#نظرات
#کوتاه
#ماها
#نشست_دوازدهم
📌 بخشی از نظر حاضرین نشستِ دوازدهم #ماها درباره داستان «روزهای پیشرو» نوشته محمود حسینیزاد.
✅ آقای ستوده:
ما همه زخمی عوامل بیرونی هستیم. چه عواملی باعث میشود زندگی یک نفر به این صورت رقم بخورد؟ در دوراهیهای زندگی و اینطور موقعیتها راه درست و کار درست چیست؟
✅ خانم قنبری:
داستان ضد خانواده بود.
✅ خانم لطفی:
داستان تصویر زیادی ندارد.
✅ خانم سعادتپور:
زبان داستان خوشخوان بود.
✅ خانم رضایی:
هر کسی در زندگی لغزشهایی دارد.
✅ خانم رهنمایی:
نسبت به داستان خنثی هستم.
✅ آقای چهرقانی:
داستان نبود، یک پیرنگ طولانی بود.
✅ آقای فهیمی:
چرا راوی در پایان داستان با خواننده صحبت میکند؟
✅ آقای سلیمانی:
داستان سر راست، مینیمال و کوتاه بود و اشاره به یک خلا و باگ عاطفی دارد.
✅ آقای مقدسی:
ترجمههای نویسنده خیلی بهتر از داستاننویسیاش است. زبان سلیس است و اینکه روایتش به یک تابوی اجتماعی پرداخته برایم مثبت بود.
✅ آقای آلمجتبی:
داستان، داستان اجتماعی است و هرجا دغدغه سیاسی دارد حرفش را میزند.
✅ آقای هادیمنش:
داستان، داستان مرد ایرانی است. متزلزل و سست است و به موقع رها میکند. ضرب آهنگ داستان مطلوب و تصاویر روشنی داشت.
🆔
@maha_anjomam
⭕ انجمن ادبی ماها ☝
#نظرات
#کوتاه
#ماها
#نشست_سیزدهم
📌 بخشی از نظر حاضرین نشستِ سیزدهم#ماها درباره داستان «گربه سیاه» نوشته ادگار آلنپو.
✅ داستان «گربه سیاه» فضای وهم آلود خوبی داشت.
✅ از داستان لذت بردم.
✅ فضای ترس و وحشت و احساسات در هم آمیخته بود.
✅ داستان، سقوط تدریجی انسان را نشان میدهد.
✅ روند تبدیل شدن آدمهای خوب به ویژگیهایی که شخصیت داستان پیدا میکند را دوست داشتم.
✅ سعی کردم زاویه دید شخصیت را درک کنم.
✅ شروع داستان کشف مخاطب را از ما میگیرد.
✅ در این داستان شاهد یک زوال عقل هستیم.
✅ اگر کسی یک مارمولک را بکشد توانایی کشتن یک انسان را دارد.
✅ داستان «گربه سیاه» باورپذیر است.
✅ فضای قصه و سقوط انسان را در این داستان دوست داشتم.
✅ در این داستان خیلی مواقع منطق وجود ندارد.
✅ داستان یک جهان واقعی میسازد و در جهان داستان یک امر فانتزی با ذهن مخاطب بازی میکند.
✅ عنصر چشم در داستان برایم جالب بود.
✅ داستان جنایت را در فطرت انسان میبیند.
✅ در داستان پایانِ عشق، مرگ است.
🆔
@maha_anjomam
⭕ انجمن ادبی ماها ☝
📌 لینک داستانهای خوانده شده در انجمن ادبی #ماها را با این هشتکها پیدا کنید:
#فارسی
#غیر_فارسی
#داستان_اعضا
#داستان_منتخب
📌 با این هشتکها به محتوای #ماها آسانتر دسترسی پیدا کنید:
#خبر
#ویدئو
#پوستر
#نظرات
#عکسِ_ماها
#نشست_ویژه
#کتابخانه_ماها
📌 با لینکهای زیر راحتتر به داستانهای دستهبندی شده میرسید:
لینک داستان اعضا
لینک داستان منتخب | فارسی
لینک داستان منتخب | غیرفارسی
🏢 هنرستان نبش کوچه ۲۰
دانشگاه هنر و اندیشه
طبقه ششم
🕰️ هر چهارشنبه ساعت ۱۷
📚 با #ماها همراه باشید
✍ #ماها گعده اهالی ادبیات داستانی
🆔
@maha_anjoman
✅ انجمن ادبی ماها ☝️
#نظرات
#کوتاه
#ماها
#نشست_چهاردهم
📌 بخشی از نظر حاضرین نشستِ چهاردهم#ماها درباره داستان «همسایه» نوشته علی امینی.
