#دختر_سرکش
پارت91
پیتزا هم هستا تعارف نکن نه دیگه قربونت اون باشه واسه ظهر
میترا یه دونه کوبید تو سر خودشو گفت
خاک بر سرم مگه میخوای تاظهر بمونی؟!
: آره دیگه
یکم که فکر کردم فهمیدم چرا ماتش برده اخ خدا چرا من اینقدر خنگم؟ الان عصره من چه طوری میخوام تاظهر بمونم؟ دیدم سوتی که دادم خیلی خیلی بزرگ بود و نمیشه پاکش کرد خسیس میخواستم امتحانت کنم اصلا همین الان میرم خوبه؟
اه ها با اصرار من مسموم دي مارا آج آن در استان خیلی راحت نشته بود و اصلا دنبالم نیومد
باشه بابا نکن
تو از رو نریا سارا
گه آخ آخ دستم کنده شد
نه گلم تو نگران من نباش تازه یادم اومد واسه چی رفتم اونجا
رویا بیا بشین کارت دارم
ا...مگه تو چای و کیک نخواستی؟
یه لبخند شیطانی زد
الان میرم میارم
منم هیچی ننگفتم اون بیچاره نمیدونست وقتی سارا خانم سکوت میکنه .
بیچاره
بای بدی و است دیده... نچ نچ نچ
تا اومد از جلوی پام رد شه پامو گرفتم جلوی پاش با ملاج داشت میخورد زمین خدایی حال داد خدا خیر دوران مدرسه بده چه تکنیکایی یاد میگیریم
خیلی صحنه ی جالبی بود میترا عصبانی بود و خنده منم عصبانی ترش میکرد خلاصه بعد از کل کل کردن(که عادت همیشگی منه نشستیم و من اول کل چیزایی رو که فرزاد گفته بود بهش بگم رو گفتم بعد هم ازش خواستم
کمکمون کنه
سارا مطمئنی از پسش بر میاین؟
اره چرا که نه ولی اگه میترسی میتونی قبول نکنی
بحث ترس نیست شماها فکر همه جاشو کردین؟ چند بار میپرسی؟اره بابا معلومه دیگه
باشه من حرفی ندارم با اینکه به تو اعتماد ندارم اما چون آقا فرزاد هستن باشه
روتو برم من میترا منی رو که دوستتم ول کردی میری طرف اون شوهر قزمیت درسته؟!!!!) من رو میگیری؟ اونم که حس کرد به بلای دیگه در انتظارشه گفت
شوخی کردم سارا جون معلومه من به خاطر تو قبول کردم
بعد به من میگه شیش متر زبون داری
< >
ماهڪ☁️🌚
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
برایت بیالف خواهم فقط فردای بهتر را...
تو اما آرزو کردی جهانم بیالف باشد...!
7.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بر اندازه شخصیت خودمونو کسیو تحویل میگیریم! 🤍
ماهڪ☁️🌚
بر اندازه شخصیت خودمونو کسیو تحویل میگیریم! 🤍
و شعر
آخرین شفایِ اندوهِ آدمی..