eitaa logo
محله شهیدمحلاتی
400 دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
5.5هزار ویدیو
96 فایل
برای ارتباط برقرار کردن به آیدی زیر پیام بدهید : @STabatabai
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5805258709886046131.mp3
4.1M
🔊 📌 «عامل سقوط در فتنه‌ها» 👤 استاد ▪️ اصلا دلتون برای کسی که در فتنه‌ها سقوط کرده نسوزه... 🔅 غربال در مسئله‌ی بسیار روشنیه، ریزش‌ها و رویش‌ها وابسته به سوابق آدم‌هاست... ☑️@mahale114
محله شهیدمحلاتی
فصل نهم : صفحه سیزدهم : نماز ناتمام #خاطرات_رزمندۀ_جانباز، حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام)
فصل نهم : صفحه چهاردهم : نماز ناتمام ، حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام) .................... خنده‌ام گرفت، ولی صادقانه قبول داشتم، انصار و المهدی ندارد و همه در یک جبهه هستیم. کمی بعد، در یکی از مسائل مدیریتی ما دخالت شد. اینجا دیگر سفت‌وسخت ایستادم و گفتم: «مخلص همۀ شما هم هستم، اما اینجا مرز بین ما و شماست، کسی این‌طرف‌تر نیاد.» خودم همان سر ایستادم تا حد و حدود حفظ شود. همان لحظات، اذان صبح را گفتند و به نماز ایستادیم. تقبل‌اللهِ بعد نماز بود که صدای آیفای روشن‌مانده از دیشب کم‌وزیاد شد. ماشین گازی خورد و حرکت کرد. یکی از بعثی‌ها از دستم قسر دررفته بود و تمام شب را مترصد فرصتی مانده بود تا فرار کند. ماشین با سرعت دور زد و به‌سمت ساختمان «ابوشانک» رفت. هنوز بیست متری از ما فاصله نگرفته بود که ماشین مثل بمب منفجر شد. این آیفا هم مثل آیفای اول، پر از مهمات بود. نگو تمام نارنجک‌هایی که انداخته بودم مهمات را حساس کرده و فقط منتظر تکانی برای انفجار بوده است. دوباره از انفجار‌های پیاپی همه‌جا روشن شد و دوباره زمین‌گیر شدیم. با خودم گفتم اگر همان ابتدا این مهمات با نارنجک‌های من، بیخ گوشمان منفجر شده بود چیزی از ما باقی نمی‌ماند. این هم امداد غیبی خدا بود که یک بعثی زنده بماند و با دست خودش این ماشین را از ما دور کند تا با فاصلۀ مناسب از ما منفجر شود. با سپیدۀ صبحگاهی، دوربین کشیدم و دشمن را رصد کردم. جاده‌ای به‌موازات کانال بین ما و خاکریز بعثی‌ها وجود داشت که هرازگاهی از آن استفاده می‌شد. در نخلستان، نیرو زیاد بود و مثل موروملخ در حرکت بودند. داشتند برای اجرای پاتک آماده می‌شدند. در این میان، همۀ آمدوشدها به ساختمان ابوشانک ختم می‌شد. معلوم بود آنجا پایگاهشان است و جای مهمی ‌محسوب می‌شود. از چشمی ‌دوربین، سوراخ نسبتاً بزرگی روی دیوار دیدم که نقطه‌ضعف ساختمان بود. حیف که نمی‌توانستم مثل همیشه آرپی‌جی بزنم. به بچه‌ها گفتم: «ببینید می‌تونید از اون سوراخ، ابوشانک رو بزنید؟» چیزی نگذشت که آتش‌تهیۀ پاتک شروع شد. بسم‌اللهی گفتم و بچه‌ها را به‌خط کردم. علی‌آقا چیت‌سازیان در آن آتش خمپاره‌ای خودش را به ما رساند. غرق گردوخاک بود. نمی‌دانم شب قبل را در شناسایی کدام محور صبح کرده بود، ولی هرچه بود چشمانی عجیب خمار و خسته