eitaa logo
انجمن ادبی ماها
359 دنبال‌کننده
270 عکس
46 ویدیو
49 فایل
📌 «ماها» آمد‌ه‌ایم تا در کنار هم داستان بخوانیم و درباره ادبیات گفت‌وگو کنیم. ماها گعده هفتگی اهالی ادبیات داستانی است. 👈 هر هفته عصر چهارشنبه‌ها 👈 ساعت ۱۷ 👈 دانشگاه هنر و اندیشه 👈 هنرستان، نبش کوچه ۲۰ ارتباط: @yoonesazizi
مشاهده در ایتا
دانلود
انجمن ادبی ماها
📌 هفت فریم از سری دوم 👈 بیست‌ویکمین نشست انجمن ادبی عصر چهارشنبه 09 آبان ماه ۰۳ در دانشگاه هنر و اندیشه برگزار شد. با همراه باشید 🆔 @maha_anjoman انجمن ادبی ماها ☝️
📌 16 آبان ماه دور هم جمع می‌شویم و داستان می‌خونیم. 🏢 هنرستان نبش کوچه ۲۰ ⭕ ساعت ۱۷ دانشگاه هنر و اندیشه طبقه ششم 📖 داستان‌هایی که خواهیم خواند: 📚 «دردهای دنباله‌دار» ✍️ هدا ترخان 📚 «آن‌جا که پنچرگیری‌ها تمام می‌شوند» ✍️ حامد حبیبی 🆔 @maha_anjoman انجمن ادبی ماها ☝️
دردهای دنباله دار - هدا ترخان.pdf
116.2K
چهارشنبه 16 آبان ماه روایت اول: 📚 «دردهای دنباله‌دار» ✍️ هدا ترخان 🆔 @maha_anjoman انجمن ادبی ماها ☝️
بند اول «دردهای دنباله‌دار» | هدا ترخان: ✍ نمی‌خواهم به یادش بیاورم اما ، دردی که دهانم را پر کرده نمی‌گذارد. تصویری که سال‌ها توی سرم ته‌نشین شده، هم می‌خورد. خودم را دوباره می‌بینم که ترس‌خورده و بهت‌زده به پنجره چسبیده‌ام. 🆔 @maha_anjoman انجمن ادبی ماها ☝️
بند اول «آن‌جا که پنچرگیری‌ها تمام می‌شوند» | حامد حبیبی: ✍ پشت میز نشست. آبدارچی، مثل هر روز فنجان چای و روزنامه صبح را کنار دستش گذاشت. خبر اصلی که درشت نوشته بود چندان امیدوارکننده نبود؛ احتمالش را منتفی نداسته بودند. همین احتمال، ترس به دلش انداخت. احتمال هر چیزی بیش‌تر از خود آن چیز ترس دارد، خودش را می‌توانی نشان بدهی و خیال همه را راحت کنی. 🆔 @maha_anjoman انجمن ادبی ماها ☝️
دورهمی اهالی ادبیات داستانیساعت 17 🆔 @maha_anjoman انجمن ادبی ماها ☝️
👈 چهارشنبه 16 آبان ماه ۰۳ با همراه باشید 🆔 @maha_anjoman انجمن ادبی ماها ☝️
31.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آنچه در ماها گذشت 🗓️ چهارشنبه 16 آبان‌ماه ۰۳ ◀️ «ماها» رو ببینید 🕰️ زمان: ۱:17 ثانیه 📌 گزارش نشست «ماها» هر هفته چهارشنبه‌ ۵ عصر 🙏 با تشکر حضور دوستان عزیز 🆔 @maha_anjoman انجمن ادبی ماها ☝️
👈 چهارشنبه 16 آبان ماه ۰۳ با همراه باشید 🆔 @maha_anjoman انجمن ادبی ماها ☝️
