#پندانه
✍ قایقی که خالی بود
🔹وقتى جوان بودم، قايقسوارى را خيلى دوست داشتم.
🔸يک قايق كوچک هم داشتم كه با آن در درياچه قايقسوارى مىكردم و ساعتهاى زيادى را آنجا بهتنهايى مىگذراندم.
🔹در يک شب زيبا و آرام، بدون آنكه به چيز خاصى فكر كنم، درون قايق نشستم و چشمهايم را بستم.
🔸در همين زمان، قايق ديگرى به قايق من برخورد كرد. عصبانى شدم و خواستم با شخصى كه با كوبيدن به قايقم، آرامش مرا بههم زده بود دعوا كنم؛ ولى ديدم قايق خالى است!
🔹كسى در آن قايق نبود كه با او دعوا كنم و عصبانيتم را نشان دهم. حالا چطور مىتوانستم خشم خود را تخليه كنم؟ هيچ كارى نمىشد كرد!
🔸دوباره نشستم و چشمهايم را بستم. در سكوت شب كمى فكر كردم. قايق خالى براى من درسى شد.
🔹از آن موقع اگر كسى باعث عصبانيت من شود، پيش خود مىگويم:
اين قايق هم خالى است!
شب و عاقبت شما بخیر 🙏
التماس دعا 🤲
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@mahale114
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
#پندانه
✍ احترام بهخاطر ترس یا نیاز؟
🔹گرگی با مادر خود از راهی میگذشتند. بزی در بالای صخرۂ تیزی ایستاده بود و بر سر گرگ آب دهان میانداخت.
🔸گرگ مادر اهمیتی نداد و رد شد.
🔹فرزند گرگ ناراحت شد و گفت:
مادر! برای من سنگین است که بزی برای ما آب دهان بیندازد و تو سکوت کنی.
🔸گرگ مادر گفت:
فرزندم، نیک نگاه کن ببین کجا ایستاده و آب دهان میاندازد. اگر او نمیترسید این کار را از روی صخرۂ تیزی نمیکرد، چون مطمئن است من نمیتوانم آنجا بایستم و او را بگیرم.
🔹پس به دل نگیر، که بز نیست بر ما آب دهان میاندازد، جایی که ایستاده است را ببین که بر ما تف میکند.
💢 گاهی ما را احترام میکنند، گمان نکنیم که محترم هستیم و این احترام قلبی و بهخاطر شایستگی ماست، چهبسا این احترام یا بهخاطر نیازی است که بر ما دارند یا بهخاطر ترسی است که از شر ما بر خود میبینند.
🔺مانند سکوت و احترام کارگری در برابر کارفرمایی ظالم!
شب و عاقبت شما بخیر 🙏
التماس دعا 🤲
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@mahale114
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
#پندانه
✍ از آنچه خدا به تو داده، به دیگران ببخش
🔹بزرگی میگفت:
یک وقت جلوی شما یک سبد سیب میآورند، شما اول برای کناریتان برمیدارید، دوباره سیب بعدی را به نفر بعدی میدهید و...
🔸دقت کنید، تا زمانی که برای دیگران برمیدارید سبد مقابل شما میماند.
🔹ولی حالا تصور کنید همان اول برای خود بردارید، میزبان سبد را به طرف نفر بعد میبرد.
🔸نعمتهای خدا نیز اینطور هستند؛ با بخشش، سبد را مقابل خود نگه دارید...!
شب و عاقبت شما بخیر 🙏
التماس دعا 🤲
یاعلی
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@mahale114
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
#پندانه
✍ مثل یک چای تلخ
🔹وقتی یک چای تلخ مقابلتان میگذارند چه میکنید؟
🔸با یکیدو حبه قند آن را شیرین میکنید و نوشیدنش را بر خود گوارا میسازید.
🔹سختیهای زندگی مثل همان چای تلخ هستند و نعمتهای الهی درست شبیه همان حبههای قند.
🔸️و از آنجا که زندگی انسان بیرنج و مرارت نمیتواند باشد، ️خداوند توصیه میکند نعمتهای مرا به یاد آورید.