داشت. آمد در یکی از سنگر‌های کانال قرار گرفت و کالک و نقشه‌اش را پهن کرد. پس از آتش خمپاره‌ای شدید دشمن، که زمین را زیر پای ما می‌لرزاند، از سمت راست، هشت-نه تانک به‌سمتمان آمد. آن‌قدر مهمات زیاد بود که از همه‌طرف به‌سمت آن‌ها آرپی‌جی زده شد. من هم در صورت نیاز، با همان ترفند آرپی‌جی می‌زدم. بعضی بچه‌ها به‌سمت نفرات آرپی‌جی می‌زدند و با متلاشی کردن آن‌ها ترس به جان دشمن می‌انداختند. درگیری شدیدی بود و روی زمین پر بود از جنازه و تانک و نفربر سوخته. کم از آن‌ها کشته نگرفتیم، اما باز نیروی جدید از نخلستان سبز می‌شد. موج اول پاتک با موفقیت دفع شد و معرکه کمی روی آرامش به خود دید. در لحظه‌ای که انتظار هیچ واکنشی از جانب دشمن نداشتیم، یک ماشین جیپ از پایگاه ابوشانک بیرون زد و با سرعت به‌سمت ما آمد. سرعتش از سرعت آماده شدن من بیشتر بود. واقعاً هول کردم. تا آمدم آرپی‌جی را آماده کنم، «و ما رمیت» بگویم و بزنم، راننده نگه داشت و گفت: «نزنید نزنید، دارایی‌ هستم.» عجب غیرت و شهامتی داشت دارایی! او مسئول تبلیغات لشکر بود. خودش را تا بیخ گوش بعثی‌ها رسانده بود و جیپ فرماندهی را به غنیمت گرفته بود. با دیدن دارایی خشکم زد. آرپی‌جی در دستانم می‌لرزید و قلبم مثل گنجشک می‌زد. خدا را شکر کردم که دستم به خون برادرمان آغشته نشد. حملۀ پاتکی دوم ارتش بعث در حالی شروع شد که دشمن تمام استعدادات جنگی خود را به میدان آورده بود و با تمام توان، ما را به خمپاره و گلوله می‌بست. در این شرایط، مظاهر راست‌راست روی خاکریز کوتاه بالای کانال قدم برمی‌داشت و از هیچ گلوله‌ای پروا نمی‌کرد. تیر مثل فیلم‌های جنگی جای پایش می‌نشست و از خاکریز خاک بلند می‌شد، اما مظاهر عین خیالش نبود. از دستش کفری شدم. گفتم: «مگه آتیش رو نمی‌بینی؟ برای چی از بیرون کانال می‌ری؟ بیا داخل.» گفت: «آقای شیراوند، از شما بعیده. من یقین دارم تا روی این گلوله ننوشته باشند ‹مظاهر›، این گلوله به من نمی‌خوره.» گفتم: «این چه حرفیه می‌زنی؟» و با او شروع کردم به جرّوبحث کردن. در همین میان، علی‌آقا در سنگر، تکیه داده بود و با بی‌سیم حرف می‌زد. رگبار کالیبری که از روی تانک دشمن، زمین را شخم می‌زد به‌طرز عجیبی از خاک گذشت و در سنگر به پشت علی‌آقا خورد. جراحت علی‌آقا که عزیز ما بود، دوروبرمان را شلوغ کرد و بچه‌ها جمع شدند. مظاهر طوری که همه بشوند، گفت: «دیدی آقای شیراوند؟ @mahale114
2_1152921504607009357.mp3
7.49M
🎧آنچه خواهید شنید؛👇 ✍خدا شيطان را آفرید، و به ما امر کرد، با او دشمنی کنید😳 آیا این آفرینش،و این دستور خدا، باهم تناقض ندارند؟ @mahale114
امیرالمؤمنین علیه السلام میفرماید: 💠 إِذَا تَمَّ الْعَقْلُ، نَقَصَ الْكَلَامُ. ❇️ هنگامى كه عقل كامل گردد سخن كم مى شود. 📚 حکمت ۷۱ نهج البلاغه   @mahale114