✅ یکم:
در داستان یک کاراکتر منفعل وجود دارد که خیلی خوب درآمده و این فرم کاملاً برآمده از شخصیت است و به مسئله داستان تبدیل میشود.
✅ دوم:
داستان زیادهگویی داشت و نمیتوان از داستان دفاع خوبی کرد.
✅ سوم:
کاربرد فعل ماضی بعید در داستان پیچیدگی ایجاد میکند.
✅ چهارم:
این همه انفعال را در داستان متوجه نشدم، چرا یک مهاجر باید این همه منفعل باشد.
✅ پنجم:
داستان را دوست داشتم و طولانی بودن آن اذیتم نکرد.
✅ ششم:
روزمرهگی و تکرار را نباید آنقدر کش داده شود اما در مجموع آزاردهنده نبود.
✅ هفتم:
داستان، ملال و روزمرگی را نشان میدهد، آنچه مخاطب را رنج میداد تکرار این موضوع است که «دلبر و جانان من / برده دل از جان من» این مضمون را در داستان زیاد تکرار میکند و از جانب شخصیت کاری صورت نمیگیرد.
✅ هشتم:
داستان خسته کننده بود.
✅ نهم:
ماجرا واضح و روشن بود. با اینکه دیر رسیدم و بخش زیادی از داستان را نخواندم و نشنیدم اما به نظر چیز خاصی از دست ندادم و این نشانه خوبی نیست.
✅ دهم:
جملات طولانی بود و تمرکز مخاطب را به هم میزد.
✅ یازدهم:
نثر خوبی نداشت، خسته کننده بود اما فضاسازی خوبی انجام شده بود.
✅ دوازدهم:
زمان یک ماهه برای عاشق شدن یک آدم زمان کمی است.
✅ سیزدهم:
بعضی از زیادهگوییها در داستان اذیت کننده است و بیربط به آن است.
✅ چهاردهم:
حس قرن نوزدهمی از داستان داشتم.
✅ پانزدهم:
قصه داستان، قصه مهاجری است که اضطراب و استرس دارد و احساس کردم شخصیت میخواهد از لوکیشن فرار کند اما این اتفاق نمیافتد. مکان و شخصیت پردازی خیلی عالی بود.
✅ شانزدهم:
داستان بلندی بود که برخی دوستان را خسته کرد اما اگر حجم داستان کم میشد به نظرم داستان جلو نمیرفت.
✅ هفدهم:
خسته شدن مخاطب به خاطر حجم زیاد داستان نیست، به سبب ملال و انفعال شخصیت است. این مساله اقتضا داستان را داشت. بنابراین اگر اینگونه به داستان نگاه کنیم، آنگاه میتوانیم بگوییم «همسایه» داستان موفقی است.
✅ هیجدهم:
در داستان مساله عشق رخ نمیهد، عاشقی در میان نیست که بگویم مدت زمان یک ماهه برای عاشق شدن کم است.
🆔
@maha_anjomam
⭕ انجمن ادبی ماها ☝
#نظرات
#کوتاه
#ماها
#نشست_پانزدهم
📌 بخشی از نظر حاضرین نشستِ پانزدهم #ماها درباره داستان «دوست کافکا» نوشته آیزاک سینگر.
👈 بخش اول:
✅ یکم:
بندبند داستان حرف میزند.
✅ دوم:
داستان برای من جذابیت نداشت.
✅ سوم:
برای کشش داشت و جذاب بود.
✅ چهارم:
داستان خود ارجاع نبود. راوی کمرنگ بود.
✅ پنجم:
من کار را دوست داشتم. نوع نگاه گوینده خاطرات، برایمان مهم است.
✅ ششم:
داستان من را یاد رمان «عقاید یک دلقک» انداخت.
✅ هفتم:
پیچیدگی عاطفی بین افراد با خط سیر آسان روایت شده بود.
✅ هشتم:
تقدم فرم بر محتوا لازم آمده بود.
✅ نهم:
با یک داستان تکنیکال مواجه بودیم.
✅ دهم:
نویسنده به ارتباط آدمها خوب میپردازد.
✅ یازدهم:
داستان را دوست دارم و این کانسپت برایم جالب است.
👈 ادامه دارد
🆔
@maha_anjomam
⭕ انجمن ادبی ماها ☝
#نظرات
#کوتاه
#ماها
#نشست_پانزدهم
📌 بخشی از نظر حاضرین نشستِ پانزدهم #ماها درباره داستان «دوست کافکا» نوشته آیزاک سینگر.