شب و عاقبت شما بخیر 🙏
التماس دعا 🤲
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@mahale114
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
#پندانه
✍ روی خودت تمرکز کن
🔹فرض کن یه مار نیشت میزنه ولی تو بهجای اینکه به فکر نجات خودت و بهبود پیداکردن باشی، دنبال اون مار میری تا بگیریاش و ببینی چرا نیشت زده و بهش ثابت کنی که تو لایق این طرز برخورد نبودی.
🔸بعضی آدمها هم به زخمیکردن بقیه خو گرفتن و جزئی از طبیعتشون شده و حتی متوجه پیامهای ما نمیشن.
🔹پس بهتره بهجای درگیریهای بیهوده روی بهبودی خودمون تمرکز کنیم.
شب و عاقبت شما بخیر 🙏
التماس دعا 🤲
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@mahale114
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
#پندانه
✍ یک حساب جادویی به نام «زمان»
🔹تصور کن برنده یک مسابقه شدی و جایزهات اینه که بانک هر روز صبح یک حساب برات باز میکنه و توش ۸۶هزار و ۴۰۰ تومان پول میذاره، ولی دو تا شرط داره!
🔸یکی اینکه همه پول رو باید تا شب خرج کنی وگرنه هرچی اضافه بیاد ازت پس میگیرن، نمیتونی تقلب کنی یا اضافهٔ پول رو به حساب دیگهای منتقل کنی.
🔹شرط بعدی اینه که بانک میتونه هر وقت بخواد بدون اطلاع قبلی حسابو ببنده و بگه جایزه تموم شد.
🔸حالا بگو چطوری عمل میکنی؟
🔹همه ما این حساب جادویی رو در اختیار داریم؛ زمان.
🔸این حساب با ثانیهها پر میشه، هر روز که از خواب بیدار میشیم ۸۶هزار و ۴۰۰ ثانیه به ما جایزه میدن و شب که میخوابیم مقداری رو که مصرف نکردیم نمیتونیم به روز بعد منتقل کنیم.
🔹لحظههایی که زندگی نکردیم از دستمون رفته، دیروز ناپدید شده، هر روز صبح جادو میشه و ۸۶هزار و ۴۰۰ ثانیه به ما میدن.
🔸یادت باشه که من و تو فعلا از این نعمت برخورداریم ولی بانک میتونه هر وقت بخواد حسابو بدون اطلاع قبلی ببنده.
🔹ما بهجای استفاده از موجودیمون نشستیم بحثوجدل میکنیم و غصه میخوریم.
🔸بیا از زمانی که برامون باقی مونده لذت ببریم.
شب و عاقبت شما بخیر 🙏
التماس دعا 🤲
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@mahale114
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
#پندانه
✍ برای زندگیات هدف تعریف کن
🔹آدم بیهدف مانند مسافریست که وارد پایانه مسافربری میشود.
🔸گرچه آنجا اتوبوس فراوان است، اما چون نمیداند کجا میخواهد برود، نمیتواند سوار هیچکدام از آنها شود.
🔹برای زندگیات هدف تعریف کن وگرنه اتوبوس را اشتباه سوار میشوی.
شب و عاقبت شما بخیر 🙏
یاعلی، التماس دعا 🤲
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@mahale114
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
#پندانه
✍ خدا جای حق نشسته
🔹کلاس پنجم بودم که با تعطیلی مدارس، به مغازه مکانیکی میرفتم. صاحب مغازه مرد بسیار بیرحم و خسیسی بود.
🔸دو شاگرد ثابت داشت که من فقط برای آنان چای درست میکردم و صف سنگک میایستادم و کارم فقط آچار و یدکیآوردن برای آنها بود که از من خیلی بزرگتر بودند.
🔹در مکانیکی لژی داشتند و همیشه صبحانه و نهار در آنجا کلهپاچه و کباب میخوردند.
🔸وقتی برای جمعکردن سفرهشان میرفتم، مانده نان سفره را که بوی کباب به آنها خورده بود و گاهی قطرهای چربی کباب بر روی آن ریخته بود را با لذت بسیار میخوردم.
🔹روزی آچار ۶ را اشتباهی خواندم و آچار ۹ را آوردم. صاحب مغازه پیکانی را تعمیر میکرد که رانندهاش خانم بود.
🔸از تکبر و برای خودنمایی پیش آن زن، گوش مرا گرفت و نیم متر از زمین بلندم کرد. زن عصبانی شد تا صاحب مغازه ولم کرد.