✍ از امروز کارهایت را برای رضای خدا انجام بده تا فرق آن را بیابی نقل است که پادشاهی خواست تا مسجدی در شهر بنا کنند و دستور داد تا کسی در ساخت مسجد نه مالی و نه هر چیز دیگری هیچ کمکی نکند. چون می‌خواست مسجد تماما از دارایی خودش بنا شود. شبی از شب‌ها‌ پادشاه در خواب دید که فرشته‌ای از فرشتگان از آسمان فرود آمد و اسم پادشاه را از سر در مسجد عوض کرد و اسم زنی را به‌جای اسم پادشاه نوشت! وقتی پادشاه هراسان از خواب پرید، سربازانش را فرستاد تا ببینند آیا هنوز اسمش روی سر در مسجد هست یا نه؟! سربازان رفتند و چون برگشتند، گفتند: آری اسم شما همچنان بر سر در مسجد است. مقربان پادشاه به او گفتند که این خواب پریشان است. در شب دوم پادشاه دومرتبه همان خواب را دید. دید که فرشته‌ای از فرشتگان از آسمان فرود آمد و اسم پادشاه را از سر در مسجد عوض کرد و اسم زنی را به‌جای اسم پادشاه نوشت. صبح پادشاه از خواب بیدار شد و سربازانش را فرستاد که مطمئن شوند که هنوز اسمش روی مسجد هست. رفتند و بازگشتند و خبر دادند که هنوز اسمش بر سر در مسجد است. پادشاه تعجب کرد و خشمگین شد. تا اینکه شب سوم نیز دوباره همان خواب تکرار شد! پادشاه از خواب بیدار شد و اسم زنی که اسمش را بر سر در مسجد می‌نوشت را از بر کرد. دستور داد تا آن زن را نزدش بیاورند. پس آن زن که پیرزنی فرتوت بود، حاضر شد. پادشاه از وی پرسید: آیا در ساخت مسجد کمکی کردی؟ گفت: ای پادشاه، من زنی پیر و فقیر و کهن‌سالم و شنیدم که دیگران را از کمک در ساخت بنا نهی می‌کردی، من نافرمانی نکردم. پادشاه گفت: تو را به خدا قسم می‌دهم چه کاری برای ساخت بنا کردی؟ گفت: به‌ خدا سوگند که مطلقا کاری برای ساخت بنا نکردم جز... پادشاه گفت: بله! جز چه؟ پیرزن گفت: جز آن روزی که من از کنار مسجد می‌گذشتم، یکی از احشامی را که چوب و وسایل ساخت بنا را حمل می‌‌کرد، دیدم که با طنابی به زمین بسته شده بود. تشنگی به‌شدت بر حیوان چیره شده بود و به سبب طنابی که با آن بسته شده بود، هرچه سعی می‌کرد خود را به آب برساند، نمی‌توانست. برخاستم و سطل را نزدیک‌تر بردم تا آب بنوشد. به خدا سوگند که تنها همین یک کار را انجام دادم. پادشاه گفت: آری! تو این کار را برای رضای خدا انجام دادی و من مسجدی ساختم تا بگویند که مسجد پادشاه است و خداوند از من قبول نکرد! پس پادشاه دستور داد که اسم آن پیرزن را بر سر در مسجد بنویسند. @mahale114
شبنامه 1055.mp3
10.79M
کار ارتش اسرائیل تا سال 2025 تمام، و توان رزم خود را از دست می‌دهد / راه جایگزین اسرائیل علیه ایران شبنامه / گزارش رادیو اسرائیل از آنچه زیر پوست ارتش رژیم صهیونیستی در جریان است / نیروی هوایی به عنوان نقطه قوت ارتش رژیم تا سال 2025 چیزی در حدود 55 درصد از توان رزم خود را از دست خواهد داد / راه جایگزین رژیم صهیونیستی برای تقابل احتمالی با ایران/ @mahale114
4_5800787863679276639.mp3
11.81M
🔊 صوتی | تنظیم استودیویی              📝 بانوی مریم‌... 👤 کربلا‌یی‌ حسین_طاهری              @mahale114
4_5803221383559253600.mp3
4.99M
🔊 صوتی | زمینه              📝 آروم آروم از این زمونه... 👤 حاج‌میثم مطیعی                      @mahale114