👈 بخش دوم:
✅ دوازدهم:
داستان خوب ترجمه نشده است.
✅ سیزدهم:
اشارات یهودی سینگر را دوست دارم.
✅ چهاردهم:
مسئله الهیاتی انسان و خدا در داستان مطرح است.
✅ پانزدهم:
داستان روان بود و دوست داشتم.
✅ شانزدهم:
اشارات مذهب و بینامتنیت خوبی وجود داشت.
✅ هفدهم:
روایتی که در این داستان اتفاق میافتد این است که هر هفته یک عده داستاننویس دور هم جمع میشوند و هیچ کدام داستان نمینویسند.
✅ هیجدهم:
راوی خیلی خوب است و دخالت نمیکند.
✅ نوزدهم:
داستان کاملاً به شیوه غرقابی برای مخاطب روایت میشود.
✅ بیستم:
«دوست کافکا» یک داستان نمادین است.
✅ بیستویکم:
مسئله اصلی شخصیت در این داستان یک امر الهیاتی و دینی است. او با یک حریف قدر که آن بالا در آسمان هفتم یا سوم نشسته است شطرنج بازی میکند.
✅ بیستودوم:
حضور امر دینی در داستان لزوماً آن را داستان دینی نمیکند بلکه اگر مسئله، پرسش و سوال شخصیت یک امر دینی باشد میتوانیم بگوییم که آن داستان، داستان دینی است و «دوست کافکا»ی سینگر از این منظر میتوان یک داستان دینی باشد.
🆔
@maha_anjomam
⭕ انجمن ادبی ماها ☝
#نظرات
#کوتاه
#ماها
#نشست_شانزدهم
📌 بخشی از نظر حاضرین نشستِ شانزدهم #ماها درباره داستان «انفجار بزرگ» نوشته هوشنگ گلشیری.
✅ یکم:
داستان را به ویژه واگویه بیرونی آن را دوست داشتم. گلشیری ادبیات عامهنویس را منفور کرد و به پاورقیها بد گفت.
✅ دوم:
هوشنگ گلشیری در فضای نثر و ریتمِ تند داستانهایش خواندنی است. خلاقانه وارد داستان میشود و از کاه کوه میسازد و یک داستان جدی تولید میکند.
✅ سوم:
قصه را دوست نداشتم اما حرف داستان را میفهمم و با آن ارتباط برقرار میکنم.
داستان حالت درد دل بود و جالب بود.
✅ چهارم:
«انفجار بزرگ» چند ارجاع داشت. سال ۷۲ اولین سالی بود که بحران بزرگ اقتصادی را تجربه کردیم.
✅ پنجم:
لذا سهم بحران اقتصادی در داستان پررنگ بود.
✅ ششم:
گلشیری نویسنده قشر فرهیخته است. راوی در این داستان یک آدم قجری است.
✅ هفتم:
نسبت به داستانهای دیگر این نویسنده است از گلشیری توقع بیشتری داشتم. داستان تکرار میشود و خسته کننده جلو میرود.
✅ هشتم:
«انفجار برزگ» میگوید آدمها باید بدانند چگونه و به چه گرفتار شوند.
✅ نهم:
خطبهخط داستان نگاه به فلسفه خلقت داشت.
✅ دهم:
داستان را دوست داشتم. زبان شسته رفته بود. داستان مرا یاد انسان در جستجوی معنا انداخت.
✅ یازدهم:
نگاه به امید و زندگی در داستان برایم جالب بود. زبان داستان را دوست داشتم.
✅ دوازدهم:
«انفجار برزگ» گرچه قبلاً نوشته شده است اما داستانِ امروز ماست.
✅ سیزدهم:
از نظر زاویه دید یاد داستان بختک افتادم. زندگی سیاسی نویسنده وادار میکند مخاطب تفسیر سیاسی از داستانهایش داشته باشد. رقص ناظر به یک فعالیت اجتماعی است که آدمها را به وحدت دعوت میکند.
✅ چهاردهم:
داستانهای سورئال و فانتزیهای گلشیری را بیشتر دوست دارم و در کل این داستان هم برایم خوشایند بود.
✅ پانزدهم:
داستان، من را یاد حرف کیرکگارد میاندازد که معنا برای زندگی از جانب خود زندگی ساخته میشود.
✅ شانزدهم:
کسی در مورد امید صحبت میکرد که از پا افتاده بود و نگاه مثبتی داشت.