🔹آتش وجودم را گرفته بود. بهسرعت به کوچه پشت مغازه رفتم و پشت درخت توت بزرگی نشستم و زار گریه کردم.
🔸آن روز از خدا شاکی شدم. حتی نماز نخواندم و با خود گفتم:
چرا وقتی خدا این همه ظلم را به من دید، بلایی سر این آقا نیاورد؟
🔹گفتم:
خدایا! این چه عدالتی است؟ من که نماز میخوانم، کسی که بینماز است مرا میزند و آزار میدهد و تو هیچ کاری نمیکنی؟
🔸زمان بهشدت گذشت و سی سال از آن ایام بر چشم برهمزدنی سپری شد. همه ماجرا فراموشم شده بود و شکر خدا در زندگی همه چیز داشتم.
🔹روزی برای نیازمندان قربانی کرده بودم و خودم بین خانوادههای نیازمند تقسیم میکردم.
🔸پیرمردی از داخل مغازه بقالی بیرون آمد. گمان کردم برای خودش گوشت میخواهد.
🔹گفت:
در این محل پیرمردی تنها زندگی میکند. اگر امکان دارد سهمی از گوشت ببرید به او بدهید.
🔸آدرس را گرفتم. خانهای چوبی و نیمهویران با درب نیمهباز بود.
🔹صدا کردم، صدایی داخل خانه گفت:
بیا! کسی نیست.
🔸وقتی وارد اتاقی شدم که مخروبه بود پیرمردی را دیدم. خیلی شوکه شدم گویی سالها بود او را میشناختم. بعد از چند سؤال فهمیدم صاحب مغازه است.
🔹گذر زندگی همه چیزش را از او گرفته بود و چنین خاکنشین شده بود.
🔸خودم را معرفی نکردم چون نمیخواستم عذاب وجدانش را بر عذاب خاکنشینیاش اضافه کنم.
🔹با چشمانی گریان و صدایی ملتمسانه و زار به من گفت:
پسرم آذوقهای داشتی مرا از یاد نبر. به خدا چند ماه بود گوشت نخورده بودم که آن روز به بقال گفتم: اگر عید قربان کسی گوشتی قربانی آورد خانه مرا هم نشان بده.
🔸از خانه برگشتم و ساعتی درب خودرو را بستم و به فکر فرورفتم. شرمنده خدا بودم که آن روز چرا نمازم را نخواندم و کارهای خدا را زیر سؤال تیغ نادانیام بردم.
🔹با خود گفتم:
آن روز از خدای خود شاکی شدی و دنبال زندگی صاحب مغازه بودی که چرا مثل او، خدا تو را ثروتمند خلق نکرده است.
🔸اگر خدا آن روز، امروزِ تو و صاحب مغازه را نشانت میداد و میپرسید: میخواهی کدام باشی؟ تو میگفتی: میخواهم خودم باشم.
💢 پس یاد گرفتم همیشه در زندگی حتی در سختیها جای خودم باشم که مرا بهرهای است که نمیدانستم.
شب و عاقبت شما بخیر 🙏
التماس دعا 🤲
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@mahale114
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
#پندانه
✍ دینت را از جای درست فرابگیر
🔹اسلام باید از سرچشمهاش آموخته شود، که اگر از سرچشمهاش فراگرفته نشود مانند آن است که شما در دل طبیعت نشستهاید و کتری آب خود را برای خوردن چای، از نهری پُر میکنید که در بالادستها کسی در آن ظرف میشوید و دیگری در آن نهر استحمام میکند.
🔸پس اگر طعم این چای بد بود، خطا از خود شماست که نتوانستهاید از چشمهاش کتری را پر کنید. مشکل از چشمه نبوده است.
شب و عاقبت شما بخیر 🙏
التماس دعا 🤲
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@mahale114
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
#پندانه
✍ به خدا ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﮐﻦ
🔹ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﮐﻦ
ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﯾﻮﻧﺲ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺯﯾﺮ ﺁﺏ، ﻧﻮﺡ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺁﺏ ﻭ ﯾﻮﺳﻒ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻗﻌﺮ ﭼﺎﻩ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺁﺏ ﺣﻔﻆ ﮐﺮﺩ.
