد که هر وقت مادرش میگه اتاقت را جمع کن او بدتر ریخت و پاش میکرد تا نشان بدهد هنوز میخواهد بازی کند. در همین فکر بود که صدای مامان بلبل را شنید که میگفت : بلبلكم بيا غذا بخور . سوپ ارزن داریم . و بعد صدای بچه بلبل به گوش رسید که گفت: مامان من سوپ ارزن هم دوست دارم ، اما خیلی دلم ساندویچ کرم سوخاری می خواهد. میشود فردا شب ساندویچ کرم بخوریم؟ کاکل سیاه دوباره به فکر فرو رفت و یاد روزی افتاد که مادرش غذایی را درست کرده بود که باب میل بچه کلاغ نبود و او دلش غذای دیگری را میخواست. ولی به جای اینکه او هم مثل بچه بلبل خواسته اش را بگوید گفته بود: نمیخوام اینو بخورم بدمزه است ... کاکل سیاه متوجه ی موضوعی شد . او فهمید که اگر خواسته هایش را بشناسد، آنها را درست بیان کند و مادرش را متوجه کند ، نه مادرش ناراحت میشود، نه خودش قار قار میکند و نه کسی او را بچه کلاغ لجباز صدا می کند . ساعت ۹:۳۰ شب بود. مامان کلاغه که دید کاکل سیاه هنوز بیداره گفت: مادر تو هنوز نخوابیدی؟ بگیر بخواب کوچولوی من . بچه کلاغ آمد قار قار کند که یاد تصمیمش افتاد و گفت: مادر ، من خسته نیستم . میتوانم امشب کمی بیشتر بازی کنم و نیم ساعت دیگر بخوابم ؟ مامان کلاغه گفت: باشه عزیزم . پس من میروم بخوابم. خدای من ! کاکل سیاه باورش نمیشد بدون لجبازی و داد و بیداد با مادرش حرف زده و خواسته اش را بیان کرده . او خیلی خوشحال بود . پس واقعا این روش جواب میده . فردای آن روز هم بچه کلاغ از این روش استفاده کرد . وقتی که کاکل سیاه خواست تلویزیون بییند ، مادرش گفت که اول باید تکالیفش را انجام بدهد . کاکل سیاه احساس ناراحتی کرد و میخواست لجبازی کند و برود تلویزیون را روشن کنه که یاد تصمیمش افتاد و به مادرش گفت: مادر ! من الان دوست دارم کارتون ببینم . میتوانم اول برنامه ی مورد علاقه ام را ببینم و بعد برم تکالیفم را انجام بدهم؟ بچه ها به نظرتون مامان کلاغه چی گفت؟... پایان. @mah_mehr_com