4_5803221383559253594.mp3
17.08M
🔊 صوتی | شور              📝 از جون و جوونیشون گذشتن... 👤 کربلایی‌‌‌‌‌سیدرضا نریمانی                              @mahale114
پناه‌میبرم‌شبیه‌بچگیم‌به‌چادرمادرم چایی‌خانه‌شهدای‌مدافع‌امنیت 🏴 بمناسبت‌ایام‌شهادت‌حضرت‌زهرا(س) 📆 ازسه‌شنبه۲۲آذرماه‌به‌مدت‌۱۰شب،ساعت۱۸:۰۰ 📍بلوار ۱۵ خرداد،نبش خیابان شهید اسدپور هیئت‌نوجوانان‌زوارالزهرا(س) @Zovarozahra213 پایگاه‌بسیج‌شهیدجوینده @SHAHIDJOYANDEH10 @mahale114
48.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مباحث مهدوی 👈💢 شرح و تفسیر دعای ندبه و امام شناسی 👈 رائفی پور جلسه اول قسمت 4⃣( ادامه دارد...) ✅به یاری خدا و یاری امام زمان (عج) ادامه مباحث را روزانه تقدیم حضورتان خواهیم کرد. 👈 حداکثری لطفا به ترتیب شماره بندی، با یک صلوات به نیت ظهور منتشر بفرمایید 🌺 ‏ @mahale114
محله شهیدمحلاتی
فصل نهم : صفحه چهاردهم : نماز ناتمام #خاطرات_رزمندۀ_جانباز، حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام)
فصل نهم : صفحه پانزدهم : نماز ناتمام ، حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام) .................... حرف من درست بود یا نه؟ علی‌آقا درون سنگر تیر می‌خوره، چون روی تیر نوشته ‹چیت‌ساز› و باید بخوره. من روی خاکریز تیر نمی‌خورم چون روش ننوشته ‹مظاهر›. حالا سنگر و خاکریز چه فرقی می‌کنه؟» شاهد از غیب برایش رسید و دیگر حرفی برایم نیامد. او آیۀ قرآن را بی‌آنکه بداند، عمل می‌کرد. آنجا که می‌فرماید: (قُلْ) به آنانی که از جنگ گریزان‌اند بگو: (لَنْ يُصِيبَنَا) چیزی به ما نمی‌رسد، (إِلَّا مَا كَتَبَ اللَّهُ لَنَا) مگر آنچه خدا برایمان نوشته است. (هُوَ مَوْلَانَا) او مولای ماست، (وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ) پس مؤمنان باید به خدا تکیه کنند. مظاهر با سن کم خود، درس بزرگی به ما داد و نشان داد شهدای ما چشمه‌ای از نور در وجود خویش دارند که بر زبان آنان حکمت می‌شود و بر چهره‌شان رنگ خدا می‌نشاند. مظاهر در این مقام بود و سال بعد در ماووت به‌شهادت رسید. این بار با شهادت خونین خود از من اقرار گرفت و گفت: «دیدی آقای شیراوند؟ دیدی حرف ما شهدا درست بود؟» با حرف درست او، بچه‌ها عجیب دل‌وجرئتی پیدا کردند و نحوۀ رزم آن‌ها تغییر کرد. از حالت تدافعی درآمدند. دیگر درگیر جان‌پناه نبودند؛ بی‌محابا از کانال بیرون پریدند و رودررو با دشمن درگیر شدند. شوری که مظاهر در دل ما ایجاد کرد مثل یک گلولۀ برفی غلتید و با همراه کردن هرکه سر راهش بود، بزرگ و بزرگ‌تر شد و با تمام توان از روی دشمن گذشت. رزمندگان لشکر المهدی که ما را دیدند به وجد آمدند و آنان نیز با ما همراه شدند. ما دنبال دشمن افتاده بودیم و دشمن فرار می‌کرد. اگر اجازه داشتیم به‌راحتی می‌توانستیم جلوتر برویم، اما فقط تا نزدیکی خاکریز رفتیم و تا آن‌ها را سر جایشان ننشاندیم، برنگشتیم. هنگام برگشت، عقب‌عقب تیراندازی می‌کردیم و از کنار بعثی‌های بسیاری که روی زمین