🔸ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﮐﻦ
ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﺪ ﺍﺯ ﯾﮏ ﺿﺮﺑﻪ ﻋﺼﺎ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺭﻭﺩ ﻧﯿﻞ ﻧﻮﺍﺧﺘﻪ ﻣﯽﺷﻮﺩ، ﺧﺸﮑﯽ ﻇﺎﻫﺮ ﮐﻨﺪ ﻭ ﻫﻤﯿﻦ ﻋﺼﺎ ﺩﺭ ﺟﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﻪ ﺳﻨﮓ ﺑﺨﻮﺭﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺩﻭﺍﺯﺩﻩ ﭼﺸﻤﻪ ﺟﺎﺭﯼ ﺷﻮﺩ.
🔹ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﮐﻦ
ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﺪ ﻓﺮﻋﻮﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﺏ ﻭ ﻗﺎﺭﻭﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺧﺎﮎ ﻏﺮﻕ ﮐﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﺍﺑﺮﺍﻫﯿﻢ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﺁﺗﺶ ﺳﺎﻟﻢ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭد.
🔸ﺑﻪ ﺍﻭ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﮐﻦ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦﻫﺎ ﺑﺮﺳﯽ.
شب و عاقبت شما بخیر 🙏
التماس دعا 🤲
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@mahale114
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
#پندانه
✍ حسرت نخور
🔹حسرت زندگی بقیه رو نخور.
🔸اگر فقط بشقاب بقیه رو نگاه کنی، غذای خودت سرد میشه.
شب و عاقبت شما بخیر 🙏
التماس دعا 🤲
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@mahale114
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
#پندانه
✍ راه نفوذ به درونت رو ببند
🔹بزرگترين حسرت ما آدما، فرصتهاى ازدسترفتمونه!
🔸کشتیها بهخاطر آبهایی که در اطرافشون هست، غرق نمیشوند بلکه بهخاطر نفوذ آب بهداخل آنهاست.
🔹پس اجازه نده اتفاقات اطراف به درونت #نفوذ کنند و باعث سنگینترشدن و غرقشدنت شوند.
شب و عاقبت شما بخیر 🙏
التماس دعا 🤲
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@mahale114
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
#پندانه
✍ اگه چیزی رو ازت گرفتن، بهترش رو میخوان بهت بدن
🔹یه جمله خیلی قشنگی هست که میگه:
🔺«اگه لایقش باشی بهت تعلق میگیره و اگه لیاقتِ بیشتر از اونو داشته باشی ازت گرفته میشه.»
🔸پس بیخود برای چیزایی که از دست دادید ناراحت نباشید، حتماً قراره بهترش گیرتون بیاد!
بخدا اعتماد داشته باشیم.
شب و عاقبت شما بخیر 🙏
التماس دعا 🤲
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@mahale114
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
#پندانه
✍ امروز را از دست ندهید
🔹شخصی دو روز مانده به پايان جهان تازه فهميد كه هيچ زندگی نكرده است. تقويمش پر شده بود و تنها دو روز خطنخورده باقی بود.
🔸پريشان شد و آشفته و عصبانی نزد خدا رفت تا روزهای بيشتری از خدا بگيرد.
🔹داد زد و بدوبيراه گفت اما خدا سكوت كرد. جيغ زد و جاروجنجال راه انداخت اما خدا سكوت كرد. آسمانوزمين را بههم ريخت اما خدا سكوت كرد. به پروپای فرشته و انسان پيچيد اما خدا سكوت كرد. كفر گفت و سجاده دور انداخت اما خدا سكوت كرد.
🔸دلش گرفت و گريست و به سجده افتاد. خدا سكوتش را شكست و گفت:
عزيزم، يک روز ديگر هم رفت. تمام روز را به بدوبيراه و جاروجنجال از دست دادی. تنها يک روز ديگر باقیست، بيا و لااقل اين يک روز را زندگی كن.
🔹لابهلای هقهقش گفت:
اما با يک روز چهكار میتوان كرد؟
🔸خدا گفت:
کسی كه لذت يک روز زيستن را تجربه كند، گويی هزار سال زيسته است و آنكه امروزش را درنمیيابد هزار سال هم به كارش نمیآيد.
