eitaa logo
🇵🇸مه‌نگار″زهرا_جعفری″🇵🇸
97 دنبال‌کننده
340 عکس
88 ویدیو
10 فایل
اینجا قبلا تاریک بود، الان روشنه☺️ #زهرا_جعفری_نعیمی من اینجام🤞: @Zjafari690 آدرس من توی به خوان: https://behkhaan.ir/profile/Sanama #free_palestine
مشاهده در ایتا
دانلود
دوست دارم فکر کنم حاجی خاله الان پیش داماد و شوهرش است، که زود از دستشان داد. دامادش صدای بهشتی داشت. دارم فکر میکنم شاید الان نشسته‌اند دور هم، با ننه گلی و باباحاجی و بابا رسول و بقیه. انگار مولودی خوانی باشد، دامادش دارد می‌خواند و بقیه دارند دست میزنند، شادند، خوشحالند. یک لحظه هوشم برد، خوابشان را دیدم. نمیدانم از بس توی فکرشان هستم اینطور آمدند جلوی چشمانم یا جدا حاجی خاله پیامی فرستاده برایمان. حاجی خاله خوشحال بود، چادری گل منگولی پوشیده بود، با روسری صورتی گل‌بهی. بغض کرده‌ام و حتی فکر کردن به آن صورت فرشته‌گونه‌اش دارد عذابم می‌دهد. نمیدانم چرا هی می‌خواهم زنگ بزنم و احوالش را بپرسم. باورم نمی‌شود نیست. دلم برایش تنگ شده...
🇵🇸مه‌نگار″زهرا_جعفری″🇵🇸
🖤 رانیا رانیا جان، رانیای عزیز دل، رانیای صبور! ماهم خواب بودیم، وقتی شوهر و فرزندانت رفتند. چشم باز نکردیم، ماندیم لا به لای رویاهای شیرینمان. شما را کشتند، مارا هم. وجدانمان مرده است، سالیان زیادیست که روی آن خاک پاشیده‌ایم. آنقدر مشغول بودیم به کارهای خودمان که فراموش کردیم درد شما باید درد ما باشد، باید همه‌ی دغدغه‌ی ما باشد. مارا مشغول کردند رانیا جان! این ملت، فراموشکار نبود، ناشکر نبود. ناشکرش کردند، فراموشکاری را انداختند به جانش. زمانی بود نه چندان دور، ملت ما آرزو داشت بوسنی را آزاد کند، شوروی را به کیش اسلام در بیاورد و در کاخ سفید نماز بخواند. حالا چه؟! باید بنشینیم کنار نزدیک ترین عزیزانمان و بگوییم بیا رای بده، تا کشوری که هفت هزار سال است ایران نام دارد، به لحافی چهل تکه تبدیل نشود. رانیا جان! ما کم آورده‌ایم. این همه همه دم و دستگاه رسانه‌ای، کافی نبود برای قانع کردن مغزهای سنگی برخی ها، تا با شما باشند، غمتان را بفهمند. هرچه گفتیم، گفتند تورم، گرانی، بی‌پولی! طعنه زدند چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است. حریمتان را با دهان های نجسشان شکستند و گفتند آنچه لایق خودشان بود. حواسمان را پرت کردند، غرق شدیم در کلمات ناچیزشان... رانیا، خواهر بزرگترم! مارا ببخش. بزرگترهایمان درگیر مصلحتند. بارها التماسشان کردیم تا تل‌آویو را با خاک یکسان کنند، میگویند نمی‌شود. دست ما بسته است. نمی‌گذارند بیاییم، اگر ترسمان امانمان دهد و بگذارد. رانیای درد کشیده، پاره‌ی تن ما! ما در کارزار مجاز، قلیلیم. سگ‌های فارسی زبانشان، قلاده دریده‌اند و حرف‌هایمان را در نطفه خفه می‌کنند. همت نکردیم در مَجازْ جایگاهی جهانی بسازیم، تا ناله‌هایمان را شریک شویم باهم. تا بلند فریاد بزنیم. مجبوریم در زمین نحس حرامی ها بمانیم... آه، رانیا! حرفی نمانده... مارا ببخش، برایمان دعا کن، همین!... اینجا قبلا تاریک بود، الان روشنه☺️ @mah_negar https://eitaa.com/mah_negar
می‌خوام یه نامه به اسرائیل بنویسم، آدرس خونمون رو بهش بدم، بگم فلان روز وایسادم دم در؛ بیا منو بزن، خلاصم کن از این همه درد غزه... خسته شدیم به خدا!😭 نمی‌بینم، نمی‌خونم، یهو از یه جا سر و کله‌ی یه ویدیو پیدا میشه. یکی از یکی سوزناک‌، یکی از یکی وحشتناک‌تر. چرا این تراژدی رو تموم نمیکنن؟! چرا مارو اینقدر زجر می‌دن؟! چرا منتظرن تا ما حمله کنیم بهشون؟! بابا یهودیِ صهیونیست، آدم بی شعور، مردک نفهم، ما صلاح نمی‌دونیم وارد جنگ بشیم. چرا طولش میدین اینقدر؟! یا مارو بکشین راحت شیم، یا... نمیدونم...
