eitaa logo
محله شهیدمحلاتی
403 دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
6.4هزار ویدیو
103 فایل
برای ارتباط برقرار کردن به آیدی زیر پیام بدهید : @STabatabai
مشاهده در ایتا
دانلود
4_310226054725763443.mp3
7.44M
🎧آنچه خواهید شنید؛👇 ✍ شيطان، به اونايي که قصد دارند، با خدا رفیق شن، بیشترحمله می کنه😳 👈پس چه کنیم که، با خدا رفیق بمونیم؟ @mahale114
مَن أرادَ أن لايُؤذِيَهُ مِعدَتُهُ فَلا يَشرَب بَينَ طَعامِهِ ماءً ؛ امام رضا عليه السلام فرمودند : هر كه مى خواهد معده اش آزارش ندهد ، در بين غذا آب نخورد . 📚بحار الأنوار ، ج ۶۲ ، ص ۳۲۳ @mahale114
هرکس عادت به تاخیر در نمازها کرده است،خود را برای تاخیر در همه ی زندگی آماده کند...😢 تاخیر در ، تاخیر در ، تاخیر در تولد اولاد، تاخیر در سلامتی و و...هر قدر که امور باشد امور خواهد شد...☺️ در محضر آیت الله بهجت (ره) ص۱۱۱ @mahale114
شبنامه 1063.mp3
11.73M
غربگرایان در پروژه مهسا امینی چه در سر دارند؟ / رد پای امنیتی های آلوده در بحران اخیر شبنامه / بررسی رفتار امنیتی‌های آلوده نشان می‌دهد که جریان غربگرا از خیلی قبل‌تر نکاتی را گفته و روی ریلی بازی کرده که بی ارتباط با آشوب‌های اخیر نمی‌تواند باشد / در ادامه ی همان موج، آنها حالا وسط این معرکه در تلاش هستند تا مخاطب را به سمتی هدایت کنند تا این طور به نظر برسد که شهدا و قاتلین آنها هر دو قربانی هستند / این انگاره سازی‌ها در حالی صورت می‌گیرد که شبکه ی خبرنگاران غربگرایان که رابط آنها با اینترنشنال بودند در بازداشت هستند و اینها به ناچار توپخانه ی روزنامه‌ها را فعال کرده اند.../ @mahale114
6.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚫️ دردناکترین جمله حضرت زهرا که از در به پهلو خوردن دردناکتر است! ❗️ احتجاج حضرت زهرا با خلیفه اول 🔹 روضه سوزناک حضرت زهرا در احتجاج با خلیفه اول 💬 آیت‌الله جوادی آملی حفظه الله @mahale114
میثم_مطیعی_بی_تو_یا_زهرا_آه_از_این_دنیا.mp3
9.04M
🎧 صوتی : ◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️ بی‌تو یازهرا، آه از این دنیا حاج‌میثم مطیعی @mahale114
4_5834970430351347119.mp3
13.24M
🔊 صوتی :              ◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️ شهیده بانو... حاج‌عبدالرضا هلالی                         @mahale114
19.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 ببینید |‌ فیلم بیانات رهبر انقلاب در دیدار خانواده‌های شهدای شاهچراغ @mahale114
ما زنده به لطف و رحمت زهرائیم مامور برای خدمت زهرائیم روزی كه تمام خلق حیران هستند ما منتظر شفاعت زهرائیم السلام علیک یا فاطمه الزهرا (س) فاطمیه ی دوم ◾️از شنبه سوم دی ماه به مدت ۵ شب 🏴‌مراسم تشییع نمادین:شب شهادت 🏴شبی با شهدای فاطمی: آخرین شب ⏱ زمان شروع مراسمات از ساعت ۱۹:۳۰ شروع مراسم تشییع نمادین همزمان با نماز مغرب و عشاء 📍 مکان: بلوار ۱۵ خرداد، انتهای خیابان شهید اسدپور، مسجد و حسینیه حضرت بقیه الله(عج) ⭕️لطفا به زمان جلسه دقت فرمایید @mahale114