🔹آنگاه سهم يک روز زندگی را در دستانش ريخت و گفت:
حالا برو و يک روز زندگی کن.
🔸او ماتومبهوت به زندگی نگاه كرد كه در گودی دستانش میدرخشيد، اما میترسيد حركت كند. میترسيد راه برود. میترسيد زندگی از لابهلای انگشتانش بريزد.
🔹قدری ايستاد، بعد با خودش گفت:
وقتی فردايی ندارم، نگهداشتن اين زندگی چه فايدهای دارد؟ بگذار اين مشت زندگی را مصرف كنم.
🔸آن وقت شروع به دويدن كرد. زندگی را به سر و رويش پاشيد. زندگی را نوشيد و زندگی را بوييد. چنان به وجد آمد كه ديد میتواند تا ته دنيا بدود. میتواند بال بزند. میتواند پا روی خورشيد بگذارد.
🔹او در آن يک روز آسمانخراشی بنا نكرد. زمينی را مالک نشد. مقامی را به دست نياورد.
🔸اما در همان يک روز دست بر پوست درختی كشيد. روی چمن خوابيد. كفشدوزكی را تماشا كرد. سرش را بالا گرفت و ابرها را ديد.
🔹به آنهايی كه او را نمیشناختند، سلام كرد و برای آنهایی كه دوستش نداشتند از ته دل دعا كرد. او در همان يک روز آشتی كرد و خنديد و سبک شد. لذت برد و سرشار شد و بخشيد. عاشق شد و عبور كرد و تمام شد.
🔸او در همان يک روز زندگی كرد.
💢 زندگی انسان دارای طول، عرض و ارتفاع است؛ اغلب ما تنها به طول آن میانديشيم، اما آنچه که بيشتر اهميت دارد، عرض يا چگونگی آن است.
🔺امروز را از دست ندهيد، آيا ضمانتی برای طلوع خورشيد فردا وجود دارد!؟
پس تا هستی با اطرافیانت زندگی کن
شب و عاقبت شما بخیر 🙏
التماس دعا 🤲
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@mahale114
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
#پندانه
✍ دور زدن ممنوع
🔸زندگی مانند رانندگی در يک دشت زيباست.
🔹سعی كن از تکتک لحظاتش بهترين استفاده را ببری.
🔸چون در انتهای جاده تابلويی با اين عبارت نصب شده:
💢 دور زدن ممنوع.
شب و عاقبت شما بخیر 🙏
التماس دعا 🤲
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@mahale114
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
#پندانه
✍ پناه میبرم به خدا از بدعتها
🔹قبل از ظهری برای دیدن مردی روستایی به منزل او رفتم. پای درددلش نشستم و به مدد الهی قصد کمکش را داشتم.
🔸نزدیک ظهر بوی آبگوشت تازه در منزل پیچید. خواستم برگردم اما اصرار کرد ناهار بمانم و نان و پنیر و ماستی بخوریم.
🔹به امید اینکه تعارف میکند و آبگوشت برای من پخته است، نشستم.
🔸سر ظهر که سفره را گشود، آش در سر سفره دیدم و منتظر آبگوشت شدم اما خبری نشد و ناامید از منزل خارج شدم.
🔹وقتی آمدم بیرون، متوجه شدم آبگوشت را در خانه همسایه میپختند و شب چهلم یکی از بستگان بود.
🔸از آن روز به بعد وقتی این آیات کلام خدا را میخوانم: «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمَالًا، الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا»، یاد خاطره آن روز میافتم که بسیاری از اعمالم را گمان میکنم مستحق پاداش هستند و در روز قیامت خواهم دید که کار خیری نکرده بودم که منتظر پاداشی باشم.
🔹حضرت سلمان بعد از رحلت نبی مکرم اسلام (صلیالله علیه وآله) زار میگریست و استغفار میکرد و میگفت:
پناه میبرم به خدا، چقدر از سنت نبی خارج شدهام.
🔸سلمانی که همنشین نبی مکرم اسلام و از اهل بیت بود، چنین از گمراهی بدعتها میترسد، حال تکلیف من چیست، خدا میداند؟
شب و عاقبت شما بخیر 🙏
التماس دعا 🤲
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@mahale114
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
#پندانه
✍ اگر مسیرت درست باشد...