افتاده بودند رد می‌شدیم. بسیاری کشته، مجروح و بعضی هم خود را به موش‌مردگی زده بودند تا در فرصت مناسب، به عقب بروند. دو بعثی نزدیک جاده بدون هیچ زخمی‌ روی زمین افتاده بودند. احتمال دادم آن‌ها از همین قسم باشند. به بچه‌ها گفتم: «ببینید اونا زنده‌اند یا نه؟» یکی بدون اینکه خود را زحمت دهد، کلوخی برداشت و به سر آن بعثی زد. بعثی ناخودآگاه تکان خورد. وقتی دیدم زنده است به بچه‌ها گفتم: «بشینید تا اسیرشون کنیم.» واقعاً قصدم همین بود. صدا زدم: «لا تحرک، قف قف.» اما به‌جای تسلیم، آن دو نفر فرار کردند و ما هم بر آن‌ها اسلحه گرفتیم. یکی از آن‌ها را هرچه زدیم نیفتاد و بالاخره خودش را زخمی پرت کرد ‌آن‌سوی خاکریز. اما دیگری همان اول کار، به‌صورت زمین خورد و پایش از زانو خم‌شده، در هوا ماند. با حماسۀ شهید مظاهر و دیگر رزمندگان، حساب کار دست دشمن آمد و بااینکه بعدازظهر حملاتی انجام دادند، اما دیگر رمق پاتک‌های اول صبح را نداشت. فردا نیرو‌های لشکر سیدالشهدا جایگزین ما شدند و ما با تقدیم حدود سی شهید در این مرحله از عملیات، به عقب برگشتیم. نیروهای لشکر المهدی همراهمان بودند. آن‌ها سمت چپ جاده ستون کشیدند و ما سمت راست جاده حرکت می‌کردیم. در همین حین، تویوتایی جلوی پایمان ترمز زد و حدود 13 نفر از بدحال‌ها و بزرگ‌ترها را سوار کرد. در شلمچه، همه‌جا حکم خط مقدم را داشت و جاده مثل کانال، کوبیده می‌شد. دقایقی بعد، یک خشایار آمد و بیست نفری را سوار کرد. شیخ آیت هم سوار شد. طبق گفتۀ‌ خود او، در راه مصائب زیادی متحمل شدند و به‌سادگی به مقصد نرسیدند. آن‌ها شیمیایی‌شده، موج‌گرفته و مجروح خودشان را به عقبه رساندند و از آنجا مستقیم راهی بیمارستان شدند. خشایار نیز روزی ما نبود و به پیاده‌روی ادامه دادیم. خستگی مسیر را طولانی‌تر کرده بود. در قسمتی از جاده، دو طرف را خاک ریخته بودند تا پناهی در برابر ترکش‌ها باشد. ستون در حال خروج از این قسمت بود که ستار کرمعلی شروع به دویدن کرد و از ما جلو زد تا اولین نفر باشد. گفتم: «چته، ستار؟ صبر کن یواش‌یواش باهم بریم.» به‌شوخی گفت: «نمی‌دونم چمه.» سرستون ما خدارحم خزایی و پشت‌سرش نعمت سوری، جلال محمودی، حمدالله سلگی و... بود. ستار از همۀ آن‌ها جلو زد و چند متری هم فاصله گرفت. دو ستون به‌آرامی ‌از پناه خاکریز اطراف جاده بیرون آمد. حدود سی نفر از هر ستون، بیرون خاکریز بودند که سروکلۀ هواپیمای دشمن پیدا شد. هواپیما به‌خوبی ما را رصد کرده بود و دو راکت دقیقاً به همان نقطۀ آسیب‌پذیر زد. @mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥این فیلم زیبا سیستم های متنوع بدن انسان را نمایش می دهد؛ هزاران کارخانه بزرگ در بدن ما به دقت طراحی و ساخته شده است؛ این بدن بزرگترین دلیل بر وجود خالق ماست. و بهترین‌ دلیل برای شکرگذاری همه‌جانبه ماست... فقط بگو سبحان الله وباز هم سبحان الله و خداوند را هزاران بار شکر می کنیم و سجده می کنیم به عظمت و بزرگی خداوند قادر ایمان داریم، الله اکبر از این