داستان نگاه خیاموار به زندگی دارد.
✅ هفدهم:
«انفجار بزرگ» با لحاظ همه مشکلات و مصائب روزگارش در ستایش زندگی و تقبیح ناامیدی برمیآید. شخصیت داستان با اینکه وضعیت اقتصادی و اجتماعیاش مثل دیگران زمینه ناامیدی را فراهم کرده و از طرفی به لحاظ فیزیکی شرایط مناسبی ندارد و با عصا راه میرود و در یک تنهایی به سر میبرد لکن برخلاف جریانی که میتواند و توانسته همه را ناامید و گرفتار روزمره کند، تسلیم نمیشود و حتی پیشنهادهایی برای زندگی پیشروی مخاطب قرار میدهد.
🆔
@maha_anjomam
⭕ انجمن ادبی ماها ☝
#نظرات
#کوتاه
#ماها
#نشست_هفدهم
📌 بخشی از نظر حاضرین نشستِ هفدهم #ماها درباره داستان «یک گل سرخ برای امیلی» نوشته ویلیام فاکنر.
✅ یکم:
ترجمه داستان خوب نبود.
✅ دوم:
جابجایی صحنه در داستان، داستان را جذاب کرده بود.
✅ سوم:
داستان با غافلگیری خوبی تمام شد.
✅ چهارم:
فضای تنهایی و گوشهگیری خوبی به وجود آمده بود که اجتماع آن را برای شخصیت رقم کرده بود.
✅ پنجم:
چالشهای عمیق انسانی جذاب بود.
✅ ششم:
برای ما داستان حداقل دو پهلوست.
✅ هفتم:
داستان نشان میدهد که چگونه سنت به تاریخ میپیوندد.
✅ هشتم:
به نظرم «یک گل سرخ برای امیلی» نگاه کمونیستی را نقد میکند.
✅ نهم:
تنها داستان کوتاهی که امتیاز صد کامل به آن میدهم.
✅ دهم:
شروع داستان خیلی خوب بود.
✅ یازدهم:
فاکنر بین داستانهای خودش هم بینامتنیت ایجاد میکند.
✅ دوازدهم:
داستان معمولی بود. نکته حائز اهمیتی نداشت.
✅ سیزدهم:
متوجه لایههای اصلی داستان نشدم اما حس خوبی به مخاطب منتقل کرد.
✅ چهاردهم:
این داستان را به خاطر توصیفاتش خیلی دوست دارم. توصیفات تزیینی نیست و کاملا کاربردی هستند. از تک تک توصیفات میتوانیم بهره ببریم.
✅ پانزدهم:
انزوای موجود در داستان محصول جدا افتادن و تنهایی در دنیای جدید است.
✅ شانزدهم:
مردم شهر تنها مسئلهای بود که مشکل امیلی را به بحران تبدیل کردند.
✅ هفدهم:
انگار همه شهر معطوف به زندگی آن زن بود.
✅ هیجدهم:
میس امیلی آخرین نماد طبقه گذشته بود که تلاش میکرد طبقه خودش را حفظ کند.
✅ نوزدهم:
توصیفات داستان را دوست داشتم.
✅ بیستم:
امیلی مرگ را نمیتواند بپذیرد و مواجه با مرگ در این داستان برایم جالب بود.
✅ بیستویکم:
داستان جاهای مختلف کشش معمایی ندارد اما معمای خودش را هم دارد.
✅ بیستودوم:
نداشتن عشق از میس ایمیلی را به آن وضعیت رساند.
✅ بیستوسوم:
هر اثری که خلق میشود وابسته به نگاه مخاطب ارزشگذاری میشود.
✅ بیستوچهارم:
گل رز در مسیحیت نشان پاکی است.
✅ بیستوپنجم:
داستان جنبه آموزشی دارد به لحاظ تکنیکی قابل استفاده است.
✅ بیستوششم:
فردانیت زن مدرن نیست و مربوط به جامعه و نگاه سنتی است.
✅ بیستوهفتم:
در داستان به شدت روی شخصیتها کار شده است.
✅ بیستوهشتم:
در دوره گذار از سنت به مدرنیته جامعه دچار بلاتکلیفی است و هنوز وارد دنیای مدرن نشده است.
✅ بیستونهم:
گاهی اوقات اثر معمولی است اما همین معمولی شاهکار است.
✅ سیام:
مشکل ترجمه ارزش و لذت داستان را کم نمیکند.
✅ سیویکم:
معمولی بودن یا نبودن داستان را خیلی نمیتوان مشخص کرد.