28.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مباحث مهدوی 👈💢 شرح و تفسیر دعای ندبه و امام شناسی 👈 رائفی پور جلسه دوم2⃣ قسمت ششم6⃣( ادامه دارد...) ✅به یاری خدا و یاری امام زمان (عج) ادامه مباحث را روزانه تقدیم حضورتان خواهیم کرد. 👈 حداکثری لطفا به ترتیب شماره بندی، با یک صلوات به نیت ظهور منتشر بفرمایید 🌺 ‏ @mahale114
محله شهیدمحلاتی
فصل دهم : صفحه هشتم : نماز ناتمام #خاطرات_رزمندۀ_جانباز، حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام)
فصل دهم : صفحه نهم : نماز ناتمام ، حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام) .................... شیخ حمزه را صدا زدم و گفتم: «فکری به حال شهدا و مجروحان کنیم.» آقای مالمیر تأیید کرد و گفت: «مجروح‌ها رو عقب ببرید. اونا خیلی دست‌وپاگیر هستن. اگر بعثی‌ها جلو بیان جز اینکه اسارتشون رو ببینیم کاری از ما برنمی‌آد.» سنگربه‌سنگر مجروحان را از گوشه‌وکنار جمع کردیم و آوردیم یک جا. وقتی همگی جمع شدند نتیجه خیره‌کننده بود. نزدیک 20 تا 25 مجروح در تپه بود که همگی باید به عقب می‌رفتند. حالا ما دو نفر، با این‌همه آدم چه می‌کردیم؟ یکی چشمش ترکش خورده بود و دیگری خون‌ریزی داشت. یکی از درد به خود می‌پیچید و آن‌یکی موجی شده بود. با آن‌ها حرف زدم که خودشان را تکانی بدهند و با ما همراه شوند. بعضی را با ترس و بعضی را با روحیه دادن سرپا کردم. پنج تایی از آن‌ها وضع وخیمی ‌داشتند و جز با برانکارد نمی‌شد آن‌ها را جابه‌جا کرد. بقیه را ستون کردیم. شیخ حمزه جلو افتاد و من عقب‌دار شدم. آنچه ما آنجا دیدیم وصف‌ناپذیر است. از طرفی، طاقت مجروحان به دور زدن تپه نمی‌کشید و مسیر میان‌بر آماج گلوله‌های دشمن بود. همچنین شیب سخت تپه، راه رفتن را سخت می‌کرد و مزید بر آن، بر اثر بارندگی لیز و لغزنده شده بود. دیده‌ها را با هیچ زبانی بیان نمی‌شود. تمام بار این ستون بر دوش من و شیخ حمزه بود و مسئولیت آن بر شانه‌هایمان سنگینی می‌کرد. اما از طرف دیگر، صحنه‌های عجیبی برابر دیدگانمان رقم می‌خورد. مجروحان از ابتدا تا انتها قطار شده بودند و دست بر شانۀ هم، خودشان هوای یکدیگر را داشتند. این وسط یکی می‌افتاد و آنکه چشمش زخمی ‌بود وقتی می‌فهمید جلویی‌اش نیست، با صدا و دست زمین را می‌جست و او را بلند می‌کرد. یک لحظه همین که چشم نداشت دستش رها می‌شد و ستون می‌برید؛ نفر جلویی از یکسو بقیه را نگه می‌داشت تا او برسد و نفر پشت‌سر از سویی دیگر هدایتش می‌کرد تا جلویی را پیدا کند. یکی خون‌ریزی داشت و بی‌رمق شده بود