همه نعمتی که به ما داده، واقعان توان شکر گذاری نعمتهای فراوانش را نداریم. خدایا، ای پروردگار عالم از تمام نعمتهایت آن نعمت‌هایی که از فهم و شعور درک ما انسانها خارج است از روز اول خلقت تا روز قیامت، تاروزی که با تو ملاقات خواهم کرد، هزاران بارشکر🙏 @mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 پیام مهم مجید رضا رهنورد قاتل دو بسیجی مشهدی خطاب به علی کریمی: 🔹 آخه تو انسان هستی یا نه؟ این فیلم رو خودم گفتم گرفتن که بعدا چند نفر مثل منو بدبخت نکنی! @mahale114
👔 مدولباس در قاجاریه 📌 شماره ۶/۱ ✍ مدولباس ایرانی در زمان شکل گیری حکومت قاجار کم و بیش آماده تاثیرپذیری از انقلاب صنعتی پیش رو در اروپا بود. ورود افسران اروپایی برای آموزش‌های نظامی به ایران باعث شده بود تا اروپاییان به راحتی به مواد خام دسترسی داشته باشند و علاوه بر آن سلیقه و بازارهای ایرانی را آنالیز کنند؛ همین موضوع مد و لباس ایرانی را در خطر فرهنگ غربی قرار داده بود. اما اوضاع مدولباس در زمان اولین پادشاه قاجار آقا محمدخان طور دیگری بود... ✅ واحد پوشاک موسسه مصاف @mahale114
👔 مدولباس در قاجاریه 📌 شماره ۶/۲ ✍ ایرانی‌های در زمان شکل گیری حکومت قاجاریه، نسبت به فرهنگ اصیل ایرانی متعصب بودند. تا حدی که در مقابل هرگونه نفوذ فرهنگی به شدت مقاومت می‌کردند. به اصطلاح پیرو مکتب ناسیونالیسم بودند‌. پیروان این مکتب ملی گرا، مفتخر به نژاد آریایی بودند. اولین پادشاه قاجار با همین رویکرد حکومت خودش را آغاز کرد اقا محمد خان با توجه عقایدی که داشت سعی در تمدن گرایی و بازگرداندن ایران به زمان هخامنشیان داشت بخاطر همین در دوره او لباس های بلند مثل لباس هخامنشیان مد شد. ✅ واحد پوشاک موسسه مصاف @mahale114
هدایت شده از حکمت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥دعوت پادشاه سعودی از رهبر معظّم انقلاب دام ظله برای حضور در مسجد الحرام 💥 و پاسخ متفاوت ایشان... میام به شرط اینکه.... 💐⚘💐⚘
👔 مدولباس در قاجاریه 📌 شماره ۶/۳ ✍ اما با پادشاهی ناصرالدین شاه اوضاع اجتماعی ایران تغییر کرد، ناصرالدین شاه معتقد به نوگرایی و مدرنیسم بود البته ایشان با شعار ملی گرایی سعی کرد به روزرسانی‌ها و تحولات اجتماعی به وجود بیاورد که بیشتر شبیه به فرنگ ستایی و غربگرایی بود. به این صورت لباس ایرانی اسلامی نرم نرم دستخوش تغییرات غرب گونه ای شد که با شعار نوگرایی در فرهنگ ایرانی اسلامی به وجود آمد. علاوه بر سفرهای شاهان ایرانی به اروپا و تغییر سبک پوشش زن‌های درباری، قراردادهایی بین شاهان ایرانی و اروپاییان بسته شد که به موجب اون امتیاز نساجی و بازارهای ایران در اختیار تجار اروپایی قرار گرفت. این اقدامات با همزمانی وقوع انقلاب صنعتی اروپا دروازه ای بود برای ورود فرهنگ غربی به ایران. ✅ واحد پوشاک موسسه مصاف @mahale114