🔹مسیرت که درست باشد؛ نه از بیمهری آدمها دلت میگیرد نه با طعنهها و کنایهها، ناامید میشوی و سقوط میکنی.
🔸سقوط، سرنوشت پرندههای ضعیف و بیدستوپاست.
🔹عقابها، فقط اوج میگیرند.
شب و عاقبت شما بخیر 🙏
التماس دعا 🤲
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@mahale114
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
#پندانه
✍ راه نفوذ به درونت رو ببند
🔹بزرگترين حسرت ما آدما، فرصتهاى ازدسترفتمونه!
🔸کشتیها بهخاطر آبهایی که در اطرافشون هست، غرق نمیشوند بلکه بهخاطر نفوذ آب بهداخل آنهاست.
🔹پس اجازه نده اتفاقات اطراف به درونت #نفوذ کنند و باعث سنگینترشدن و غرقشدنت شوند.
شب و عاقبت شما بخیر 🙏
التماس دعا 🤲
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@mahale114
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
#پندانه
✍ تا زندهای از مالت به دیگران ببخش
🔹پیرمردی رو به موت سؤال کرد:
فرزندانم به من رسیدگی نمیکنند و مرا رها کردهاند، من هم میخواهم وصیت کنم بعد از مرگم یکسوم مالم را به فقرا بدهند.
🔸گفتم:
با این کار نزد خدا هیچ اجری نمیبری، چون برای رضای خدا چنین کاری نکردهای و برای رضای نفس خودت کردهای که تو را آرام کند، تا با این کار از بیمهری فرزندانت انتقام گرفته باشی.
🔹اگر برای رضای خداست و میتوانی انجام بدهی که بسیار بعید میدانم توفیقش را داشته باشی، خانهات را بفروش و در حیاتت به نیازمندان بده، و در این واپسین سالهای عمر در مستأجری زندگی کن.
🔸مستأجری که نقل مکان به خانه آخرتش بسیار نزدیک است.
شب و روزگارتون خوش
التماس دعا 🤲
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@mahale114
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
#پندانه
✍ اگر به صلاحت باشد، به تو هم میدهد
🔹از حکیمی پرسیدند:
چگونه حسادت از خود دور کنیم؟
🔹گفت:
هر آنچه در دست خلایق دیدی بدان یا خدا داده یا خود از حرام کسب کرده است.
🔸پس اگر از حرام کسب کردهاند بر حال دل آنان باید گریست.
🔹و اگر خداوند به آنان داده است، از او بخواه، به صلاح تو باشد، به تو هم آن خواهد داد.
شب و روزگارتون خوش
التماس دعا 🤲
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@mahale114
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
#پندانه
✍ قویترین پهلوان
🔹مردی فرزند خود به زورخانه میفرستاد و هنر رزم بر او میآموخت.
🔸روزی به دوستش گفت:
در این زمانۀ نامرد تو چرا فرزند خود چنین قوی نمیکنی؟
🔹مرد پاسخ داد:
من بر فرزندم میآموزم حریف نفسش شود و به هرآنچه دارد قناعت و کفایت نماید و در سهم مردم دست نَبرد که هرکس حریف نفسش شود، قویترین پهلوان است که هیچ حریفی نمیتواند او را بر زمین زند.
🔸اگر در زور بازو قویترین شود، کسی پیدا شود که قویتر از او باشد و زمینش زند، ولی اگر در زور مناعت طبع قوی شود، حریفی بر او برای زمینزدنش پیدا نشود.
🔹پس او را مبارزه با نفسش بیاموز نه مبارزه با کسی را.
شب و روزگارتون خوش
التماس دعا 🤲
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@mahale114
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
#پندانه
✍ وقت اضافه زندگی
🔹مردی ۹۲ سال دارد و سرحال زندگی میکند و مثل یک جوان همه امورات فردیاش را مدیریت میکند.
🔸او انسان بسیار دستودلبازی است. درآمدش از سه مغازه است و کرایهگرفتن او بسیار جالب.
🔹با آنکه کمترین قیمت مغازهاش را کرایه داده است، هر دو ماه یک بار به مغازههایش میرود تا کرایه را بگیرد.