راست میگین... خاله رفتن، راحت شدن😭
⁉️هشدار! از کنار این سوژه رد نشوید! یادم هست یک بار استاد دانشگر، درمورد یکی از داستان هایم که در فلسطین می‌گذشت، نکته‌ای مهم گوشزد کرد. اینکه تو داری یک اقیانوس را می‌ریزی توی استکان. ماجرا جدی است. اگر نمیتوانید اثر فراسرزمینی بنویسید، ننویسید. به همین سادگی. وقتی فهمیدم توی جلسه‌ی نقد، نویسنده‌ی اثر حاضر نبوده، خوشحال‌تر هم شدم که نتوانستم بیایم. یک طومارْ عریضه آماده کرده بودم تا نویسنده و اثرش را باهم بیندازم روی بند و بتکانم. شوخی ندارم، اثر خوبی نیست. تنها نقطه‌ی قوتش شخصیت پردازی‌اش است و بس. نویسنده ایده‌ای قوی ارائه نکرده، از پس آن ایده‌ی ضعیف هم اصلا برنیامده. اثرْ منظور خودش را در گنگ ترین و بدترین حالت ممکن می‌رساند. حس می‌کنید نشسته‌اید مقابل یک انسان که دست و پایش را بریده‌اند و زبان هم ندارد، چشمش هم کور است. در همین حد رسا و خوانا. انتخاب راوی غیرقابل اعتماد برای اثری که در یک سرزمین ناشناخته می‌گذرد، بدترین کار ممکن است. راوی اطلاعات درستی نمی‌دهد. از دم خل و چل است. کل داستان دارد توی مخی می‌گذرد که تاب برداشته. سوژه‌ای که باید داستان کوتاه می‌شده را کش داده‌اند و داستان بلندش کرده‌اند. دیگر چه بگویم دقیقا؟! اینجا قبلا تاریک بود، الان روشنه☺️ @mah_negar https://eitaa.com/mah_negar
📜 سفری ناشناخته! سواد رسانه را دوست دارم. چیز جذابیست. تنها درسیست که میتوان ساعت‌ها از آن لذت برد و خسته نشد، با آنهمه تصاویر جذابش و فیلم های خلاقانه‌اش. ظلم بزرگیست اگر معلم ریاضی یا هر درس نامربوط دیگری را بردارند و بگذارند سر این درس خلاق و جذاب. با این کار راحت می‌توانند لحظه به لحظه‌ی این کتاب را به جهنمی طاقت فرسا تبدیل کنند. وقتی قرار شد به بچه‌ها سواد رسانه درس بدهم، خوشحال شدم و ترسیدم. کارم سخت است، چون باید دیگران را هم علاقمند کنم. اینکه بتوانی دنیایی را که دوست داری به بقیه نشان بدهی و کمک کنی بتوانند درکش کنند، کاری نفس‌گیر است. خوب، تصمیم گرفتم با کمک یک بازی این کار را انجام دهم. البته این بیشتر یک پروژه است تا یک بازی. قرار است در سفر به سرزمین عجایب، بچه‌ها یاد بگیرند چطور هر حرف و خبری را باور نکنند واجازه‌ی ورود هر پیامی را به دنیای پاکشان ندهند. ما قرار است در این سرزمین عجیب سفر کنیم و از گوشه گوشه‌ی آن یاد بگیریم. این، یک مسافرت هیجان انگیز است! اینجا قبلا تاریک بود، الان روشنه☺️ @mah_negar https://eitaa.com/mah_negar
هم اکنون، من!🤦‍♀😭🙂 بعد از دوتا کلاس، و کلاس سومی که در راهه... خدایا نجاتم بده😬
من شرمنده‌ام، همین! شرمنده ام که نوزادم غذا دارد و نوزادانتان گرسنه می‌میرند. قسم به آنکه جانم در دستان اوست، آنقدر برایتان می‌نویسم تا بتوانم به یاریتان بیایم، همین!😭🖤 اینجا قبلا تاریک بود، الان روشنه☺️ @mah_negar https://eitaa.com/mah_negar
به جای همه شرمنده‌ام. به جای مصر، قطر، عمان، عربستان. به جای حکام عرب، سلبریتی هایشان، دوستدارانشان. به جای مدعیان حقوق بشر، سازمان ملل، یونسکو و تمام شیپورچی های بی مقدار و بی فایده. من، تنها میتوانم شرمنده باشم، همین... مارا ببخشید، دوستان خوبی برایتان نبودیم. متهم می‌شوم به تندروی و بی فکری، اما بگذارید بگویم. موشک هایمان دارند خاک می‌خورند، مثل کودکان گرسنه‌ی فلسطینی. هردو از روی ناچاری، یکی به خاطر مصلحت و دیگری به خاطر حرامزاده های انسان نما. ما شرمنده.ایم، همین... اینجا قبلا تاریک بود، الان روشنه☺️ @mah_negar https://eitaa.com/mah_negar
برای یزان الکفرنه، فرشته‌ی بیمار غزه. نمی‌توانست غذای جامد بخورد. مشکل بلع داشت. کارش با کمی تخم مرغ آبپز له شده، یا کمی کره حل می‌شد. مادرش می‌گفت نمی‌توانستیم نان گیر بیاوریم، چه برسد به غذاهایی مثل تخم مرغ. یزان ذره ذره اسکلت شد، ذره ذره آب شد، ده روز طول کشید تا جان از بدن بی رمقش پرواز کند. حالا او پیش خداست، و ما روسیاه... تخم مرغ آبپز توی رژیم غذایی نوزادم است، غذایی که با اشک به او خواهم داد. به یاد دوست کوچک همه‌ی ما، یزان... اینجا قبلا تاریک بود، الان روشنه☺️ @mah_negar https://eitaa.com/mah_negar