👔 مدولباس در قاجاریه 📌 شماره ۶/۴ ✍ ورود افسران فرانسوی و تجار انگلیسی وضع اقتصادی ایران را به نابودی کشاند و واردات محصولات را دو چندان کرد. با واردات محصولات اروپایی، کارخانه‌ها و کارگاه‌های ایرانی ورشکست شدند. پارچه های ایرانی مانند زری و اطلس و ماهوت که از پارچه های معمول اون دوران بودند جای خودشان را به پارچه‌های ارزان ساتن و ژرژت و ... دادند. شکوه عظمت فرهنگ ایرانی اسلامی به یک باره فرو ریخت. سفرهای پادشاهان ایرانی به اروپا در به وجود آمدن فقر فرهنگی نقش مهمی داشت برای مثال بعد از سفر فتحعلی شاه به فرانسه و دیدن باله و بالرین ها، دستور دوخت دامن های شلیته و پرچین و شلوار های تنگ و چسبان را در ایران داد. ✅ واحد پوشاک موسسه مصاف @mahale114
👔 مدولباس در قاجاریه 📌 شماره ۶/۵ ✍ در این میان جنبش‌های ناسیونالیستی توجهشان را به مبحث حجاب متمرکز کردند. آن‌ها بر این باور بودند که حجاب توسط اسلام و اعراب اختراع شده و به کشور ایران تحمیل شده است. این درحالی بود که در ایران باستان حجاب سرسخت‌تر از اسلام رعایت می‌شد. ویل دورانت درمورد ایران قبل از اسلام میگوید: به زنان طبقات بالای اجتماعی هرگز اجازه داده نمیشد با مردان رفت و آمد کنند و زنان شوهر دار حق نداشتند هیچ مردی حتی پدر و برادر خود را ببینند. نشریاتی مخصوص بانوان چاپ شد و با توهین به حجاب و وهم و خیال شمردن اون، خانم هارو تحریک به اعتراض خیابونی کردند. خواسته اونها حذف روبنده از صورت خانم‌ها بود. ✅ واحد پوشاک موسسه مصاف @mahale114
1401.09.19-OstadFayazi.MP3
1.16M
📜 یُحیی الارض بعد موتها یک حد در روی زمین اگر اجرا شود، سودش برای زمین بیشتر از باران چهل روزه است! 🎙 آیت الله فیاضی (حفظه الله) قابل توجه مسئولین قوه قضائیه 🔰تاریخ :۱۴۰۱/۰۹/۱۹ @mahale114
👔 مدولباس در قاجاریه 📌 شماره ۶/۶ ✍ مدرسه‌های مخصوص بانوان تاسیس شد و ضمن آموزش خواندن و نوشتن، آموزه‌های ناسیونالیستی بین بانوان رواج پیدا کرد. فرهنگ اصیل ایرانی اسلامی با سناریوی قوی از تمام زوایا تحت هجوم فرهنگ غربی قرار گرفته بود... براساس اقدامات تفکر مدرنیسم پوشاک غربی اول به دست درباریان در ایران مد می‌شد بعد از آن به سرعت به طبقات پایین‌تر می‌رسید. تحت تاثیر مدهای غربی خانم‌ها لباس‌های اروپایی بدون شلوار یا جوراب و آقایان کت و شلوار و کراوات می‌پوشیدند. کم کم مهمانی‌های مختلط زن و مرد رواج پیدا کرد‌، زنان ایرانی که تا قبل از اون زمان به تواضع و حیا معروف بودند به راحتی با لباس‌های اروپایی در این مهمانی‌ها شرکت می‌کردند. ✅ واحد پوشاک موسسه مصاف @mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 ایران غول صنعت نساجی ✍ ایران در زمان صفویه غول صنعت نساجی بود. به بسیاری از کشورها پارچه صادر می‌کرد و یک کشور غنی از مواد اولیه در آستانه انقلاب صنعتی اروپا محسوب می‌شد. بر همین اساس توافقاتی بین ایران و اروپاییان بسته شد‌ که زمینه ساز تاثیر پذیری ایران از انقلاب صنعتی اروپا بود. 👤 در این ویدئو ما عوامل تاثیرگذار بر فرهنگ اصیل ایرانی اسلامی در زمان صفویه را بررسی می‌کنیم. 🔹این ویدئو ادامه دارد ..‌. ✅ واحد پوشاک موسسه مصاف @mahale114