🔸سلامی میدهد و میپرسد:
چیزی درآوردید به منم بدهید یا بروم؟
🔹خیلی مواقع مستأجران میگویند:
کاسبی خراب است چیزی نداریم.
🔸و مرد با تبسم مغازه را ترک میکند.
🔹وقتی از او میپرسند:
چرا اینقدر دنیا را بیخیال هستی؟
🔸پاسخ بسیار خوبی میدهد:
هیچیک از همسنوسالهای من در این شهر زنده نیستند. من هم در وقت اضافی هستم که از رحمت خدا زندگی میکنم، پس کسی که در وقت اضافی است هر چیزی کسب کند اضافی است، چون ممکن است سوت داور در وقت اضافه ناگهان بهصدا درآید و بازی پایان یابد.
شب و روزگارتون خوش
التماس دعا 🤲
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@mahale114
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
#پندانه
✍ آنچه خودت داری را به بهترین حالتش برسان
🔹کلاغی آواز کبکی را شنید و بر دلش نشست.
🔸او تصمیم گرفت که آواز کبک را بیاموزد و از این طریق با کبکها دوستی گزیند و همنشین آنها شود.
🔹کلاغ بسی کوشید اما به جایی نرسید.
سرانجام ناامید شد و خواست به رفتار خویش بازگردد اما نتوانست.
🔸زیرا آواز خود را نیز فراموش کرده بود و دیگر زبان کلاغها را نمیدانست.
🔹بنابراین، از اینجا مانده و از آنجا رانده شد.
🔺بهجای اینکه از زندگی دیگران تقلید کنی، بهترین خودت باش.
شب و روزگارتون خوش
التماس دعا 🤲
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@mahale114
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
#پندانه
✍ هرچه بیشتر ببخشی ثروتمندتر میشوی
🔹بچه كه بودم گاهی با مادرم به عطاری میرفتم.
🔸بر دیوار عطاری دو تابلو نصب بود كه خيلی برايم جذاب و بامعنی بود و تاثیر زیادی در زندگیام داشت.
🔹در طول زمان خرید مادرم بارها آنها را نگاه میکردم و میخواندم.
🔸يكی نقاشی جالبی بود از دو مرد كه یکی مردی مفلوک و فقیر بود و زیر آن نوشته شده بود: «عاقبت نسيهفروش» و كنار او مردی چاق با گاوصندوقی پر از پول که زیر آن نوشته شده بود: «عاقبت نقدفروش».
🔹دومی تابلويی بود كه روی آن با خط خوش اين شعر نوشته شده بود:
▫️دانی كه چرا خدا تو را داده دو دست؟
▪️من معتقدم كه اندر آن سری هست
▫️يک دست به كار خويشتن پردازی
▪️با دست دگر ز دیگران گيری دست
شب و روزگارتون خوش
التماس دعا 🤲
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@mahale114
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
#پندانه
✍ امان از کسی که ببیند ولی دیده نشود
🔹گوسفندی ذبح کرده بودیم که برای سلاخی آن را به خانه آوردیم. ساعتی نکشید مگسها دور او جمع شدند.
🔸برای من یک نکته بسیارعجیب بود؛ مگسهایی سیاه با بالهایی رنگی دیدم که مثل رنگینکمان نور داشتند.
🔹واقعاً در حیرت شدم این مگسها چرا ساعتی قبل نبودند؟ آنان بیتردید همان لحظه خلق نشده بودند، بلکه همین حوالی ما زندگی میکردند.
🔸یک تکه از گوشت زائد را بر زمین روی آسفالت گذاشتم. ساعتی بعد دیدم مورچههایی بسیارریز دورش جمع شدند.
🔹فهمیدم آنها هم همنشین ما بودند ولی من نمیشناختمشان.
💢 در پیرامون ما نیز خیلیها زندگی میکنند که آنان را نمیبینیم ولی آنان ما را میبینند و امان از کسی که ببیند ولی دیده نشود.
🔺اگر در زندگی ثروتی به ما رو کرد همین مگسهای رنگی بینامونشان سریع سروکلهشان برای خوردن پیدا میشود.
🔺پس باید مراقب این مگسها باشیم.
شب و روزگارتون خوش
التماس دعا 🤲
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@mahale114
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