✅ سیودوم:
خانه نشانه بورژوازی است. مثل خانواده بنجی در خشم و هیاهو که املاکشان را از دست میدهند.
🆔
@maha_anjomam
⭕ انجمن ادبی ماها ☝
#نظرات
#کوتاه
#ماها
#نشست_هیجدهم
📌 بخشی از نظر حاضرین نشستِ هیجدهم #ماها درباره داستان «آوازی غمناک برای یک شب مهتابی» نوشته بهرام صادقی.
✅ یکم:
محتوای داستان را فهمیدم و متوجه شدم ولی سلیقه من نبود.
✅ دوم:
کارهای بهرام صادقی در فضای فرمی جدی است.
✅ سوم:
تم تنهایی جایی نیست که فرم را درگیر کنید.
✅ چهارم:
داستان خیلی خوب و خوشخوانی بود داستان.
✅ پنجم:
داستان درباره هدفهای ایست که به آن نمیرسیم.
✅ ششم:
فرم خیلی خوب روی محتوا سوار شده بود.
✅ هفتم:
داستان را دوست نداشتم اما خود داستان جای فکر و تمرکز دارد.
✅ هشتم:
زبان داستان خیلی خوب بود.
✅ نهم:
فرم و فضاسازی را دوست داشتم.
✅ دهم:
حال و هوای داستان و سرما و یخبندان خوب درآمده بود.
✅ یازدهم:
فرم جوری بود که معنا را پیدا نکردم.
✅ دوازدهم:
آیا داستانی خوب است که در چند خوانش خوانده شود یا در همان خوانش اول مخاطب به آن ارتباط برقرار کند و آن را بفهمد؟
✅ سیزدهم:
داستان شیرین بود و آن حسی که میخواست منتقل کرد.
✅ چهاردهم:
منطق اپیزودها را فهمیدم.
✅ پانزدهم:
اگر فیلمی از این ساخته شود اصلاً جذاب نخواهد بود چون پیوند و گرهی ندارد.
تصاویر زیبا و توصیفات خوبی در داستان وجود.
✅ شانزدهم:
داشت بهرام صادقی را به خاطر خلاقیتش دوست دارم.
✅ هفدهم:
رخوت در تمام داستان حتی سیم برق هم وجود دارد.
✅ هیجدهم:
داستان حالت کافکایی داشت اما کافکایی نبود.
🆔
@maha_anjoman
✅ انجمن ادبی ماها ☝️
#نظرات
#کوتاه
#ماها
#نشست_نوزدهم
📌 بخشی از نظر حاضرین نشستِ نوزدهم#ماها درباره داستان «لاتاری» نوشته شرلی جکسن.
✅
سنتها قربانی میگیرند.
✅
داستان لذت بخش بود. لاتاری از آن داستانهایی است که هر بار میخوانیم لذت میبریم.
✅
داستان، ادیان اصلی را ا با خرافی یکی دانسته است.
✅
بعد از چند بار شنیدن و خواندن هنوز استرس داستان را داریم.
✅
فضاسازی خوب و غافلگیری بزرگی دارد.
✅
یک داستان تکنیکال از یک نویسنده خوب.
✅
یک بیانیه علیه محافظهکاری سیاسی و اجتماعی است.
✅
این داستان به سنتها میتوپد.
✅
وقتی سنتها خلل ناپذیراند میتوانند خشونت بار باشند.
✅
داستان یک نقد مذهبی دارد.
✅
نویسنده برای هراسناک شدن فضا از کلیشه استفاده نکرده است.
🆔
@maha_anjoman
✅ انجمن ادبی ماها ☝️
#نظرات
#کوتاه
#ماها
#نشست_بیستم
📌 بخشی از نظر حاضرین نشستِ بیستم#ماها درباره داستان «ملکه الیزابت» نوشته مصطفی مستور.
✅
پایانبندی خوب بود اما داستان زود تمام شد
✅
داستان کامل بود
✅
با اینکه داستان رئال بود اما از یک جایی انگار به فانتزی تبدیل شد و در جابجایی همچنان نویسنده قوانین رئال را حفظ کرده بود.
✅
شخصیتپردازی جذاب و جالب بود.
✅
با پایان داستان مشکل داشتم.
✅
اگر پایان سیال بود، بهتر میشد. عاشق شدن در آن سن (10 سالگی) را دوست نداشتم.
✅
نویسنده خواننده را وارد بازی داستان میکند و در پایان او را غافلگیر میکند.
🆔
@maha_anjoman
✅ انجمن ادبی ماها ☝️