دیگری او را هل می‌داد تا جا نماند. چفیه و پانسمان یکی شل می‌شد و دیگری برایش محکم می‌کرد. یک لحظه دیدم یکی سر خورد و پایین رفت، دویدم و او را از پایین آوردم. همۀ این‌ها در حالی بود که گلوله‌های دشمن کنارمان می‌نشست و در تیررس گلوله‌ها بودیم. کمک خدا و همدلی بچه‌ها جواب داد و یک‌دفعه چشم باز کردیم و خودمان را در سنگر امداد دیدیم. اگر به ما دو نفر بود، هیچ‌گاه نمی‌توانستیم این‌همه مجروح را ردیف کنیم و نجات دهیم. حاج‌مهدی منتظر خبر ما بود. تپۀ وسط و تپۀ شمشیری توسط گروهان شهید بهشتی فتح شده بود و می‌خواست بداند تپۀ اول چقدر زهر دارد. گفتیم آنچه ما دیدیم پافشاری همه‌جانبۀ نیروهای بعثی در این تپه است و دشمن به این راحتی عقب نمی‌رود. حاجی همان‌جا تصمیم گرفت به عقب برود و با گروهان شهید باهنر که به‌عنوان احتیاط در عقبه بود برای فتح این تپه بیاید. نماز صبح را همان‌جا خواندیم. بعد از نماز، حاج‌مهدی گفت: «من می‌رم، اما ایرج توی پاسگاه خرابه‌س و از اونجا داره کارو مدیریت می‌کنه. با شیخ حمزه برید کمکش.» نرسیده به پاسگاه خرابه، چیزی شبیه نارنجک کنار ما افتاد و صدایش ما را ترساند. خواستیم پناه بگیریم که ایرج داد زد: «ها؟ کجا دارید می‌رید؟» وقتی فهمیدیم ایرج سنگ انداخته و در این شرایط هم شوخی را رها نمی‌کند، خندیدیم. با رفتن حاج‌مهدی به عقبه، فرماندهی کل گردان افتاد به دوش ایرج؛ کاری که این جوان 24ساله به بهترین شکل انجام می‌داد و ما را مبهوت خودش کرده بود. ایرج بی‌سیم را دست گرفته بود و از کنار آن جنب نمی‌خورد. بدون استفاده از نقشه، آدرس می‌گرفت و آدرس می‌داد. هم‌زمان تقاضای آتش‌تهیه می‌کرد و در پناه آن، نیروها را جابه‌جا می‌کرد و در مجموع، کاری کرد که راه نفوذ دشمن از هرجهت بسته شود. دشمن در تپۀ شمشیری حالت محاصره ایجاد کرده بود. هم از سمت چپ، یعنی سلیمانیه، و هم از بالا این تپه را می‌زد. ایرج همین شرایط را برای دشمن در تپۀ اول ایجاد کرد و گروهان شهید بهشتی را از تپۀ وسط و گروهان شهید رجایی را از پایین بر آن‌ها متمرکز کرد. تا ظهر نظم و نظام خوبی بر گروهان‌ها حاکم شد و فقط کمک گروهان شهید باهنر را کم داشتیم تا معرکه را قبضه کنیم. حوالی ظهر، خمپاره‌ای در پاسگاه خرابه فرود آمد و ایرج و شیخ حمزه زخمی ‌شدند. ترکش به ساق پای شیخ حمزه و کاسۀ زانوی ایرج خورد و هر دو را زمین‌گیر کرد. بااین‌حال، ایرج پای بی‌سیم، مدام پیگیر کار بچه‌ها بود و فقط به‌اندازۀ چهار رکعت نماز نشسته، دست از کار کشید. وقتی دیدم فکر خودش نیست، رفتم کنسرو و تکه‌نانی از پشتیبانی گرفتم و با اصرار، لقمه‌ای ناهار در دستش گذاشتم. @mahale114
باعرض سلام وبا آرزوی سلامتی برای تمامی شما عزیزان محترم. ان شاءالله امشب در شب یلدای فاطمی در حد توان خدمت خانواده های محترم تحت پوشش هستیم. @mahale114