📌 شاهد مثال برای بحثی که روز چهارشنبه درباره نام داستان و شخصیت درگرفت. از قضا این دو رمان هم دو نمونه موفق است. ⭕ یک) دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد و ⭕ دو) عقرب روی پله‌های راه‌آهن اندیمشک یا از این قطار خون می‌چکه قربان! 🆔 @maha_anjoman انجمن ادبی ماها ☝️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 انجمن ادبی 📖 بخشی از روایت «دردهای دنباله‌دار» نوشته هدا ترخان با خوانش نویسنده 🕰️ زمان: 10 ثانیه 🆔 @maha_anjoman انجمن ادبی ماها ☝️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 انجمن ادبی 📖 بخشی از داستان «آن‌جا که پنچرگیری‌ها تمام می‌شوند» نوشته حامد حبیبی با خوانش نسیم لطفی 🕰️ زمان: 10 ثانیه 🆔 @maha_anjoman انجمن ادبی ماها ☝️
📌 23 آبان ساعت ۵ عصر داستان خواهیم خواند. 📚 «رولت روی کلوچه فومنی» ✍️ عذرا سادات رهنمایی 📚 «زیباترین غریق جهان» ✍️ گابریل گارسیا مارکز با همراه باشید را به علاقه‌مندان معرفی کنید 🆔 @maha_anjoman انجمن ادبی ماها
رولت روی کلوچه فومنی - عذرا سادات رهنمایی.pdf
320.2K
⭕ چهارشنبه 23 آبان ماه داستان اول: 📚 «رولت روی کلوچه فومنی» ✍️ عذرا سادات رهنمایی 🆔 @maha_anjoman انجمن ادبی ماها ☝️
زیباترین غریق جهان - گابریل گارسیا مارکز.pdf
2.41M
⭕ چهارشنبه 23 آبان‌ماه داستان دوم: 📚 «زیباترین غریق جهان» ✍️ گابریل گارسیا مارکز 🆔 @maha_anjoman انجمن ادبی ماها ☝️
📌 23 آبان ماه دور هم جمع می‌شویم و داستان می‌خونیم. 🏢 هنرستان نبش کوچه ۲۰ ⭕ ساعت ۱۷ دانشگاه هنر و اندیشه طبقه ششم 📖 داستان‌هایی که خواهیم خواند: 📚 «رولت روی کلوچه فومنی» ✍️ عذراسادات رهنمایی 📚 «بهترین غریق دنیا» ✍️ گاریل گارسیا مارکز 🆔 @maha_anjoman انجمن ادبی ماها ☝️
بند اول «رولت روی کلوچه فومنی» | عذرا سادات رهنمایی: كوله لپ‌تاپ را جابه‌جا مي‌كنم، كفش‌هام را در مي‌اورم و توي جا كفشي مي‌گذارم دمپايي‌هاي پلاستيكي را مي‌پوشم. سه رنگ زرد و قرمز و مشكي دارد . همه جاي آن سوراخ سوراخ است.. آدم گاهي فكر مي‌كند دمپايي استخر را اشتباهي اينجا گذاشته‌اند. در كشويي شيشها‌ي را بي‌كه سكوريت باشد باز مي‌كنم، وارد مي‌شوم. آقاي جلالي سرش را بالا مي‌آورد. هشت صبح نشده، وقتي مي‌خندد چشمهاش برق مي‌زنند. داد مي‌زند: - رييس تشريف آوردند . 🆔 @maha_anjoman انجمن ادبی ماها ☝️
بند اول «زیباترین غریق جهان» | گابریل گارسیا مارکز: نخستین کودکانی که شئ‌ای تیره‌گون و اغواکننده را دیدند که از دل دریا برآمد و به ساحل نزدیک شد، پیش خود اندیشیدند که شاید کشتی دشمن باشد، اما چون دیدند که پرچم و دکلی در میان نیست، اندیشیدند که شاید این شئ، پیکر نهنگی است، اما وقتی سرانجام آب، آن را روی ساحل آورد، و آن‌ها دسته‌ی جلبک‌ها و شاخک‌های ستاره‌ی دریایی و بقایای ماهی‌ها و خرد و ریزهای دیگر را از پیکرش ستردند، تازه یافتند که آن شئ پیکر مرد غریقی است. 🆔 @maha_anjoman انجمن ادبی ماها ☝️
زیباترین غریق جهان - مارکز.pdf
1.02M
یک ترجمه دیگر از داستان دوم ترجمه: سید حبیب گوهری راد 📚 «زیباترین غریق جهان» ✍️ گابریل گارسیا مارکز 🆔 @maha_anjoman انجمن ادبی ماها ☝️
درباره داستان «زیباترین غریق جهان» با تمرکز روی «استبان» غریقی که داستان با او آغاز، ادامه و پایان می‌یابد. ترجمه گلشیری ص255 از خطِ یک تا خط ششم : او استبان بود. (زن ها) نیازی نبود در حضور آنها (مردان) نامش را ببرند. . چون تنها یک استبان درهمه دنیا وجود داشت!!! که دراز به دراز جلو چشمانشان افتاده بود. از نظر مارکز : فقط یک استبان(فرهنگِ مُردۀ آمریکای مرکزی و جنوبی) در کل دنیا وجودداشته است. چون فقط یک آمریکایِ مرکزی وجنوبی داریم(مگر غیر از آمریکایِ مرکزی وجنوبیِ موجود،که فرهنگی غنی ولی از دست رفته داشته،آمریکایِ مرکزی و جنوبیِ دیگری هم در زمین داریم!؟) پس استبان به هیچ عنوان اسم هیچ آدمِ دیگری هم نیست (حالا مهم نیست که در تاریخ استبان های دیگری هم داشته باشیم! وقتی خود مارکز در داستانش حکم می کند ومی گوید: فقط یک استبان درکل دنیا وجود داشت) ((خود پیرزن هم میگوید سرو شکلش به کسی به اسم استبان رفته! یعنی پیرزن مطمئن نیست که او کیست ولی چون از همه پیرتر است و به خاطر پیرتر بودنِ خود لاجرم به فرهنگِ دستِ کم سیصدسالِ پیش نزدیک تر است،احساس قرابتِ بیشتری با جسد دارد در حالیکه او هم چیز خاصی نمی داند فقط به قدرِ چند سال سنِ بیشترش ،اندکی از بقیه احساس همدلیِ بیشتر دارد )) اما حرف آخر را خود نویسنده می زند تا تکلیف همه مشخص باشد که اسم جسد هرچه باشد، از او فقط یکی در دنیا وجود دارد. البته که وجود داشته ! و دیگر هرگز به آن شکل وجود نخواهد داشت و می گوید که ما مردمِ آمریکایِ مرکزی و جنوبی باید سعی کنیم که با قرابت هرچه بیشتر با او ، به هویت جمعیِ جدید ِ خود دست یابیم یعنی اصلا مهم نیست که اسم جسد یا مرده چی باشد ! چون اصلا اسم مهم نیست هر اسمی که آورده می شد مثلا حتی ایکس یا زِد مارکز خودش مطمئنا این جمله را باز می گفت که : فقط یک ایکس یا زد در کل دنیا وجود داشت(فقط یک فرهنگ غنیِ مُرده در آمریکایِ مرکزی و جنوبی وجود داشت) ✍ آریار ستوده 🆔 @maha_anjoman انجمن ادبی ماها ☝️
34.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آنچه در ماها گذشت 🗓️ چهارشنبه 23 آبان‌ماه ۰۳ ◀️ «ماها» رو ببینید 🕰️ زمان: ۱:20 ثانیه 📌 گزارش نشست «ماها» | هر هفته | چهارشنبه‌‌ها | ۵ عصر 🙏 با تشکر حضور دوستان عزیز 🆔 @maha_anjoman انجمن ادبی ماها ☝️